مرا 70 ضربه با شمشیر بزنید ولی
1 نگاه شهوت انگیز به ناموس
مسلمان نکنید
منبع : http://shieh.blogsky.com/
می گویند برای تعمیر دیگ بخار یک کشتی عظیم بخار از یک متخصص دعوت کردند. وی پس از آنکه به توضیحات مهندس کشتی گوش داد و سوالاتی از او کرد به قسمت دیگ بخار رفت، نگاهی به لوله های پیچ در پیچ کرد و چند دقیقه به صدای دیگ بخار گوش داد و چکش کوچکی را برداشت و با آن ضربه ای به شیر قرمز رنگی زد. ناگهان تمام موتور بخار کشتی بطور کامل بکار افتاد و عیب آن برطرف شد و آن متخصص هم در پی کار خود رفت! روز بعد که صاحب کشتی یک صورتحساب هزار دلاری دریافت کرد متعجب شد و گفت که این متخصص بیش از ۱۵دقیقه در موتورخانه کشتی وقت صرف نکرده است. آنگاه از او صورت ریز هزینه ها را خواست و متخصص این صورتحساب را برایش فرستاد: «بابت ضربه زدن چکش۰/۵دلار و بابت دانستن محل ضربه ۹۹۹/۵ دلار»!
نتیجه: آنچه شما را به نتیجه مطلوب می رساند الزاما نه تلاش و فعالیت سخت و طاقت فرسا که آگاهی و اطلاع از چگونگی انجام دقیق و درست کارهاست. بسیاری عمر خود را صرف بدست آوردن چیزهایی می کنند که شیوه کسب آن را نیاموخته اند. آنها با حالتی از تعجب و عدم رضایت از خود می پرسند: «چرا زندگی مزد تلایش هایمان را نداده است در حالی که همه آنچه در توان داشتیم بکار برده ایم؟! موفقیت و رسیدن به اهداف و خواسته ها دارای اصول و قواعدی مشخص است و قبل از هر اقدامی باید از این اصول آگاهی پیدا کرد. زندگی به عمل همراه با علم و آگاهی جایزه می دهد و شما باید دقیقا بدانید که چه کارهایی، در چه زمانی و با چه شیوه ای انجام بدهید تا به نتایج مورد نظرتان دست پیدا کنید
▪ بعضیها فکر میکنند موفقیت، تنها در انباشت پول و ثروت خلاصه میشود.
▪ میان موفقیت و پول، تفاوت بگذارید .
▪ در اتومبیل به نوارها و سی دیهای آموزشی گوش دهید.
▪ میان سوار کار و اسب، تله پاتی برقرار میشود .
▪ زمان، حساب بانکی است که فقط میتوان از آن برداشت کرد.
▪ هر کس می خواهد بر دیگران مدیریت کند، قبل از آن، باید خود را مدیریت کند.
▪ در هر لحظه، دو مشاور با شماست: یکی مشاور موفقیت و دیگری مشاور شکست.
▪ فهرست هدفهای تان را با خود داشته باشید.
▪ فکرهای خود را عوض کنید تا دنیای شما تغییر کند.
▪ کلمههای مهر انگیز میتوانند کوتاه باشند، اما طنین رسائی دارند.
▪ کسی بدون کمک دیگران موفق نمیشود.
▪ چرا به سراغ شاخهها نرویم؟ همه میوهها آنجا هستنند
عشق یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر و بزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا
▪ شما قبل از اینکه یک وکیل، پزشک، سیاستمدار یا تاجر باشید، یک انسان هستید و ارتباظ شما با همسر، فرزندان و دوستان، مهمترین سرمایهای است که بهدست خواهید آورد.
▪ اگر روزی کسب و کار شما به خطر بیفتد، هر کاری برای حفظ آن میکنید، در مورد
خانواده نیز همینطور است.
▪ راه زندگی را میتوان به پرواز هواپیما تشبیه کرد. خلبان نقشهٔ پرواز دارد که به
مقصد برسد، ولی بر اثر باران، باد و طوفان از مسیر خارج میشود و دوباره وارد مسیر
اصلی میشود. مهم نیست که ما خارج از مسیر باشیم یا خانوادهٔ بههم ریختهای داشته
باشیم، مهم بازگشت به مسیر است.
▪ خانوادههای خوب و حتی عالی هم مواقعی از مسیر خارج میشوند، اما چون هدف را میشناسند،
دوباره به مسیر اصلی بازمیگردند.
▪ وقتی وارد خانه میشوید، بهجای دیدن عیبها با صدای بلند بگوئید من آمدم و با
یک یک اعضاء خانواده خوش و بش کنید.
▪ هیچ دو نفری مثل هم نیستند و اختلافها همیشه وجود دارد.
▪ در خانواده، یکی راهحل مشکل را در جنگ و گریز و دیگری در ارتباط و گفتگو میبیند.
▪ اگر ما به فرزندان خود آموزش ندهیم، جامعه این کار را خواهد کرد.
▪ با اینکه که تلویزیون به ما اطلاعات میدهد ولی اگر دو ساعت در طل روز، زمان
تماشای آن را کاهش دهیم:
۱) رابطهٔ بین فرزندان و پدر و مادرها بهبود مییابد.
۲) تکلیفهای مدرسه بهتر انجام میشود.
۳) مکالمههای بین افراد افزایش مییابد.
۴) ذهن بچهها، فعالتر میشود
▪ بدنها نیستند که بیمار میشوند، بلکه اشخاص هستند که مبتلا به بیماری میگردند.
▪ سلامتی بهطور طبیعی از سبک زندگی ما، روابط ما، برنامهٔ غذائی ما، محل و
چگونگی زندگی ما ناشی میشود و افکار، باورها و اعمال ما بر سلامتیمان تأثیر میگذارد.
▪ اشخاصی که دارای روابط صمیمی هستند، کمتر مریض میشوند و به سرعت درمان میشوند.
انعطافپذیری نیز به سلامتی کمک میکند.
▪ با تماشای فیلمهای کمدی، دستگاه ایمنی ما تقویت میشود.
▪ هر فکری که در ذهن داریم، تأثیری مستقیم بر بدن دارد. اگر به دیگران عشق بورزید،
تعداد گلبولهای سفید خون شما بالا میرود.
▪ اگر بیمار اعتقاد به دکتر داشته باشد. زود خوب میشود. اگر رابطهٔ پزشک و بیمار
بسیار صمیمی باشد و پزشک ماهر باشد، بیمار زودتر مداوا میشود.
▪ گوش کردن به موسیقی همنوا با طبیعت، صرف غذا در دامن طبیعت و گذراندن اوقاتی خوش
در کنار فرزندان، تماشای فیلم آموزنده و مثبت و ورزش کردن، ضامن سلامتی شما است.
▪ هیچ گریزی از تولد و مرگ وجود ندارد، مرگ لذت بردن از فاصلهٔ بین این دو
گذشت زمان بر آنها که منتظر میمانند بسیار کند، بر آنها که میهراسند بسیار تند، بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند بسیار طولانی، و بر آنها که به سرخوشی میگذرانند بسیار کوتاه است. اما بر آنها که عشق میوزند، زمان را آغاز و پایانی نیست. ویلیام شکسپیر
میگویند وقتی رضا شاه تصمیم گرفت بانک ملّی را تأسیس کند برای بازاری ها پیغام فرستاد که از بانک ملّی اوراق قرضه بخرند. هیچکدام از تجّار بازار حاضر به اینکار نشد. وقتی خبر به خانم فخرالدّوله، مالک بسیار ثروتمند، خواهر مظفّرالدین شاه و مادر مرحوم دکتر امینی رسید، به رضاشاه پیغام فرستاد که مگر من مرده ام که می خواهی از بازار پول قرض کنی ؟ من حاضرم در بانک ملّی سرمایه گذاری کنم...
و به این ترتیب بانک ملّی با پول خانم فخرالدّوله تأسیس شد.
یکی از قوانینی که در زمان رضا شاه تصویب شد قانون روزهای تعطیلی مغازه ها و ادارات بود. به این ترتیب هر کس به خواست خود و بدون دلیل موجّهی نمی توانست مغازه اش را ببندد.
روزی رضاشاه با اتوموبیلش از خیابانی می گذشت که متوجّه شد مغازه ای بسته است.
ناراحت شد و دستور داد که صاحب آن مغازه را پیدا کنند و نزد او بیاورند. کاشف به عمل آمد که صاحب مغازه یک عرق فروش ارمنی است. آن مرد را نزد رضاشاه آوردند.
شاه پرسید: پدر سوخته چرا مغازه ات را بسته ای؟ مرد ارمنی جواب داد قربانت گردم امروز روز قتل مسلم بن عقیل است و من فکر کردم صلاح نیست در این روز عرق بفروشم.
شاه دستور تحقیق داد و دیدند که حقّ با عرق فروش ارمنی است.
آنوقت رضاشاه عرق فروش را مرخص کرد و رو به همراهانش کرد و گفت: "در این مملکت یک مرد واقعی داریم آنهم خانم فخرالدّوله است و یک مسلمان واقعی داریم آنهم قاراپط ارمنی است"
دو گدا تو یه خیابون شهر رم کنار هم نشسته بودن. یکیشون یه صلیب گذاشته بود جلوش، اون یکی یه ستاره داوود...
مردم زیادی که از اونجا رد میشدن به هر دو نگاه میکردن ولی فقط تو کلاه اونی که پشت صلیب نشسته بود پول مینداختن.
یه کشیش که از اونجا رد میشد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیبه پول میدن و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمیده.
رفت جلو و گفت: رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یه کشور کاتولیکه، تازه اینجا مرکز مذهب کاتولیک هم هست.
پس مردم به تو که ستاره داوود گذاشتی جلوت پول نمیدن، به خصوص که درست نشستی بغل دست یه گدای دیگه که صلیب داره جلوش.
در واقع از روی لجبازی هم که باشه مردم به اون یکی پول میدن نه به تو.
گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو کرد به گدای پشت صلیب و گفت: هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران "گلدشتین*" بازاریابی یاد بده؟!
* گلدشتین یه فامیل معروف یهودیه
سخنی از این جستار :«اندیشههایتان هرچه که باشند، آن خویشتن حقیقی شماست.»
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقایع حیات هر انسانی - که هم سازنده و هم ویرانگر است - با کیفیت و قدرت «اندیشه - حیات» درونی خود او به سویش کشیده شدهاند. هر جانی یک آمیزهی پیچیده از تجربیات و اندیشههای گردآوری شده است و کالبد، چیزی جز وسیلهای مهیا شده برای تجلی آن نیست. لذا اندیشههایتان هرچه که باشند، آن خویشتن حقیقی شماست و دنیای پیرامونتان، چه جاندار و چه بیجان، چهرهای به خود میگیرد که اندیشههایتان بر آن میپوشاند. «هر آنچه که هستیم، حاصل آن چیزی است که اندیشیدهایم. بر اندیشههایمان بنیاد نهاده شده و از اندیشههایمان تشکیل شده است.» این گفتهی بوداست و لذا به این میرسد که اگر انسانی سعادتمند باشد، به این خاطر است که بر اندیشههای سعادتآمیز تعمق میکند و اگر سیهروز باشد، به این خاطر است که بر اندیشههای افسرده و تضعیفکننده تعمق میکند.
برگرفته از کتاب:
آلن، جیمز؛ مسیر رفاه؛ برگردان افشین ابراهیمی؛ چاپ نخست؛ تهران: قطره 1387.