سخن گفتن، کلید ارتباط با دیگران است .
با مردم چگونه «رابطه کلامی» بر قرار کنیم؟ آغاز سخنان چگونه باشد که جذاب باشد؟
لحن گفتار، چه تاثیری بر مخاطب ما میگذارد؟ کلام، در چه صورت بر دلها مینشیند و
مقبول طبع قرار میگیرد؟ اصلا درباره چه چیز هایی باید سخن گفت و از چه گفتاری و
چگونه گفتاری باید پرهیز کرد؟ چه روشی بر محبت و محبوبیت میافزاید و چه شیوهای
ایجاد تنفر میکند؟
اینها همه، سؤال هایی است که به «ادب و آداب گفتار» مربوط میشود و شیوههای
کامیابی در کلام را باید آموخت، تا از طریق رابطه گفتاری، هم دانستهها و
خواستههای خویش را بهتر بیان کرد، هم بر دیگران تاثیر مثبت گذاشت و هم کلام را پل
ارتباطی با دیگران ساخت .
برخی «پرحرف» اند .
«حرافی» ، گاهی هم سر از «وراجی» در میآورد . اگر از پرحرفی دیگران خسته
میشوید، لابد دیگران هم از پرچانگی شما دچار خستگی میشوند وبه ستوه میآیند .
پس، باید از تکرار ملال آور و پرحرفی آزار دهنده پرهیز کرد و ظرفیت طرف و اشتیاقش
را برای شنیدن در نظر گرفت .
برخی «بد دهان» اند .
بد حرف زدن، زشت گویی، تندی در گفتار، هتاکی و بی حرمتی، از آفات کلام به شمار
میآید . بسیاری از دوستیهای دیرین و روابط صمیمی، گاهی به خاطر کلامی نسنجیده و
اهانتآمیز و تحقیر کننده یا دل آزار، بر هم میخورد .
اگر جواب «های» ، «هوی» است، جواب سخن مؤدبانه هم پاسخ احترامآمیز است .
حضرت علی (علیه السلام) فرموده است:
«اجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الخطاب» (۱)
زیبا سخن بگویید و خطاب کنید، تا جواب زیبا هم بشنوید .
گروهی «دهن لق» اند .
قدرت رازداری و حفظ اسرار، نشانه کمال است .
آنان که هیچ حرفی را نمیتوانند نگاه دارند و حتی آنچه را نیز که سفارش شده «به
کسی نگویید» ، در اولین فرصت «لو» میدهند، قابل اعتماد نیستند و از «محرم راز»
بودن درمیآیند و وجهه خودشان را از دست میدهند .
خیلی «حرفهای مگو» وجود دارد که باید در صندوق سینه محبوس باشد و به بیرون درز
نکند، چه رازهای شخصی، چه امور مربوط به حیثیت و آبروی دیگران، چه اسناد طبقه بندی
شده، چه اسرار محرمانه یک نظام و تشکیلات، چه پروندههای قضایی و .. . .
پس، باید تمرین کرد که هر حرف را نزد . تازه، بعضی از حرفها هم بی اساس و شایعه
است و بازگو کردن آنها، نوعی دامن زدن به شایعات دروغ است واین گناه به شمار
میرود و به آلوده شدن فضای جامعه میانجامد .
باز هم کلامی از حضرت امیر (علیه السلام) که فرموده:
«لا تحدث الناس بکل ما تسمع» (۲)
هر چه را میشنوی، برای مردم بازگو مکن .
بعضی «خام گفتار» اند .
حرف هم مثل غذا، باید بپزد، دم بکشد، وقتی پخته شد «عرضه» گردد .
پختگی سخن به آن است که در ورای آن، اندیشه و درنگ و مصلحت اندیشی و عاقبت نگری
باشد .
وقتی حرفی نسنجیده از دهان بیرون پرید، دیگر نمیتوان عوارض و عواقب و پیامدهای آن
را جمع کرد .
مزن بی تامل به گفتار، دم
نکو گو، اگر دیر گویی چه غم؟
خیلیها پشیمان میشوند که فلان سخن را چرا گفتند، یا با فلانی چرا آنگونه حرف
زدند . آرزو میکنند که کاش کمی فکر کرده بودند . ولی، این «حسرت بعدی» ، هرگز
جای آن «اندیشه قبلی» را نمیگیرد . در حالی که با لحظهای تدبر، میتوان جلوی
بسیاری از پشیمانیها را گرفت .
پس، «اول اندیشه، و آنگهی گفتار» را از یاد نبریم .
تیر سخنت، به آب شلیک مکن
بیهوده و بی حساب، شلیک مکن
حرف و عمل تو، چون سلاح است و خشاب
هشدار که بی خشاب، شلیک مکن
برخی «دشوارگوی» اند .
اگر قلمبه گویی، سخت گفتاری، پیچیده سخن گفتن و سنگین حرف زدن، سبب شود که گوینده
با شنونده نتواند «رابطه» برقرار کند، از این سخن گویی چه سود؟ تازه، بعضیها به
این شیوه میبالند!
راحت و روان حرف زدن، یک هنر است، به خصوص آنجا که مخاطبان عام و عوام اند، یا
کودکان، یا کم سوادان پای کلام به گوش نشستهاند .
پس، باید تمرین کرد که روان و آسان حرف زد، سخنرانی کرد، تدریس نمود، سؤال کرد،
جواب سؤال داد، خاطره گفت و مقاله نوشت . یعنی این سهولت در گفتار، در کار معلم و
نویسنده و خطیب و واعظ و پرسشگر و جوابگو، یک «هنر» به حساب میآید . البته با
تمرین هم میتوان به این مرحله رسید، مثل هنرمند شدن و مهارت در هر رشته و حرفه
دیگر .
کسانی «موقع نشناس» اند .
مگر هر حرف را، در هر جا، با هر گروه و در هر شرایط باید گفت؟
شناخت این نکته و رمز و راز که در کجا و با که، چه سخنی و با چه لحنی و به چه
مقدار باید گفت، چیزی است که در علوم ادبی به آن «بلاغت» گفته میشود، یعنی
مراعات مقتضای حال!
مثلا در مجلس عزا و ختم، شوخی کردن، یا در محفل جشن، سفره دل و غم و غصه را باز
کردن، یا با کسی که کم حوصله استبه جر و بحث نشستن، یا نزد دانای فرزانهای،
پرحرفی کردن و توضیح واضحات دادن، یا با آدم ناشناس و غریبه، اسرار را در میان
گذاشتن و ... همه اینها البته هر کدام به نوعی نشانه «موقع نشناسی» است و این،
یعنی پاشیدن بذر در زمین شوره زار، یا آب دادن به درختخشکیده .
باز هم کلام امام علی (علیه السلام):
«لا تتکلمن اذا لم تجد للکلام موقعا» (۳)
اگر زمینه و جای سخن نیافتی، حرف مزن .
گروهی «خجالتی» اند .
شرم و حیا نسبتبه کارهای زشت و گناه، بسیار مقدس و خوب است . اما در مورد کارهای
شایسته و حرفهای خوب و سؤالهای مفید وپاسخهای لازم و اعتراضهای تکلیفی، نه
تنها خوب نیست، بلکه عامل عقب ماندن و مانع خیر و سبب محرومیت است .
ریشه این خجالت، یا تربیتخانوادگی و نوع تربیت است، یا احساس حقارت و کمبود است،
یا ترس از ریخته شدن آبروست، یا نداشتن تمرین قبلی است، یا هر عامل دیگر .
باید این مشکل را به نحوی حل کرد . داشتن اعتماد به نفس و دل به دریا زدن و سد را
شکستن، موفقیتهای بعدی را در پی دارد . سختی در همان «نوبت اول» است .
پس، باید تمرین کرد . هر چند سخت است، ولی با اقدام، آن هراس درونی فرو میریزد و
تمرین، سبب میشود که مثلا حرف زدن در جمع یا سؤال در کلاس یا خواندن متنی در یک
مراسم یا کنفرانس دادن در حضور دیگران و ... برای انسان عادی شود .
آنچه گذشت، نکاتی چند درباره «کلام» بود .
یقینا اینها همه مطالب نیست . نه همه مشکلات مطرح شد، نه همه راه حلها .
خوب است کتابهایی که در زمینه «فن خطابه» و «آیین سخنرانی» و «روش سخنوری» و
... نگاشته شده است، بیشتر و دقیقتر مطالعه شود، چرا که در آنها رهنمودهای عملی
بیشتری برای موفقیت در این زمینه وجود دارد .
حرف زدن، این کار به ظاهر ساده که همگان با آن سر و کار داریم، آن هم از صبح تا
شب، در خانه و بیرون، با آشنا و ناآشنا، برای خود فوت و فن خاص دارد . آموختنش هم
لازم و مفید نیست . بی جهت نیست که غربیها درباره «آیین سخنرانی» کتاب مینویسند
و شرقیها در زمینه «فن خطابه» دستبه تالیف میزنند .
از این روش سود بجوییم تا کلام، پل ارتباطی ما و دیگران شود
مهارت سخن گفتن شامل تعدادی
مهارت است که یادگیری و به کار بردن صحیح آنها باعث افزایش کیفیت سخن گفتن خواهد
شد.
این مهارتها عبارتند از:
▪ آغاز صحیح مکالمه (جلب توجه شنونده)
▪ استفاده از واژههایی متناسب با موقعیت ارتباط (موضوع صحبت، پایگاه اجتماعی طرف
گفتوگو و موقعیت زمانی و مکانی گفتوگو)
▪ کاربرد مناسب عوامل فرازبانی مانند سرعت، شدت (بلندی و کوتاهی صدا)، مکث و زیر و
بمی صدا
▪ کاربرد صحیح نشانههای غیرکلامی (حرکات بدن و ژستهای چهره)
▪ رعایت نوبت در سخن گفتن
▪ استفاده مناسب از خردهمهارت توضیح دادن
▪ استفاده مناسب از خردهمهارت پرسیدن
● آغاز صحیح مکالمه
آیا هرگز به ارتباطات شفاهی خود فکر کردهاید؟ شما چگونه به دیگران میفهمانید که
میخواهید صحبت کنید؟
شروع خوب یا آمادهسازی چیزی بیش از مثلاً یک معارفه ساده در آغاز مکالمه شفاهی
است. این مهارت کارکردهای متنوعی دارد. ایجاد حالت آمادگی در شنونده از طریق
برقراری تفاهم، جلب توجه و افزایش انگیزش، مشخص کردن انتظارات ما از شنوندگان،
تشریح نقش دو طرف (گوینده و شنونده) در ادامه رویداد ارتباطی مورد نظر و یادآوری
ارتباطهای قبلی و تعیین سطح اطلاعات شنونده در زمینه مورد بحث از مهمترین
کارکردهای یک شروع خوب هستند.
به عبارت دیگر آمادهسازی مناسب دیگران باعث جلب توجه مخاطب و افزایش انگیزه او میشود
که خود به خود فرد را به سوی مشارکت در رویدادهای ارتباطی میکشد.
● استفاده از واژههای متناسب با موقعیت ارتباطی
هر ارتباط زمانی حول یک موضوع خاص مانند خرید و فروش، تحصیل و غیره رخ میدهد.
بدیهی است هرکدام از بافتهای مکالمهای یاد شده حوزههای واژگانی خاص خود را دارد
و ما هنگام سخن گفتن از واژگان مخصوص حوزه مورد نظر استفاده میکنیم.
نکته مهمی که هنگام سخن گفتن باید به آن توجه کنیم، پایگاه اجتماعی (سن، شغل، جنس
و...) مخاطب است. بهطور مثال هر زن یا مردی هنگام صحبت با جنس مخالف خود نباید از
همان زبانی استفاده کند که هنگام صحبت با همجنس خود استفاده میکند همچنین
نوجوانان و جوانان در صحبتهایشان در جمع همسالان از الفاظی استفاده میکنند که
نباید هنگام صحبت با بزرگسالان استفاده کنند زمان و مکان هم در این مورد بسیار
حائز اهمیت است. جوانان باید یاد بگیرند فضای گفتوگو در زمین ورزش، کلاس درس،
خانواده و دیگر محیطهای زمانی و مکانی متفاوت است و در هر فضا باید بهگونهای
سخن گفت.
● نشانههای غیرکلامی
نشانههای غیرکلامی گاهی میتوانند جایگزین پیامهای کلامی شوند. مثلا به جای گفتن
بله میتوان در برخی موقعیتها با حرکت سر به سمت پایین از نشانه غیرکلامی استفاده
کرد. این نشانهها گاهی به نقش تقویتکننده پیامهای کلامی ظاهر میشوند مثلا
هنگامی که در هنگام خداحافظی دست خود را هم تکان میدهیم. بهطور کلی میتوان
نشانههای غیرکلامی را به دو گروه تقسیم کرد: حرکات اعضای بدن که هنگام انتقال
افکار خود به دیگران استفاده میکنیم و ژستهای چهره و حرکات چشم که هنگام برقراری
ارتباط و انتقال افکار از آن استفاده میکنیم.
● رعایت نوبت
براساس قاعدهای که پذیرفته شده است شرکتکنندگان در یک گفتوگو نقش خود را باید
به نوبت به عنوان شنونده یا گوینده ایفا کنند. این قاعده بر این اساس که تا یکی از
دو طرف به تناسب از سهم خود استفاده نکرده و سخن خود را به پایان نرسانده است،
دیگری شروع به سخن گفتن نمیکند. این قاعده به همه میآموزد که شنونده خوبی برای
پیامهای دیگران باشند و بهاصطلاح وسط حرف دیگران نپرند. رعایت این قاعده بسیار
مهم است.
● مهارت توضیح دادن
یکی از مهمترین خردهمهارتهای سخن گفتن؛ توضیح دادن است. توضیح دادن یعنی
فهماندن مطالب به دیگران که بخش زیادی از مکالمات روزمره ما را شامل میشود. در
واقع همه ما به جز در مواردی که در حال پرسیدن، امر کردن و همدلی هستیم مشغول
ارائه اطلاعات، اخبار، راهنمایی، توجیه و در یک کلام توضیح دادن هستیم. توضیح دادن
باید بهطور سازمانیافته یا استفاده از اصطلاحات درست و مناسب باشد. ما باید قبل
از هر توضیحی روی موضوع اصلی متمرکز شویم و سپس به صورت توصیفی، تفسیری یا
استدلالی به توضیح موضوع موردنظرمان بپردازیم.
● مهارت پرسیدن
یکی از متداولترین کارهایی که ما هر روز از آن در تفهیم و تفاهم با دیگران
استفاده میکنیم پرسش است. پرسشهای ما بیشتر کلامی هستند اما گاهی هم غیرکلامی
هستند. هنگامی که دانشآموزی سر کلاس دست خود را برای کسب اجازه سخن گفتن بالا میبرد
در واقع از استاد خود میپرسد آیا اجازه صحبت کردن دارد یا نه.
مطالعات نشان میدهد که بین ۳۰ تا ۴۰ درصد گفتههای مردم جملههای پرسشی است. کسب
اطلاعات از حالتهای عاطفی، وضعیت جسمی و روانی مخاطب، ایجاد علاقه و کنجکاوی در
مخاطب، به حداکثر رساندن فعالیت ذهنی و عملی مخاطب سنجش میزان دانش مخاطب، ترویج و
تشویق تفکر انتقادی و قضاوت در مخاطب، تشویق مخاطب برای شرکت در بحث و جلب توجه او
از طریق پرسیدن سوالات غیرمعمول از مهمترین کارکردهای پرسش است.
● پایان مکالمه
برای پایان دادن به مکالمه برحسب موقعیت و مخاطب نیاز به مقدمهچینی است و باید از
شیوه مناسبی بهره گرفت. خاتمه دادن به گفتار بدون آمادگی طرف مقابل برای این پایان
با حالت رضایتبخش به تعامل زبانی کار درستی نیست. برای این کار میتوان از علائم
و نشانههای کلامی و غیرکلامی استفاده کرد. مثلا نگاه کردن به ساعت
همه مردم در تمام طول روز صحبت می کنند. اما آیا آنها همگی می دانند چگونه صحبت می کنند و یا چطور باید صحبت کنند؟
آیا هیچ پیش آمده بر اثر نوع صحبت طرف مقابل، منظور و سخن او را به گونه ای دیگر
برداشت کنید و پس از مدت ها، متوجه شوید که اشتباه کرده اید؟
آیا ربطی بین سخن گفتن و موفقیت و محبوبیت، می بینید؟
● یک کارمند بخش تبلیغات:
صحبت کردن ارتباط مستقیمی با کار دارد. اینکه چه بگویم، چطور بگویم و یا به قول
معروف از چه دری وارد شوم تا بتوانیم برای موقعیت کاری ام، به نتیجه ای دلخواه
برسم.
نوع صحبت، در کاری که دارم بسیار مهم است. اینکه چگونه موارد لازم و ظریف را رعایت
کنم یا لحن در هنگام گفتن یا خواندن مطلب، با توجه به نوع و تفاوت آنها چگونه باشد
و خیلی نکات دیگری که متاسفانه خیلی افراد از آنها کاملاً بی خبر و بی اطلاعند و
فکر می کنند که خوب، گویندگی خیلی آسان است. به همین علت هم است که گفتار خیلی ها
در حال حاضر به دل دیگران نمی نشیند.
● یک کارمند آژانس مسکن:
صحبت کردن انسان، نمونه بارز شخصت اوست. حال این شخصیت ممکن است بنا به مقتضای پیش
آمده، متفاوت باشد. مثلاً خود من، از زمانی که در آژانس مسکن مشغول به کار شدم،
فهمیدم باید نوع صحبت کردنم را کمی تغییر بدهم. چرا؟ برای آنکه بتوانم در دل مشتری
رخنه کرده و با جذابیت کلمه و نفوذ کلام، به او نشان دهم که آژانس درستی را برای
یافتن ملک مورد نظر، انتخاب کرده است!!
● یک فروشنده:
به نظر من حرف اول را در فروشندگی، زبان شیرین و به قول بعضی ها، چرب و نرم می
زند. آقا و خانم هم ندارد. شما باید طوری با مشتری صحبت کنید که او دست خالی از
مغازه بیرون نرود. پس می بینید که صحبت کردن چقدر مهم است، حتی بارها در روزنامه
ها خوانده ایم فلانی آن قدر زبان شیرین و چرب و نرمی داشت و آنقدر زیبا و در ظاهر
منطقی صحبت می کرد که تمام اطرافیانش را شیفته خود می کرد و در نهایت آنها را فریب
می داد تا به چیزهایی که می خواهد برسد! البته این گونه افراد که از هنر صحبت کردن
در موارد منفی و ریاکارانه بهره می برند، افراد خوبی نیستند، چون به نظر من، هنر
صحبت کردن هم از آن چیزهایی است که باید مقدس شمرده . ساعت های مدیدی را صرف صحبت
کردن، داستان سرایی، جر و بحث، تدریس و گاهی هم با خود حرف زدن می کنیم! در عین
حال ساخت و ادای جمله، لحن و صوت ما به هنگام سخن گفتن و نحوه بیان و چگونگی سخن
گفتن را نیز می توان از موارد مستقیم و مربوط به صحبت کردن دانست. چرا که تمامی
موارد یاد شده در جذب مخاطب یا مخاطبان ما نقش مهمی داشته و می تواند قدرت ما را
به عنوان معیاری کاملاً واضح برای آنکه متوجه شویم ، مخاطب ما تمایل به ادامه صحبت
دارد یا خیر را مشخص نماید.
باید گفت شناخت، ایجاد راه مناسب به اضافه انتخاب کلمات و جمله ها و همین طور
نکاتی که در سطور قبل قید گردید، همگی منتسب به علمی می شود به نام علم زبان
شناسی. علم زبان شناسی نظمی است که برای درک طرز کار زبان، مورد استفاده قرار می
گیرد. ربط بین افراد از طریق صحبت دو طرفه ، ایجاد حفظ و یا از هم گسیخته می شود و
بدین ترتیب موجب می گردد تا راه مطمئنی برای درک چگونگی ایجاد، ماندگاری و یا
گسسته شدن این ربط، فراهم آید. البته شاخه هایی از علم زبان شناسی بیشتر با تاریخ
یا دستور زبان و یا آرایه های نمادی زبان مربوط می شوند. اما شاخه هایی در علم
زبان شناسی به جامعه شناسی زبان، تحلیل، سخنرانی و زبان شناسی انسان شناسانه
اختصاص یافته که بیشتر به این توجه دارد که مردم چگونه از زبان، در زندگی روزانه
استفاده می کنند و چگونه مردمی با فرهنگهای متفاوت از زبان، آن هم به شیوه های
گوناگون، بهره می گیرند.
به هر حال باید اذعان داشت، علم زبان شناسی است که می تواند به بشر بیاموزد چگونه
می توان زندگی را در اختیار گرفت و روابط با دیگران را چه در محل کار، یا میهمانی
ها و مصاحبه ها و از همه مهمتر در بین خانواده، بهبود بخشید.
فکر کنید در یک میهمانی نشسته اید، ناگهان احساس تنهایی می کنید، از خود می پرسید،
"مردم این همه حرف مهم را از کجا می آورند که این چنین ممتد با یکدیگر صحبت
می کنند؟" پاسخ این است که حرف مهمی در کار نیست بلکه مردم سعی می کنند موضوع
مهمی برای صحبت پیدا کنند و بعد، درباره آن به گفت و گو بپردازند. گفت و گویی که
در واقع به واسطه آن نشان داده می شود، افراد با یکدیگر مرتبط اند. به عبارتی صحبت
میان افراد، از رابطه آنان سخن می گوید.
● اجزای قابل توجه
اطلاعاتی که به وسیله معانی کلمات منتقل می شوند پیام و آنچه در باره روابط مخابره
می شوند، تلقی در قبال یکدیگر و موقعیت و حرفی که می زنیم، فراپیام را تشکیل می
دهند.
این همان فراپیام است که نسبت به آن واکنش شدید نشان می دهیم. به عنوان مثال اگر
کسی در حالی که آرواره هایش را به هم فشرده و در حالی که کلمات را با غضب و فشار
از دهانش خارج می کند به شما بگوید "من خشمگین نیستم" این پیام را از او
نمی پذیرید و به جای آن فراپیام را از او قبول می کنید و نتیجه می گیرید که او
خشمگین است. گفتن عباراتی نظیر "تو این را نگفتی اما طرز بیانت این معنا را
داشت" یا "چرا این طور گفتی؟" یا "مسلم است اشکالی وجود دارد،
لحن کلامت این را به خوبی نشان می دهد" واکنشهایی نسبت به فراپیامهای سخن
هستند.
در حالیکه کلمات اطلاعاتی را منتقل می سازند، طرز سخن ما، بلندی صدا، سرعت حرف
زدن، طرز ادای کلمات با تاکیدها، ذهنیت ما را مشخص می نمایند. سر به سر گذاشتن،
توضیح دادن، تهمت زدن، اینکه احساسی دوستانه داریم یا خشمگین هستیم، آیا می خواهیم
صمیمی تر شویم یا بیشتر فاصله بگیریم و غیره. به عبارت دیگر طرز گفتار ما معانی
اجتماعی را مخابره می کند.
گرچه ما پیوسته در سخن خود نسبت به معنای اجتماعی واکنش نشان می دهیم اما حرف زدن
در باره آن برایمان دشوار است. زیرا در فرهنگ تعاریف کلمات آن را نمی یابیم.
اندیشیدن، دیدن و یا حرف زدن در باره نیروها و فرآیندهایی که برای آن نامی نداریم،
حتی اگر اثرشان را احساس کنیم دشوار است. علم زبان شناسی واژه هایی در اختیارمان
می گذارد که فرایندهای ارتباط را توصیف می کند و در نتیجه امکان دیدن، حرف زدن یا
اندیشیدن در باره آنها را میسر نمی سازد.
وقتی لب به سخن باز می کنیم، اغلب احساس می کنیم که صرفاً حرف می زنیم! اما سخن ما
و طرز ادای آن از دایره امکانات وسیعی انتخاب می شود و دیگران نیز به این
انتخابهای ما درست به همان شکل که به لباسهای ما واکنش نشان می دهند و آن را نشانه
شخصیت و طرز تلقی ما می دانند، واکنش نشان می دهند. مثلاً پوشیدن کت و شلوار می
تواند نشانه لباس پوشیدن رسمی یا نشانه احترام قائل بودن برای یک موقعیت باشد، حال
آن که استفاده از یک پوشش بسیار عادی، نشانه خودمانی تلقی کردن یا جدی نگرفتن به
شمار آید. شخصیت هایی نظیر رسمی یا خودمانی، آراسته یا ناآراسته و طرز تلقی هایی
مانند احترام قایل شدن یا نشدن با طرز سخن گفتن نیز مشخص می شوند.
در هر صورت آنچه مسلم است آن است که هر حرفی باید به شکلی زده شود. هر سخن لحن،
سرعت، مکث و بلندی خاص خود را دارد. ممکن است قبل از صحبت بدانیم یا ندانیم چه
باید بگوئیم یا چه می خواهیم بگوئیم، مگر اینکه شرایط جلسه، حالت مسلم و مشخص
داشته باشد. در عین حال هیچگاه قبل از سخن گفتن، تصمیمی بر اینکه کجا صدا را بلند
یا کوتاه باید کرد و یا کجا تند یا سریع باید حرف زد، گرفته نمی شود. چون رعایت و
به کار بستن تمامی این نکات بستگی به موقعیت دارد، اما همه عواملی است که ما منظور
گوینده را درک می کنیم و در باره طرز فکر خود نسبت به نظرات یکدیگر تصمیم می
گیریم.
سبک گفت و گو هرگز موضوعی فوق العاده و اضافی بر گفت و گو نیست بلکه بخش اصلی و
جدانشدنی از آن است. جنبه های سبک گفت و گو، ابزار اولیه آن گفت و گو هستند. نشانه
ها و علایم مهم در سخن گفتن، سرعت حرف زدن مکث ها و بلندی صداست که جملگی آنچه را
ما آهنگ صدا و صحبت می شناسیم مشخص تر می سازند.
این نشانه ها در تمهیدات زبان شناسی به کار می روند که اساس صحبت و گفت و گو را
شکل می دهند. مجموعه ای که نوبت گیری در گفت و گو، بیان نقطه نظرها و اینکه در
جریان صحبت و گفت و گو چه می کنیم (گوش می دهیم، علاقه مندیم، قدرشناسی می کنیم،
رفتار دوستانه داریم، انتظار کمک داریم یا پیشنهاد کمک می کنیم و ...) را مشخص
ساخته و نشان می دهند که به هنگام گفت و گو، در چه اندیشه ای هستیم.
● نشانه ها، سرعت و مکث در صحبت
سارا سعی داشت با همسر جدید سعید، در گفت و گو را باز کند. اما به نظر می رسید که
مینا (همسر سعید) حرفی برای گفتن ندارد! در حالی که سارا احساس می کرد مینا حوصله
گوش دادن به حرفهایش را ندارد، مینا به سعید گفت که سارا فرصت حرف زدن به او نمی
دهد! که در حقیقت مشکل موجود با انتظار در باره سرعت و مکث کردن ارتباط داشت نه با
حرف و حوصله داشتن یا نداشتن سارا و مینا!
باید دانست گفت و گو، یک بازی نوبتی برای سخن گفتن انسانها است! شما حرف می زنید،
بعد نوبت به من و بار دیگر نوبت به شما می رسد. هر کس زمانی حرف می زند که مخاطب
او حرفش را تمام کرده باشد. موضوع در ظاهر به همین سادگی است اما اینکه بدانیم طرف
مقابل صحبت اش را تمام کرده است یا خیر، خود موضوعی مهم است. وقتی صدا ملایم تر می
شود، وقتی گفته قبلی تکرار می شود، وقتی میان کلمات فاصله می افتد و صدا باز هم
ملایم شود؟ آیا تکرار جمله به معنای نداشتن حرفی تازه می تواند باشد؟ آیا قصد، تاکید
است؟ یا میان کلمات چه فاصله ای باید بیفتد تا معنای "دارم حرفم را تمام می
کنم" یا "هنوز حرف دارم" یا "مکث کرده ام، اما حرفم هنوز تمام
نشده است را بدهد؟"
طبیعی است که در میانه گفت و گو و صحبت با افراد، فرصتی صرف حل این مسایل نمی شود.
بلکه به دلیل سالها تجربه در زمینه صحبت با اشخاص، فرد متوجه می شود که حرف پایان
گرفته یا خیر. از طرفی وقتی عادات گفت و گو در طرفین مشابه باشد، یا نوع سخن گفتن
یکی برای آن دیگری واضح و مشخص باشد، هیچ اشکالی بروز نمی کند اما اگر عادات دو
طرف با هم متفاوت شد، ممکن است یکی از طرفین گفت و گو به این نتیجه برسد که آن
دیگری یا به حرف او گوش نمی کرده یا اصولاً این طور تصور شود که صحبتی برای گفتن
وجود ندارد. (مثالی که درباره سارا و مینا مطرح شد).
همچنین یکسان نبودن سبک و زمان و فرصت و مجال صحبت کردن، امکان دارد خصوصیات فرد
را به جز آن چیزی که هست، نشان دهد و درست به همین دلیل است که اندکی تفاوت در سبک
گفت وگو و موضوعاتی مانند مکث و غیره می تواند روی زندگی فرد تاثیر قابل ملاحظه ای
داشته باشد.
● بلندی صدا در سخن گفتن
وای از دست شوهرم! نمی دانید وقتی در خانه است چقدر بلند صحبت می کند. باور کنید
از ده خانه آن طرف تر هم می شود صدایش را شنید. هر چه هم که می گویم بلند صحبت
نکن، به خرجش نمی رود، دیگر کم کم دارم به بلند صحبت کردنش شک می کنم چون با یکی-
دو نفر اینطور حرف نمی زند. مثلاً هر وقت برادر کوچکش یا یکی از دوستانش که از
دوره دبیرستان با هم دوست هستند، به منزل ما می آیند، صحبت کردنش آهسته می شود!
شما باشید شک نمی کنید؟!
هر حرف باید به لحن خاصی بیان گردد. در حال صحبت نیز شدت صدا می تواند کم و زیاد
شود. بلندتر حرف زدن روابط میان نقطه نظرها را نشان می دهد. مثلاً می تواند حاکی
از آن باشد که "صبر کن، حرفی دارم که باید بزنم" یا صبر کن، هنوز حرفم
تمام نشده است یاعصبانی هستم و یا ... ملایم تر حرف زدن هم می تواند معانی خاص خود
را داشته باشد. به عنوان مثال، خسته شدم، تو حرف بزن، یا خجالت می کشم با صدای
بلند صحبت کنم. یا، حالا نوبت توست حرف بزنی و یا نشانه ای برای احترام و ادب به
دیگری و دیگران.
بلندتر صحبت کردن از حد انتظار نیز می تواند برای شنونده، معانی مختلفی را در
برداشته باشد. مثلاً فرد فاقد قدرت ابراز وجود باشد یا در جهت تحریک احساسات باشد،
یا دستور تلقی شود و ... که به هر حال اگر با این مسئله نیز درست برخورد نشود،
شنونده را دچار گیجی و سردرگمی از نیافتن ارتباط با شخص گوینده خواهد کرد.
● آهنگ و زیر و بم صدا
عادت به لحن صدا از جانب افراد، گاه موجب می شود تا در برخورد با لحنی دیگر آن لحن
غیرطبیعی جلوه کند. به عنوان مثال دو نفر که دارای فرهنگ دو گفت وگوی متفاوت اند،
به طور قطع با توجه به فرهنگ خویش، با آهنگ و زیر و بم و در مجموع حالت مخصوص به
خود سخن می گویند. حال اگر فردی شناخت مناسبی از مخاطب یا گوینده مقابل خود نداشته
باشد، چه بسا در هنگامی که آن فرد آرام یا عصبانی است این گونه تصور کند که لحن
طرف وی خسته کننده یا یکنواخت و یا خوشایند است.
آهنگ صدا ناشی از ترکیبی از سرعت، مکث، رسایی و از همه مهم تر تغییر زیر و بم آن
صدا. در واقع حالت جسمانی دهان و حنجره آن را مشخص می سازد، زیر و بم صدا مانند
رسایی یا ملایم بودن صدا نیز معانی نسبی متفاوتی دارد.
از آنجایی که نشانه هایی مانند تغییرات زیر و بم صدا (و نیز بلندی و سرعت گام
صحبت) همچنین نشانه بیان های احساسی هستند احتمالاً تعجب آور نیست که زنها بیش از
مردها، از تغییرات زیر و بم صدا استفاده می کنند. همانطور که مشخص است زنها هم
اغلب به احساساتی بودن بیش از مردها، شهرت دارند. همین مطلب، در مورد افراد یک
فرهنگ خاص نیز صدق می کند.
به هر حال بد نیست بدانیم وقتی قرار است من یا شما، در هر روز و ساعت از عمرمان،
دقایق پی در پی و متوالی را صرف صحبت کردن کنیم، چه بهتر که در باره مقتضیات و
نحوه صحبت کردن بیشتر بدانیم و مهمتر از آن، این داشته ها را به کار بندیم
آیا تاکنون مجبور شدهاید، برخلاف میلتان خواسته دیگران را بپذیرید؟ چقدر قادرید رنجش و ناراحتی خود را بیان کنید؟ اگر در جایی احساس کنید حقی از شما ضایع میشود چه واکنشی نشان خواهید داد؟اگر در موارد بالا احساس ضعف میکنید، باید بگوییم شما فاقد مهارتی به نام رفتار جرأتمندانه هستید.
رفتار جرأتمندانه در واقع بیان مناسب هر احساسی غیر از اضطراب است. این رفتار، یک
رفتار بینفردی است که شامل ابراز صادقانه و نسبتاً صریح افکار و احساسات است به
نحوی که از نظر اجتماعی مناسب باشد و احساسات و آسایش دیگران نیز در آن مورد توجه
قرار گیرد.به طور کلی جرأتمندی را میتوان توانایی ابراز صادقانه نظرات، احساسات
و نگرشها بدون احساس اضطراب دانست.جرأتمندی از طرفی شامل دفاع فرد از حقوق خود،
به شکلی که حقوق دیگران پایمال نشود نیز هست. در اینجا بد نیست ابتدا اشارهای به
سبکهای سالم و ناسالم برقراری ارتباط داشته باشیم، مهارتهای ارتباطی خوب مستلزم
داشتن سطوح بالایی از خودآگاهی است. آگاه بودن فرد از سبک ارتباطی خویش میتواند
به برقراری ارتباطی کارآمد و مستمر با دیگران منجر شود. اگر فرد بداند چه اثری روی
دیگران میگذارد، بهتر میتواند تصمیم بگیرد که آیا ارتباط او همان ارتباطی است که
وی مایل به برقراری آن بوده یا خیر؟ به طور کلی میتوان گفت سه سبک اصلی در
برقراری ارتباطات وجود دارد، سبک پرخاشگرانه، منفعلانه و جرأتمندانه.در سبک
پرخاشگرانه فرد با تهدیدکردن، از بین بردن حقوق دیگران و توهین با افراد ارتباط
برقرار میکند و سعی دارد از این راه به اهداف خود دست یابد. در سبک منفعلانه
برخلاف سبک قبلی فرد با عذرخواهی افراطی و کوچکانگاری خود تمام افکار، احساسات و
حقوق شخصی خودش را به نفع طرف مقابل نادیده میگیرد. این در حالی است که در سبک
جرأتمندانه همه احساسات به جز اضطراب به راحتی ابراز میشود و نتیجه آن حرکت به
سمت اهداف و مقاصد شخصی بدون ضایع کردن حق دیگران است.
● رفتار پرخاشگرانه
افرادی که پیرو این سبک هستند، معتقدند؛ همه افراد باید مانند آنها باشند. آنها همیشه
و در همه حال خود را محق دانسته و دیگران را ملامت میکنند و مسوول اشتباهات میدانند.
این افراد گمان میکنند انسانهای کاملی هستند که هرگز اشتباه نمیکنند. افرادی که
سبک پرخاشگرانهای در برقراری ارتباط با دیگران دارند، ذهن بستهای داشته و
هیچگونه انعطافی برای پذیرش اطلاعات جدید ندارند. آنها شنوندههای ضعیفی هستند و
در دیدن نقطهنظرات دیگران دچار مشکل میشوند. آنها کمتر به دیگران فرصت سخن گفتن
و انجام کاری را میدهند.
با رفتار خود دیگران را تحقیر کرده و رئیسمآبانه برخورد میکنند. آنها قدرتطلب
هستند و به حریم شخصی سایر مردم احترام نمیگذارند. این افراد ممکن است به صورت
فیزیکی، کلامی یا عاطفی به دیگران حمله کنند و هرگز سپاسگذاری یا امتنانی نسبت به
آنچه سایرین برایشان انجام میدهند، ندارند.
اگر با کسی روبه رو شدید که همیشه اخمهایش در هم است، همه را چپچپ نگاه میکند،
مدام انگشت اشارهاش را به سمت طرف مقابل تکان میدهد، خیره نگاه میکند و به طرف
مقابل چشم میدوزد و حالت بدنی خشک و بدون انعطاف، لحن صدایش انتقادی، بلند و
سرزنشآمیز است و مدام غرولند میکند، میتوانید شک کنید او یک فرد با رفتار
پرخاشگرانه است. لحن کلام این افراد اغلب تحکمآمیز است و با کلامشان سایرین را میرنجانند
و آزار میدهند. خشم، عصبانیت، بیطاقتی و ناکامی از جمله احساساتی است که آنها
اغلب تجربه میکنند.
اگرچه ممکن است آنها دیگران را وادار به اطاعت از خود کنند اما این اطاعت توام با
رنجش است و رفتار آنها اغلب باعث برانگیختهشدن خشم دیگران میشود تا جایی که گاه
طرف مقابل را به مقاومت، برخورد دفاعی، دروغگویی، پنهانکاری، فاصلهگیری و عقبنشینی
وادار میکند.
● رفتار منفعلانه
افرادی که در برقراری ارتباط خود با دیگران سبک انفعالی دارند، کمتر عواطف و
احساسات واقعی خود را بروز میدهند. «مخالفت نکن»، «دیگران بیشتر از تو حق دارند»
و «به دردسرش نمیارزد» از جمله شعارهای همیشگی این افراد هستند. آنها همیشه موافق
و محتاط هستند و اعتراضی به وضعیتهای موجود ندارند.
پیروان سبک انفعالی معمولاً زیاد آه میکشند و همیشه سعی میکنند هوای دو طرف را
داشته باشند تا خدای نکرده تعارضی به وجود نیاید. آنها همیشه آرامش خود را حفظ میکنند،
حتی وقتی احساس کنند، منصفانه با آنها برخورد نشده است. اغلب به جای اقدام کردن
متوسل به شکوه و شکایت میشوند و خیلی راحت اجازه میدهند، دیگران برای آنها
انتخاب کنند و تصمیم بگیرند. آنها در برنامهریزی مشکل دارند و خود را نادیده
گرفته و فدا میکنند کمتر حرکات چهرهای دارند، بیقرار هستند و مدام از سر توافق
لبخند میزنند و سرشان را تکان میدهند. چشمهایشان را اغلب پایین میاندازند،
وضعیت بدنی خمیدهای دارند و تن صدایشان همیشه پایین و ملایم است. اگر بخواهید
کاری را به آنها محول کنید غالباً جملاتی مانند «من نمیتوانم»، «شما بیشتر از من
تجربه دارید» و «ممکن است اشتباه باشد، ولی...» را خواهید شنید. آنها سعی میکنند
مشکلات را نادیده، بگیرند، از آنها دوری کنند و حل کردن آنها را به تعویق
بیندازند. همیشه به ظاهر موافق هستند، در حالی که گاه موافقت آنها قلبی نیست.
انرژی زیادی را صرف پرهیز از تعارضها و مقولههای اضطراببرانگیز میکنند و وقت
زیادی را هم صرف گرفتن نصیحت، توصیه و نظارت از دیگران میکنند. بیش از حد معقول
هستند و با هر چیزی موافقند و همین امر باعث میشود دیگران نسبت به آنها پرتوقع
شوند و دلیلتراشی را در سایر افراد برمیانگیزند.
● رفتار جرأتمندانه
کسانی که رفتار جرأتمندانهای دارند، نه تنها برای دیگران بلکه برای خودشان هم
ارزش قائل هستند. رفتار جرأتمندانه هرگز به معنای همیشه برنده بودن فرد نیست،
بلکه بدان معناست که فرد موقعیت را به بهترین و کارآمدترین نحو ممکن اداره کند.
این افراد معمولاً خوب گوش میدهند و گوشدهندههای فعال و کارآمدی هستند. محدودیتها
و انتظارات خود را به راحتی ابراز میکنند و مشاهداتشان را بیان کرده و از قضاوت
عجولانه خودداری میکنند. خواستههای خود را در اولین فرصت، مستقیم و صادقانه
ابراز کرده و مراقب احساسات دیگران هم هستند. براساس انتخاب خود عمل میکنند و با
دانستن اینکه چه چیزی درست است برای رسیدن به هدفشان برنامهریزی میکنند. عمل
مدار هستند و انتظاراتشان واقعبینانه است. منصفانه و عادلانه و البته قابل پیشبینی
عمل میکنند. در جهت رسیدن به اهداف خود حقوق دیگران را از بین نمیبرند. چهرههای
آنها معمولاً حاکی از توجه و علاقه است و از تماس چشمی مستقیم با دیگران ابایی
ندارند. با صدایی متناسب و مناسب صحبت میکنند و عواقب کارهایشان را میپذیرند.
این افراد اغلب احساسات منفی را از خود دور میکنند و شوق، رضایت و آرامش از
خصوصیات آنهاست.آنها نه تنها دیگران را تحقیر نمیکنند، بلکه باعث افزایش اعتماد
به نفس دیگران شده و به آنها انگیزه میدهند و به گونهای با اشخاص رفتار میکنند
که جایگاه هرکس محفوظ بماند