آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

اعتیاد به آدم ها

چه قدر دردناک است این مشکل که همیشه برای فرار از دست یک
" آدم" به " آدم" دیگری پناه برده ایم ...

اعتیاد به آدم ها بدترین نوع اعتیاد است.
.
.
.
کتاب جاده انقلابی
ریچارد یاتس

سکوت در مقابل جاهل

همیشه سکوت نشانه ی تایید حرفِ طرف مقابل نیست ،
گاهی نشانه ی قطع امید از سطح شعور اوست !

یا مسیح حسین

حرمله

حرملة بن کاهل اسدی کوفی، آنکه کودک شیر خوار امام حسین «ع» را (به نام علی اصغر، یا عبدالله رضیع) در آغوش امام یا روی دست وی با تیر به شهادت رساند. سالها پس از حادثه عاشورا، منهال در سفر حج، دیداری با امام سجاد «ع» داشت.حضرت پرسید: حال حرمله چگونه است؟گفت: در کوفه است و زنده است.امام او را نفرین کرد که: «اللهم اذقه حر الحدید، اللهم اذقه حر النار» (خدایا، سوزش و گرمای آهن و آتش را به او بچشان).چون به کوفه برگشت، در دیدار با «مختار» که خروج کرده بود، ناگهان دید که حرمله را آوردند و به دستور مختار، دست و پایش را بریدند و سپس در آتش افکندند. منهال، ماجرای دیدار خود با امام سجاد و دعای امام را نسبت به حرمله بیان کرد.مختار، از اینکه خواسته و دعای حضرت به دست او تحقق یافته، بسیار خوشحال شد.

عشق

زنان و مردان بسیاری می توانند با هم بخوابند،
اما تعداد بسیار محدودی از آنان می توانند با هم بیدار بمانند!


"برتراند راسل"

داستان زندگی

دوس دارم ببرمت یه جای شلوغ -
خیلی شلوغ -
وایستم اون وسط نگات کنم!
بگم اینارو میبینی؟
بگی آره!
بگم تو هیاهوی همه این آدما -
بازم من چشمام فقط دنبال تو میگرده -
دلم برای تو تنگ میشه... 
صداهاشونو می شنوی؟
بگی آره!
بگم تو اوج همین صداها دلم دنبال صدای تو میگرده... 
بگم حالا چشماتو ببند -
بگو چه حسی داری!
بگی انگار گم شدم بین یه عالمه غریبه -
بگم اگه نباشی گم میشم بین یه دنیا غریبه ..... 

از 3 نفر هرگز متنفر نباش

از 3 نفر هرگز متنفر نباش :

فروردینی ها، مهری*ها،اسفندی ها

چـون بهتـرین هستند

سه نفر را هرگز نرنجون :

اردیبهشتی ها، تیری ها، دی ماهی ها

چـون صادق هستند

سه نفر رو هیچوقت نذار از زندگیت بیرون برن :

شهریوری* ها، آذری* ها، آبانی ها

چـون به درد دلت گوش میدهند

سه نفر رو هرگز از دست نده :

مردادی ها، خردادی ها، بهمنی ها

چـون دوست ِ واقعی هستند.

جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد.

اول: مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.
او گفت: ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم: مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی.
گفت: تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟

سوم: کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا اورده ای؟ کودک چراغ را فوت کرد و ان را خاموش ساخت
و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟

چهارم: زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد. گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت: من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست؛ تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟