همه مردم در تمام طول روز صحبت می کنند. اما آیا آنها همگی می دانند چگونه صحبت می کنند و یا چطور باید صحبت کنند؟
آیا هیچ پیش آمده بر اثر نوع صحبت طرف مقابل، منظور و سخن او را به گونه ای دیگر
برداشت کنید و پس از مدت ها، متوجه شوید که اشتباه کرده اید؟
آیا ربطی بین سخن گفتن و موفقیت و محبوبیت، می بینید؟
● یک کارمند بخش تبلیغات:
صحبت کردن ارتباط مستقیمی با کار دارد. اینکه چه بگویم، چطور بگویم و یا به قول
معروف از چه دری وارد شوم تا بتوانیم برای موقعیت کاری ام، به نتیجه ای دلخواه
برسم.
نوع صحبت، در کاری که دارم بسیار مهم است. اینکه چگونه موارد لازم و ظریف را رعایت
کنم یا لحن در هنگام گفتن یا خواندن مطلب، با توجه به نوع و تفاوت آنها چگونه باشد
و خیلی نکات دیگری که متاسفانه خیلی افراد از آنها کاملاً بی خبر و بی اطلاعند و
فکر می کنند که خوب، گویندگی خیلی آسان است. به همین علت هم است که گفتار خیلی ها
در حال حاضر به دل دیگران نمی نشیند.
● یک کارمند آژانس مسکن:
صحبت کردن انسان، نمونه بارز شخصت اوست. حال این شخصیت ممکن است بنا به مقتضای پیش
آمده، متفاوت باشد. مثلاً خود من، از زمانی که در آژانس مسکن مشغول به کار شدم،
فهمیدم باید نوع صحبت کردنم را کمی تغییر بدهم. چرا؟ برای آنکه بتوانم در دل مشتری
رخنه کرده و با جذابیت کلمه و نفوذ کلام، به او نشان دهم که آژانس درستی را برای
یافتن ملک مورد نظر، انتخاب کرده است!!
● یک فروشنده:
به نظر من حرف اول را در فروشندگی، زبان شیرین و به قول بعضی ها، چرب و نرم می
زند. آقا و خانم هم ندارد. شما باید طوری با مشتری صحبت کنید که او دست خالی از
مغازه بیرون نرود. پس می بینید که صحبت کردن چقدر مهم است، حتی بارها در روزنامه
ها خوانده ایم فلانی آن قدر زبان شیرین و چرب و نرمی داشت و آنقدر زیبا و در ظاهر
منطقی صحبت می کرد که تمام اطرافیانش را شیفته خود می کرد و در نهایت آنها را فریب
می داد تا به چیزهایی که می خواهد برسد! البته این گونه افراد که از هنر صحبت کردن
در موارد منفی و ریاکارانه بهره می برند، افراد خوبی نیستند، چون به نظر من، هنر
صحبت کردن هم از آن چیزهایی است که باید مقدس شمرده . ساعت های مدیدی را صرف صحبت
کردن، داستان سرایی، جر و بحث، تدریس و گاهی هم با خود حرف زدن می کنیم! در عین
حال ساخت و ادای جمله، لحن و صوت ما به هنگام سخن گفتن و نحوه بیان و چگونگی سخن
گفتن را نیز می توان از موارد مستقیم و مربوط به صحبت کردن دانست. چرا که تمامی
موارد یاد شده در جذب مخاطب یا مخاطبان ما نقش مهمی داشته و می تواند قدرت ما را
به عنوان معیاری کاملاً واضح برای آنکه متوجه شویم ، مخاطب ما تمایل به ادامه صحبت
دارد یا خیر را مشخص نماید.
باید گفت شناخت، ایجاد راه مناسب به اضافه انتخاب کلمات و جمله ها و همین طور
نکاتی که در سطور قبل قید گردید، همگی منتسب به علمی می شود به نام علم زبان
شناسی. علم زبان شناسی نظمی است که برای درک طرز کار زبان، مورد استفاده قرار می
گیرد. ربط بین افراد از طریق صحبت دو طرفه ، ایجاد حفظ و یا از هم گسیخته می شود و
بدین ترتیب موجب می گردد تا راه مطمئنی برای درک چگونگی ایجاد، ماندگاری و یا
گسسته شدن این ربط، فراهم آید. البته شاخه هایی از علم زبان شناسی بیشتر با تاریخ
یا دستور زبان و یا آرایه های نمادی زبان مربوط می شوند. اما شاخه هایی در علم
زبان شناسی به جامعه شناسی زبان، تحلیل، سخنرانی و زبان شناسی انسان شناسانه
اختصاص یافته که بیشتر به این توجه دارد که مردم چگونه از زبان، در زندگی روزانه
استفاده می کنند و چگونه مردمی با فرهنگهای متفاوت از زبان، آن هم به شیوه های
گوناگون، بهره می گیرند.
به هر حال باید اذعان داشت، علم زبان شناسی است که می تواند به بشر بیاموزد چگونه
می توان زندگی را در اختیار گرفت و روابط با دیگران را چه در محل کار، یا میهمانی
ها و مصاحبه ها و از همه مهمتر در بین خانواده، بهبود بخشید.
فکر کنید در یک میهمانی نشسته اید، ناگهان احساس تنهایی می کنید، از خود می پرسید،
"مردم این همه حرف مهم را از کجا می آورند که این چنین ممتد با یکدیگر صحبت
می کنند؟" پاسخ این است که حرف مهمی در کار نیست بلکه مردم سعی می کنند موضوع
مهمی برای صحبت پیدا کنند و بعد، درباره آن به گفت و گو بپردازند. گفت و گویی که
در واقع به واسطه آن نشان داده می شود، افراد با یکدیگر مرتبط اند. به عبارتی صحبت
میان افراد، از رابطه آنان سخن می گوید.
● اجزای قابل توجه
اطلاعاتی که به وسیله معانی کلمات منتقل می شوند پیام و آنچه در باره روابط مخابره
می شوند، تلقی در قبال یکدیگر و موقعیت و حرفی که می زنیم، فراپیام را تشکیل می
دهند.
این همان فراپیام است که نسبت به آن واکنش شدید نشان می دهیم. به عنوان مثال اگر
کسی در حالی که آرواره هایش را به هم فشرده و در حالی که کلمات را با غضب و فشار
از دهانش خارج می کند به شما بگوید "من خشمگین نیستم" این پیام را از او
نمی پذیرید و به جای آن فراپیام را از او قبول می کنید و نتیجه می گیرید که او
خشمگین است. گفتن عباراتی نظیر "تو این را نگفتی اما طرز بیانت این معنا را
داشت" یا "چرا این طور گفتی؟" یا "مسلم است اشکالی وجود دارد،
لحن کلامت این را به خوبی نشان می دهد" واکنشهایی نسبت به فراپیامهای سخن
هستند.
در حالیکه کلمات اطلاعاتی را منتقل می سازند، طرز سخن ما، بلندی صدا، سرعت حرف
زدن، طرز ادای کلمات با تاکیدها، ذهنیت ما را مشخص می نمایند. سر به سر گذاشتن،
توضیح دادن، تهمت زدن، اینکه احساسی دوستانه داریم یا خشمگین هستیم، آیا می خواهیم
صمیمی تر شویم یا بیشتر فاصله بگیریم و غیره. به عبارت دیگر طرز گفتار ما معانی
اجتماعی را مخابره می کند.
گرچه ما پیوسته در سخن خود نسبت به معنای اجتماعی واکنش نشان می دهیم اما حرف زدن
در باره آن برایمان دشوار است. زیرا در فرهنگ تعاریف کلمات آن را نمی یابیم.
اندیشیدن، دیدن و یا حرف زدن در باره نیروها و فرآیندهایی که برای آن نامی نداریم،
حتی اگر اثرشان را احساس کنیم دشوار است. علم زبان شناسی واژه هایی در اختیارمان
می گذارد که فرایندهای ارتباط را توصیف می کند و در نتیجه امکان دیدن، حرف زدن یا
اندیشیدن در باره آنها را میسر نمی سازد.
وقتی لب به سخن باز می کنیم، اغلب احساس می کنیم که صرفاً حرف می زنیم! اما سخن ما
و طرز ادای آن از دایره امکانات وسیعی انتخاب می شود و دیگران نیز به این
انتخابهای ما درست به همان شکل که به لباسهای ما واکنش نشان می دهند و آن را نشانه
شخصیت و طرز تلقی ما می دانند، واکنش نشان می دهند. مثلاً پوشیدن کت و شلوار می
تواند نشانه لباس پوشیدن رسمی یا نشانه احترام قائل بودن برای یک موقعیت باشد، حال
آن که استفاده از یک پوشش بسیار عادی، نشانه خودمانی تلقی کردن یا جدی نگرفتن به
شمار آید. شخصیت هایی نظیر رسمی یا خودمانی، آراسته یا ناآراسته و طرز تلقی هایی
مانند احترام قایل شدن یا نشدن با طرز سخن گفتن نیز مشخص می شوند.
در هر صورت آنچه مسلم است آن است که هر حرفی باید به شکلی زده شود. هر سخن لحن،
سرعت، مکث و بلندی خاص خود را دارد. ممکن است قبل از صحبت بدانیم یا ندانیم چه
باید بگوئیم یا چه می خواهیم بگوئیم، مگر اینکه شرایط جلسه، حالت مسلم و مشخص
داشته باشد. در عین حال هیچگاه قبل از سخن گفتن، تصمیمی بر اینکه کجا صدا را بلند
یا کوتاه باید کرد و یا کجا تند یا سریع باید حرف زد، گرفته نمی شود. چون رعایت و
به کار بستن تمامی این نکات بستگی به موقعیت دارد، اما همه عواملی است که ما منظور
گوینده را درک می کنیم و در باره طرز فکر خود نسبت به نظرات یکدیگر تصمیم می
گیریم.
سبک گفت و گو هرگز موضوعی فوق العاده و اضافی بر گفت و گو نیست بلکه بخش اصلی و
جدانشدنی از آن است. جنبه های سبک گفت و گو، ابزار اولیه آن گفت و گو هستند. نشانه
ها و علایم مهم در سخن گفتن، سرعت حرف زدن مکث ها و بلندی صداست که جملگی آنچه را
ما آهنگ صدا و صحبت می شناسیم مشخص تر می سازند.
این نشانه ها در تمهیدات زبان شناسی به کار می روند که اساس صحبت و گفت و گو را
شکل می دهند. مجموعه ای که نوبت گیری در گفت و گو، بیان نقطه نظرها و اینکه در
جریان صحبت و گفت و گو چه می کنیم (گوش می دهیم، علاقه مندیم، قدرشناسی می کنیم،
رفتار دوستانه داریم، انتظار کمک داریم یا پیشنهاد کمک می کنیم و ...) را مشخص
ساخته و نشان می دهند که به هنگام گفت و گو، در چه اندیشه ای هستیم.
● نشانه ها، سرعت و مکث در صحبت
سارا سعی داشت با همسر جدید سعید، در گفت و گو را باز کند. اما به نظر می رسید که
مینا (همسر سعید) حرفی برای گفتن ندارد! در حالی که سارا احساس می کرد مینا حوصله
گوش دادن به حرفهایش را ندارد، مینا به سعید گفت که سارا فرصت حرف زدن به او نمی
دهد! که در حقیقت مشکل موجود با انتظار در باره سرعت و مکث کردن ارتباط داشت نه با
حرف و حوصله داشتن یا نداشتن سارا و مینا!
باید دانست گفت و گو، یک بازی نوبتی برای سخن گفتن انسانها است! شما حرف می زنید،
بعد نوبت به من و بار دیگر نوبت به شما می رسد. هر کس زمانی حرف می زند که مخاطب
او حرفش را تمام کرده باشد. موضوع در ظاهر به همین سادگی است اما اینکه بدانیم طرف
مقابل صحبت اش را تمام کرده است یا خیر، خود موضوعی مهم است. وقتی صدا ملایم تر می
شود، وقتی گفته قبلی تکرار می شود، وقتی میان کلمات فاصله می افتد و صدا باز هم
ملایم شود؟ آیا تکرار جمله به معنای نداشتن حرفی تازه می تواند باشد؟ آیا قصد، تاکید
است؟ یا میان کلمات چه فاصله ای باید بیفتد تا معنای "دارم حرفم را تمام می
کنم" یا "هنوز حرف دارم" یا "مکث کرده ام، اما حرفم هنوز تمام
نشده است را بدهد؟"
طبیعی است که در میانه گفت و گو و صحبت با افراد، فرصتی صرف حل این مسایل نمی شود.
بلکه به دلیل سالها تجربه در زمینه صحبت با اشخاص، فرد متوجه می شود که حرف پایان
گرفته یا خیر. از طرفی وقتی عادات گفت و گو در طرفین مشابه باشد، یا نوع سخن گفتن
یکی برای آن دیگری واضح و مشخص باشد، هیچ اشکالی بروز نمی کند اما اگر عادات دو
طرف با هم متفاوت شد، ممکن است یکی از طرفین گفت و گو به این نتیجه برسد که آن
دیگری یا به حرف او گوش نمی کرده یا اصولاً این طور تصور شود که صحبتی برای گفتن
وجود ندارد. (مثالی که درباره سارا و مینا مطرح شد).
همچنین یکسان نبودن سبک و زمان و فرصت و مجال صحبت کردن، امکان دارد خصوصیات فرد
را به جز آن چیزی که هست، نشان دهد و درست به همین دلیل است که اندکی تفاوت در سبک
گفت وگو و موضوعاتی مانند مکث و غیره می تواند روی زندگی فرد تاثیر قابل ملاحظه ای
داشته باشد.
● بلندی صدا در سخن گفتن
وای از دست شوهرم! نمی دانید وقتی در خانه است چقدر بلند صحبت می کند. باور کنید
از ده خانه آن طرف تر هم می شود صدایش را شنید. هر چه هم که می گویم بلند صحبت
نکن، به خرجش نمی رود، دیگر کم کم دارم به بلند صحبت کردنش شک می کنم چون با یکی-
دو نفر اینطور حرف نمی زند. مثلاً هر وقت برادر کوچکش یا یکی از دوستانش که از
دوره دبیرستان با هم دوست هستند، به منزل ما می آیند، صحبت کردنش آهسته می شود!
شما باشید شک نمی کنید؟!
هر حرف باید به لحن خاصی بیان گردد. در حال صحبت نیز شدت صدا می تواند کم و زیاد
شود. بلندتر حرف زدن روابط میان نقطه نظرها را نشان می دهد. مثلاً می تواند حاکی
از آن باشد که "صبر کن، حرفی دارم که باید بزنم" یا صبر کن، هنوز حرفم
تمام نشده است یاعصبانی هستم و یا ... ملایم تر حرف زدن هم می تواند معانی خاص خود
را داشته باشد. به عنوان مثال، خسته شدم، تو حرف بزن، یا خجالت می کشم با صدای
بلند صحبت کنم. یا، حالا نوبت توست حرف بزنی و یا نشانه ای برای احترام و ادب به
دیگری و دیگران.
بلندتر صحبت کردن از حد انتظار نیز می تواند برای شنونده، معانی مختلفی را در
برداشته باشد. مثلاً فرد فاقد قدرت ابراز وجود باشد یا در جهت تحریک احساسات باشد،
یا دستور تلقی شود و ... که به هر حال اگر با این مسئله نیز درست برخورد نشود،
شنونده را دچار گیجی و سردرگمی از نیافتن ارتباط با شخص گوینده خواهد کرد.
● آهنگ و زیر و بم صدا
عادت به لحن صدا از جانب افراد، گاه موجب می شود تا در برخورد با لحنی دیگر آن لحن
غیرطبیعی جلوه کند. به عنوان مثال دو نفر که دارای فرهنگ دو گفت وگوی متفاوت اند،
به طور قطع با توجه به فرهنگ خویش، با آهنگ و زیر و بم و در مجموع حالت مخصوص به
خود سخن می گویند. حال اگر فردی شناخت مناسبی از مخاطب یا گوینده مقابل خود نداشته
باشد، چه بسا در هنگامی که آن فرد آرام یا عصبانی است این گونه تصور کند که لحن
طرف وی خسته کننده یا یکنواخت و یا خوشایند است.
آهنگ صدا ناشی از ترکیبی از سرعت، مکث، رسایی و از همه مهم تر تغییر زیر و بم آن
صدا. در واقع حالت جسمانی دهان و حنجره آن را مشخص می سازد، زیر و بم صدا مانند
رسایی یا ملایم بودن صدا نیز معانی نسبی متفاوتی دارد.
از آنجایی که نشانه هایی مانند تغییرات زیر و بم صدا (و نیز بلندی و سرعت گام
صحبت) همچنین نشانه بیان های احساسی هستند احتمالاً تعجب آور نیست که زنها بیش از
مردها، از تغییرات زیر و بم صدا استفاده می کنند. همانطور که مشخص است زنها هم
اغلب به احساساتی بودن بیش از مردها، شهرت دارند. همین مطلب، در مورد افراد یک
فرهنگ خاص نیز صدق می کند.
به هر حال بد نیست بدانیم وقتی قرار است من یا شما، در هر روز و ساعت از عمرمان،
دقایق پی در پی و متوالی را صرف صحبت کردن کنیم، چه بهتر که در باره مقتضیات و
نحوه صحبت کردن بیشتر بدانیم و مهمتر از آن، این داشته ها را به کار بندیم
1) تمرکز خود را از دست ندهید
گاهی اوقات آدم وسوسه میشود که به هنگام پرداختن به یک اختلاف، اختلافات ظاهراً
مرتبطی که در گذشته وجود داشته است را نیز به میان بکشد یا در نظر آورد. این کار
متاسفانه غالباً موضوع اصلی را تیره و تار میکند و شانس دستیابی به درک متقابل و
راه حلی برای اختلاف فعلی را کمتر میسازد و کل مباحثات را بیفایده و حتی گیجکننده
مینماید. سعی کنید موضوعات قبلی یا جانبی را به میان نکشید. بر روی موضوع فعلی
تمرکز کنید و سعی کنید با درک یکدیگر، به راه حل مشترکی دست یابید.
۲) به دقت گوش کنید
مردم غالباً فکر میکنند که دارند گوش میکنند امّا کاری که واقعاً دارند میکنند
فکر کردن به جوابی است که میخواهند پس از تمام شدن صحبتهای طرف مقابل به او
بدهند. هر چند ممکن است دشوار باشد امّا واقعاً سعی کنید به آنچه طرف مقابل میگوید
گوش فرا دهید. حرف او را قطع نکنید. موضع دفاعی نگیرید. فقط گوش کنید که او چه میگوید
و این اطمینان را در او به وجود آورید که حرفهایش به طور دقیق شنیده شده است.
دراین صورت، شما او را بهتر درک خواهید کرد و او نیز بیشتر تشویق میشود که به حرفهای
شما گوش دهد.
۳) سعی کنید نقطه نظرات او را درک کنید
وقتی اختلاف پیش میآید، اغلب ما فقط میخواهیم که حرفهای خودمان شنیده و درک
شوند. درباره نقطه نظراتمان آنقدر حرف میزنیم تا طرف مقابل را مجبور کنیم او هم
چیزها را از دریچه چشم ما بنگرد. شگفت آن که اگر همه ما همواره این کار را بکنیم،
توجه کمی به نقطه نظرات طرف مقابل میشود و هیچکس حس نمیکند که حرفهایش به خوبی
درک شده است. سعی کنید نقطه نظرات طرف مقابل را درک کنید. در این صورت بهتر میتوانید
نقطه نظرات خودتان را توضیح دهید. همیشه یادتان باشد که اگر دیگران حس کنند که حرفهایشان
شینده شده است، احتمال بیشتری دارد که به حرفهای شما گوش فرا دهند.
۴) به انتقادات با احساس همدلی پاسخ دهید
هنگامی که کسی از شما انتقاد میکند، آدم فوراً حس میکند که او در اشتباه است و
موضع دفاعی میگیرد. با وجودی که شنیدن انتقاد سخت است و غالباً به دلیل هیجانات و
احساسات گوینده به نحو اغراقآمیزی بیان میگردد امّا اهمیت دارد که برای
فرونشاندن ناراحتی طرف مقابل به آن گوش کنیم و با احساس همدلی نسبت به احساسات طرف
مقابل به آن پاسخ دهیم. همچنین باید ببینیم چه حرفها و نکات درستی در میان
انتقادهای طرف مقابل وجود دارد. اینها میتوانند اطلاعات ارزشمندی برای ما باشد.
۵) مسئولیت کارهایتان را بر عهده بگیرید
باور کنید که مسئولیتپذیری یک نقطه قوت است نه ضعف. بنابراین مسئولیت کارهای
اشتباه خود را بر عهده بگیرید. اگر هر دوی شما در اختلاف پیش آمده تا حدّی مقصر
باشید (که معمولاً هم همین طور است) به دنبال تقصیرهای خود بگردید و مسئولیت آنها
را بپذیرید. این کار، وضعیت را آرامتر میسازد و در ضمن نشانگر بلوغ شماست.
همچنین معمولاً الهامبخش طرف مقابل میگردد تا او هم واکنش مشابهی بروز دهد و
بدین ترتیب به یافتن درک متقابل و راه حلی برای اختلاف نزدیکتر میشوید.
۶) از واژه «من» استفاده کنید
به جای آن که مثلاً بگوئید «دراینجا تو اشتباه کردی»، جمله خود را با «من» شروع
کنید و بگذارید طرف مقابل، احساس شما را بهتر درک کند. مثلاً بگوئید «من وقتی این
اتفاق افتاد ناراحت شدم.» این گونه جملات کمتر سرزنش آمیزند و کمتر طرف مقابل را
به موضع دفاعی وامیدارد و به او کمک میکند که به جای آن که حس کند مورد حمله
قرار گرفته، نقطه نظر شما را بهتر درک کند.
۷) به دنبال مصالحه باشید
به جای آن که سعی کنید «برنده » بحث شوید در جستجوی راه حلی باشید که خواستههای
همه را برآورده سازد. تمرکز بر روی مصالحه یا راه حل جدیدی که خواستههای هر دو
طرف را بیشتر ارضاء کند، بسیار موثرتر از این است که یک نفر به قیمت نادیده گرفتن
طرف مقابل به خواستههایش دست یابد.
۸) به خودتان فرصت استراحت بدهید
گاهی اوقات اوضاع آنچنان حاد میشود که ادامه دادن بحث به دعوا و جنگ و جدل منتهی
خواهد شد. اگر حس کردید خودتان یا طرف مقابلتان آنقدر عصبانی شدهاید که نمیتوانید
دیگر بحثهای سازنده کنید و یا خطر برهم خوردن ارتباطتان وجود دارد، خوب است که
بحث را متوقف کنید تا هر دو خونسردی خود را دوباره به دست آورید. یکی از نشانههای
ارتباطات خوب، دانستن این است که چه موقع باید موقتاً از یکدیگر فاصله گرفت.
۹) اختلافات را نیمه کاره رها نکنید
هر چند گاهی اوقات رها کردن ادامه بحث، کار خوبی است امّا همیشه به آن برگردید و
آن را نیمه کاره رها نسازید. اگر هر دوی شما با نگرش سازنده، احترام متقابل و
تمایل به درک نقطه نظر طرف مقابل یا حداقل دستیابی به یک راه حل، به موضوع
بپردازید میتوان به پیشرفت به سوی هدف که همانا حل اختلاف است امیدوار بود. مگر
در موقعی که زمان قطع رابطه فرا رسیده باشد، هیچگاه اختلافات پیش آمده و مباحثات
را نیمه کاره رها نکنید.
۱۰) در صورت نیاز، درخواست کمک کنید
اگر شما و طرف مقابل سعی کردید اختلافتان را خودتان برطرف کنید ولی پیشرفتی حاصل
نشد میتوانید از راهنمائیهای یک روان درمانگر یا مشاور بهره گیرید. مشاوران
خانواده میتوانند به کشمکش پیش آمده خاتمه دهند و مهارتهایی را برای حل اختلافات
در آینده به شما بیاموزند. اگر طرف مقابل حاضر نیست با شما پیش مشاور بیاید،
مراجعه خود شما به تنهایی نیز میتواند سودمند باشد
ارتباط، یک رخداد و حادثه نیست؛ بلکه یک فرآیند استکه در روابط انسانی، یک نقطهٔ آغازین و تکوینی دارد وبه مرور شکل میگیرد و به مرحله رشد و اوج میرسد.فرآیند ارتباط و اعتماد علاوه بر روابط انسان با انسان، درروابط انسان با حیوان نیز قابل مشاهده است البته نوع شکلگیری هر یک با هم متفاوت است کافی است کهانسان به حیوان دستآموز و یا حتی حیوان وحشی، کمیآب و غذا بدهد تا او به کمک یادگیری وسیلهای بتواندرفتار خاصی را از خود بروز بدهد و به انسان عادت کند.ولی برای شکلگیری روابط بین انسانی، به امکاناتی بیشاز آب و غذا احتیاج است؛ امکاناتی که به مفاهیم و واژههای انسانی مربوط است. امروزه به دلیل تغییرشرایط زندگی و افزایش تکنولوژی، روابط انسانی نیزدست خوش تغییرهائی شده است. شاید در یک نگاهعجولانه و سریع، فکر کنیم که تمام تکنولوژیهایموجود، به خدمت انسان در آمدهاند؛ ولی در نگاهیدقیقتر در مییابیم این انسان است که اسیر فناوری شدهاست. انسان امروزی، ترجیح میدهد با کامپیوتر باشخص دیگری در یک نقطه از جهان، ساعتها صحبتکند و یا پست الکترونکی بفرستد.
واضح است که تمام این امکانات و پیشرفتها، موجبرفاه زندگی بشر شده است و کارها
با سرعت زیادی انجاممیشود و ارزش وقت و زمان، بسیار بالا رفته است؛ ولیدر عین
حال، به دلیل کاهش روابط انسانی، به خصوصروابط چهره به چهره، ما هر روز شاهد
گسترش سوءظن،عدم ارتباط صحیح، عدم اعتماد و افزایش بیماریهایروانی هستیم؛ زیرا
انسان امروزی، تکیهگاه محکمی ازنظر عاطفی ندارد، چرا که دوستان و حتی خانوادهاش
بهدلیل مشکلهای خاص خودشان، قادر به تامین این خلاء عاطفی نمیباشند. عدم ارتباط
صحیح و واقع بینانه دربسیاری از خانوادهها موجب فروپاشی نهاد خانواده میشود.
شکاف بین نسل فعلی و نسل پدر و مادر آنان نیزط در نتیجهٔ عدم ارتباط خردمندانه
است. عدم اعتماد میتواند از یک خانواده نیز فراتر رفته و بر محیط مدرسه و محیط
کار نیز تاثیر سوء بگذارد. کشور ما دریک دوره انتقالی از جامعه سنتی به جامعه
مدرنمیباشد و به طور حتم، این انتقال موجب تغییرهائی درروابط بین فردی خواهد شد.
برای شروع یک ارتباط، بایدشخاتی کلی از طرف مقابل به دست آوریم که شاملخصوصیتهای
ظاهری، موقعیتهای تحصیلی و شغلی، موقعیت خانوادگی و اجتماعی او است. هم چنین
داشتناطلاعاتی از پیشینه فرد نیز برای ایجاد اعتماد یا عدماعتماد موثر خواهد
بود. شاید یکی از دلیلهائی کهمجرمان و بزهکاران بعد از آزادی از زندان، دوباره
بهزندان باز میگردند، همین باشد که جامعه و اشخاصی کهدر ارتباط با او هستند.
نمیتوانند به او اعتماد کنند و یاشغلی برای او بیابند. پس فردی که در گذشته
سابقهٔ بزهکاری داشته دوباره در یک دور تسلسلی از عدم ارتباط درست و عدم ارتباط
جامعه به او، دچار بیکاری شده و بازگرفتار زندان خواهد شد.
برای شکلگیری یک ارتباط صحیح و منطقی، هر شخصمیتواند با ابزارهائی که در زیر
فهرست شدهاند. رابطهایشایسته با دیگران داشته باشد.
۱) توانائی گوش دادن داشته باشیم.
۲) به موقع احساسهای خود را ابراز کنیم.
۳) به دیگران احترام بگذاریم.
۴) انعطافپذیر باشیم.
۵) دیگران را تحقیر نکنیم.
۶) انتظارهای نامعقول و نابه جا نداشته باشیم.
۷) در مقابل انتظارهای نابه جای دیگران “نه” بگوئیم.
۸) توانائی بخشیدن داشته باشیم.
۹) قضاوت و پیش داوری نکنیم.
۱۰) مغرور و خودخواه نباشیم.
۱۱) انتقادپذیر باشیم و توانائی انتقاد از دیگران را داشتهباشیم.
۱۲) حد و مرز را در رابطه با دیگران رعایت کنیم.
۱۳) رازدار باشیم.
۱۴) خودشناسی را فراموش نکنیم
تمام افرادی که ما با آنها در ارتباطیم به دنبال گمشدهٔ خود در این دنیای بزرگ میگردند. خود ما نیز به دنبال کسی هستیم که اگر اوقاتی را با او سپری میکنیم این دقایق از بهترینها و به یاد ماندنیترین لحظات زندگی مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافیان بیشتر باشد ارتباطمان شکل بهتری به خود میگیرد. اگر بتوانیم در چند برخورد اول مخاطبمان را بشناسیم شاید بتوانیم از تنش و درگیریهای بعدی جلوگیری کرده باشیم و یا شاید سرعت برقراری ارتباطمان بیشتر باشد.
افراد را از نظر روحی میتوانیم به سه دسته:
۱ - بصری
۲ - سمعی
۳ - لمسی
تقسیم کنیم و این از ضروریترین دانستنیها میباشد. ممکن است کسی هر سه حالت را
داشته باشد اما به طور حتم یکی از این حالتها غالب است. حالا ببینیم که این کیفیتها
چگونهاند:
● افراد بصری: این افراد بیشتر به کیفیتهای دیداری توجه دارند و تصاویر برای
آنها اهمیت بیشتری دارد. سریع صحبت میکنند و... از حرکات دست بسیار استفاده میکنند
و هر آنچه را تعریف میکنند به گونهای میگویند که مخاطب تصویر آن را در ذهن خود
ببیند.
● افراد سمعی:این افراد بیشتر به شنیدهها توجه دارند. کلام و طنین و آهنگ را به
خاطر میسپارند. هیجان کمتری دارند. آهسته صحبت میکنند و سعی میکنند که بیانشان
شیوا و رسا باشد.
● افراد لمسی: این افراد بیشتر به کیفیتهای لمسی توجه دارند و از آنچه لمس کردهاند
صحبت میکنند. خیلی آرامند حتی یک نوع رخوت و سستی را میتوان در آنها دید. احساس
آنها از دیگران عمیقتر است. برای شناخت این افراد تنها کافیست این قصه را به دقت
بخوانید:
سه دوست با کیفیتهای حسی متفاوت با هم به باغی میروند و هنگامی که برگشتند کافی
است که از هر یک از آنها بپرسیم که گردش چطور بود؟
نفر اول میگوید: آنقدر زیبا بود که حد نداشت. آسمان آبی و درختها سرسبز، آب
آنقدر زلال بود که کنار رودخانه معلوم بود. کاش با خودمان دوربین برده بودیم...
آفرین، او یک فرد بصری است.
نفر دوم اینگونه تعریف میکند: آدم واقعاً نیاز دارد گاهی از سر و صدای شهر دور
باشد و به صدای طبیعت گوش دهد. صدای رودخانه آنقدر لذتبخش بود. باور کن پرندهها
قشنگتر میخواندند... درست حدس زدید، او یک فرد سمعی است.
نفر سوم میگوید: در آن سایه خنک که روی پوستمان وزش نسیم را کاملاً حس میکردیم و
از همه بهتر وقتی بود که پاهایمان را در آب خنک فرو میبردیم... این که دیگر از
همه راحتتر بود. او یک فرد لمسی است. متوجه شدید که به راحتی میتوان این حالتها
را در افراد مختلف تشخیص داد. حال دانستن این موضوع شما را در ارتباط قویتر و
صمیمیت و تأثیر گذاری بیشتر کمک میکند.
با هر تیپی از افراد باید مثل خودش و براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد. این به
معنای خلاف میل خود عمل کردن نیست، بلکه برای تأثیرگذاری بیشتر است. اگر لازم
است از رئیس خود چیزی بخواهید، فرزندتان را در مورد موضوعی نصیحت کنید و یا همسر
خود را راهنمایی کنید با دانستن این که با هر کسی با کیفیت حسی متفاوت چگونه رفتار
کنید، بهتر میتوانید ارتباط برقرار کنید و اطلاعات لازم را انتقال دهید.
با بصریها چگونه رفتار کنیم؟ افراد بصری به هر آنچه به چشم آید بیشتر توجه میکنند.
بصریها عاشق گل اند. دوستدار هدیه دادن و هدیه گرفتن هستند. به کاغذ کادو و هدیه
علاقهمندند. به این که از دید دیگران چگونهاند، خیلی اهمیت میدهند. با بصریها
باید پرشورتر و پرهیجانتر بود. باید خلاصه صحبت کرد. توضیح و تفسیر زیاد حوصلهٔ
آنها را سر میبرد. از حرکات دست و چهره در هنگام صحبت بهره ببرید. برای بصریها
کادو ببرید. رفتاری مؤدبانه و محترمانه داشته باشید به احترام آنها بلند شوید،
آنها از آدمهای شُل و وِل متنفرند و عاشق هیجاناند.
▪با سمعیها چگونه رفتار کنیم؟
سمعیها به شنیدهها توجه دارند. به گفتار مؤدبانه و محترمانه. به اظهار علاقه
گفتاری «به دوستت دارم.» به موسیقی و صدای خوش توجه نشان میدهند. با سمعیها کمی
آرامتر از بصریها صحبت کنید. شمرده و متین باشید. تشویقتان بیشتر کلامی باشد.
یک «آفرین» و «دوستت دارم» برای یک سمعی هزار مرتبه بیشتر از «یک هدیه» میارزد.
تند صحبت کردن با آنها بیادبی تلقی میشود.
▪ با لمسیها چگونه رفتار کنیم؟
لمسیها بسیار ملایم اند. آنقدر که به نظر بعضیها شل و ولند. اما در ملایمت آنها
متانت است. لمسیها به آنچه با دست حس میکنند خیلی میانه گرمی دارند. لمسیها را
باید در آغوش کشید. دستانشان را به گرمی فشرد. آنقدر که با نوازش و در آغوش کشیدن
و بوسیدن میتوان محبت را به لمسیها ابراز کرد با «دوستت دارم» و «هدیه» این
کار میسر نیست. با لمسیها ملایم صحبت کنید. مثل این که دیگه بهتر از این نمیشه،
همهٔ عزیزانمان را میتوانیم شاد کنیم. اما مواظب باشید درست تشخیص دهید
دوستی کلمه ای آشناست که شاید گاهی در پستوی دغدغه های روزانه ی دنیای ماشینی امروز مدفون و یا بی نصیب از توجه مان به فراموشی سپرده شده باشد.
رابطه ی دوستانه و برقراری ارتباطی سالم و دوست داشتنی با کسانی که به طرق و
انگیزه های گوناگون با آن ها آشنا شده ایم معجزه ای در دنیای ارتباطات انسانی است
که بسته بر خصوصیات شخصیتی افراد با بعضی بیشتر و با برخی دیگر کمتر همراهی می کند
.
ایجاد ارتباط با دیگران مهارتی است که افراد مختلف بسته به نوع شخصیت خود از آن
بهره می برند .نوع و مقدار این عامل مشوق آغاز و ادامه ی روابط و دوستی هاست .
انسان ها روزانه مخارج هنگفتی را برای حفظ روابطی که در پس دست یابی به اهداف
گوناگونی چون بر آوردن نیازهای اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و ازهمه مهم تر
نیازهای عاطفی ، تشکیل داده اند صرف می کنند . بخش عظیمی از در آمدهای کلان سازمان
های ارتباطی مانند آژانس های پستی، تلگراف، تلفن، پیام های کوتاه، شبکه های
اینترنتی و... دستخوش میل ارتباط در انسان، این موجود اجتماعی است.
به راستی نمی توان از این موضوع غافل شد که حتی در نزد گوشه گیرترین انسان ها نیز
لحظه ی هم صحبتی به هر طریق ممکن با فردی که در کنار او احساس آرامش و امنیت می
کنند، احساسات ، علایق و افکار یکدیگر را به خوبی در می یابند به عقاید هم احترام
می گذارند و در مسائل و مشکلات گوناگون صادقانه و بی غل و غش با هم هماهنگی و
همراهی می نمایند یا حداقل خالصانه و بی ریا اظهار تمایل به همکاری و مساعدت می
نمایند ، لحظه ای ناب و دل چسب است .
شاید شما هم گاهی در هنگام مرور برگ نوشته های گذشته تان یا دیدن یادگاری های جا
مانده از دوستی قدیمی یا شاید گذار اتفاقی از منظره ای مشابه مناظری که خاطراتی
شیرین از یک دوست را برایتان تداعی می کند ، متوجه ی شکفتن لبخند لذت بخشی از
لبانتان شده باشید، کمی بیاندیشیم ، به راستی شیرینی و لذت این تلنگر را با طعم
کدام شهد می توان تطبیق داد؟ و لازم به گفتن نیست که عکس این قضیه یعنی مرور
خاطرات تلخ و حزن انگیز دوست نمایی که ضربه ای مهلک و تلخ در خاطراتمان بوده است
تمثیل چه چیز را می طلبد... ؟
آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که در خاطرات دوستان و آشنایانتان چه
جایگاهی دارید؟ آنان با مرور لحظاتی که با شما داشته اند چه تصویری را در ذهن خود
مجسم می کنند؟ تصویر شما با نشاط، خندان، مهربان، خوش قلب و دوست داشتنی است ، یا
چهره ای عبوس، خودخواه سود جو و مسکوت را متجلی می کند؟ آیا لحظه ای پر بار و
ارزشمند را به یادگار گذاشته اید ؟ شما فرشته ی نجات دوستانتانید یاااا ...... .؟؟
پر واضح است که همه ی ما انسانها همیشه به دنبال بهترین ها هستیم گذشته از ایراد
ها و عیب های کوچک افرادی که تا به حال با آنها آشنا بوده اید مطمئنا تا کنون به
دوستان خوبی در زندگیتان برخورده اید ، اما به راستی برای نگاه داشتن دوستان خوب و
و همراه چه خرجی کرده اید ؟ آیا تا به حال برای حفظ رابطه ی دوستی و ماندن در کنار
دوستی که به حقانیتش یقین یافته اید تلاشی کرده اید ؟ یا جزء کسانی هستید که همیشه
تا وقتی آنچه را دارید از دست ندهید نمی فهمید که چه چیز را داشته اید ؟
اگر فکر می کنید به دلیل بی توجهی های شما و یکی از دوستانتان مدت هاست از هم بی
خبرید و نزدیک است یکی از روابط خوب و به یاد ماندنی تان دستخوش غفلت گذر زمان
شود، بی معطلی به دنبال راهی برای ارتباط با او باشید زمان آخرین ارتباط شما با او
هر چه طولانی تر باشد به صدا در آوردن زنگ یک تلفن و یا نوشتن نامه ای کوتاه چیزی
از شما کم نمی کند و فقط محبت ، صداقت و قدر شناسی شما را بیشتر متذکر می شود .
هیچکس از دوستی که تنها او را برای منافع شخصی خود بخواهد خوشش نمی آید، پس به یاد
داشته باشید که بیقید و شرط عشق بورزید و دیگران را همانطور که هستند با نقاط
ضعف کوچک و قوت های بزرگشان و به خاطر خودشان ، دوست بدارید ، نه به عشق تعدد
منافعی که برایتان دارند.
در دنیایی واقعی برای دوستی ، اصلا مهم نیست که چه کسانی را می شناسیم و دوستانمان
چه گروه ، طبقه و قشری از جامعه را تشکیل می دهند ، اصلا مهم نیست که دوستتان شخصی
پولدار، با کلاس ، شیک پوش و جنتلمن است یا کارگر ساده ی فلان کارگاه کوچک کوزه
گری در ایالت ناکجا آباد، مهم اینست با او که می شناسید چطور رفتار می کنید؟ اصلا
مهم شمایید در خاطرات دوستانتان که چه تصویری دارید ؟..؟؟؟ هیچکس تصویر خطی خطی
خود را دوست ندارد ، مطمئنا تصویر شما با لبخند ی آرام بخش که صداقت و آغوشی باز
برای ارتباطی سالم و دو طرفه را نوید می دهد لذت بخش تر است .
بسیار محتمل است دوست خوبی باشیم اگر راضی به مشارکت دیگران در شادیهای خود و
مشارکت خود در غصه های دیگران باشیم ، مهربانهای کوچک ما که گاهی به یاد خودمان هم
نمی آیند ، هیچ گاه برای دوستان خوبمان فراموش شدنی نیستند .
هنر دوست داشتن دیگران هنری است و الا و اخلاقی ، دوستی ارزشمند با کسانی که گاهی
برایمان لحظاتی به یاد ماندنی را رقم می زنند و یا شاید لحظاتی از گذشته مان را پر
بار کرده اند، سرمایه ای است گران بها . هر چند دنیای پر تنش امروز گاهی آنقدر
درگیرمان می کند که این اصل مهم را در حاشیه های دفتر عمرمان گم می کنیم ، اما
غفلت موجب پشیمانی است ، بدانیم که در دنیای انسانیت ارتباط اصل مهمی است که انسان
در کوچه پس کوچه های زندگی محتاجانه به دنبال آن می گردد و یقینا ارتباطی انسانی و
دوستانه که از روی سخاوت ، لطف و عاطفه ای پاک باشد ارزشی بی حساب خواهد داشت ،
شاید بار ها نیاز به یاد آوری دارد که کسی برایمان تکرار کند که با دیگران و
دوستانمان آنگونه باشیم که از آنها انتظار داریم
کار عشق قابل رؤیت است.
▪ ما در رشته ای به کمال می رسیم که به آن عشق می ورزیم.
▪ بکوشیم شغل ما بر شوق ما منطبق باشد.
▪ جهان، تکبر و تنبلی را تنبیه می کند.
▪ کســـی که زمان را نشناسد، زمان او را می بلعد.
▪ از لحظه ای سقوط می کنیم که گمان می کنیم موفقیم.
▪ آینده ادامه گذشته نیست.
▪ هر انسانی منحصر به فرد است و می تواند در رشته ای در جهان قهرمان
باشد.
▪ زنبور عسل را با نوش او بشناسیم و معرفی کنیم، نه نیش.
▪ غیرممکن، غیرممکن است.
▪ محیط کار پویا به افراد متخصص در امور غیرممکن نیاز دارد.
▪ هیچ انسان ناسپاس خوشبختی وجود ندارد.
▪ علف هرزه گیاهی است که خاصیت آن هنوز کشف نشده است.
▪ آفتاب به گیاهی نور می دهد که سر از خاک بیرون آورده باشد.
▪ تبسم خرج ندارد، اما ارج دارد.
▪ وقتی با عشق کار نمی کنیم، سازمان به اندازه حقوق ماهیانه ما ضرر می کند. اما ما
به قیمت از دست دادن جوانی
▪ خلاقیت، اعتمــــادبنفس، رشد و عمر خود زیان می کنیم.
▪ همیشه بیشتر از حقوقتان کار کنید، روزی مـی رسد که بیشتر از کارتان حقوق بگیرید.
▪ آنقدر تشویق کنید که تشویق نشدن تنبیه باشد.
▪ اگر به شغل خود بی علاقه ایم یا دیدگاه خود را تغییر دهیم یا شغل خود را
کافی است نگاهی به دور و
اطراف خود بیاندازید تا متوجه شوید در جامعه ما تنها شمار اندکی از افراد متشخص و
با نزاکت بجای مانده است.
در روزگاران پیشین به آداب و نزاکت اجتماعی بهای بیشتری داده میشد، اما افسوس که
جامعه امروز دستخوش تحولات گوناگونی شده است.
مقصود من آن نیست که مردم باید همانند روبات آداب معاشرت را یک به یک و مو به مو،
برده وار رعایت و اجرا کنند بلکه رعایت برخی آداب پسندیده به شما کمک خواهد کرد تا
شأن و منزلت اجتماعیتان ارتقا یابد. من نکاتی را گرداوری کردهام که میتواند شما
را از یک فرد عامی به یک انسان متشخص و جنتلمن تبدیل کند. با رعایت این نکات ساده
به شما اطمینان میدهم که دیگران شما را در زمره افراد با اصل و نسب و فرهیخته
قرار خواهند داد. شخصی که دیگران آرزوی معاشرت و شراکت با وی را دارند و لازم به
ذکر نیست که همواره خانم ها از ملاقات با یک مرد متشخص خوشنود خواهند شد.
● همیشه مودب باشید
اگر هم از کسی خوشتان نمی آید نیازی نیست که شأن و منزلت خودتان را تا سطح اجتماعی
آن فرد تنزل دهید. مودب و با نزاکت باشید تا برتری خود را نسبت به آن شخص ثابت
کنید.
● هیچگاه دشنام ندهید
دشنام و ناسزاگویی مطلقا ممنوع است. چون نشان دهنده آن است که شما قادر نیستید
برای بیان عقاید خودتان از واژه ها ولغات مناسبتری بهره بگیرید. از آن گذشته
لاابالیگری همیشه دور از نزاکت و ادب است.
● با صدای بلند صحبت نکنید
هنگامی که با صدای بلند صحبت میکنید، باعث بالا بردن سطح استرس میان اطرافیان خود
میشوید. بلند صحبت کردن بیانگر آن است که شما قادر به بحث منطقی با دیگران نیستید
و عجز شما را در استدلال معقولانه نشان میدهد و آن که میخواهید حرف خودتان را با
توسل به زور وخشونت به کرسی بنشانید. همچنین بلند صحبت کردن سبب جلب توجه اطرافیان
میشود البته توجه منفی.
● کنترل خود را از دست ندهید
زمانی که شما کنترل اعصاب خود را از دست میدهید و از کوره در میروید به همه نشان
میدهید قادر به کنترل احساسات و هیجانات خود نیستید. وقتی هم که شما از کنترل
رفتار خودتان عاجز هستید، چگونه قادر به کنترل چیز دیگری خواهید بود؟ همواره
خونسردی خود را حفظ کنید (کار آسانی نخواهد بود، اما به زحمتش میارزد).
● به دیگران خیره نشوید
زل زدن به دیگران و چشم چرانی نوعی تعرض به دیگران محسوب میشود. شما که نمی
خواهید بیجهت دیگران را مرعوب خود سازید؟
● صحبت کسی را قطع نکنید
پیش از آنکه اظهار عقیده ای بکنید، اجازه دهید صحبت دیگران به پایان برسد. میان
صحبت کسی پریدن نشانه بی نزاکتی و عدم برخورداری از مهارتهای اجتماعی فرد است. اگر
نمی خواهید خودبین و از خود راضی به نظر آیید، هیچگاه صحبت کسی را قطع نکنید و
هرگاه که ناچار به انجام این کار شدید حتما با گفتن جمله معذرت میخواهم اقدام به
انجام آن کار کنید. مودب بودن به مفهوم آن است که برای موقعیت، عقاید و احساسات
دیگران احترام قائل شویم.
● همیشه وقت شناس باشید
مهم است که به وقت دیگران احترام بگذارید.سر موقع در جلسات، قرار ملاقات ها،
موقعیتهای شغلی و اجتماعی حضور یابید. همچنین یک فرد متشخص میداند چه زمانی باید
میهمانی را ترک کند.
● اسرار زندگی خصوصی خود را فاش نسازید
آبرو، شرافت، صداقت و بصیرت بزرگترین و مهمترین عامل برای حفظ اعتبار یک فرد متشخص
است. جزئیات زندگی عشقی شما باید محرمانه باقی بمانند. بنابراین هرگاه شخصی در
میهمانی شروع به سخن چینی کرد، از اعتماد معشوقتان سوء استفاده نکرده، صحبتی در
رابطه به زندگیتان به میان نیاورید.
● آب دهان نیاندازید
اغلب مردها این کار را به طور ناآگاهانه انجام میدهند. آب دهان انداختن بسیار
زننده بوده و بیشخصیتی فرد را میرساند. هیچگاه آب دهان نیاندازید مگر آن که
بخواهید ثابت کنید انسان بینزاکتی هستید.
● حرمت بزرگترها را نگاه دارید
در واقع شما باید همانطور که دوست دارید مورد احترام دیگران باشید خود نیز به
دیگران احترام بگذارید. من به این علت بزرگترها را مورد تاکید قرار دادم که امروزه
جوانان خیال میکنند همه چیز را میدانند و از همه چیز سر در میآورند و در واقع
خود را عقل کل میدانند، اما اینطور نیست. کافی است به ۵ سال پیش خود
بیاندیشید.....یقینا شما امروز بسیار باهوشتر و با تجربهتر شده اید. اینطور
نیست؟ با آن که ۵ سال پیش نیز فکر میکردید همه چیز را میدانید.
● به اشتباهات دیگران نخندید
این یکی از پستترین کارهای است که کسی ممکن است انجام دهد. هنگامی که شما اشتباهی
مرتکب میشوید یا خراب کاری میکنید تنها انتظاری که از دیگران دارید آن است که
اشتباهات و خطاهای شما را به رویتان نیاورند و از آنها چشمپوشی کنند. از آن مهمتر
شما را به واسطه آنها مورد تمسخر قرار ندهند.
● کلاه خود را از سر بردارید
شاید امروزه این رسم دیگر هوادار نداشته باشد. شما میباید کلاه و هر آنچه بر سر
دارید را به هنگام داخل شدن به منزل از سر خود بردارید. از آن گذشته هیچگاه با
کلاه بر سر میز شام ننشینید چون این کار نشانه بی نزاکتی مفرط است.
● پیش از صرف غذا منتظر بمانید همه میهمانان سر جایشان بنشینند.
زمانی که برای صرف غذا سر میز نشستهاید، باید منتظر بمانید تا تمام میهمانان
کاملا سر جایشان بنشینند و آماده صرف غذا شوند. همه افراد باید در یک زمان شروع به
صرف غذا کنند. این نکته اگرچه موشکافانه به نظر میرسد، اما بسیار حائز اهمیت است.
● فخر فروشی نکنید
هیچکس از آدم لاف زن خوشش نمیآید. در هنگام گفتوگو درباره مسائل مالی به داراییهای
خود اشاره نکرده و ثروت خود را به رخ نکشید.
● به ساعتتان نگاه نکنید
هنگامی که در یک جمع و محفلی هستید، مدام به ساعت خود نگاه نکنید مگر آن که بلافاصله
قصد ترک آن محل را داشته باشید. وقتی به ساعتتان نگاه میکنید دیگران اینگونه
برداشت میکنند که شما خسته و بی حوصله شدهاید
آیا تاکنون پای صحبت
افرادی که گرفتار مواد مخدر شده و یا به علت جرایم مختلفی که مرتکب شدهاند گرفتار
زندانها و دارالتادیب هستند، نشستهاید؟ چیزی که قریب به اتفاق این افراد به آن
اعتراف میکنند، همنشینی با دوستان ناباب است.شاید تا به حال با شنیدن این جمله
فقط سری از روی تاسف تکان میدادید اما اکنون که خود نگران رفت و آمدهای فرزند
نوجوانتان هستید، میبینید که پیشگیری از معاشرت یک نوجوان با دوستان ناباب کار
چندان سادهای هم نیست. سنین نوجوانی ویژگیهای خاص خود را دارد. در این سنین است
که شخصیت، هویت و الگوهای زندگی آینده نوجوان شکل میگیرد. بیشتر والدین در این
دوران احساس دوگانهای نسبت به فرزند نوجوانشان دارند.
فرزندان نوجوان مان آموخته اند که کم کم در حال بزرگ شدن هستند . آنها افزایش
قوه استدلال و درک شرایط را خود احساس میکنند و با تغییرات جسمانی تازه و عجیبی
روبهرو هستند .
در این شرایط از خود ، چهره و صدای خود بیزار میشوند . رشد سریع در این سنین باعث
میشود که آنان نگران عکسالعمل دیگران نسبت به رفتار خود باشند و در همین زمان
است که احتیاج شدیدی به درک شدن دارند نه تحقیرشدن. ورود کودکان به این دوران برای
بسیاری از والدین ناگوار است .
نوجوانان از ما یاد گرفته اند که به طور منطقی فکر کنند و علت و معلول را جویا
شوند . نتایج را با منطق هرچند کم خود بررسی کنند . دیگر آنان به آسانی تسلیم
امر و نهی ما نمیشوند. یک نوجوان دراین زمان احتیاج زیادی به مشورت دارد،
مشورت و نه تحمیل و این دقیقا همان نکتهای است که والدین به طور معمول در آن دچار
خطا میشوند .
● نوجوان و گروه همسالان
انسان از چه رو به معاشرت با دوستان نیازمنداست؟ آیا از این رو که وی موجودی
اجتماعی است یا اینکه در ورای این معاشرتها، به کسب بینش زندگی و دانش اجتماعی
علاقهمند است؟ پاسخ درست به این پرسش در واقع هر دو را شامل میشود. او میخواهد
درگروه همسالان جایگاهی داشته باشد و مورد پذیرش قرار گیرد تا از این طریق بر
احساس تنهایی خویش فایق آید و از سوی دیگر، در حلقه ارتباط دوستی است که فرد میتواند
خودی نشان داده و ابراز وجود کند و بخشی از تواناییهایش را به ظهور برساند.
همانطوری که میدانیم، نوجوان در سن بلوغ به طور عمده متأثر از گروه همسن خویش
است و بیش از آنکه از رفتار والدین و حتی مربی تأثیر بپذیرد، از گروه دوستان خویش
الهام میگیرد. بنابراین نیرومندترین تأثیر رفتاری در این مرحله سنی از سوی دوستان
همراه و همگروه نوجوان به جا گذارده میشود.
نوجوان در این دوران، در ایجاد ارتباط با والدین خود علاقهمندی کمتری نشان میدهد
و ارتباط والدین با نوجوان هم به همین دلیل از دشواری و حساسیت خاصی برخوردار است.
روی همرفته چنانچه بتوان در انتخاب ترکیب دوستان همگروه نوجوان، گامهای مؤثری
برداشت، شاید بزرگترین خدمت، هم به لحاظ رفتاری و هم به لحاظ پیشرفت تحصیلی در حق
او انجام شده باشد. نوجوان از نظر رفتاری، به طور عمده دوستان هم گروه خود را
الگوی رفتاری خویش میداند و از روش و منش و وشیوههای رفتاری این گروه پیروی میکند.
او برای اینکه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته
باشد، ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزشهای آنان است چون در غیر این صورت، از آن جمع
طرد میشود.
بنابراین اگر گروه دوستان نوجوان افرادی خوشرفتار و با منش و تربیت مطلوب باشند،
نوجوان نیز در مسیر آنان گام برخواهد داشت و چنانچه خدای ناکرده گروه دوستان دارای
مشکلات رفتاری باشند، نوجوان با تبعیت از آنها در مسیر و وادی نامناسبی قرار میگیرد
و در آن مسیر حرکت خواهد کرد.
به عنوان مثال، اگر فردی با گروهی از معتادان رابطه برقرار کند و با آنان دوست
شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنان قرار میگیرد و معتاد میشود؛ چون از سویی، ملاک
پذیرش و قبول فرد به وسیله یک گروه و جمع، پذیرفتن فرهنگ آنهاست و از سوی دیگر،
معتادان هم علاقهمندند که مواد مخدر را به طور دستهجمعی استعمال کنند که هم در
موقع استعمال مصاحبی داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بکاهند.
از اینرو، معتادان علاقهمندند که دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتیادشان
بکشانند. در این صورت، اگر نوجوانی از تعلیم و تربیت مقدماتی و صحیح خانوادگی
محروم باشد و خانوادهاش او را از مضرّات اعتیاد مطلع نکرده باشند و در محیط اعتیاد
زندگی کند و با دوستان معتاد نیز سر و کار داشته باشد، احتمال اینکه معتاد شود،
بسیار زیاد است. همین فرآیند تأثیر گروه بر فرد، در سایر انواع بزهکاری به غیر از
اعتیاد نیز صادق است. البته شدت این تاثیر پذیری به عواملی نظیر شدت، سن و زمان
تماس و...نیز بستگی دارد.
● چگونه میتوانیم بر دوستیهای نوجوانانمان نظارت صحیح داشته باشیم؟
سعی کنیم که الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشیم . فضــــایی ایجاد کنیم که
فرزندانمان در آن احساس آرامش کنند. با نوجوانانمان دوست باشیم و فاصلهها را کم
کنیم. تلاش کنیم ارتباطمان با آنها به گونهای باشد که به راحتی بتوانند مشکلات و
نیازهای خود را با ما در میان بگذارند. سعی کنیم وقت بیشتری را با نوجوانمان صرف
کنیم . با آنان به رستوران ، پارک ، کوه ، سینما و ... برویم و از همه مهمتر به
آنان ابراز عشق و علاقه کنیم. گام بعدی، ایجاد سازگاری در محیط خانه است.ما باید
تلاش کنیم که محیطی امن و دور از جار و جنجال برای فرزندانمان مهیا کنیم .باید
نسبت به اعمال و رفتار فرزندان نوجوانمان حساس و نکته سنج باشیم و بر روابط آنان
با دیگران نظارت جدی داشته باشیم.
یکی از مهمترین نکات این است که موضع خود را برابر سیگار ، مواد مخدر و الکل و
دیگر اعمالی که انتظار داریم فرزندمان به سوی آنها کشیده نشود، مشخص کرده و آشکارا
آن را به زبان بیاوریم. نظم و قانون مناسب و سازنده مشخصی را در خانواده برقرار
سازیم و برای سرپیچی از آن ، تنبیهات مناسبی در نظر بگیریم و قاطعانه در صورت لزوم
آن را به مرحله اجرا درآوریم.
● سخنی با نوجوانان
▪ دوستی انتخاب کنید که رازدار باشد. ما حق داریم اسرار خودمان را به همه کس
بگوییم ولی اسرار دیگران امانتی است که به دست ما سپردهاند. نباید در امانت آنها
خیانت کنیم.
▪ دوستی که ظاهر و باطنش یکی است میتواند قابل اعتماد باشد. در حقیقت این ویژگی
در افرادی تبلور مییابد که از شخصیت سالمی برخوردارند و احساس حقارت نفس نمیکنند.
▪ از نشانه های جوانمردی و مروت این است که دوستان در پیشامدها و تنگناها یکدیگر
را تنها نگذارند و چه بسا در دشواریهای زندگی بیش از راحت و آسایش باید در کنار
یکدیگر بایستند و مرارتها را میان خود تقسیم کنند.پس همیشه در انتخاب دوست به
دنبال شخصی باشید که در دوران سختی پشتیبان شما باشد.
▪ اگر میخواهید دوستتان بدارند، دوست بدارید و دوستداشتنی هم باشید.
▪ دوستی واقعی خریدنی نیست، تنها باید آن را پیدا کرد.
▪ بهتر است دوستانتان را فقط برای خودشان بخواهید، نه برای آنچه میتوانند در
اختیارتان بگذارند.
▪ هرگز دوستانتان را شرمنده و خجالتزده نکنید.
▪ سعی کنید کسی را پیدا کنید که شنونده خوبی باشد زیرا همه به فردی برای درد دل
کردن نیاز دارند.شما نیز تلاش کنید که شنونده خوبی برای او باشید.
▪ هیچگاه ارتباط عاشقانهتان را با ارتباط دوستانه درنیامیزید.
▪ هرگز تصمیم نگیرید اخلاق دوستانتان را تغییر دهید، شما فقط میتوانید خودتان را
عوض کنید