آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

والدین توانا، الگوی کودکان موفق

وقتی تصمیم می گیرید که صاحب فرزند شوید، در واقع مسئولیت سنگین و بلندمدت تربیت او را پذیرفته اید. تربیت به معنی تعلیم دادن و پروراندن است. وقتی فرزندان خود را تربیت می کنید، به آنها می آموزید چگونه رفتار کنند. یعنی شما با قانونگذاری و اعمال انضباط به آنها کمک می کنید تا تکلیف خود را بدانند. این مسأله احساس امنیت و آرامش خاطر آنان را افزایش می دهد و از آنجایی که کودکان دوست دارند احساس کنند والدینشان از آنان راضی هستند با ارائه توجه و محبت مناسب از سوی خانواده گام مهمی در ارتقاء بهداشت روان کودک و اطرافیان برداشته می شود. کودک بدون مشکل وجود ندارد ولی مشکلات کودکان قابل درمان است. نکته مهم نحوه برقراری اصول تربیتی است. چنانچه اصول تربیت اشتباه باشد یا با خشونت و بی تفاوتی ارائه شود، کودک آن را نمی پذیرد. یک خانواده خوب باید بتواند تربیت و انضباط را به نحوه شایسته ای برقرار نماید. در تربیت فرزندان مانند هر کار دیگر با مشکلاتی روبرو خواهیم شد. اگر والدین از روش های صحیح تربیتی آگاه باشند، با تمرین و به مرور زمان تجربه و مهارت آنان افزایش خواهد یافت و در تربیت فرزندشان موفق تر خواهند بود . آنچه در زیر می آید ، برخی اصول تربیتی است که برای آشنایی مقدماتی مطرح می شود:
ممکن است در کوتاه مدت انتظار پیشرفت زیادی نداشته باشید. موارد زیادی وجود دارد که دوست دارید به فرزندان خود بیاموزید ولی هیچ رفتاری با یک بار آموختن به دست نمی آید و آنان نیز همیشه برای فرا گرفتن آمادگی ندارند. آموزش نیاز به وقت، حوصله و موقعیت شناسی دارد. اگر والدین در این کار پشتکار نداشته باشند، خسته و بی حوصله شوند یا از کوره در روند، احترام خود را نزد فرزندان از دست خواهند داد. در این صورت فرزندان به خواسته های آنها بی توجه خواهند شد و خود را موظف به انجام آنها نخواهند دانست. تربیت مسئولیتی یک روزه نیست، آرامش، پایداری و مقاومت می خواهد و تا زمانی که یک اصل تربیتی حاصل شود، فرزند شما بارها اشتباه خواهد کرد. بنابراین در کوتاه مدت نمی توان انتظار پیشرفت زیادی داشت.توقع خود را کم کنید و پیشرفت های کوچک را نیز در نظر بگیرید.
کودکان و والدینی که از هر نظر کامل و| بی عیب باشند وجود ندارند. فرزندان همیشه آنگونه که والدین توقع دارند عمل نمی کنند. مشکلات کودکان معمولاً یک شبه حل نمی شود و تغییرات در کودکان و بالغین تدریجی، آرام و مرحله به مرحله صورت می گیرد. برخی والدین وقتی در تغییر عادات و رفتارهای فرزندشان به مشکل برمی خورند، به سرعت آشفته و نا امید می شوند و اعتماد به نفس خود را از دست می دهند. حال آنکه باید به پیشرفت های کوچک و تدریجی فرزندشان توجه نمایند زیرا کلید پیشرفت های بزرگ، تشویق پیشرفت های کوچک است.
در هر زمان تنها روی یک مشکل تمرکز نمایید. فرزند شما ممکن است مشکلات متعددی داشته باشد ولی اگر شما بخواهید همه موارد را با هم اصلاح نمایید، هرگز موفق نخواهید شد. برای موفقیت باید تنها یک مشکل را در نظر بگیرید و پس از حل آن به نوبت به مشکل دیگری بپردازید. هدفتان را با کلمات ساده ای که برای کودک قابل فهم باشد برایش توضیح دهید و به او بگویید در این مورد خاص دقیقاً چه انتظاری از او دارید، مثلا: می خواهم قبل از آمدن سر سفره دستهایت را صابون بزنی! سپس به پیشرفت های هر چند کوچک کودک در راه اصلاح رفتارش دقت نمایید، مثلا: قبلاً اصلاً صابون نمی زده و حالا یک مرتبه صابون زده است، هر چند توقع ما چهار مرتبه صابون در روز باشد و با واکنشهای مثبت و تحسین آمیز به او بفهمانید که رفتارش مناسب و مورد پسند است.
با دید مثبت نگاه کنید و هرگز از تحسین کودکتان غافل نباشید. تحسین کودک بسیار ارزشمند است. کودکان در هر مرحله سنی که باشند تمایل دارند والدین آنها را بپسندند و از آنها راضی باشند. کودک نمی داند کدام رفتار مناسب و کدام نامناسب است. او هر رفتاری را که با واکنش والدین روبرو شود یا او را به هدف برساند مثبت تلقی کرده و تکرار خواهد نمود. تصور نکنید داشتن رفتار مناسب امری بدیهی و از وظایف فرزند شماست و یا رفتارهای فوق العاده است. این طرز تفکر باعث می شود پرتوقع شوید، نسبت به رفتارهای مناسب فرزندتان بی اعتنا گردید و تنها به رفتارهای نامناسب و منفی او توجه نمایید. مسلماً به جز رفتارهایی که شما را ناراحت می کند، رفتارهای مناسب و مثبت زیادی نیز در فرزند شما وجود دارد.
اگر شما هر رفتار مناسب را مثبت تلقی کنید و با واکنشی تأیید کننده به فرزندتان نشان دهید که از کدام رفتارش راضی هستید، کودک سعی می کند با تکرار آن رضایت بیشتر شما را به دست آورد. نشان دادن نارضایتی از رفتارهای نامناسب تنها زمانی مؤثر خواهد بود که قبل از آن فرزندتان را به دلیل رفتارهای مناسبش تشویق کرده باشید. اهدافی را که در نظر دارید، با نیازهای کودکتان منطبق نمایید. اهداف خود را متناسب با سن، شخصیت، توانایی ، رشد عقلی و شرایط محیطی فرزندتان تعیین نمایید. همه کودکان در یک سن خاص وارد مرحله مشابهی نمی شوند و میزان آموزش پذیری آنها نیز به یک میزان نیست. با توجه به این که همه افراد یک جور نیستند و موقعیت ها نیز متفاوت است. یک راه حل قطعی و مستقل برای هر مشکلی وجود ندارد. راه حلی که امروز در مورد فرزندتان مؤثر است، ممکن است فردا تأثیرش را از دست بدهد یا روشی که برای یکی از کودکانتان جواب می دهد، شاید برای دیگری بی فایده باشد. اگر حوصله کنید می توانید حتی روش های ابتکاری و مؤثرتری خلق نمایید که بنا به شرایط خاص شما طراحی شده باشد.
مادران، پدران، لطفا هماهنگ عمل کنید. موفقیت والدین در تغییر رفتارهای کودک نیازمند هماهنگی بین پدر و مادر است. پیش از هر اقدامی، رفتارهایی را که می خواهید اصلاح کنید، دقیقاً مشخص نمایید و برای رفع آن برنامه ای هماهنگ طراحی کنید. شما و همسرتان باید پیش از دست زدن به هر کاری در مورد کودکتان اتفاق نظر داشته باشید. وقتی تصمیم خود را گرفتید و روی برنامه اجرایی توافق کردید، هر دو هماهنگ و یکسان عمل کنید

والدین هوشیاری باشید

قانون نخست:
عملکرد شما مهم است
مطمئن هستم به آنچه می خواهید فرزندتان بشود بسیار فکر می کنید اما احتمالاً کمتر به این فکر می کنید که در جایگاه پدر یا مادر عملاً برای اینکه این اتفاق رخ بدهد چه باید بکنید.مثلاً مطمئن هستید که می خواهید فرزند ۱۰ ساله تان عملکرد خوبی در مدرسه داشته باشد اما شاید واقعاً ندانید برای اینکه موفقیت تحصیلی او را تسهیل کنید باید چه کاری انجام دهید. یا شاید بخواهید کودک نوپای شما از آن دسته بچه هایی باشد که می تواند راحت با دیگران بازی کند اما نمی دانید چگونه به انجام آن کمک کنید. می خواهید فرزندتان از لحاظ ذهنی کنجکاو باشد اما هیچ تصوری از این ندارید که در جایگاه پدر یا مادر برای برانگیختن او در این جهت چه باید بکنید.
این مقاله حاوی اطلاعات بسیاری درباره رویکردهای متفاوت درباره تربیت کودک و چگونگی تاثیرپذیری کودکان از آنهاست. در انتهای مقاله درباره استراتژی های تربیت فرزند برای دستاورد در مدرسه، مهارت‌های اجتماعی و کنجکاوی ذهنی و نیز مجموعه گسترده ای از سایر خصلت ها بحث خواهد شد.
پیش از آنکه به این مشخصه ها بپردازیم می خواهم تمایزی بین تربیت هوشمندانه و تربیتی که فقط واکنش نشان دادن و سرسری است قائل شوم. منظور از تربیت کودک «هوشمندانه» تربیتی عامدانه است یعنی پیامدهای رفتار شما در قبال کودک همانی است که واقعاً در نظر داشتید نه رفتارهایی که اتفاقی انجام می دهید.مجدانه تلاش کنید تا والدین هوشیارتری باشید.اینکه می گوییم تربیت فرزند باید عامدانه و هوشیارانه باشد به این معنی نیست که نباید خودانگیخته، از صمیم قلب یا طبیعی باشد. هنگامی که می گویم تربیت فرزند باید هوشیارانه باشد، منظورم این نیست که باید نگران تصمیم هایی که می گیرید باشید، هر واکنشی را که در مقابل فرزندتان نشان می دهید به شدت تحلیل کنید یا آن قدر در این باره با خود فکر کنید که به فلج عملکرد دچار شوید. منظور من این است که طرز رفتار و واکنش شما در برابر فرزندتان باید احساس مبتنی بر دانش و حساب شده و براساس نتیجه ای باشد که می خواهید به دست آورید.
تربیت فرزند، ممکن است و باید از صمیم قلب باشد و معمولاً فی البداهه است اما هیچ گاه نباید الابختکی و بدون انتخاب باشد. همیشه باید روشی برای کنترل هیجانتان داشته باشید حتی اگر همیشه به آن آگاه نباشید.پدر و مادرها معمولاً خود را در یکی از شرایط سه گانه زیر می یابند و تربیت هوشیارانه در هر سه مفید است؛ با اینکه به روش های مختلف صورت می گیرد.وضعیت نخست آن است که پدر یا مادر قبل از عملکرد وقت کافی برای پرداختن به آنچه می خواهد انجام دهد دارد. این وضعیت زمانی است که هوشیارانه عمل کردن بسیار آسان است.
ممکن است بخواهید از بین چندین مهدکودک یکی را برای فرزند چهارساله تان انتخاب کنید و ندانید کدام بهتر است یا بخواهید تصمیم بگیرید نوجوان دبیرستانی خود را تحت فشار بگذارید، تا به رغم اینکه گفته نمی خواهد کلاس پیانوی خود را ادامه بدهد ممکن است به فکر فرو بروید که آیا کودک شما آن قدر بزرگ شده است که به تنهایی و بدون پرستار در خانه بماند، یا نوجوان تان آن قدر مسئولیت پذیر هست که بتواند در طول سال تحصیلی شغلی پاره وقت داشته باشد. شاید بخواهید تصمیم بگیرید چه جوابی به درخواست پول توجیبی هفتگی فرزندتان یا تقاضای سوراخ کردن گوشش یا خرید چیزی گران قیمت و خاص و البته غیرضروری با پس اندازش بدهید.
در تمام این شرایط باید از فرصت خوب فکر کردن پیش از عمل استفاده کنید. همیشه از خود بپرسید تصمیم من چه تاثیری بر فرزندم خواهد داشت؟ اگر هوشیارانه عمل کنید - اگر واقعاً پیش از عمل کردن به نتیجه ای که می خواهید فکر کنید - قادر خواهید بود موضوع های مهم را دسته بندی کنید و بهتر می توانید تصمیم گیری کنید که در درازمدت چه چیزی به نفع فرزندتان است. شاید اگر خوب فکر کنید متوجه شوید تصمیم گیری واقعاً خیلی راحت تر از آن بود که فکر می کردید - یا شاید هم متوجه شوید که خیلی پیچیده است و به تعمق و دقت بیشتری نیاز دارد.
شاید فکر کنید باید در آن مورد با همسر یا فرد باتجربه دیگری مشورت کنید. هر کاری که بکنید، در چنین شرایطی تصمیمی آگاهانه گرفته اید نه آنی و نسنجیده.
وضعیت دومی که پدر و مادرها معمولاً در آن قرار می گیرند هنگامی است که باید بی درنگ عکس العمل نشان بدهند اما از طرفی زمان کافی در اختیار ندارند که فکر کنند. کودک دو ساله شما غذایی را که برای شامش آماده کرده اید نمی خورد، فرزند شش ساله شما برای سومین بار پیاپی در نخستین مسابقه ورزشی کوچکش خطا کرده است، دختر ۹ساله شما به محل کارتان تلفن می زند و می پرسد آیا می تواند بعد از مدرسه با دوستش و با اتوبوس به مرکز خرید بروند، در چنین لحظاتی نمی توانید به فرزندتان بگویید: «می توانیم فردا راجع به این موضوع صحبت کنیم؟» اما می توانید مکثی کنید و پیش از پاسخ دادن فکر کنید.
در چنین وضعیت هایی پدر و مادران هوشیار می توانند در مقابل انجام واکنش آنی مقاومت کنند. «هر چه توی بشقابت هست بخور وگرنه از دسر خبری نیست.» «ناراحت نباش، عزیزم، این فقط یه بازیه.» «نه شماها کوچک تر از اونی هستین که تنهایی برید.») اگر تربیت هوشیارانه را در پیش بگیرید می توانید کمی به موقعیت فکر کنید و طوری پاسخ بدهید که با اصول تربیت موثری که در ادامه کتاب می آید سازگار باشد.
سومین سناریو هنگامی است که شاید فکر کنید تربیت هوشیارانه کمتر مفید خواهد بود و در واقع خلاف آن درست است. این موقعیت زمانی است که برای فکر کردن وقت نیست و هیچ چاره ای به جز واکنش غیرارادی وجود ندارد.کودک نوپای شما در قسمت غذاهای یخ زده سوپرمارکت بدقلقی می کند. کودک هفت ساله شما در حال خفه کردن برادر پنج ساله اش است. کودک ۹ساله شما بسیار نگران و مضطرب است که در روز نخست اردوی تابستانی هنوز لباس نپوشیده درحالی که هر لحظه ممکن است اتوبوس اردو از راه برسد. نیمه شب از خواب بلند می شوید تا آب بخورید و بوی دود ماری جوانا را از اتاق فرزند نوجوانتان استشمام می کنید. پدر یا مادر هوشیار در چنین موقعیت هایی عکس العمل غریزی نشان می دهد اما غریزه او به احتمال زیاد درست است چرا که به اندازه کافی با اصول بنیادین تربیت صحیح آشنا است و آنها را اینقدر در شرایط کمتر اضطراری به کار گرفته که تربیت صحیح به شکل طبیعت ثانویه او درآمده است.همان طور که ورزشکاران حرفه ای می توانند در شرایط سخت بدون فکر کردن عملکرد صحیحی نشان دهند، پدران و مادرانی که کاملاً بر اصول پایه تربیت صحیح مسلط شده اند می توانند هنگامی که وقت کافی برای عکس العمل منطقی نیست به طور موثر پدری و مادری کنند.هرچه بیشتر تلاش کنید که تربیت صحیح را به طور سنجیده به کار ببندید این کار غریزی تر می شود به همین دلیل است که باید تا وقتی که فرزندانتان کوچک هستند عادات تربیت صحیح را در خود بپرورانید. البته همیشه ممکن است که وقتی فرزندانتان بزرگتر شدند هم این مهارت را کسب کنید - هیچ وقت برای پیشرفت دیر نیست- اما مطمئناً اگر از همان زمان که پدر و مادر شدید رویکرد صحیحی داشته باشید، تربیت فرزند کار ساده تری خواهد شد.ما در مورد بسیاری کارهایی که در زندگی انجام می دهیم عامدانه و سنجیده عمل می کنیم و درک این موضوع مشکل است که چرا بعضی ها تربیت کودک را که این قدر مهم است سرسری می گیرند. هیچ وقت کسی بدون تفکر عمیق به فکر اداره یک کسب و کار یا نظارت بر یک سازمان نمی افتد. هیچ کس یک دفعه درباره دارایی هایش تصمیم گیری نمی کند (یا نباید این کار را بکند). به همه ما بارها و بارها گفته اند قبل از خریدهای مهم مثل خانه، ماشین یا وسایل خانه به دقت به انتخاب هایمان فکر و آنها را تحلیل کنیم. با این حال خیلی ها که مدیران بازرگانی متفکر، برنامه ریز های مالی فوق العاده و خریداران حسابگری هستند فرزندان خود را بدون اینکه فکر کنند چه کار می کنند بزرگ می کنند.گمان می کنم بعضی مردم عقیده دارند تربیت کودک یکی از آن کارهایی است که به طور ذاتی در ما هست یا اینکه فکر کردن به آن تمام لذت آن را از بین می برد. هنگامی که می توانید به جای رفتار منفعلانه تربیت فعالانه را در پیش بگیرید. خودانگیختگی خوب است اما بکوشید متوجه باشید

وقتی بچه‌هایمان در انتخاب دوست اشتباه می‌کنند

آیا تاکنون پای صحبت افرادی که گرفتار مواد مخدر شده و یا به علت جرایم مختلفی که مرتکب شده‌اند گرفتار زندان‌ها و دارالتادیب هستند، نشسته‌اید؟ چیزی که قریب به اتفاق این افراد به آن اعتراف می‌کنند، هم‌نشینی با دوستان ناباب است.شاید تا به حال با شنیدن این جمله فقط سری از روی تاسف تکان می‌دادید اما اکنون که خود نگران رفت و آمدهای فرزند نوجوان‌تان هستید، می‌بینید که پیش‌گیری از معاشرت یک نوجوان با دوستان ناباب کار چندان ساده‌ای هم نیست. سنین نوجوانی ویژگی‌های خاص خود را دارد. در این سنین است که شخصیت، هویت و الگوهای زندگی آینده نوجوان شکل می‌گیرد. بیشتر‌ ‌والدین در این دوران احساس دوگانه‌ای نسبت به فرزند نوجوان‌شان دارند‌.‌
فرزندان نوجوان مان‌ ‌آموخته اند که کم کم در حال بزرگ شدن هستند . آنها افزایش قوه استدلال و درک‌ ‌شرایط را خود احساس می‌کنند و با تغییرات جسمانی تازه و عجیبی روبه‌رو هستند‌ .‌
در این شرایط از خود ، چهره‌ ‌و صدای خود بیزار می‌شوند . رشد سریع در این سنین باعث می‌شود که آنان نگران عکس‌العمل دیگران نسبت به رفتار خود باشند‌ ‌و در همین زمان است که احتیاج شدیدی به درک شدن دارند نه تحقیرشدن. ورود کودکان به این دوران برای بسیاری از والدین ناگوار است‌ .‌
‌نوجوانان از ما یاد گرفته اند که به طور منطقی فکر کنند‌ ‌و علت و معلول را جویا شوند . نتایج را با منطق هرچند کم خود بررسی کنند . دیگر‌ ‌آنان به آسانی تسلیم امر و نهی ما نمی‌شوند. یک‌ ‌نوجوان‌ ‌دراین زمان احتیاج زیادی به مشورت دارد، مشورت و نه تحمیل و این دقیقا همان نکته‌ای است که والدین به طور معمول در آن دچار خطا می‌شوند‌ ‌.
● نوجوان و گروه همسالان
‌انسان از چه رو به معاشرت با دوستان نیازمنداست؟ آیا از این رو که وی موجودی اجتماعی است یا اینکه در ورای این معاشرت‌ها، به کسب بینش زندگی و دانش اجتماعی علاقه‌مند است؟ پاسخ درست به این پرسش در واقع هر دو را شامل می‌شود. او می‌خواهد درگروه همسالان جایگاهی داشته باشد و مورد پذیرش قرار گیرد تا از این طریق بر احساس تنهایی خویش فایق آید و از سوی دیگر، در حلقه ارتباط دوستی است که فرد می‌تواند خودی نشان داده و ابراز وجود کند و بخشی از توانایی‌هایش را به ظهور برساند.
همان‌طوری که می‌دانیم، نوجوان در سن بلوغ به طور عمده متأثر از گروه همسن خویش است و بیش از آنکه از رفتار والدین و حتی مربی تأثیر بپذیرد، از گروه دوستان خویش الهام می‌گیرد. بنابراین نیرومندترین تأثیر رفتاری در این مرحله سنی از سوی دوستان همراه و هم‌گروه نوجوان به جا گذارده می‌شود.
نوجوان در این دوران، در ایجاد ارتباط با والدین خود علاقه‌مندی کمتری نشان می‌دهد و ارتباط والدین با نوجوان هم به همین دلیل از دشواری و حساسیت خاصی برخوردار است. روی هم‌رفته چنانچه بتوان در انتخاب ترکیب دوستان هم‌گروه نوجوان، گام‌های مؤثری برداشت، شاید بزرگ‌ترین خدمت، هم به لحاظ رفتاری و هم به لحاظ پیشرفت تحصیلی در حق او انجام شده باشد. نوجوان از نظر رفتاری، به طور عمده دوستان هم گروه خود را الگوی رفتاری خویش می‌داند و از روش و منش و وشیو‌ه‌های رفتاری این گروه پیروی می‌کند. او برای اینکه مقبول جمع دوستان و همسالان افتد و با آنان ارتباط و معاشرت داشته باشد، ناگزیر از پذیرش هنجارها و ارزشهای آنان است چون در غیر این صورت، از آن جمع طرد میشود.
بنابراین اگر گروه دوستان نوجوان افرادی خوش‌رفتار و با منش و تربیت مطلوب باشند، نوجوان نیز در مسیر آنان گام برخواهد داشت و چنانچه خدای ناکرده گروه دوستان دارای مشکلات رفتاری باشند، نوجوان با تبعیت از آنها در مسیر و وادی نامناسبی قرار می‌گیرد و در آن مسیر حرکت خواهد کرد.
به عنوان مثال، اگر فردی با گروهی از معتادان رابطه برقرار کند و با آنان دوست شود، به تدریج تحت تأثیر رفتار آنان قرار میگیرد و معتاد میشود؛ چون از سویی، ملاک پذیرش و قبول فرد به وسیله یک گروه و جمع، پذیرفتن فرهنگ آنهاست و از سوی دیگر، معتادان هم علاقهمندند که مواد مخدر را به طور دستهجمعی استعمال کنند که هم در موقع استعمال مصاحبی داشته باشند و هم از شدت فشار سرزنش اجتماع بر خود بکاهند.
از اینرو، معتادان علاقهمندند که دوستان و همسالان خود را به جرگه اعتیادشان بکشانند. در این صورت، اگر نوجوانی از تعلیم و تربیت مقدماتی و صحیح خانوادگی محروم باشد و خانوادهاش او را از مضرّات اعتیاد مطلع نکرده باشند و در محیط اعتیاد زندگی کند و با دوستان معتاد نیز سر و کار داشته باشد، احتمال اینکه معتاد شود، بسیار زیاد است. همین فرآیند تأثیر گروه بر فرد، در سایر انواع بزهکاری به غیر از اعتیاد نیز صادق است. البته شدت این تاثیر پذیری به عواملی نظیر شدت، سن و زمان تماس و...نیز بستگی دارد.
● چگونه می‌توانیم بر دوستی‌های نوجوانان‌مان نظارت صحیح داشته باشیم؟
سعی کنیم که الگوی مناسبی برای فرزندان خود باشیم . فضــــایی ایجاد کنیم که فرزندانمان در آن احساس آرامش کنند. با نوجوانانمان دوست باشیم و فاصله‌ها را کم کنیم. تلاش کنیم ارتباطمان با آنها به گونهای باشد که به راحتی بتوانند مشکلات و نیازهای خود را با ما در میان بگذارند. سعی کنیم وقت بیشتری را با نوجوانمان صرف کنیم . با آنان به رستوران ، پارک ، کوه ، سینما و ... برویم و از همه مهم‌تر به آنان ابراز عشق و علاقه کنیم. گام بعدی، ایجاد سازگاری در محیط خانه است.ما باید تلاش کنیم که محیطی امن و دور از جار و جنجال برای فرزندانمان مهیا کنیم .باید نسبت به اعمال و رفتار فرزندان نوجوانمان حساس و نکته سنج باشیم و بر روابط آنان با دیگران نظارت جدی داشته باشیم.
یکی از مهم‌ترین نکات این است که موضع خود را برابر سیگار ، مواد مخدر و الکل و دیگر اعمالی که انتظار داریم فرزندمان به سوی آنها کشیده نشود، مشخص کرده و آشکارا آن را به زبان بیاوریم. نظم و قانون مناسب و سازنده مشخصی را در خانواده برقرار سازیم و برای سرپیچی از آن ، تنبیهات مناسبی در نظر بگیریم و قاطعانه در صورت لزوم آن را به مرحله اجرا درآوریم.
● سخنی با نوجوانان
▪ دوستی انتخاب کنید که رازدار باشد. ما حق داریم اسرار خودمان را به همه کس بگوییم ولی اسرار دیگران امانتی است که به دست ما سپرده‌اند. نباید در امانت آنها خیانت کنیم.
▪ دوستی که ظاهر و باطنش یکی است می‌تواند قابل اعتماد باشد. در حقیقت این ویژگی در افرادی تبلور می‌یابد که از شخصیت سالمی ‌برخوردارند و احساس حقارت نفس نمی‌کنند.
▪ از نشانه های جوانمردی و مروت این است که دوستان در پیشامدها و تنگناها یکدیگر را تنها نگذارند و چه بسا در دشواری‌های زندگی بیش از راحت و آسایش باید در کنار یکدیگر بایستند و مرارت‌ها را میان خود تقسیم کنند.پس همیشه در انتخاب دوست به دنبال شخصی باشید که در دوران سختی پشتیبان شما باشد.
▪ اگر می‌خواهید دوست‌تان بدارند، دوست بدارید و دوست‌داشتنی هم باشید.
▪ دوستی واقعی خریدنی نیست، تنها باید آن را پیدا کرد.
▪ بهتر است دوستان‌تان را فقط برای خودشان بخواهید، نه برای آنچه می‌توانند در اختیارتان بگذارند.
▪ هرگز دوستان‌تان را شرمنده و خجالت‌زده نکنید.
▪ سعی کنید کسی را پیدا کنید که شنونده خوبی باشد زیرا همه به فردی برای درد دل کردن نیاز دارند.شما نیز تلاش کنید که شنونده خوبی برای او باشید.
▪ هیچ‌گاه ارتباط عاشقانه‌تان را با ارتباط دوستانه درنیامیزید.
▪ هرگز تصمیم نگیرید اخلاق دوستان‌تان را تغییر دهید، شما فقط می‌توانید خودتان را عوض کنید

حرفهای خانم پسند

چیزی وجود دارد که هر مردی لازم است درمورد همسرش از آن مطلع باشد: گفتن چه حرفهایی باعث خوشحالی او میگردد.
وقتی سخن از تعریف و تمجید بمیان می آید زنان تـبـدیل به هیولای خـون آشـام گـرسـنـه ای می گـردند که همیشه بیشتر و بیشتر و بیشتر طلب میکنند! و اگر شما خواسته شان را برآورده نمایید، در عـوض بـسیـار بـیـشتـر از طرف همسرتان مورد محبت و توجه قرار خواهید گرفت و آنها خوب می دانند که چطور این کار شما را جبران کنند.
چه ازدواج کرده باشید و چه در دوران نامزدی بسر میبرید، این قانون را بیاد داشته باشید: برای آمـاده نـگاه داشـتـن یک زن جهت ابراز مهر و محبت به شما، کافی است نکات مثبت بسیاری از او را به وی یادآوری نمایید.
در ادامه به ۱۰ مطلبی که همسر شما عاشق شنیدن آنها است اشاره میکنیم:
شماره ۱۰)
روز خوبی داشتی؟ هـنـگامیـکه از همسر خود در مورد چگونگی گذراندن روزش پرسش میکنید، برداشت او این خواهدبود که شما انسان با فکری هستید و مشتاقید بدانید وی ساعات کاری خود را چگونه سپری کرده است. اما یـک هشـدار: ایـن سـؤال بـه هـمـسـر شـمـا مجوز آن را خواهد داد که چند ساعتی در مورد کوچکترین اتفاقاتی که برایش افتاده صحبت نمایـد. پس برای مدت زمانی طولانی آماده نشستن و شنیدن داستانهای او شوید.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: زنها به آنچه که در فکر شما میگذرد، توجه زیادی دارند. پرسش در مورد چگونگی روز او نشان می دهد کـه شمـا پذیرا، مشتـاق و علاقمند به گوش دادن حرفهای همسرتان هستید. با این عمل به او فرصتی می دهیـد تا خودش را خـالی نـموده و شما را به عنوان همراز و محرم اسرار خود در نظر بگیرد. اگر چه ممکن است بیش از زمانی که انتظار دارید مجبور به شنیدن صحبتهایش شوید، اما وقتی تمام شد، او شروع به صحبت در مورد شما خواهد کرد.
شماره ۹)
نمی تونم بگم چقدر دلربا و زیبا هستی همانطور که مشخص است، این بـه او مـی رسـاند که شما وی برای شما جذاب بوده و فرد دیـگری بـه چشمتان نمی آید. از طرف دیگر باعث افزایش اعتماد بنفس در او خواهد شد.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این جمله بخصوص در روابط زناشویی بلند مدت مؤثر واقع می شود چرا که شما به همسر خود اطمینان میدهـید هنوز به او علاقه دارید. در عوض همسرتان نیز سعی خواهد کرد این زیبایی و دلربایی را با شما تقسیم نمایید. سؤالی هست؟ اینجوری فکر نمیکنید؟
شماره ۸)
در مورد ‌[ هر چیزی ] چه احساسی داری؟ پـرسیدن این سؤال به همسرتان نشان می دهد که شما خالصانه برای احـساسـات او اهمیت قائل هستید. زنها عاشق بیان احساسات خود در مورد هر موضوع قابل تصوری می بـاشند. با این حـال بـدانید که خود را در دام گفـتگویـی طولانی و عمیق در مورد آن موضوع گرفتار خواهید کرد. بنابراین اگر شب تصمیم دیدن مسابقه فوتبالی را دارید، این سؤال را مطرح نکنید.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این سؤال بیانگر جنبه مهربانی و دلسوزی یک فرد است. وقتی همسرتان در می یابد که شما توجهتان را به وی مبذول داشته اید، او نـیـز متقابلا تمام احساسات خود را با شدتی بسیار بیشتر، اهدا خواهد نمود. یعنی اگـر قـبـلا فـقـط فردی جذاب بشمار می آمدید، اکنون همانند جواهری در چشم او جلـوه خواهید کرد. متوجه منظورم می شوید؟
شماره ۷)
تو زیبا تر از دوستان دیگرت هستی قرار دادن او از بین همتاهایش بر سکوی نخست زیبایی باعث بالا رفتن اعتمـاد بـنفـس وی شـده و سـبـب می گـردد تا هـمـسر شمـا در تـصـوراتش بر دوستان هم جنس خود بتواند فرمانروایی کند. این تحسین و تعریف بسیار مهمی در دنیای زنانه محسوب شده و امتیاز شما را در نزد همسرتان ارتقای چشمگیری خواهد داد.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: گذشته از اینکه باعث می گـردد او از لحاظ زیبایی ظاهری خود را برتر از اطرافیانش تصور کند، این جمله کوتاه به همسرتان تفهیم میکند که شما تا چه حد برای وی ارزش قائل هستید. بعلاوه زمانی که دوستانش پیش شـما هستند، کمتر احساس نگرانی خواهد کرد. او در مـورد خـودش احـسـاس خـوبـی نموده و پاداش سلیقه بخرج دادن شما را خواهد داد. با اینحال یک احتمال جانبی بالقوه وجود دارد: یک همسر حسود این سخن را مدرکی برای متهم نمودن شما به اینکه قصد برانداز نمودن و چشم دوختن به دوستانش را دارید، بشمار خواهد آورد.
شماره ۶)
تو واقعا زرنگ و باهوشی با تـصـدیـق نـمودن هـوش و ذکـاوت وی، ایـن معـنی را می رسانید که علاوه بر محاسن ظاهری، متوجه ذهن و فکر توانمندش نیز شده اید. هـمـسر شـما بـا شنیدن این جمله در مورد همه جوانب زندگی خود احساس رضایت و خوشنودی خواهد نمود. این سخـن نشانه احترام از طرف شما برای همسرتان محسوب میگردد.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: همسرتان این مسئله را که شما فقـط بـه فـکر روابط جنسی نیستید و قادرید ماورای چنین موضوعات فکر کنید را تحسین خواهـد کرد. زنها عاشق مردان صـمـیمی و خـوش قـلب مـی بـاشند و هیچ چیزی بهتر از بیان و تشخیص هوش و ذکاوت آنها نمی تواند صفات آقا منشانه شما را آشکار نماید.
شماره ۵)
در روابط زناشویی بسیار خوب هستی بیان این جمله باعث می گـردد هـمـسرتان احساس کند که یک الهه است. شنیدن این عبارت به همسر شـما تفهیم می کنـد کـه روابـط جنسی و زناشویی او به چشم شما بی عیب و نقص بوده و باعث می گردد که احساس نماید واقعا می داند کـه چگـونه باید مرد خود را راضی نگاه دارد.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: تحسین و تمـجید از عملکرد او نشانگر این است که شما به روابط جنسی فقط به عنوان ابزاری برای ارضا نــمودن خود نگاه نکرده، بلکه همه جنبه های آنرا مورد ستایش قرار میدهید.
شماره ۴)
می خواهم همه عمرم را با تو سپری کنم ایـن جمله ای سنگین است؛ معنی آن فاصله زیادی با دادن پیشنهاد برای ازدواج نـدارد. بنابراین پیش از گفتنش به نامزدتان مراقب عواقبش باشید. اما بخاطر داشته باشید که ریسک کردن اغلب پاداش و نتیجه مطلوب به دنبال خواهد داشت. هنگامیـکه این جـمله را بیان می دارید، او از لحاظ روانی بسیار سرکیف می گردد. جـمـلات دیـگـری کـه تقریبا همین نتیجه را داشته ولی تعهدآوری آنها کمتر می باشد، عبارتند از: فقط تو میتونی تا این حد منو خوشحال کنی و من دوست ندارم با هیچ کس دیگری جز تو باشم.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: همـه زنـها عاشق شنیدن جملاتی حاکی بر سرسپردگی دیرپا و با دوام از همسرشان هستند. مطمـئـن بـاشیـد کـه بـعد از گفتن این جمله سلامی همیشگی را از او خواهید شنید.
شماره ۳)
تو بهترین دوست منی به او می گویید که چگونه ماورا و فراسوی مسائل جنـسی می اندیشید و به این معنی اسـت که برای رابطه اتان ارزش قائل هستید و مایلید کارهایی را بـهـمراه او انجام دهید که مردان دیگر ممکن است رغبتی به آن نداشته باشند. همسرتان بعد از شنـیـدن ایـن جمله پیوستگی مقاومت ناپذیری با شما پیدا خواهد نمود.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این جـملات شـما را در نـظر وی بـجای یـک فرد عادی که مجبور به گذراندن وقتش با او است، به انسانی معنی دار و جذاب تـبـدیـل میکند. این شما را به ابتدای لیست خواسـتگـاران پرتاب میکند چراکه شما به مهمترین نکته اشاره کرده اید: دوستی و رفاقت.
شماره ۲)
تو یک مادر ایده آل خواهی شد اغلب زنها به دنبال این هستند که روزی بچه دار شونـد. هـمـچـنین اکـثـرا با خود کلنجار می روند که آیا در این راه مـوفـق خـواهد بـود یـا خـیر. بـا گفـتن این جمله به او اطمینان می دهید که حتما به هدفش خواهد رسید. به علاوه با ارضـای نیازهای درونی او باعث آرامش و تسکین وی می شوید. بیان این کلمات از زبان شما به عنوان یک همسر، او را تبدیل به خوشحال ترین انسان روی زمین خواهد نمود.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: اینـگونه بطور غیر مستقیم به همسر خود می فهمانید که مایلید از او بچه دار شوید. واضح است که این نوایی بسیار خوشایند در گوش او می باشد. از این نقطه، همسرتان بیشتر پذیرای پیشرفت و ترقی شما خواهد شد.
شماره ۱)
تو زندگی منو کامل می کنی این به او می گوید که تنها فرد مورد علاقه شما است. همه زنها دوست دارند این جمله را از شوهرشان بشنوند. بـیـان ایـن عبـارت بـه مفهوم آن است که شما همسر خود را بصورت کامل پذیرفته ایـد و ایـنـکه او به صـورت موجودی اجتناب ناپذیر و همیشگی برای شما در آمده است. در همسرتان احساس لـذت بـخش غیر قابل تصوری بوجو آمده و تا چندین روز لبخند از لبانش جدا نخواهد شد.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: این جـمـله اسـاسـا مـی گـوید که شما در زندگی به او نیاز داشته و نمیـتوانید بدون او به زندگی ادامه دهید. زنها از شنیدن چنین جملاتی بسیار مشعوف میگردند.
● اشاره باشکوه
دوستت دارم این جمله دو کلمه ای معروف و کوتاه کـه هـمگی ما برایـش اهـمیت بسیار زیادی قائل هستیم، می تواند تاثیر شگرفی به همراه داشته بـاشد. اگر ازدواج کرده اید خوب است هر روزه چندین بار برای همسرتان تکرارش نمایید.
چرا باعث زیبا شدن وجهه شما میگردد: گفتن این عبارت بهـمسرتان بـاعث روشن نگاه داشتن شعله های آتشی می گردد که همیشه نیاز به برافروزی دارند. اگـر در بـین شما کسانی تـا حال این جمله را به همسرشان نـگفـتـه انـد، هر گاه احساس آمادگی نمودید، تردید به خود راه نداده و آن را بیان کنید. هیچگاه از گفته خود پشیمان نخواهید شد وقتی که عکس العمل او را می بینید ( یا احساس می کنید ).
● گفتگوی عشق
اکنون که آموختید که چگونه می توانید همسر خود را خوشنود کرده و صورتش را سـرخ نمایید، اینکار را انجام دهید! فقط به این نکته فکر کنید که او در جواب کار شما در آینده چطور جبران خواهد نمود

چگونه والدین خوبی باشیم؟

در گذشته تنها دغدغه والدین پدر بزرگ و مادربزرگهای ما فراهم کردن مکانی برای زندگی و تغذیه ای مناسب برای فرزندان شان بود. در ضمن آنها تلاش می کردند که به کودکان خود رفتاری پسندیده و مهارتهای لازم جهت کسب زندگی و جایگاهی مناسب در جامعه بیاموزند، اما امروزه شرایط تغییر کرده و والدین نسل حاضر تحت فشار شدیدی هستند. مشاغل ما والدین نسبت به نسل پیش از امنیت کمتری برخوردارند. روابط شخصی مان پیچیده و موقتی تر شده اند.
نسبت به وقتی که در روز داریم بار بیشتری را متحمل می شویم و روی آینده خود تسلط کمتری داریم و به طور کلی اضطراب و نگرانی در تمام جنبه های زندگی مان افزایش یافته است.
با این اوصاف پدر یا مادر امروزی چگونه می تواند «آرمانی» بوده و دائماً نسبت به کودکش عشق و شکیبایی ابراز کرده و همیشه بر خود مسلط باشد و او را کنترل کند.در اصل سرپرستی خوب آن است که کودکانی پرورش داده شود تا توانایی هماهنگ شدن با خانواده، کار و جامعه را داشته باشند و والدین در عین حال که باید به کودکان خود احترام گذاشتن، خویشتنداری و احساس مسئولیت بیاموزند باید توجه خاصی هم نسبت به رفاه آنها داشته باشند و این مسأله، کار را بیش از پیش سخت می کند. بیشتر خطاهای یک پدر و مادر یا موانعی که بر سر راه شان است از موارد زیر ناشی می شود:
۱) عصبانیت و اضطراب
۲) افسردگی یا سوگواری
۳) ترس، که باعث حمایت بیش از حد از کودک می شود
۴) طلاق یا جدایی
برخی از عیوب پدر و مادر به یکدیگر وابسته اند مثلاً وقتی مضطرب هستیم احتمال دارد بیشتر احساس خشم کنیم و ناامیدی و نارضایتی مان را به روشهای مخربی بروز دهیم. اضطراب، افسردگی یا داغ دیدن ممکن است باعث شود نسبت به آسایش و آینده کودکمان بیش از حد نگران باشیم و در ضمن روی نوع و کیفیت روابط با فرزندمان تأثیر منفی بگذارد. در این مبحث روشهایی پیشنهاد می شود که به وسیله آنها بتوانیم حتی زمانی که خلق مان تنگ است یا در شرایط سختی قرار گرفته ایم والدین خوبی باشیم.
● عصبانیت و اضطراب
عصبانیت بزرگسالان خصوصاً والدین بیش از هرچیزی موجب ترس کودکان در خانه می شود. عصبانیت حتی اگر ملایم ابراز شود کودک را در غم و اندوه فراوانی فرو می برد. کودکان عصبانیت والدین را چیزی می دانند که محیط زندگی شان را تغییر داده و ثبات شان را تهدید می کند و از این موضوع غمگین و عصبانی می شوند زیرا آن را خفت آور می دانند و احساس می کنند که مورد نفرت واقع شده اند.کودکان به روش های متفاوتی عصبانیت را احساس می کنند:
▪ عصبانیت به نظر بعضی از کودکان شبیه توفانی است که هجوم آورده و همه چیز را محکم به اطراف پرت می کند و تنها با یک ویژگی یا شکایتی خاص طرف نیست. گریس ۸ ساله درباره عصبانیت پدرش چنین می گوید: «در آن لحظه هیچ جای امنی وجود ندارد و وقتی فریاد می کشد جایی نیست که صدایش شنیده نشود.»
▪ گاهی اوقات کودک احساس می کند که او را به زور به اطراف می کشند و می چرخانند و می خواهند خردش کنند.
▪ بعضی از کودکان عصبانیت را انفجاری از شرمندگی و خجالت می دانند درست مثل این است که والدین درباره آنها پرونده ای کاملاً جنایی باز می کنند. بیلی ۹ ساله می گوید: «وقتی او فریاد می کشد ... نگران بعدش می شوم. شاید چیزهای زیادی علیه من کشف کرده که حتی به یادم نمی آید پس نمی توانم مطمئن باشم و بگویم که آن کارها را انجام نداده ام. بنابراین یک جوری نفسم را در سینه حبس می کنم و منتظر می مانم تا عصبانیتش تمام شود. یک بار پرسیدم که «تمام شد؟» منظورم این بود که «عصبانیتش تمام شده است»؛ اما آن حرف، مرا توی بد دردسری انداخت.»
▪ بعضی مواقع کودکان از عصبانیت پدر یا مادرشان عصبانی می شوند و بدین وسیله نسبت به تحقیر شدن از خود واکنش نشان می دهند. عصبانیت والدین، کودکان را مضطرب می کند و آنها سعی می کنند از خود دفاع کرده و عزت نفس شان را حفظ کنند ولی این حالات تدافعی، عزت نفسی بسیار شکننده یا کاذب به وجود می آورد. برخی از این حالات تدافعی به صورت زیر خواهد بود:
۱) دروغ
کودکان دروغ می گویند تا بر سرشان فریاد نزنند، بعضی از کودکان به طور خودکار دروغ می گویند: الی ۱۴ ساله اصرار دارد که: «نمی خواهم دروغ بگویم. از داستانهایی که می سازم متنفرم ولی وقتی پدرم از من چیزهایی می پرسد، مدام به این فکر می کنم که چه می توانم بگویم تا او بر سرم فریاد نکشد. درست مثل این است به پرتگاه ایستاده ای و هر لحظه ممکن است بیفتی و چیزی می گویی که این اتفاق نیفتد.»
۲) دوری
بسیاری از کودکان تا آنجا که می توانند از پدر یا مادر خود دوری می کنند تا مبادا بر سرشان داد بزنند. حتی اگر عصبانیت مستقیماً متوجه شان نباشد احساس می کنند که آنها را نیز در برمی گیرد. کودک ممکن است افکار و احساساتش را بیان نکند و از لذت بودن با پدر و مادر صرف نظر کرده تا دیگر از این موضوع نترسد که چیزی خشم پدر یا مادرش را برانگیزد.
۳) پرخاشگری
بعضی از کودکان در برابر عصبانیت پدر یا مادر تمایل می یابند به آن جواب دهند. کودک با «سخنان» یا «طرز برخوردی» بی ادبانه سعی می کند مقابله به مثل کند و این رفتار باعث می شود که عصبانیت پدر یا مادر شدت یابد. البته کودکان می دانند فریاد کشیدن بر سر والدین شان همان قدر که بر سرشان فریاد می کشند حقارت بار است. برخی از کودکان نیز سعی می کنند خود را خونسرد و سرسخت نشان دهند و با حرکات ناشی از بی تفاوتی به والدین خود بگویند که خشم شان روی وی تأثیری ندارد و این گونه آنها را تحقیر کنند و وقتی والدین خشمگین تر می شوند این حالت تدافعی هم شدت می یابد.
نوع دیگر دفاع پرخاشگرانه دلقک بازی است. وقتی مادر پیتر- ۱۱ ساله- بر سرش فریاد می کشد او هرهر و کرکر می کند و بدین طریق سعی دارد درد و ناراحتی اش را پنهان کند.
عصبانیت پدر و مادر یکی از روشهای مهم ارتباط او با فرزندانش است و به جا و مناسب آن ضروری نیز هست اما بی مورد عصبانی شدن جنبه اجتناب ناپذیر یک پدر یا مادر است و اغلب از گرفتاریهای عمیق آنها و سرمایه گذاری شان روی کودک شان ناشی می شود. وقتی کودک ما آن گونه که می خواهیم و فکر می کنیم رفتار نمی کند به شدت ناامید و سرخورده می شویم.
از طرفی گاهی اوقات کودکان مان نیز ممکن است از کوره در بروند و دست به هر کاری بزنند که توجه ما را به خود جلب نمایند: نق می زنند، جیغ می کشند، اخم می کنند و یا داد و بیداد راه می اندازند تا اینکه نادیده گرفته نشوند. اما اگر کودکی برخی از واکنشهایی که در بالا اشاره شد- دروغگویی، دوری، پرخاشگری- را از خود نشان داد باید نسبت به عصبانیت مان کاری انجام دهیم.
اولین گام این است که دلیل عصبانیت مان را بیابیم: آیا بیش از حد عصبانی می شویم؛ آیا عصبانیت مان با نوع رفتار کودک مان متناسب است؟ این سؤالات را می توانیم از خود بپرسیم:
ـ آیا وقتی کودکم رشته افکارم را از هم پاره می کند عصبانی می شوم؟
ـ آیا چنانچه کوچکترین تغییری در برنامه خانگی ام پیش بیاید عصبانی می شوم؟
ـ آیا هر نوع بروز احساسات کودک مانند هیجان یا اضطراب وی، مرا عصبانی می کند؟
ـ آیا تقاضاهای کودک مان به نظر زیاده خواهی می آید؟
ـ آیا از هر رفتاری که فقط ناراحت کننده باشد نه «کاملاً ناخوشایند» بسیار عصبانی می شوم؟
ـ آیا زمانی که به کودکم کمک می کنم چیزی را یاد بگیرد یا کاری را کامل کند غالباً بر سرش فریاد می کشم.
چنانچه اکثر پاسخهای سؤالات فوق «مثبت» است یعنی اینکه اضطراب و عصبانیت مان با احساس همدلی مان که می تواند به کودک واکنش مثبت نشان دهد تداخل می یابد.
اضطراب باعث می شود فرد مبتلا احساس کند زندگی بسیار سخت است و اطرافیانش نیز خودخواه و بی فکرند و خواست های زیادی از وی دارند. اگر پدر یا مادری چنین احساسی داشته باشد واکنشهای او نسبت به فرزندش احتمال دارد در او احساس حقارت و ضعف و در نهایت عزت نفس پایین ایجاد کند. دو راه برای جلوگیری از این وضعیت وجود دارد:
۱) خشم خود را کنترل کنیم.
۲) به طریقی آن را جبران نماییم.
الف) باید در وجود خود بکاویم تا متوجه شویم که چه زمان و موقعیت خاصی ما را عصبانی می کند. مثلاً، صبحها که مشغول آماده کردن خانواده برای آغاز روز هستیم؟ یا زمانی که می خواهیم شام را آماده کنیم؟ یا وقتی می خواهیم به کودک مان در انجام دادن تکالیفش کمک نماییم؟
اگر به کودک توضیح دهیم که چه مواقعی عصبانی می شویم به او یاد می دهیم که چگونه جلوی عصبانی شدن ما را بگیرد یا حداقل متوجه شود خشم ما متوجه شخص او نیست.
ب) سعی کنیم از اوضاع و شرایط روحی خود آگاه شویم یا احساسات خود را بهتر کنترل نماییم. زمانی که عصبانی می شویم بهترین کار این است یک قدم به عقب برداشته و قبل از اینکه دست به کاری بزنیم تا ده بشماریم. بدین ترتیب شدت عصبانیت کنترل نشده مان کاهش می یابد. وقتی بیاموزیم که احساسات خود را کنترل کنیم سرمشق بسیار خوبی برای فرزندان خود خواهیم بود.
ج) از کودک خود کمک بخواهیم؛ مثلاً اگر بداند در زمان نامناسب چیزی از ما تقاضا نکند به ما کمک کرده و بر عصبانیت مان نمی افزاید. بچه ها وقتی که بفهمند چگونه می توانند به والدین کمک کنند تا آنها عصبانی نشوند غالباً از این کار لذت می برند. این روش کودکان را تشویق می کند تا از احساسات دیگران و شرایطی که این احساسات را در آنها به وجود می آورد بیشتر آگاه شوند.
د) حتی وقتی عصبانی هستیم باید مواظب باشیم که چه می گویم. باید سعی کنیم تا جایی که امکان دارد موضوعی که عصبانیت ما را برمی انگیزد روشن و واضح سازیم. مهارتهای لازم در این لحظه پذیرفتن عصبانیت و محدود ساختن آن است. خیلی بهتر است که به کودک بگوییم: «چون دارد دیرمان می شود عصبانی ام.» نه اینکه بگوییم: «تو همیشه باعث می شوی که دیرم بشود.» یا به جای اینکه بگوییم: «روش انجام دادن کارهایت بسیار وحشتناک است» بگوییم: «چون انجام دادن تکالیف مدرسه ات را گذاشته ای دقیقه آخر عصبانی هستم.»
وقتی به عصبانیت خود اعتراف کنیم می توانیم به کودک مان توضیح دهیم که دقیقاً چه چیزی ما را عصبانی کرده است.
▪ جبران عصبانیت
وقتی که نمی توانیم جلوی اضطراب و به دنبال آن عصبانیت را بگیریم باید آن را به گونه ای جبران کنیم که البته این کار را نباید با دادن پول، هدیه یا مهمان کردن کودک به چیزی انجام دهیم بلکه بهترین کار نشان دادن جنبه های مثبت احساس مان نسبت به کودک است مانند زیر:
۱) هر زمان که احساس آرامش می کنید کنار کودک تان بنشینید. بزرگسالان به دلیل سختی های زندگی همیشه نمی توانند تمام اطمینان و امنیتی را که کودکان در آرزویش هستند فراهم سازند اما یادتان باشد که استواری و اطمینان کودکان با اتصال و پیوند آنها با ما به وجود می آید.
۲) احساسات مثبت خود نسبت به او را کاملاً شرح دهید. علاقه، لبخند و آغوش ما به کودک آرامش می دهد. بدین ترتیب آنها می توانند حال و هوای عصبانیت را دقیقاً مثل بوی غذایی که در خانه می ماند تشخیص دهند. کودک باید به یاد داشته باشد که عصبانیت احساس خوب شما نسبت به او را از بین نمی برد.
۳) به کودک فرصت تصمیم گیری بدهید. معمولاً وقتی پدر یا مادری مضطرب است کل خانواده انعطاف ناپذیرتر می شود. در این گونه مواقع کودک احساس درماندگی می کند و این احساس، عزت نفس در کودک را از بین می برد. وقتی به کودک اجازه دهید تا در مورد پاره ای از موضوعات «صحبت کند» و خود تصمیم بگیرد، روحیه اش به طور چشمگیری تقویت می شود.
۴) به احساسات کودکتان توجه کنید. در محیط خانه ای ناآرام کودک به روش خودش شدت عصبانیت یا علاقه اش به چیزی را نشان می دهد و معمولاً غیرواقعی عملی می کند. این مسأله ممکن است پدر یا مادری که گرفتار کارهای خودشان هستند را عصبانی کند اما تصدیق کردن احساس و عواطف کودک خیلی مهم است.
وقتی که کودکی فریاد می زند (مثلاً در برابر خشم پدرش به صورت پرخاشگرانه از خود دفاع می کند) پدرش بهتر است به او بگوید: «می فهمم که تو هم مثل من عصبانی هستی» که در این صورت صدای کودک آرام تر شده و احساس ناامیدی در او کاسته می شود. چنین تأییدی اغلب سبب می شود تا کودک ارتباط بهتری با والدین خود داشته باشد و چون عصبانیت او را پذیرفته اند، حس می کند که او را درک کرده و قبول دارند. مهارت شنیدن صحبتهای کودک هرگز نباید دست کم گرفته شود.
۵) سعی کنید احساساتتان تبدیل به سرچشمه درک و توافق شود. از آنجایی که ممکن است مشکلاتتان جزء چاره ناپذیر زندگی باشد، سعی کنید از آن «مشکل» چون مرکز ارتباط و اتصال به کودک خود استفاده نمایید. یک دلیل این که کودک از عصبانیت پدر یا مادر بسیار وحشت زده می شود این است که نمی داند این خشم از کجا ناشی شده و تا کجا پیش خواهد رفت. مثلاً اگر به کودک خود بگوییم: «وقتی از دست موضوعی عصبانی هستم برخی از رفتارهای تو را نمی توانم تحمل کنم» او متوجه می شود که با خشم شما چگونه برخورد کند و حتی آن را کنترل نماید.
۶) هرگز منکر عصبانیت خود نشوید. اگر احساسات واقعی مان را انکار کنیم ممکن است بتوانیم موقتاً «ظاهر خود را حفظ نماییم» اما کودکمان به شدت گیج می شود. کودکی که عزت نفسی قوی دارد به خوبی احساسات دیگران را درک می کند و وقتی که پدر یا مادر عصبانی اش مصرانه می گوید: «عصبانی نیستم» به دانش خود نسبت به خواندن احساسات دیگران بی اعتماد می شود. کودکان از طریق تشخیص صادقانه احساسات والدین می توانند بدون ناراحتی احساسات خودشان را نیز تشخیص دهند.
با استفاده از این شیوه ها می توانیم حتی در زمان گردباد اوضاع روحی مان خطوط ارتباطی با کودکمان را باز نگهداریم.
● افسردگی والدین
معمولاً والدین افسرده یا سوگوار و ماتم زده نمی توانند برخوردی مناسب با کودک خود داشته باشند. اندوه پدر یا مادر ممکن است چنان عمیق باشد که تا مدتی عشق و علاقه به کودکشان تیره و تار شود و برای این که این حالتهای روحی، عزت نفس کودک مان را پایین نیاورد باید درک کنیم این حالات برای کودکان چه مفهومی دارند و چگونه می توانیم ارتباط با کودکمان را حفظ کنیم. اگر بین پدر یا مادر و کودک ارتباط مثبتی برقرار نباشد عزت نفس وی به شدت به خطر می افتد.
شخص افسرده به نظر «سرد» یا «کسل» می آید و بودن با او هیچ لذتی ندارد. والدین افسرده تأثیر مخربی روی کودکشان می گذارند. کودک به واکنش های انعطاف پذیر والدین نیاز دارد اما پدر یا مادر افسرده نسبت به کودک خود نمی تواند این گونه واکنش نشان دهد و بدین ترتیب احتمال دارد کودک گیج، پریشان یا افسرده شود.
سوگواری نیز همان علائم افسردگی- اندوه، احساس فقدان، کاهش علاقه به مردم و فعالیتها- را به دنبال دارد. البته ممکن است که تغییر ناگهانی فوق العاده ای نیز در زندگی به وجود آمده باشد مثلاً مرگ همسر می تواند تحرک کامل یک زندگی خانوادگی را تغییر دهد. یا مرگ یکی از کودکان خانواده احتمال دارد تغییرات شخصیتی عمیقی در پدر یا مادر به وجود آورد و خواهران و برادران بازمانده از این وضعیت بترسند، گیج شوند و یا به گونه ای غیرمنطقی احساس گناه کنند.
▪ کودکمان را از رنجهای خود دور نگه داریم
همیشه نمی توانیم افسردگی را کنترل کنیم و یا از مصیبت دور بمانیم اما می توانیم گام هایی برداریم تا کودکمان گزندی نبیند:
۱) در لحظاتی که دچار افسردگی یا مصیبتی اجتناب ناپذیر شدید کودکتان را به اشخاص مطمئن بسپارید. پدر یا مادربزرگ، عمه (خاله)، عمو (دایی) بهترین حامیهای کودک پس از پدر و مادر می باشند. اگر این اقوام در نزدیکی کودک نبودند می توانید کودک خود را تشویق کنید تا به آنها تلفن بزند یا برایشان نامه بنویسد. برخی از دوستان یا حتی حیوانات خانگی مکملهای خوبی برای گذراندن روزهای سخت می باشند. مثلاً وقتی کودکی از یک حیوان خانگی مراقبت کند این حس در او به وجود می آید که می تواند از خود نیز مراقبت نماید. البته هیچ کدام از موارد فوق نمی تواند جایگزین والدین باشند اما به طور موقت می توانند نقش حمایت عاطفی کودک را ایفا کنند.
۲) هرگز منکر افسردگی تان نشوید. غالباً والدین تصور می کنند برای این که به کودک آسیبی نرسانند باید احساسات بد خود را انکار کنند اما چنین رفتاری کودک را گیج می کند زیرا بین آنچه که می بیند و باور می کند و یا از شما می فهمد و می تواند درباره اش صحبت کند تفاوت احساس می نماید. اگر احساساتتان برای کودک بیان شود او بیشتر احساس امنیت و اطمینان خاطر خواهد کرد.
۳) احساسات کودکتان را بپذیرید. وقتی شما عزادار باشید کودکتان نیز احتمالاً احساس عزاداربودن می کند. اگر بگویید که: «تو هم مثل من احساس خیلی بدی داری» بهتر است تا بگویید: «این روزها به زودی می گذرند!» به یاد داشته باشید ایجاد توانایی درک عواطف در کودک بسیار مهمتر از صرفاً شادکردن اوست. داشتن مهارتهای عاطفی از جمله درک و تأیید یک سری احساسات و ناامیدیها عامل مهمی در به دست آوردن مهارتهای عزت نفس است. وقتی کودک می آموزد احساساتش را تشخیص داده و توصیف کند به همان اندازه می فهمد که افراد گوناگون چه احساسی دارند و چه وقت و به چه دلیل آن حالات روحی را از خود بروز می دهند.
۴) به کودکتان نشان دهید می تواند شما را تسلی دهد.
کودک از ناتوان بودن در برابر ناراحتی پدر یا مادر متنفر است و اگر بتواند آنها را وادار به لبخند زدن و یا خندیدن نماید و یا پدر یا مادرش را از «افسردگی» برهاند، اعتماد به نفس به دست می آورد. اما در این کار نباید زیاده روی کنید و کودک نباید در برابر شاد کردن شما احساس مسئولیت زیادی نماید.
۵) هر لحظه که روحیه تان تغییر کرد و احساس آرامش کردید این حس را با کودک خود تقسیم کنید. این رفتار به کودک قوت قلب می دهد که حالات «افسردگی» دائمی نیستند.
● ترس والدین باعث حمایت بیش از حد کودک می شود
زمانی که کودک در جست وجو و کشف تواناییهایش است و سعی دارد آنها را پرورش دهد اگر ترس پدر یا مادر در آن تداخل کند ممکن است به نقطه ضعفی در کودک تبدیل شود.
«هانا» زمانی که به کودکش «مونا» دوچرخه سواری می آموخت پس از لحظه ای دست خود را از پشت دوچرخه رها کرد و آهسته به کناری رفت اما در همان حال که احساس شادی و غرور می کرد نگران بود که مبادا دخترش نتواند دوچرخه را هدایت کند... ولی وقتی مونا با دوچرخه به سمت مادرش برگشت چشمانش از این پیروزی درخشید و «هانا» فهمید که سرپرستی یک کودک، چنین ترسهای کوچکی که تا سر حد مرگ والدین را می هراساند دارد اما باید به کودک یاد داد که کارهایی را خودش به تنهایی انجام دهد.
اگر کودک را مکرراً از دوچرخه سواری، اسکیت سواری و یا از چارچوب بالا رفتن قدغن کنید درست است که او را از خراش یا زمین خوردن حفظ می نمایید اما شانس رقابت و دست و پنجه نرم کردن با حقایق زندگی را از وی می گیرید. اگر مدام کودک را به مدرسه برسانیم یا وقتی می خواهد به خانه دوستش که در همسایگی است برود همراهش برویم، ممکن است او را از خطرات حفظ کنیم اما یاد می گیرد که همیشه به دیگران متکی باشد.
با گفتن این که او «خیلی کوچک» یا «خیلی جوان» است ندانسته به او می گوییم، توانایی ندارد و لذت به تنهایی انجام دادن کارها که دقیقاً همان چیزی است که برای عزت نفس لازم است را از او می گیریم. پس باید علت ترسهای بی موردمان را جست وجو کنیم.
چگونه می توانیم بین ترسهای افراطی و توجه معقول به کودک تعادلی برقرار سازیم؟
از آن جایی که حوادث همیشه در کمینند هر لحظه امکان دارد جایی از بدن کودکمان ببرد یا کبود شود یا دندانشان و حتی بعضی از اندامشان بشکند. همیشه دلیلی منطقی برای نگران سلامتی آنها بودن وجود دارد. اما باید تصور کنیم که فعالیتهای عادی زندگی روزمره مان بی خطر هستند و در کودک خود اعتماد به نفس ایجاد کنیم. برای این که ترسهای بی مورد خود را بشناسیم بهتر است از خود بپرسیم:
ـ آیا هر فعالیت فیزیکی بالقوه خطرناک است؟
ـ آیا فقط وقتی که کودک در خانه کنارم است نگران نیستم؟
ـ آیا انجام دادن هر فعالیتی که صرفاً ممکن است حادثه ساز باشد ممنوع است؟
ـ آیا وقتی به کودکم شناکردن یا دوچرخه سواری یاد می دهم نگران هستم مبادا اتفاقی بیفتد؟ و ...
اگر پدر یا مادری احساس می کند که در مورد کودک ترسی افراطی دارد و او را بیش از حد از انجام دادن کارها بازمی دارد یا حمایت می کند پس بهترین تدبیر این است که نظر همسرش را نیز بپرسد. این روش کمک می کند تا ترس خود را با کسی که به همان اندازه نگران رفاه و سلامتی کودک است در میان بگذارد.
تقسیم توجه به کودک یکی از بهترین بررسی و توازنی است که ما والدین باید داشته باشیم. اما اگر به هر دلیلی همسر در دسترس نبود نصیحت دوستی که خود نیز پدر یا مادر است می تواند مفید واقع شود. گفت و گو با دیگر پدر و مادرها که تجربه های مختلفی دارند راهنمایی های فوق العاده گرانبهایی به دست می دهد. اما تنها پند و اندرز راههای روشن و مشخصی پیش روی فرد نمی گذارد. در ذیل برای رسیدن به این تعادل روشهایی مطرح کرده ام:
▪ پیامهای هراس آور
در صحنه ای از فیلم «کرامر علیه کرامر» کابوس هر پدر و مادری به تصویر کشیده می شود. پسربچه همان طور که هواپیمای اسباب بازی در دست دارد از پلکان سرسره بالا می رود. پدر خطر را می بیند و به پسرش هشدار می دهد. «آن هواپیما را پایین بگذار.» اما چون مشغول صحبت و شوخی کردن با دوستش است واکنشهایش آرامند. دوستش نیز برای این که او را خاطرجمع کند در حالی که مشغول صحبت کردن است می رود تا اسباب بازی را از پسربچه بگیرد ولی قبل از این که بتواند آن را بگیرد پسرک می افتد و بال هواپیما درست زیر چشمش را می شکافد.
این صحنه نزدیک بودن کودک با فاجعه هنگام بازی را به تصویر کشیده است و این که چه آسان هوشیاری والدین بی نتیجه می ماند. پدر فکر می کند که بدترین اتفاق افتاده است (آیا او چشمش را از دست داده است!) و این صحنه روی آسیب پذیری بی وقفه ما والدین تأکید دارد چرا که وقتی به موقع عمل نمی کنیم احساس گناه می نماییم. به هر حال به آنچه که باید دقت کرد این است که چگونه نگرانی بزرگسالان احتمال حادثه را افزایش می دهد.
پسرک مشغول بازی است و با اعتماد به نفس از پلکان بالا می رود ولی پدرش حواسش را پرت می کند و از طرفی دیگر دوست پدرش که سعی دارد اسباب بازی را بگیرد ممانعت پسربچه سبب به هم خوردن تعادلش می شود و حادثه رخ می دهد. کودکان وقتی ترس ما را احساس می کنند دچار ترس شده یا حواسشان پرت می شود و بد عمل می کنند. آنها وقتی که تنها بازی می کنند کمتر می افتند، زمین می خورند و زخمی می شوند تا زمانی که والدینشان دائماً مراقبشان هستند و خطرات را به آنها گوشزد می کنند و یا با عجله به سمت شان می روند تا از آنها محافظت کنند.
کودکانی که والدینشان بیش از حد مراقبشان هستند نمی توانند عزت نفس خود را حفظ کنند زیرا پدر یا مادر دائماً در کارهایشان دخالت می کنند و عملاً به آنها نشان می دهند که به توانایی آنها اعتماد ندارند.
«کری» ۵ ساله روی یک دیوار بلند راه می رود و سعی می کند تعادل خود را حفظ کند وناگهان پدرش فریاد می کشد: «مواظب باش!» «کری» از حرکت باز می ایستد و دستهایش را از پهلو باز می کند تا به حفظ تعادلش کمک کند و مثل یک هواپیما که شیرجه ای ناگهانی می زند کج می شود.
گام برداشتن وی که قبلا روان بود حالا سفت و سخت می شود. لذتی که صورتش را پرفروغ کرده بود به نگرانی مضحکی تبدیل می شود و به جای اینکه با شوق بگوید: «ببین چه کار می کنم!» ابروهایش را بالا می برد و می گوید: «نمی توانم این کار را بکنم می خواهم پایین بیایم!» لحظه ای بعد با کمک شانه پدرش از روی دیوار پایین می آید.
اگر پدر« کری » میان فعالیت وی ابراز ترس نمی کرد، کری اعتماد به نفس خود را از دست نمی داد. فریادهایی مثل:«مواظب باش» باید فقط در لحظات اضطراری بیان شوند اما مواقع دیگر کلمات هشدار دهنده باید قبل یا بعد از فعالیت کودک گفته شود اگر پدر کری می گفت:« تو می توانی روی دیوار راه بروی اما یادت باشد مواظب باشی!» کری می توانست کنترل ماجراجویی خود را در دست داشته باشد.کودکانی که والدین شان آنها را بیش از حد مورد حمایت قرار می دهند اغلب دست و پا چلفتی می شوند.
ترس پدر یا مادر نسبت به کودکان بزرگتر ۱۲ تا ۱۵ ساله و نیز محدودیتهایی که به این دلیل به آنها تحمل می شود جر و بحث های طولانی بین آنها به وجود می آورد.
نوجوان ترسهای غیرضروری والدین را توهینی نسبت به توانایی خود تلقی می کند. ترس افراطی در کودکان بزرگتر موجب می شود که آنها یا در برابر والدین تسلیم شوند (کودکی که از خود ناامید است) و یا مقاومت کنند.
اگر ما بیاموزیم ترسهایمان را بسنجیم می شود از هر دو پیامد جلوگیری کرد یا آنها را اصلاح نمود.
«گرت»، سیزده ساله، در برابر ترس پدر و مادرش واکنش«تسلیم» را از خود نشان می داد. وقتی کاری را می خواست انجام دهد، سوالات پی درپی پدرش از توانایی وی نسبت به انجام دادن آن کار او را متقاعد می کرد که نمی تواند از پس آن کار برآید.
مثلا یک بار تصمیم گرفت تا خودش به تنهایی به تئاتر برود. پدرش از او پرسید: «مطمئن هستی که خودت به تنهایی می توانی آنجا بروی؟ »و بعد پرسید: «اگر کسی تو را راهنمایی نکرد چه کار می کنی» و «می دانی که آن حوالی چگونه است؟» و «مطمئن هستی که تئاتر خیلی دیر تمام نمی شود؟» این نگرانی که او از عهده چنین کاری برنیاید همه چیز را در نظر «گرت» کنترل ناپذیر جلوه داد و به این نتیجه رسید که:« نمی توانم خود را به دردسر بیندازم» .« گرت»این پیام را از پدرش شنید که«همه چیز خیلی سخت و خطرناک است.» اگر پدر«گرت» می توانست میزان ترس خود را تشخیص دهد حتما نحوه پرسشهای خود را تغییر می داد و به جای این که سؤالات خود را آنقدر منفی بیان کند می پرسید:
ـ چگونه به آنجا می روی؟
ـ کس دیگری نیز می آید؟
ـ چه وقت تئاتر تمام می شود؟
گرت می تواند به این سؤالها پاسخ دهد چون آنها از بار ترس پدر سنگین نشده اند و بدین ترتیب می تواند با پدرش درباره اینکه آیا وضعیت مشکلی به وجود می آید صحبت کند.
«جودی» در مقابل ترس افراطی مادرش مقاومت می کند. او معتقد است مادرش بیش از حد نگران است. او می گوید: «من هرگز اجازه ندارم کاری را که دیگر بچه ها اجازه دارند، انجام بدهم. هفته گذشته به یک مهمانی در قایق دعوت شده بودم ... باید حرفهای مادرم را درباره این که چه اتفاقی ممکن بود بیفتد می شنیدید. به نظرش خیلی خطرناک می آمد و به هیچ طریقی امکان نداشت که بروم فکر می کند که بیرون از خانه چندین باتلاق وجود دارد یا از پشت هر درختی ناگهان سر و کله یک چیزی مثل هیولا پیدا می شود ومن نمی توانم از خود دفاع کنم. یا اینکه قدرت تشخیص ندارم و واقعا سانحه پذیرم. در حالی که اینطور نیست.... ببینید زانوها و آرنجهایم را ببینید آیا روی آنها اثری از زخم های ناجور است؟ نه.... من هم نمی بینم و هرگز حتی یک بار جایی از استخوانم نشکسته است.من می دانم، شما می دانید، دیگران هم می دانند بچه ها به مهمانی خواهند رفت و به سلامت هم برمی گردند اما چون مادرم شنیده است قایقی غرق شده است پس حتما قایق ما هم غرق می شود درست مثل اینکه چنگالهای گرسنه مرگ آماده است تا فقط مرا ببلعد.»
با شکایت جودی می توانیم بفهمیم که چرا او آنقدر عصبانی است. او نه تنها اجازه نیافته به مهمانی برود بلکه باید پیامهای زیر را نیز تحمل کند:
۱) دنیا آنقدر خطرناک است که نمی شود در آن لذتی برد.
۲) او آنقدر آماده نیست تا در شرایطی طبیعی از خودش دفاع کند.
۳) قدرت تشخیص اش خیلی پایین است.
۴) سانحه پذیر است.
اگر تشخیص دهیم که بیش از حد کودک مان را حمایت می کنیم یا گاهی اوقات دچار ترسهای بی مورد می شویم. آنگاه حل این مشکل آسان تر شده و بدین ترتیب می توانیم از نبردهای غیرضروری با نوجوانان و در نتیجه لرزش کردن آنها جلوگیری کنیم. مادر جودی می توانست:
۱) درباره خطرات گردش تفریحی یا هر فعالیت دیگر صحبت کند.
۲) با «جودی» درباره اینکه در مواقع اضطراری آیا می داند که چه کارهایی انجام دهد حرف بزند.
۳) قضاوت و تشخیص جودی را در یکسری از موقعیتها ارزیابی نماید.
۴) توانایی کلی او را ارزیابی کند.
و در پایان ممکن است نتیجه همان باشد یعنی پدر یا مادر هنوز به فرزندش اجازه ندهند به مهمانی در قایق برود ولی پیامهای مضر و ناراحت کننده را هم به او تلقین ننمایند و بدین ترتیب به جای این که «جودی» فکر کند مادرش هر چیزی را بسیار خطرناک می داند می تواند درک کند که اگر این حادثه به خصوص پذیرفتن نیست اما ممکن است حوادث دیگری پیش بیاید و مطمئن می شود مادرش او را نادان و نالایق نمی داند بلکه به طور کلی دلواپس امنیت آن کار می باشد و در ضمن می آموزد چگونه رفتار کند تا مادرش را متقاعد کند که او احساس مسئولیت می کند.
● طلاق یا جدایی
وقتی که در ازدواج شکست می خوریم، چگونه می توانیم جلوی اثر منفی آن روی زندگی فرزندمان را بگیریم؟ گاهی اوقات نجات یک ازدواج از فروپاشی غیرممکن است در این گونه مواقع باید به کودکان مان کمک کنیم که مراحل این تغییرات ناراحت کننده را به خوبی از سر بگذرانند.
طلاق باعث آشفتگی، اضطراب و نگرانی می شود زیرا خانواده دستخوش تغییر شده و والدین و کودکان بیش از گذشته محتاج کمک هستند و نتیجه فرعی معمول طلاق پایین آمدن عزت نفس کودکان است. بسیاری از کودکان هنگام طلاق والدین انگیز ه شان را از دست داده و به تکالیف مدرسه و وظایف روزمره شان نمی رسند.
دختران زیر شانزده سالی که والدین شان از هم جدا شده اند دو برابر دخترانی که با والدین شان زندگی می کنند قبل از ازدواج به خطر صاحب فرزند و مادر نوجوان شدن می افتند یا احتمال دارد سه برابر دختران دیگر قبل از ۱۶ سالگی خانه را به دلایل ناسازگاری و احساس بدشان ترک کنند و بالاخره چهار برابر دختران دیگر ممکن است قبل از رسیدن به سن ۲۰ سالگی ازدواج کنند به امید اینکه این ازدواج جایگزین خانواده از هم گسیخته شان شود.
پسرانی که قبل از ۱۶ سالگی والدین شان از هم جدا شده اند تمایل دارند وانمود کنند که عزت نفس شان از آنچه که هست کمتر است. بزهکاری، پرسه زنی و رفتارهای تهاجمی بیشتر در بین پسرهایی که والدین شان از هم جدا شده اند دیده می شود چرا که آنها رنج شان را زیر«قوی و خشن» بودن و تحمیل درد و عذاب به دیگران پنهان می کنند. آنها احساس خودشان را با وانمود کردن به اینکه نگرش «بی فکر و خیال» دارند کنترل می کنند. اما والدینی که کودکان خود را طی مراحل طلاق و بعد از آن درک کرده و خود را به آنها نزدیک می کنند می توانند جلوی بروز عزت نفس اندک در آنها را بگیرند.
▪ چگونه می توانید به فرزندتان کمک کنید تا با طلاق کنار بیاید؟
۱) کودک تان را تشویق کنید تا در کارهای مدرسه شرکت کند، پیش دوستان خود برود و همچنان مانند گذشته به تفریح و ورزش ادامه دهد.
۲) به کودکان خود بفهمانید که آنها در جدایی شما از یکدیگر هیچ گناهی ندارند.
برخی کودکان هنگام طلاق والدین گرفتار سرگشتگی می شوند. به طور مرتب به کودک خود متذکر شوید که او مسئول مشکلات شما نیست و او را از احساس گناه رها سازید. معمولا کودکانی که عزت نفس اندک دارند هنگام جدایی والدین شان احساس خجالت و شرمندگی می کنند و معتقدند که آنها در به وجود آمدن این شرایط بد مقصرند. اما اگر به او بگویید: «تقصیر تو نبود. ما نتوانستیم با هم کنار بیاییم.» احتمالا شدت این نوع واکنش کودک تخفیف می یابد.
حتی می توانید تا اندازه ای در مورد این که چرا ازدواجی ناموفق است توضیح دهید. اما هرگز از همسرتان بد نگویید و تقصیر را به گردن او نیندازید و تنها روی مشکلی که باعث شکست روابط تان شده است متمرکز شوید.
۳) به احساسات، صحبتها، عقاید و انتخابهای کودک تان احترام بگذارید. این روش کمک می کند که او از طلاق والدین خود کمتر خجالت بکشد یا تحقیر شود. بسیاری از کودکان از اینکه ممکن است اندوه شان به نظر بد ، عجیب یا ترحم آور آید خجالت می کشند. اگر چه به وسیله گفت وگوهای ساده پدر یا مادر با کودک نمی توان اندوه را از کودک دور کرد اما نمی توان او را از خجالت کشیدن رها نمود.
۴) تا جایی که امکان دارد به قولهای حتی کوچک تان عمل کنید. وقتی طلاق می گیریم و مجددا تشکیل خانواده می دهیم کودکان مان رفتار ما را خیانت تلقی می کنند. باید به هر قولی که به آنها می دهیم وفادار بمانیم. قولی که زیر پا گذاشته شود کودک را نسبت به احساس خیانت مطمئن خواهد کرد. چنین اعتباری برای کودکی که زندگی اش دائم در تغییر است فوق العاده مهم می باشد. اعتبار شما به او اعتماد به نفس و اطمینان می دهد که جایی پا برجا در زندگی شما دارد. مهم تر از همه بهترین راه توجه به کودک تان تماس داشتن با او است تا هر زمان که می خواهد به شما دسترسی داشته باشد.
۵) اگرچه باید تغییرات ایجاد شده در اثر طلاق را دست کم نگیرید اما مواردی را که بدون تغییر باقی می مانند را برجسته سازید.
وقتی که کودک طعم یکسری تغییر در زندگی اش را بچشد، امکان دارد احساس ناامیدی کند.
پدر یا مادر می تواند در قبال زیانی که فرزندش حس می کند او را متوجه چیزهایی که دارد نماید. پدر یا مادر می تواند احساس زیان فرزندش را با نیرو بخشیدن به این احساس که چیزهایی دارد، کاهش دهد. می توانند با کمک یکدیگر صورتی از چیزهایی که هنوز دارند تهیه کنند، مثلا: «من هنوز سلامتی، مهارت و انرژی دارم. ما هنوز یکدیگر را داریم و تو علاوه بر من والد دیگر را داری که به یکدیگر سر می زنید.» انجام چنین کارهایی یعنی تهیه کردن صورت چیزهایی که هنوز دارید معمولا احساس نزدیکی کودک به پدر یا مادرش را افزایش می دهد و این نزدیکی بیشترین احساس آرامش را برای وی فراهم می سازد.
۶) به کودک ثابت کنید که می توانید از خودتان مراقبت کنید. مهم ترین وظیفه پدر یا مادری که حضانت کودک را می پذیرد این است که او را مطمئن سازد اوضاع شان روبه راه است و می توان از پس هر مشکلی برآمد. کودکان باید بدانند والدین شان لایق اند. صلاحیت والدین برای نگهداشتن عزت نفس کودک به اندازه محبت و تأیید کودک مهم است.
ما والدین باید به کودکان خود متذکر شویم حتی اگر در زندگی خصوصی مان به موفقیتی دست نیافته ایم اما می توانیم هنوز والدین خوبی بوده و به خوبی مراقب شان باشیم. روی هم رفته وظیفه ما فراهم کردن محیطی کامل و بی عیب برای کودکان نیست بلکه موظف هستیم به آنها کمک کنیم تا برای کسب موفقیت در دنیایی پر از نقص، مهارتهای لازم را به دست آورند

چگونه فرزندانمان را از خطر اعتیاد برهانیم

گام های نخست
اولین گام مهم برای پیشگیری و کمک به فرزندان این است که والدین ، خود به مواد مخدر معتاد نشوند . این مربوط به زمانی است که پدر و مادر هنوز صاحب فرزندی نشده اند . موادی همچون نیکوتین و الکل بر روی جنین به ویژه در سه هفته نخست بارداری اثرات مخربی بر جای می گذارد . پژوهش ها حکایت از آن دارند نوزادانی که از مادران معتاد به دنیا می آیند ممکن است در مراحل زندگی ، بیشتر در معرض خطر اعتیاد قرار گیرند.
وانگهی کارشناسان د راین مورد هم عقیده اند که توجه مهرآمیز، در شکوفایی خود ارزشمندی ، به طور همیشگی اهمیت دارد و کمبود آن دلیل عمده پناه بردن به دامن مواد مخدر است . بنابراین پیش از شروع دوران تحصیل باید رهنمودهای رفتاری خانوادگی چون درستی و شرافت ، انصاف ، عدالت ، احترام به دیگران و رعایت قانون را بنیان نهاد .
۲- نخستین درس ها
به محض این که کودک شما به سنی رسید که تا حدی خوب را از بد شناخت ، به وی بفهمانید که امکان دارد برخی فرآورده ها از آن جمله مواد شوینده و پاک کننده ها ، هوا پخش ها و داروها سمی باشند .
۳- دوران دبستان
بچه های پنج تا نه ساله از راه تجربه اندوزی چیز می آموزند . در چنین سنینی آنان قادرند از واقعیات به توهمات و خیالبافی پرداخته و باز به دنیای واقعی برگردند بی آنکه حتی تفاوت این دو را باز شناسند . به هر حال آنچه را که می بینند برایشان کاملاً حقیقی و باورنکردنی است .
از نظر کودکان خردسال ، نه گفتار پدران و مادران ، بلکه کردارشان مهم است . چنانچه بچه ها سیگار کشیدن و میگساری پدر و مادر خود را ببینند ، به احتمال زیاد همین راه را در پیش می گیرند .
۴- گزینش های صحیح
حال زمان آن رسیده است که به فرزندانتان درس تصمیم گیری مستقل و« دنباله رو نبودن » را بیاموزید .
مادر نوجوانی می گوید : من می خواهم به بچه هایم بفهمانم صِرف این که کسی به آنان می گوید کاری را انجام دهند دلیل بر درست بودن آن نیست . اگر تردید دارند که عملی صحیح است یا نه ، حتماً با فرد مطمئنی مشورت کنند .
در سال های آخر دبستان بسیاری از بچه ها متوجه می شوند که کدام یک از هم شاگردی هایشان به استعمال دخانیات ، مصرف مواد مخدر و می نوشی روی آورده اند .
۵- خطرات بو کشیدن
در سنین بین پنج تا نُه بچه ها با استنشاقی هایی ( بو کشیدنی ها ) سر و کار پیدا می کنند ؛ مانند هوا پخش های تحت فشار شامل رنگ ها ، افشانه های آشپزی یا چسب . در این سن آنها دوست دارند این قبیل مواد فرار را استنشاق کنند تا تغییر حالت را بیازمایند . این حقیقت که ممکن است چنین لذتی زودگذر به آسیب دائمی مغز و بالاتر از آن به مرگ بینجامد ، به ذهن این خردسالان خطور نمی کند .
یکی از مهمترین آموزش هایی که پدر و مادرها می توانند در این سن به بچه ها بدهند این است که چگونه جواب منفی دهند .
۶- راه های گریز
کمک کنید تا فرزندانتان به جاهایی که احتمالاً در آنجا ناچار به مصرف مواد مخدر می گردند نروند . اگر یک مهمانی در کار است حتماً بپرسید : چه کس دیگری دعوت شده است ؟ آیا پدر و مادر صاحب خانه درمنزل هستند ؟
مادری می گوید : آخرین چاره این است که به فرزندانتان بگویید اگر مکان مورد نظر را دل آزار و زجر آور تشخیص دادند فوراً آنجا را ترک کنند . وی خاطر نشان می سازد من به فرزندم گوشزد می کنم : اگر در آبریزگاه ( دستشویی ) بوی ماری جوانا یا حشیش و بَنگ به دماغت خورد فوری به دستشویی دیگر برو . به فرزندانتان توضیح دهید که مواد مخدر چه ضررهایی دارند. . در آغاز دوران نوجوانی ، بچه ها به طور روزافزونی به فیلم های تلویزیونی و مملو از تصاویر مواد مخدر و استعمال مشروبات الکلی روی می آورند .
دونابل ، هماهنگ کننده مشارکت در هیأت کمیسیون بزهکاری کخ و مادر دو بچه غیر معتاد ، آنچه را که فرزندانش تماشا می کردند زیر نظر می گرفت ، گوش می داد و می گفت : فقط گفتن این که فرزندانمان تصمیم گرفته اند به سینما بروند کافی نیست . من و همسرم می پرسیدیم که برای دیدن کدام فیلم می خواهید بروید و در این مورد بررسی می کردیم . این همان کاری است که ضرورتاً باید انجام داد . او از لحظات آموزش هم سود می جست به طوری که می گوید :
مثلا" وقتی که با تمام اعضای خانواده جلوی تلویزیون نشسته ویک برنامه مبارزه با مواد مخدر را تماشا می کنید ، این « لحظه حساس » را سکوی پرتابی بدانید . شما می توانید بلافاصله در باره مضرات مواد مخدر و ... با بچه ها سخن بگویید تا جایی که نه آنان را تحت فشار قرار دهید و نه تهدیدشان کنید . پیام خود را کوتاه و نه موعظه وار به گوششان برسانید ولی بدانید که انجام پیاپی این عمل ناشدنی است .
راستی شما راجع به اعتیاد چگونه با فرزندانتان صحبت می کنید؟ بهتر است از هر جا که می توانید آغاز کنید و از این که گاه به حرف هایتان توجه نمی کنند ، آزرده خاطر نگردید . مفهوم یک مورد را کاملاً روشن سازید و بر این موضوع شدیداً تأکید کنید که اعتیاد خطرناک است و شما نمی خواهید فرزندانتان به دام آن گرفتار شوند .
۷- دوره راهنمایی
این دوران شاید آسیب پذیرترین عهد زندگی نوجوانان باشد که طی آن فشار روانی با انتقام جویی و کینه ورزی توأم می گردد . آنان موهایشان را بلند می کنند یا ممکن است از ته بتراشند . لباس های عجیب و غریب می پوشند . به موسیقی تند و پرسر و صدا گوش می دهند و هورمون های جنسی شان غلیان می کنند . بچه های در این سن وسال راجع به همه چیز کنجکاوند و مایلند هر چیزی که آنان را به اصطلاح بی خیال می کند امتحان نمایند.
برای پدران و مادران حیاتی است که تمام راه های ارتباطی را باز نگه دارند . اکثر اوقات که پدر ومادر سرگرم استراحت هستند خیال می کنند که بچه ها به کار خویش مشغولند لیکن نمی دانند که امکان دارد این آزادی به فاجعه بدل گردد. والدین عزیز : سال اول دوران راهنمایی را همچون دوره کودکستان بپندارید . کیف مدرسه بچه ها را بازبینی کنید . بخواهید تکالیفشان را به شما نشان دهند . بگذارید به طور شایسته مسئولیت های مدرسه جدید خود را بپذیرند .
۸- نترسانید ، بلکه آگاهی دهید
اکثر آموزگاران مجرب عقیده دارند که اگر می خواهید نوجوانان در این دوره در برابر فشارهای روانی و وسوسه های پیرامونشان پایداری کنند باید "مجهز به اطلاعات باشند" نه "ترسو". متأسفانه بیشتر پیام هایی که به نوجوانان داده می شود به قصد ترساندن آنهاست " اگر مشروب بخوری به الکل معتاد می شوی ، هر کس که مواد مخدر مصرف می کند آدم نابابی است و... در این صورت تصور کنید چنانچه آنان با شخصی از آشنایان برخورد کنند که فرضاً در مهمانی کمی حشیش ، ماری جوانا و یا غیره می کشد و یا بازیکن بسکتبال مشروب خواری را ببینند که درعین حال خوب بازی می کند آن وقت چه خواهد شد ؟ این ضد و نقیض گویی ها باعث می شود که آنها دچار تردید گردند. نوجوانی می گفت : بعد از استعمال ماری جوانا در یک مهمانی به خانه برگشتم ، پدر و مادرم به حالم پی بردند و گفتند : تو به زودی معتاد شده و خواهی مرد . آنها اطلاعی از مواد مخدر نداشتند و بی آن که بخواهند از این موضوع آگاه شوند به بحث خاتمه داده بودند . امروزه اطلاعات اغلب بچه ها در باره مواد مخدر بیش از پدران و مادران است .
آلان لشنر ، مدیر مؤسسه ملی سوء استعمال مواد مخدر ( ان . آی . دی . ا ) به دنبال این سخن می افزاید : به همین دلیل است که پدر و مادر باید بررسی خویشتن را انجام داده و اطلاعات صحیحی در زمینه مواد مخدر به اطلاع بچه ها برسانند . این اندرز را بی درنگ آویزه گوش خود کنید: گفت و گو درباره خطرات دراز مدت بهداشتی با نوجوانانی که در دوره راهنمایی تحصیل می کنند ، اثر چندانی ندارد . دلخوشی بچه ها در چنین دوره ای این است که در نظر همسالان خود خوب جلوه کنند . به آنان خاطر نشان سازید که سیگار کشیدن به بدبویی دهان و زردی انگشتان می انجامد . یا این که اگر می گساری کنند ، احتمالاً مریض شده و مطرود دوستانشان می گردند .۹- ایجاد محدودیت
بسیاری از جوانانی که از مواد مخدر استفاده می کنند صرفاً به این خاطر است که دوستانشان تن به این کار می دهند . برای این که توانایی فرزندتان از لحاظ مقاومت و زیر بار اعتیاد نرفتن استحکام یابد ، معاشران او و پدر و مادرشان را بشناسید و رفت و آمدهای وی را زیر نظر داشته باشید . سوق دادن بچه ها به مسیر مناسب، همیشه کار آسانی نیست . بازداشتن آنان از معاشرت با دوستی « ناباب » ممکن است فقط به اصرار بیشترشان به ادامه دوستی منتهی گردد .توصیه من این است که دوستانشان را عاقلانه انتخاب کنند .
۱۰- سرگرم و مشغول بودن
بر حسب پژوهش های به عمل آمده ، نوجوانانی که از احوالشان غافل مانده ایم و یا دست به کاری نمی زنند ، به احتمال زیاد به دامن مشروبات الکی و مواد مخدر پناه می برند . فرزندانتان را سرگرم کنید و به قول یکی از مربیان : اگر شما فرزندانتان را به کاری مشغول نکنید . آنها گرفتارتان می کنند . بر پدران و مادرانی که فرزند دانش آموز در دوره راهنمایی تحصیلی دارند واجب است که برنامه فعالیت های فوق برنامه و روزمره برای فرزندانشان تنظیم کنند و از این راه حس مسئولیت پذیری آنها را استحکام بخشند .
۱۱- نقش والدین
تحقیقات بیست ساله علمی نشان داده است که دخالت مستقیم پدر و مادر در زندگی فرزندانشان مهمترین عامل حمایتی آنها به شمار رفته و در باز داشتن آنان از سقوط در دام اعتیاد مؤثر است . مادری می گوید : پدر و مادر نه "کلید" بلکه "شاه کلیدند". اینان باید از هرگونه دگرگونی به ویژه دگرگونی روانی و رفتاری فرزندان خود با خبر باشند . از این رو توصیه می کنیم که پدر و مادر مرتباً با اولیای مدرسه تماس داشته و از وضع آنها آگاه گردند .
۱۲- دبیرستان
در این دوره فشارهای روانی همچنان پابرجا هستند . نخستین اولویت برای جوان ، پذیرفته شدن در دسته ها و گروه های جوانان است . هرچند حساسیت ایشان نسبت به دوران نوجوانی اندکی کاهش یافته ، ولی تمایل به می گساری و مواد مخدر در این مرحله فزون تر می گردد؛ خاصه زمانی که موفق به دریافت گواهینامه رانندگی خود می شوند . در این سن باید به آنان گوشزد کرد به همان اندازه که مشروبات الکلی و مواد مخدر برای بدنشان ضرر دارد ، ممکن است وادارشان سازد به اموری دست بزنند که به همان اندازه می تواند زیانبار باشد . پرسش مهمی که با پاره ای از پدر و مادرها مطرح می شود این است که چنانچه من قبلاً در جوانی سیگار می کشیدم و یا به موادی از این قبیل روی می آوردم ، حالا اگر فرزندمان بفهمد چه می شود ؟ مناسب ترین پاسخ این است که عین حقیقت را بگویید و شرح دهید که در جوانی مرتکب اشتباهی شده بودید. احتمال دارد نسبت به بازگو کردن مسائل خودتان دورویی کرده و واقعیت را بیان نکنید. لیکن نباید در مورد بچه ها چنین عملی را انجام دهید .
۱۳- صریح باشید
اطمینان حاصل نمایید که فرزندتان با قواعد و قوانین آشنایی دارد و می داند که اگر قوانین ، نادیده گرفته شوند چه پیامدهایی حاصل می گردد؟
۱۴ - ثابت قدم باشید
جوا ب منفی دادن ، همیشه کار ساده ای نیست نه برای پدر و مادر و نه برای جوانان ؛ ولی در مواردی که پاسخ شما مثبت نیست ، صراحت آن را بیان کنید .
۱۵- منطقی باشید
وقتی قانون و قاعده ای نقض می شود ، مجازاتی بیش از حد مقرر، در نظر نگیرید و بدانید تنبیه و مجازات ، آن زمان اثربخش است که با تخلّفِ صورت گرفته هماهنگ باشد .
۱۶- گوش فرا دهید
سعی کنید که در گفت و گو فقط خودتان سخنگو نباشید ، بلکه به سخنان جوانان خوب گوش بسپارید و به اصطلاح برای حرف های آنان شنونده خوبی باشید . در این صورت خواهید توانست از میان صحبت ها ، به نظراتشان پی ببرید . آموزشگاه ، جامعه ، نیروی انتظامی و انجمن های مبارزه با مواد مخدر همگی می کوشند جوانان را از استعمال مواد مخدر دور سازند اما هیچ کدام از آنها قادر نیستند جای خالی خانواده را پر کنند . مسئولیت پدر و ماد ر از این بابت بس خطیر است . نظر کارشناسان این است که چنانچه فردی در دوران جوانی به سوی اعتیاد کشانده نشود ، در سنین میانسالی به این سو حرکت نخواهد کرد .
با فرزندانتان صحبت و گفت و گو کنید ؛ به سخنانشان گوش فرا دهید ؛ اصول ارزشی را برایشان توصیف کنید و به خاطر بسپارید که آنان از شما تقلید می کنند. حمایت و عشق شما به آنان احساس « خود ارزشمندی » می دهد . آنها را سرگرم سازید و در مورد زندگی شان مسئول باشید و تا سر حد امکان بر میزان دانستنی های خویش در باره مواد مخدر بیفزایید ؛ نگذارید سکوت شما علامت رضا باشد

چگونه استرس و افسردگی جوانان را کاهش دهیم؟

فشار کاری در پدران و مادران، بی حوصلگی آنان، پخش فیلم ها و سریال های حادثه ای و غمگین و کمبود سرگرمی های مفرح، سبب شده است که برخی از اعضای خانواده ها شاد نباشند.
کسی که برای فرار از مشکلات زندگی، استرس های شغلی و استرس های مدرن به خوردن دارو عادت می کند، احساس وظیفه شناسی را از دست می دهد و حضور منظم او در محل کار یا مدرسه مختل می شود.
ایجاد شادی معقول و منطقی در بین این افراد مانع از افسردگی، و انواع ناهنجاری های اجتماعی می گردد و در نتیجه باعث افزایش کارآیی می شود.
تحقیقات نشان داده که بیش از نیمی از افرادی که برای ناراحتی های جسمانی به پزشک مراجعه می کنند، مشکلات روانی و عاطفی دارند، براساس یک نظرسنجی ۴۱ درصد جوانان ایرانی توان مقابله با مشکلات زندگی را ندارند. ۳۸ درصد آنان سرحال و با نشاط از خواب بیدار نمی شوند و همین تعداد از زندگی خود ابراز رضایت نمی کنند. طبق آمار سال ۱۳۷۸، ۶درصد از جوانان تهرانی بین سنین ۱۵ تا ۲۴ سال دچار اختلالات روانی هستند و این آمار بین افراد ۲۵ تا ۴۴ سال به ۵/۸ درصد می رسد.
صدا و سیما به عنوان یک رسانه فراگیر می تواند در ایجاد شادی میان اعضای خانواده نقش اساسی داشته باشد. برنامه های تلویزیونی در زمینه طنز و ایجاد شادی کمتر موفق هستند.
سید حسن موسوی، کارشناس مسائل اجتماعی می گوید: نگرانی از آینده سبب یأس و ناامیدی در جوانان می شود و احساس ناامنی اجتماعی و روانی به وجود می آورد و به همین دلیل فرد ممکن است دچار افسردگی شود؛ فرد افسرده جامعه پذیر نیست و گرایش به آسیب های اجتماعی و انحرافاتی نظیر انواع اعتیاد و خودکشی دارد. متأسفانه یکی از داروهایی که بین جوانان به تازگی رواج یافته داروی «اکستازی» معروف به داروی شادی است، بررسی هایی که بر روی این داروی روان گردان جدید انجام شده است نشان می دهد که شدت عوارض این دارو در تخریب مغز شباهت زیادی به مخدرهای خیابانی دارد و تأثیر منفی آن در طولانی مدت بسیار بیشتر از آثار خوشی کوتاه مدت است، این دارو علاوه بر اعتیاد، گیجی، اختلال بینایی، جوش های صورت، تهوع، لرز، عرق فراوان، آسیب کبدی، تخریب بافت مغز، به علت بالا بردن دمای بدن، باعث تخریب عضلات و نارسایی قلب و کلیه می شود. همچنین این ماده باعث آسیب زدن به حافظه، کاهش ترشح هورمون های سروتونین و دوپامین در مغز و مشکلات عاطفی، افسردگی و کاهش قدرت یادگیری می شود.
کسی که برای فرار از مشکلات زندگی، استرس های شغلی و استرس های مدرن به خوردن این دارو عادت می کند، احساس وظیفه شناسی را از دست می دهد و حضور منظم او در محل کار یا مدرسه مختل می شود.
یکی از کارشناسان امور اجتماعی می گوید: شاد بودن را باید از کودکی و در مهدکودک ها به کودکان آموزش داد وی «تشکیل شوراهای ایجاد محیط شاد در مدارس» را ضروری می داند و معتقد است که این مسئله می تواند برای جوان امنیت روانی فراهم کند. دکتر شهرام رفیعی فر سلامت را حالتی می داند که در آن افراد از رفاه کامل جسمی، روانی، اجتماعی و معنوی برخوردار باشند.
بسیاری از جوان ها در زندگی خود هدف مشخصی ندارند، باید به جوان ها کمک شود که هدف های خود را انتخاب و برای آن کوشش کنند که در این راه آموزش مهارت های زندگی سبب می شود تا جوانان بهتر بتوانند با فشارهای عصبی مقابله کنند.
وی می گوید: مسئله دستیابی به سلامت اکتسابی است و آموزش آن می تواند بسیاری از مشکلات را کاهش دهد و می توان به افراد آموزش داد که با چه نگرشی بر مشکلات خود غلبه کنند.
وی می افزود: تا زمانی که برنامه مشخصی برای ایجاد سلامت روانی وجود نداشته باشد شادی و نشاط به عنوان یکی از مظاهر سلامت نهادینه نمی شود؛ نیاز به برنامه علمی و تخصصی تر و مشارکت همه اقشار جامعه در تأمین و ارتقای سلامت روانی جامعه ضرورت دارد.
دکتر محمد تقی یاسمی می گوید: اگرچه استرس در شروع و تشدید اختلالات روانی مؤثر است. اما اگر افراد در شرایط استرس زا بتوانند با انجام برخی فعالیت ها در سرنوشت خود تغییری به وجود آورند، کمتر افسرده می شوند، وی خاطر نشان کرد که باید در جامعه شرایطی فراهم شود که جوانان احساس کنند در سرنوشت خود تأثیر دارند؛ در این صورت افسرده نمی شوند و در نهایت زندگی شادی خواهند داشت. بسیاری از جوان ها در زندگی خود هدف مشخصی ندارند، باید به جوان ها کمک شود که هدف های خود را انتخاب و برای آن کوشش کنند که در این راه آموزش مهارت های زندگی سبب می شود تا جوانان بهتر بتوانند با فشارهای عصبی مقابله کنند. مهارت مقابله با استرس، تصمیم گیری و حل مسئله، تفکر خلاق، محافظت از خود، قاطعیت در رد برخی تعارفات و مواردی دیگر نیاز به آموزش دارد.
چنانچه بخواهیم فردای کشور را به دست قشری بسپاریم که از پویایی لازم برخوردار باشد ضرورت دارد از امروز برای نشاط و شادابی آنان برنامه ریزی کنیم

توصیه‌هائی به والدین جوان

به‌خود اطمینان کنید.
شما هم مثل اکثر والدین، گاهی اوقات احساس میکنید که یک تازه‌کار هستید. اکثر اوقات، شاید توصیه‌های مادران باتجربه کافی باشد و توصیه‌های علمی و گیج‌کننده بعضی از متخصصان کودک، تنها به گیج‌تر شدن والدین بینجامد.
به یاد داشته باشید که در تربیت کودک اعتماد به‌نفس والدین نقش مهمی را ایفاء می‌کند. شما باید به احساسات خود اعتماد کنید و به خاطر داشته باشید تنها چیزی‌که کودک از شما می‌خواهد، شیر و محبت غنی شماست و تنها چیزی‌که شما احتیاج دارید، صبر، حمایت و کمی اطلاعات است.
● انتظارات خود را پائین بیاورید.
مادر شدن برای مادران جوان، مملو از تصورات غلط و غافلگیری‌های فراوان است و شاید بزرگ‌ترین تصور غلط این باشد که شما به‌طور ناخودآگاه می‌دانید در لحظه تولد کودکان، چه کاری انجام دهید؛ در حالی‌که تربیت و نگهداری کودک به تجربه عملی نیاز دارد.
شما در وهله اول باید بدانید که پس از بارداری و به‌دنیا آمدن کودک، دیگر زندگی شما شباهتی به قبل از آن دوران نخواهد داشت. با تولد کودک تمام ابعاد زندگی شما، با حضور او تحت‌تأثیر و تغییر قرار می‌گیرد.
بسیاری از زنان تصور می‌کنند مراقبت از نوزادشان کاری بسیار ساده و طبیعی است. اما در دنیای امروز این تصور تنها نیمی از واقعیت به حساب می‌آید. تنها بعد از به‌دنیا آمدن کودک است که والدین نیازهای واقعی خود و کودکشان را به دقت مشاهده می‌کنند. حالا دیگر به‌نظر می‌آید، ساده‌ترین کار مادر قبل از تولد کودک، مثل یک حمام گرم، دیگر مانند گذشته آسان نیست. یکی دیگر از انتظارات شما که ممکن است بلافاصله به آن دست نیابید، دوست داشتن کودک به محض دیدن اوست.
حقیقت این است که بسیاری از پدران و مادران جوان برای علاقه‌مند شدن به فرزندشان نیاز به زمان دارند. یکی دیگر از تغییراتی که پس از تولد کودک، در بدن مادر به‌وجود می‌آید، ترشح هورمون‌های مختلف است. یکی از این هورمون‌ها، پرولاکتین نام دارد که سبب فراموشی مقطعی و بی‌خوابی در مادر می‌گردد.
باید مراقب باشید، چون فراموشکاری شما با خستگی ناشی از بی‌خوابی چندین برابر می‌شود، باید صبور باشید. در عرض چند ماه بعد از تولد کودک، شما دوباره به حالت عادی باز می‌گردید و جالب است بدانید تمام این سختی‌ها سبب شناخت بهتر شما از کودکتان می‌گردد.
● از دیگران کمک بگیرید.
از دیگران کمک بگیرید و از این‌که برای مراقبت کودکان از دیگران کمک بگیرید، احساس گناه نکنید. همیشه وقتی را برای استراحت در نظر بگیرید و از دیگران بخواهید تا برای دقایقی، مراقب کودکتان باشند. شما به زمانی برای استراحت و کسانی‌که از شما مراقبت می‌کنند، نیاز دارید. مانند همسر و اقوام نزدیک.
● کارهای خود را اولویت‌بندی کنید.
از دیگران کمک بگیرید اما اگر به کسی‌که یاری‌تان کند دسترسی ندارید، نگران نباشید، وظایف شما با کمی برنامه‌ریزی قابل انجام است. مطمئن باشید زمانی می‌رسد که شما به هر چه می‌خواهید، می‌رسید. اما این زمان درست بعد از بچه‌دار شدن نیست!
پس از به‌دنیا آمدن کودک، یکی از اولویت‌های شما این است: سعی نکنید زیاد کار کنید. برای مثال در در هفته اول پس از تولد کودک، وقت شما نباید به پذیرائی از مهمانان اختصاص یابد. مهمانانی که با اطلاع از تمام مشکلات به‌دنیا آمدن کودک، تصمیم می‌گیرند چند روز در خانه شما بمانند، طبیعتاً نمی‌توانند خیرخواه باشند مگر این‌که خودشان بتوانند امور مربوط به‌خودشان را انجام دهند.
شما نیاز به محافظت از خود و کودکتان دارید و طبیعتاً دوری کردن از دیگران، عادی خواهد بود. وقتتان را صرف تماس با دیگران و کارهای غیرضروری دیگر نکنید، چون ممکن است همین کارها، شما را از رسیدگی به‌خود و کودکتان بازدارد. شما می‌توانید چنین زمان‌هائی را صرف استراحت یا استحمام کنید.
● انعطاف‌پذیر باشید.
در زندگی اوقاتی هست که عدم تمایل به سازش، قابل تحسین به‌نظر می‌رسد. اما بعد از بچه‌دار شدن، دیگر این‌طور نیست. والدین جوان باید انعطاف‌پذیر باشند، در غیر این‌صورت خواهند مرد! اگر می‌خواهید نظم و ترتیب، وقت‌شناسی و یک خانه تمیز داشته باشید، انعطاف‌پذیری شما، نیاز به تمرین و صبر دارد؛ چون ممکن است بعد از تولد کودک شما تا مدتی، دیگر شرایط خوشایند قبل را نداشته باشید. شما باید تمام روش‌های تربیتی و مسائل مربوط به کودکتان را با شوخ‌طبعی همراه کنید، در غیر این‌صورت دچار وضعیت وحشتناکی خواهید شد.
زیرا دیگر هیچ‌کاری را نمی‌توانید مطابق میلتان انجام دهید. درست همین‌جاست که باید بتوانید با انعطاف‌پذیری همه چیز را از نو برنامه‌ریزی و اجراء کنید. فراموش نکنید، بهتر است چشمان خود را به‌روی شگفتی، حیرت و شادی یکی از بزرگ‌ترین ماجراهای زندگی خود، باز کنید.
● خود را بشناسید.
گریه‌های کودک شما، باعث ایجاد چه حسی در شما می‌شود؟ جیغ‌های کودک شما ممکن است باعث یادآوری ناراحتی‌های گذشته‌تان شود. با صدای جیغ کودک، ممکن است شما انتقادها، عصبانیت‌ها و مسخره کردن دیگران در گذشته را به یاد آورید و همین باعث ایجاد حالت تدافعی در شما می‌شود. البته خوب می‌دانید که گریه‌های کودک هیچ ربطی به ضربه‌های عاطفی شما در گذشته ندارد. اما خستگی و اضطراب ممکن است، ذهن شما را فریب دهد و کاری کند که این گریه‌ها و جیغ‌ها را مثل حملات سخت از جانب دیگران تلقی کنید.
شما باید بدانید که این هم بخشی از طبیعت مادر بودن است. اگر بدانید در زمان وقوع این احساسات چگونه باید برخورد کنید، مشکلات کمتری را محتمل خواهید شد. در این‌گونه مواقع شجاع باشید و از این فرصت برای در میان گذاشتن احساسات خود با همسرتان یا کسی که نگران شماست، استفاده کنید. هر چه بیشتر راجع به این احساسات و ترس‌های قدیمی خود بدانید، بیشتر به این نتیجه می‌رسید که این احساسات هیچ ربطی به گذشته شما ندارند!
● با کودک بدفتاری نکنید.
گاهی اوقات، جیغ و فریاد کودک سبب درماندگی پدر و مادر می‌شود. مخصوصاً زمانی‌که پدر و مادر احساس می‌کنند نمی‌توانند کاری در برابر این شرایط انجام دهند. اما وقتی می‌توانید به‌راحتی کودک خود را آرام کنید، احساس خوبی خواهید داشت به یاد داشته باشید که آرام کردن کودک کار آسانی نیست و در چنین شرایطی ممکن است کوچک‌ترین مسئله باعث بدتر شدن شرایط شود. والدین وقتی احساس درماندگی می‌کنند، حتی بهترین شیوه‌های آرام کردن کودک، بی‌تأثیر می‌شود.به خاطر داشته باشید، تفاوت زیادی بین احساسات و اعمالتان وجود دارد. وقتی احساس می‌کنید که دیگر نمی‌توانید کاری انجام دهید، چه راه حل‌هائی وجود دارد؟
▪ حجم کارهای خود را کم کنید و برای مراقبت از فرزند و رسیدگی به امور منزل از دیگران کمک بگیرید.
▪ برای تخلیه انرژی خود، فعالیت بدنی انجام دهید، مانند پیاده‌روی و دویدن.
▪ با یک نفر صحبت کنید، مثلاً با یک خویشاوند یا دوست صمیمی.
● از شوخ‌طبعی خود به‌صورت آنی استفاده کنید.
به نقل از یک نویسنده مشهور (ماری پیتون پول): ”کسی که می‌خندد، زنده می‌ماند.“
تربیت کودک، همیشه زنجیره‌ای از کار و مشکلات فراوان را به همراه دارد. زمانی هست که شما، با تمام دقت خود کاری را انجام می‌دهید اما باز هم اشتباه می‌کنید. به یاد داشته باشید که واژه ”کمال“، تنها در فرهنگ لغات یافت می‌شود و هیچ‌کس کامل نیست. بنابراین سعی کنید وقار، نظم و وسواس خاص خود را فراموش کنید. با خود مهربان باشید. بخندید! بخندید! بخندید!
● از همسر خود مراقبت کنید.
مراقبت از کودک، کاری طاقت‌فرسا و وقت‌گیر است. کاری که مادران را معمولاً صددرصد درگیر می‌کند. اما پدران معمولاً کمتر در امور کودک به همسر خود کمک می‌کنند. حقیقت این است که پدر و مادر بودن، یک تلاش مشترک است و تلاش والدین به‌صورت گروهی، تنها راه انجام آن است. دنیای کودک، با حضور مساوی والدین متعادل می‌شود. پس سعی نکنید با تمرکز بر روی کودک و به بهانه حضور او روابط و وظایف همسر بودن خود شانه خالی کنید. مراقبت از فرزند، تنها نیمی از وظایف شماست. نیم دیگر توجه کردن به یکدیگر است.
پدران باید از همسران خود حمایت کنند و مادران باید از شوهران خود حمایت کنند. هر دوی آن‌ها باید به یکدیگر توجه بیشتری نشان دهند و از انتقادات گزنده و تند نسبت به هم خودداری کنند. به شما توصیه می‌شود، زمان‌هائی را برای با هم بودن اختصاص دهید. سعی کنید هیچ‌گاه قدردانی از همسر خود را فراموش نکنید. چند ماه اول زندگی کودک، سخت‌ترین بخش نگهداری و تربیت اوست. اما نکته مهم این است که اگر با هم باشید و با هم کار کنید، پیوند شما، محکم‌تر از همیشه خواهد شد.
● افسردگی را نادیده نگیرید.
آماری تکان‌دهند از وضعیت زنان نشان می‌دهد: تقریباً ۵۰ درصد تازه مادران دچار افسردگی و احساسات ناخوشایند بعد از زایمان می‌شوند. به‌طوری‌که در روابطشان با همسر و کودکشان هم تأثیر می‌گذارد. زنان بعد از زایمان، ممکن است دچار هر یک از سه سطح مختلف افسردگی شوند.
▪ غمگینی کودکانه: که شامل گریه‌های آرام، نگرانی و بی‌خوابی است. این حالت معمولاً چند روز بعد از تولد نوزاد شروع می‌شود و چندین روز ادامه می‌یابد. تنها علتی که دانشمندان تاکنون برای آن یافته‌اند، تغییرات چشمگیری است که در سطح هورمون‌های زنان بعد از زایمان به‌وجود می‌آید.
▪ افسردگی حقیقی: که شامل تمام علائم یک نوع غصه آزاردهنده و فرساینده است. افسردگی یک بیماری است، اگر چه اغلب مادران خود را مسئول این بیماری می‌دانند، اما خود هیچ نقشی در به‌وجود آوردن آن ندارند. افسردگی بعد از زایمان یک اختلال هورمونی موقت است. این حالت به‌وسیله فشارهای ناشی از خستگی، فشارهای مالی، مشکلات خانوادگی و مشکلات کودک تشدید می‌شود.
▪ روان پریشی بعد از زایمان: این بیماری شدید و نادری است که شامل توهم، سخنان بی‌ربط و رفتار عجیب و غریب است. برای مادرانی که به این حالت دچار می‌شوند، شرایط بسیار سخت و عجیبی به‌وجود می‌آید. واکنش این مادران به تغییرات جسمی، عاطفی و هورمونی بسیار نادر است، به‌طوری‌که از هر هزار زن، یک‌نفر تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد.
روان‌پریشی بعد از زایمان قابل درمان است. اما در بیشتر موارد، وضعیت بیمار از نظر پزشکی بسیار اضطراری است. این افسردگی‌ها آن‌قدر شایعند که پزشکان، آن را بخشی از زایمان می‌دانند

تو از نسل قبلی، حرف منو نمی فهمی

اختلاف بین والدین و فرزندان یا همان فاصله بین نسلها موضوعی مهم و مورد توجه روان شناسان است. زیرا از گذشته تاکنون همواره این دو نسل با یکدیگر در تضاد و تعارض بودند و ما اگر خواسته باشیم، علل این فاصله را مورد بررسی دقیق قرار دهیم، متوجه خواهیم شد بسیاری از والدین به تصور اینکه نیاز فرزندانشان صرفاً در تهیه لباس زیبا و تغذیه مناسب خلاصه می شود، از ایجاد جو صمیمانه و ارتباط دوستانه با آنان خودداری می کنند، به همین دلیل دایماً بین آنها بر سر مسایل مختلف، اختلاف به وجود می آید.
کارشناسان تربیتی معتقدند، پدر و مادرها به این دلیل نمی توانند با فرزندان نوجوان خود روابط صمیمانه برقرار کنند که آنان را با زمان جوانی و نوجوانی خود مقایسه می کنند و انتظار دارند مانند فرزندان آن زمان رفتار کنند، حال آنکه خودشان نیز در آن ایام با والدین خود در تضاد بودند و همین مشکل را داشتند.
● علل اختلاف نظر والدین و فرزندان چیست؟
اکثر والدین دوست دارند فرزندشان طبق نظر آنان لباس بپوشد و یا مثل آنان از لباسهای ساده تر و یا حتی تیره تر استفاده کند، در حالی که فرزند نوجوان آنان رنگهای روشن تر و یا مدلهای فانتزی را می پسندد. این اختلاف سلیقه که در بسیاری از خانواده ها به چشم می خورد، اغلب به کشمکش و تعارض بین والدین و فرزندان منجر می شود. چون پدر و مادر سعی می کنند خواسته فرزند خود را نادیده بگیرند و عقیده خود را به او تحمیل کنند. در مقابل نوجوان هم به هر طریقی مقاومت می کند برای آنکه دوست دارد به خاطر دل خودش زندگی کند و سلیقه، اعتقادات و ارزشهای خود را به کار ببندد. به همین دلیل نافرمانی می کند و تعارض به وجود می آورد. به اعتقاد روان شناسان، یکی از راههای صمیمی شدن با فرزندان نوجوان، داشتن ارتباط مطلوب و گفتگوی دوستانه با آنهاست.
والدینی که هنگام صحبت کردن با فرزند نوجوان خود، از کلمات طعنه آمیز و نیشدار استفاده می کنند، باید بدانند که با ادای هر کلمه نیشدار و تحقیرآمیز ضربه جبران ناپذیری به ارتباط بین خود و فرزندشان وارد می سازند و فاصله بین خود و او را عمیق تر می کنند.
● دو سالگی، شروع تعارض
شیرین صداقتی، کارشناس ارشد روان شناسی عمومی در این مورد به گزارشگر ما می گوید: به طور کلی به وجود آمدن تعارض و اختلاف بین والدین و فرزندان و یا بین هر گروه و دسته ای که با یکدیگر تعامل دارند، امری طبیعی است مسأله مهم نوع برخورد با این مشکل است، نه اینکه از آن جلوگیری کرد.
وی معتقد است: تعارض بین فرزند و والدین از سن دو سالگی شروع می شود، چون در این سن شخصیت بچه شکل می گیرد و کودکان در این زمان استقلال خود را به صورت مخالفت و «نه» گفتنهای مکرر نشان می دهند که در این حالت اگر با واکنش شدید والدین روبرو شوند و به خواسته های کودک توجهی نشود یا آنها را سرکوب کنند، دچار شک و تردید می شوند و در آینده احساس بی لیاقتی و بی کفایتی خواهند کرد.
در دوران نوجوانی وظایف والدین سنگین تر می شود. زیرا در این ایام نوجوان از والدین فاصله می گیرد و اوقات خود را بیشتر با دوستان و همسالان می گذراند یا در تنهایی سپری می کند و اگر پدر و مادر حتی در کارهای کوچک او دخالت کنند، واکنش نشان می دهد، زیرا آن را تهدید بزرگی علیه خود به حساب می آورد و به طور کلی از لحاظ احساسی از خانواده جدا می شود، به همین خاطر والدین تصور می کنند فرزندشان با آنها تعارض پیدا کرده و دیگر به خانواده خود علاقه ای ندارد. این همان فاصله بین نسلها و یا به تعبیری فاصله عمیق بین نگرش و ارزشهای دو نسل است. اگر علل به وجود آمدن این فاصله را بررسی کنیم، متوجه می شویم مهم ترین علتش تفاوت سنی است، زیرا والدین در سن میانسالی قرار گرفته اند و فرزند در سن نوجوانی و همین تفاوت سنی سبب می شود که خواسته های متفاوتی داشته باشند. نوجوان به آینده فکر می کند، ولی والدین معمولاً همان موضوعات و مشکلات جاری را مدنظر قرار می دهند، نوجوان آرمان گراست و همه چیز را در حد خوب و مطلوب می خواهد، حال آنکه والدین واقعیت گرا هستند و مسایل را همان گونه که هست می پذیرند.
● دوران طوفان و فشار
نکته مهمتر مسأله، بلوغ نوجوان و تغییراتی است که در اندام او ایجاد می شود، بدین معنا که وقتی نوجوان از دوران کودکی به مرحله نوجوانی می رسد، تفکرش انتزاعی تر می شود، قوه تخیل و استدلالش بالاتر می رود و تفکر خودمحوری پیدا می کند، در این حالت نوجوان تمایل زیادی به برقراری اجتماعی دارد، از سوی دیگر نوجوان در این سن بسیار حساس و زودرنج می شود و نسبت به اندک تذکر و سرزنشی حساسیت زیادی نشان می دهد، به همین دلیل «استانلی هال» (اولین دانشمندی که درباره مسایل جوانان تحقیقاتی انجام داده است) دوران نوجوانی را دوران طوفان و فشار نامیده است.
شیرین صداقتی، در ادامه می گوید: یکی دیگر از خصوصیاتی که موجب می شود این رفتارها از نوجوان سر بزند، میل به استقلال است. البته میل به استقلال از سن دو سالگی به وجود می آید، ولی در نوجوانی شدیدتر می شود.
وی معتقد است ما دو نوع استقلال داریم: استقلال خودمختاری هیجانی و استقلال رفتاری.
استقلال خودمختاری و هیجانی؛ یعنی نوجوان دوست دارد از لحاظ عاطفی از والدین جدا شود و به خودش متکی شود و استقلال رفتاری وقتی نوجوان به سنی می رسد، به خاطر کسب استقلال به گروه همسال گرایش پیدا می کند و در این حال دوست دارد خودش مسؤول اعمال و رفتارش باشد.
● از شیر گرفتن روانی!
محمد خدایاری فرد، عضو هیأت علمی دانشکده علوم تربیتی تهران، جدا شدن از خانواده و ملحق شدن به اجتماع و گروههای اجتماعی را یکی از ویژگی های دوره نوجوانی می داند و در این مورد می نویسد: نوجوان به خاطر کسب استقلال و به دست آوردن آزادی عمل در کارها و رفتار و کردار خود می خواهد از خانواده جدا شود، که این جدایی را بعضی از دانشمندان «از شیر گرفتن روانی» نام نهاده اند و می گویند: یک فرد سه مرتبه از خانواده جدا می شود. مرتبه اول موقع به دنیا آمدن و بریدن از بند ناف و جدا شدن از رحم مادر. مرتبه دوم به هنگام از شیر گرفتن کودک و مرتبه سوم را دوران بلوغ می دانند و می گویند نوجوان در این سن از خانه جدا می شود و به اجتماع پناه می برد. در آنجا مهارتهای لازم را کسب می کند و تمرین زندگی اجتماعی را به عمل می آورد، زیرا معمولاً نوجوان در خود احساس عدم امنیت می کند و برای به دست آوردن امنیت و کسب تعادل روانی نیازمند برقراری روابط نزدیک و صمیمانه با گروه های اجتماعی و همسن و سال خود می باشد.
وی معتقد است، یکی از عوامل مهم انحرافهای نوجوانان پیدا کردن دوستان نامناسب است که زمینه انجام اعمال خلافکارانه را در آنها تقویت می کنند.
● تحکیم روابط دوستانه میان والدین و فرزندان
روان شناسان راهکارهایی برای تحکیم روابط دوستانه میان والدین و فرزندان ارایه داده اند و معتقدند: والدین باید با فرزندشان دوست باشند و به او احساس امنیت و آرامش بدهند. در این صورت نوجوان فردی خود ساخته و با عزت نفس بالا بار می آید و وقتی در جو گروه همسال قرار می گیرد، زود تحت تأثیر واقع نمی شود و از اعمال نادرست آنان پیروی نمی کند.
هیچ کس انتظار ندارد اختلاف نظر بین والدین و فرزندان به وجود نیاید اختلاف بین دو نسل وجود دارد، ولی مهم شیوه برخورد با این مشکل است، اگر والدین و فرزند نوجوان به جای اعمال قدرت از دریچه چشم یکدیگر به مسایل نگاه کنند، اختلافها حل می شود. والدین باید با فرزندان خود صحبت کنند و به سخنان آنها گوش دهند و زمینه ای ایجاد کنند تا نوجوان پدر و مادر خود را محرم و غمخوار خود بداند و بتواند به راحتی مشکلات خود را با آنها در میان بگذارد.
نکته مهمتر اینکه پدر و مادر باید راستگو و صادق باشند، وقتی صداقت در میان خانواده حاکم باشد، فرزندان هم یاد می گیرند مسایل خود را صادقانه بیان کنند.
مسأله دیگر تحقیر و مقایسه است که والدین نباید فرزندان خود را به خاطر ضعف هایی که دارند تحقیر کنند و آنها را با همسن و سالان خود مقایسه نمایند و صفات خوب دیگران را به رخ آنان بکشند.
در مورد اعتقادات مذهبی نیز پدر و مادر موظف هستند روح مذهب و معنویت را در فرزندان خود تقویت کنند و ارزشهای انسانی، مذهبی و اخلاقی را با ایمان و اعتقاد به مبانی الهی به طور صحیح در آنها ایجاد کنند و در نهایت به فرزندان خود احترام بگذارند و به آنها کمک کنند تا نواقص خود را رفع نمایند. نصایح و تذکرهای خود را با استدلال و منطق و در خلوت با آنها در میان بگذارند و هرگز در حضور دیگران بخصوص همسالان به پند و اندرز دادن آنان نپردازند

پنج گنج والدین ایده‌آل

همه‌ دلشان می‌خواهد موفق باشند؛ پدر و مادرها بیشتر. ولی بیشتر پدرومادرها حتی موفقیت‌شان را هم نه برای خودشان، که برای تربیت موفق فرزندان‌شان می‌خواهند. آنهایی که بچه‌دار شده‌اند، می‌دانند که این ماجرا چه‌قدر فراز و نشیب و پیچیدگی دارد. هیچ روزی مثل روز قبل نیست و اتفاقا هر چه بچه‌ها بزرگ‌تر می‌شوند ماجراها پیچیده‌تر می‌شود. ضمن اینکه خصوصیات فردی و خانوادگی و حتی اجتماعی هر پدر و مادری را نیز باید درنظر گرفت...
حالا سوال این است که واقعا والدین موفق چه ویژگی‌‌هایی دارند؟ آیا برای این موضوع هم استانداردهایی وجود دارد تا بر مبنای آن بتوانیم موفقیت والدین را محک بزنیم؟ آیا موفقیت به معنای کامل و بی‌عیب و نقص بودن است؟
بگذارید از همین ابتدای بحث یک موضوع را روشن کنیم: والدین موفق الزاما کامل‌ترین، بهترین و بی‌نقص‌ترین والدین نیستند. اگر این اصل را قبول کنیم با استرس کمتری بچه‌داری می‌کنیم، فرزندان‌مان را بزرگ و راه را برای موفقیت آنها هموار می‌نماییم.
با توجه به اینکه بیشتر جوامع امروزی فرزندمحور شده‌اند، والدین در تربیت به بچه‌ها دچار استرس فراوانی می‌شوند و فشار زیادی به خود وارد می‌کنند تا همه چیز خوب پیش برود؛ از انضباط و مقررات، تغذیه، مطالعه، تسهیلات آموزشی و امکان استفاده از کامپیوتر گرفته و تا همه‌چیز. امروزه حتی برای شرایط روحی و تغذیه‌ای مادر باردار هم تعریف‌های خاصی وجود دارد تا پایه‌های موفقیت کودک قبل از تولدش بنا شود.
به همین دلیل، والدین گاهی به دلیل نداشتن وقت یا امکانات برای تامین همه‌جانبه بچه‌ها، دچار عذاب وجدان شده و خودشان را گناهکار می‌دانند و این موضوع، فشار روانی وارد بر آنها را بیشتر می‌کند و صد البته، بچه‌داری و فرزندپروری را مشکل‌تر. شاید اگر اصولی را به‌طور کلی در نظر بگیریم معنای موفقیت در بچه‌داری و فرزندپروری را بهتر درک کنیم.
البته شرایط والدین کاملا متفاوت است و موفقیت نیز به همین اندازه می‌تواند معانی متفاوتی داشته باشد اما لااقل ۵ اصل کلی وجود دارد. یک اصل مربوط به قبل از ازدواج و ۴اصل دیگر مربوط به قبل از فرزنددار شدن است.
۱) ازدواج، موفق شرط اول:
موفقیت والدین در زمینه بچه‌داری به قبل از بچه‌دار شدن و حتی به قبل از ازدواج برمی‌گردد. والدین موفق، ازدواجی مناسب دارند و بسیار دشوار است که همسرانی بدون انطباق در فکر و سبک زندگی بتوانند تربیتی صحیح ارایه بدهند. مرحله بعدی، زمانی است که آنها قصد دارند صاحب اولاد شوند؛ کاری که نباید تصادفی و بی‌برنامه باشد و حتی‌المقدور باید ۴ اصل زیر برایش در نظر گرفته شود:
۲) انتظارتان را از بچه‌دارشدن روشن کنید:
این، موضوع مهمی است که اگر بعضی والدین قادر نباشند با گروه سنی خاصی (مثلا کودکان) راحت ارتباط برقرار کنند، ریشه‌ مساله را باید در همان سنین (یعنی دوران کودکی والدین) جستجو و حل و فصل کرد. والدین موفق از همان دوران باید یاد گرفته باشند که مسوولیت‌هایشان را بشناسند، چه‌طور با استرس برخورد داشته و یا در شرایط ناراحت‌کننده (که در دوران بچه‌داری بی‌شمار است) خود را با شرایط وفق دهند. بررسی‌ها نشان می‌دهد سطح استرس والدین روی کودکان و توانایی بزرگ کردن آنها تاثیر به سزایی دارد؛ ضمن اینکه بچه‌داری کاری مادام‌العمر است و هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. والدین موفق از قبل ترس‌هایشان را می‌شناسند و تمام جوانب زندگی با بچه را ضمن بررسی، حل و فصل می‌کنند (کار، تحصیل، وضعیت تفریحی، مالی، ازدواج و غیره...)
۳) زمینه خانوادگی را مهیا کنید:
والدین موفق از قبل، شرایط خانوادگی خود را بررسی می‌کنند که با والدین خود یا همسرشان درباره این موضوع، مشکلی نداشته باشند تا شرایط فکری، روانی و تربیتی مناسبی برای بچه‌دارشدن موجود باشد. در غیر این صورت، ناخواسته و غیرمستقیم بسیاری از مسایل و مشکلات را وارد زندگی‌تان می‌کنید.
۴) پیشاپیش معلوم کنید که قرار است فرزندتان از شما چه بیاموزد:
والدین موفق اولویت‌های زندگی فرزندانشان را براساس ارزش‌های درست پایه‌ریزی می‌کنند؛ ارزش‌های دینی و اجتماعی خود را با همسرشان هم‌سو و همگن کرده و می‌دانند که قرار است چه تفکرات و باورهایی را به فرزندان‌شان منتقل کنند.
۵) از جمع‌آوری اطلاعات غافل نشوید:
والدین موفق قبل از بچه‌دارشدن شروع به جمع‌آوری اطلاعات در این زمینه می‌کنند و از منابع معتبر (نه حرف‌های بی‌پایه و اساس این و آن) کمک می‌گیرند تا بدانند در هر دوره سنی خاص باید با فرزند‌شان چه برخوردی داشته باشند. این کار تا پایان عمر نیز باید تداوم داشته باشد؛ یعنی والدین باید به طور مستمر با روش‌ها و اصول صحیح رفتاری و سلامت جسمی و روانی فرزندان‌شان آشنایی داشته باشند. چنین والدینی هرگز از یادگیری ترسی ندارند و از اینکه نکته‌ای را در این زمینه ندانند احساس حقارت یا ناراحتی نمی‌کنند و اتفاقا با ولع زیادی به دنبال یادگیری خواهند بود.
● والدین موفق ۹ ویژگی دارند
اگرچه نمی‌توان نسخه واحدی برای همه والدین پیچید اما والدین موفق این خصوصیات را حتما دارند:
۱) ارتباطشان عمیق است
ارتباط آنها با فرزندان‌شان بسیار عمیق و از همان سنین شیرخوارگی برقرار می‌شود. وقتی بچه‌دار می‌شوند قبول می‌کنند که اول پدر یا مادر هستند و بعد معلم، مهندس، کارمند فلان شرکت و ... و برعکس تصور خیلی‌ها که فکر می‌کنند شیرخوار چیزی درک نمی‌کند، می‌دانند که اتفاقا همه‌چیز توسط کودکان ثبت و ضبط می‌شود و بعدها همان مسایل توسط آنها بروز داده می‌شود. آنها تمام نیازهای شیرخوار را فراهم کرده و از همان ابتدا به او می‌فهمانند که تنها منبع اعتماد و تکیه‌گاه او هستند. این ارتباط عاطفی عمیق به این صورت پایه‌ریزی شده و برای همیشه باقی می‌ماند.
۲) نیازهای فرزندشان را می‌شناسند
آنها خوب درک می‌کنند که هیچ‌گاه مسایل مالی و امکانات، جایگزین وقت و زمانی که باید برای فرزند صرف کنند، نمی‌شود چون پول، پیشرفت شغلی و تحصیلی قابل‌ جبران است اما هر دوره عمر فرزندان با خصوصیات و نیازهای ویژه، اگر نادیده گرفته شود اصلا قابل جبران نیست و صدمات وارده به دلیل کمبود وقت و یا بی‌توجهی والدین، می‌تواند عواقب ناگوار، پیچیده و غیرقابل جبرانی به بار بیاورد.
۳) حمایت می‌کنند، ادعا نمی‌کنند
بهترین‌ و موثرترین کارها را به‌عنوان یک حامی و پشتیبان خوب برای فرزندشان انجام می‌دهند اما قبول می‌کنند که خودشان هم نقایصی دارند. به این ترتیب، راه را برای رفع نقایص خود بازمی‌گذارند و با این روحیه، فرزندشان هم در این موارد، آنها را می‌بخشد.
۴) آنها می‌دانند که «دوصد گفته چون نیم‌ کردار نیست»
می‌دانند برای بچه‌ها، رفتار و عملکرد بهتر از گفتار و نصیحت است. سخنرانی و سرزنش به ندرت در بچه‌ها (در سنین مختلف)، تاثیر می‌گذارد. در عوض رفتار والدین پیامی واضح و رسا به همراه دارد. در گفتار و رفتار این والدین صداقت و مهربانی وجود دارد و فرزندان‌شان نیز همین‌‌گونه بارمی‌آیند.
۵) اول گوش می‌کنند، بعد حرف می‌زنند
قبل از آنکه حرف بزنند به صحبت‌های فرزندشان گوش می‌کنند. هر چه بیشتر گوش می‌کنند فرزندشان بیشتر برایشان تعریف می‌کند و این یک مکالمه موثر محسوب می‌شود. آنها می‌دانند که اعتماد به نفس، سنگ بنای سلامت عاطفی و روانی است و فرزندشان در صورتی اعتماد به نفسی محکم و پایدار پیدا می‌کند که خودش انتخابگر باشد و تحت نظارت والدین، خودش تصمیم بگیرد. وقتی می‌خواهند رفتار منفی او را تصحیح کنند لااقل دو رفتار را پیشنهاد می‌کنند تا خودش انتخاب کند.
۶) درست تنبیه می‌کنند
آنها معتقدند که موثرترین تنبیه، عدم تایید فرزند (البته به صورت موقت) است که همیشه باید همراه با توضیحات کافی به فرزند باشد که چرا این عدم تایید به وجود آمده و راه رفع آن چیست.
۷) زیاد حرف نمی‌زنند
به سوالات فرزندشان با توجه به رده سنی و درک او پاسخی ساده و صحیح می‌دهند و معمولا از مباحثه طولانی خودداری می‌کنند؛ یعنی در هر سن، اطلاعاتی متناسب به فرزندشان ارایه می‌دهند و خوب می‌دانند که ریختن یک بشکه چای در یک فنجان کاری بیهود است!
۸) حد خودشان را می‌‌شناسند
به این موضوع توجه دارند که فرزندشان در طول زندگی خود روابط بسیاری برقرار می‌کند؛ با دوستان، معلمان، فامیل و ... حتی اگر در دوره‌ای خاص این روابط ویژه‌تر شود باز هم درنهایت، این پدر و مادر هستند که جایگاه خاصی در ذهن او دارند که دایمی است. به همین دلیل روی نقش خود دقت بیشتری کرده و آن را محکم‌ حفظ می‌کنند.
۹) دنبال تشکر نیستند
آنها می‌دانند که فرزندشان مسوول جبران زحمات والدین نیست. اگر چه بچه‌داری بسیار سخت و گاهی طاقت‌فرساست و ترکیبی از لذت‌ها و ناراحتی‌هاست اما آنها از اینکه به وظایف‌شان درست عمل کرده و فرزندانی سالم، عاقل و بادرایت بار بیاورند احساس رضایت و خشنودی می‌کنند و از آنها توقع جبران ندارند