آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

۱۰ دلیل برای نترسیدن از شکست

۱) انسان جائز الخطاست موفقها هم اشتباه میکنند

۲) حقیقت پیروزی و شکست را پیران با تجربه و کودکان درک می کنند
۳) درون و کنار هر شکستی پیروزی وجود دارد
۴) چون شکست بی معنی است اگر در بینهایت هم ضرب شود باز هم بی معنی
است
۵) قدرت بی منتها برای موفقیت در هرموجودی به ودیعه گذاشته شده است
۶) بر چسب خوب و بد به کارهای زندگی زدن منطقی نیست و آرامش در رسیدن
به موفقیت الزامی است
۷) بر چسب زدن به انسانها منطقی نیست
۸ ) اشتباهات و ناگواری ها می تواند مرا به خدا نزدیک تر کند
۹) کامیابی و آرامش واقعی درونم متجلی است
۱۰) در ملکوت الهی شکست وجود ندارد

راه هایی برای کشف شخصیت آدم‌ها

بعضی افراد سعی می کنند به خیال خودشان با مهارت هرچه تمام تر طوری صحبت کنند که افکار و نیات قلبی و ‌درونی شان مشخص نشود. مثلاً نزدیک به یک ساعت از دوستی، محبت و یکرنگی صحبت می کنند اما کوچکترین ‌آشنایی با آن ندارند! با کمی دقت و منطق به راحتی می توان تفاوت بین یک صحبت صادقانه و غیردوستانه را دریافت. اگر زبان در ‌خدمت افکار نادرست قرار گیرد سایر اجزای بدن نمی توانند چندان فریب دهنده باشند. برای تک تک ما، بارها و ‌بارها پیش آمده که بگوییم: "حرف قشنگی زد، اما نمی دانم چرا به دلم ننشست؟"! درحقیقت "زبان بدن" پیام ها و حرف های زیادی برای گفتن دارد که بعضی از افراد سعی می کنندبا مهارت آن ‌را هم مخفی کنند، برای همین در یک مکالمه تلفنی موفق تر از ملاقات رو در رو عمل می کنند. ‌اما شاید برای این گروه تعجب آور باشد اگر بدانند که یک محقق انگلیسی به نام پروفسور CHRIS‌ ‌‌IDZIKOWSKI اعتقاد دارد از روی نوع خوابیدن افراد هم می توان پی به شخصیت آنان برد! او حالات ‌مختلف بدن در هنگام خواب را به شش گروه تقسیم می کند و براساس آن نوع شخصیت فرد را بررسی و بیان می‌کند.

‌راستی شما چگونه می خوابید؟!
‌۱) خواب جنینی: در این وضعیت شخص به حالت جنینی، بدن خود را جمع می کند وبه خواب می رود. آمار نشان می دهد که ‌۴۱%‌ افراد در موقع خواب چنین وضعیتی را در بدن خود نشان می دهند و جالب است که زنان ۲برابر مردان در ‌این حالت به خواب می روند. افراد این گروه حتی اگر به ظاهر افرادی خشن و بی احساس بـه نـظـــر بـــرسـنـــد، امـــا قـلـبـــی ‌مـهــربــان و حـســاس دارنــد. آنهـادر برخوردهای اجتماعی خود در ملاقات های نخست، به علت خجالت و شرم زیاد ‌نمی توانند به راحتی و خوبی رفتار کنند، اما در کمال تعجب،این مشکل به راحتی در ارتباطات بعدی آنها با غریبه دیروز از بین می رود.
۲) ۱۵%‌ از افراد ترجیح می دهـــنـــــــد در هـــنـــگــــــام خــــــوابـــیــــــدن بــــــه پـــهـــلــــــو بـــخــــــوابـــنــــــد و دو دست خود را در کناره های بدن قرار دهند. ‌این افراد از بودن در اجتماع و میان سایرین لذت می برند و در بیشتر مواقع داوطلبانه در کارهای گروهی ‌مسئولیت می پذیرند.با توجه به علاقه و اشتیاق زیاد آنها به ارتباط با سایرین، می توان گفتبه راحتی به غریبه ‌ها اعتماد می کنند و متاسفانه در بسیاری مواقع فریب هم می خورند.
‌۳ ) ۱۳% افراد تمایل دارند به پهلو بخوابند و دست های خود را در جلو به سمت ‌خارج قرار دهند (عمود بر بدن.) این گروه بیشتر نیمه خالی لیوان را می بینند و نسبت به سایرین بدگمان هستند. ‌در تصمیم گیری بسیار کُند عمل می کنند و مدت ها طول می کشد تا موفق شوند خود را به انجام دادن یا ندادن ‌کاری راضی کنند. اما نکته مثبت این است که ســـرانــجام پـــس از تـصـمـــیــم گیــری، سخت می توانند از آن دست بردارند ‌و در آن تغییری ایجاد کنند. (البته باید دعا کرد که تصمیم های درستی گرفته باشند)
‌۴) به پشت خوابیدن : این گروه به پشت مــــــی خــــــوابـــنــــــد و دســــــت هــــــا را در کــنـــــار پــهــلـــــو و چــســبــیـــــده به بدن نگه می دارند. افراد این دسته معمولاً ‌آرام و محافظه کار هستند. آنها سر و صدا و اعتراض را دوست ندارند و سعیمی کنند کارهای خود و سایرین را ‌قانونمند و اصولی ببینند.
۵ ) ۱۷%‌ از نفرات مورد بررسی، صورت خود را به بالش می چسبانند و با دستهایشان اطراف بالش را می گیرند و ‌سر را به یک سمت می چرخانند. این افراد اکثراً عجول هستند و می توان قدرت درونی خوبی در انجام کارها از ‌آنان دید. آنها تمایل دارند بیشتر در میان جمع باشند، هرچند از انتقاد شنیدن دل خـوشـی نـدارنـد و گاه در اثر عدم ‌تــحــمـــــل، شـــــرایــطـــــی نـــــاخــــوشــــایــنــــد بــــرایــشــــان پــیــــش مــــی آیــــد.
۶) گروه آخرگروهی هستند که به پشت می خوابند و هر دو دست خود را بالا می برند و اطراف بالش می گذارند. از نظر شخصیتی ، ‌اکثراً شنوندگان خوبی هستند و با صبر و حوصله به حرف ها و سخنان دیگران گوش می دهند وگرچه همیشه ‌برای کمک و امداد به نیازمندان در شتاب هستند، اما اغلب ترجیح می دهند در مرکز توجه قرار نگیرند

راهی به سوی موفقیت

احساس کهتری» از جمله احساس‌هایی است که تقریباً تمامی افراد با شدت و ضعف، با آن درگیرند.

این احساس از یک سو، گران‌بهاترین انگیزه‌ای است که انسان را وادار می‌کند تا به تکامل خویش و راهکارهای رسیدن به کمال بیندیشد تا آن‌جا که مبنای حرکت و موجب گذر از کهتری به مهتری می‌گردد و از سوی دیگر، می‌تواند نقشی مخرب و ویرانگر داشته باشد و به‌صورتی دردناک در وجود فرد رسوخ یابد و به‌جای حرکت و گذر به مهتری، موجب رفتارهای نامطلوب و غیرعادی شود.
احساس کهتری همچون سکه دورویی است که یک روی آن ارجمندی انسان را در پی دارد و روی دیگرش سقوط او را. بنابراین، موفقیت و عدم موفقیت انسان وابسته به چگونگی مواجهه با این احساس است.
● تحلیل مفهومی احساس کهتری
اصطلاحاتی نظیر «حس حقارت» و یا خود کم‌بینی» و حتی «حس پستی» و نظایر آن، که در برخی از نوشته‌ها به چشم می‌خورد بار معنایی منفی دارد و در آن‌ها هیچ جنبه مثبتی لحاظ نمی‌گردد. برخلاف واژه «کهتری» که در آن فقط بار معنایی منفی لحاظ نشده است. بدین روی، هم می‌تواند مخرب و ویرانگر باشد، هم می‌تواند محرک و سازنده.
ربر (۱۹۸۵،
A. Reber) و الحفنی (۱۹۹۴، A. M.Alhefny) معتقدند که احساس کهتری احساس ضعف و ناتوانی‌ای است که از کودکی با فرد همراه است و با نقص بدنی یا روانی تشدید می‌گردد و فرد را دچار یأس و ناکامی می‌سازد. ریموند (۱۹۸۵، J.Raymond) آدلر (۱۹۲۷، A.Adler) و برخی دیگر از روان‌شناسان احساس کهتری را گران‌بهاترین انگیزه‌ای می‌دانند که انسان را وامی‌دارد تا به تکامل خویش بپردازد.
به‌طور خلاصه، می‌توان گفت: احساسی که در نتیجه شکست‌ها، طرد شدن‌ها، ناکامی‌ها و نامقبول شدن‌ها پیش بیاید که فرد همه را برتر از خود و خود را فاقد استعداد بیابد، «کهتری منفی» است و احساسی که مبنای حرکت و گذر از موقعیت کهتری به مهتری گردد، «کهتری مثبت» و مفید می‌باشد.
● کهتری ذاتی
نوعی کهتری از تولد تا مرگ با انسان همراه است. این کهتری موجب می‌گردد که انسان همواره کمال‌جو و استقلال‌طلب باشد. آدمی در دل و قلب، به کمال عشق می‌ورزد و دایم آن را آرزو می‌کند. این کهتری ذاتی سبب می‌شود که انسان در هیچ مرتبه‌ای از مراتب کمال، رحل اقامت نیفکند.
بدین روی، انسان آگاهانه یا ناآگاهانه (خواسته و ناخواسته) عاشق کمال مطلق است و همیشه در مقایسه کمال با کمال مطلق، خود را ضعیف و ناقص می‌شمرد. در نتیجه، شعله عشقش فزون‌تر می‌گردد و حرکت مضاعفی آغاز می‌کند.
این کهتری ذاتی پیوسته در انسان وجود دارد و او را وامی‌دارد تا در جست‌وجوی چیزی باشد که تصور می‌کند کمال است. علم‌جویی، زیبایی‌خواهی، قدرت‌طلبی و صفاتی مانند آن از همین حس کمال‌خواهی او سرچشمه می‌گیرد.
اما از همان نخستین روزهای زندگی، موانعی غلبه نایافتنی سد راه توسعه وجود او می‌شود و دسترسی به هدف را تقریباً غیرممکن می‌سازد. کسانی که دارای عزت‌نفس بالایی هستند و از کهتری عضوی یا بدنی یا روانی رنج می‌برند، احساس کهتری در آنان به منزله منبعی تحریکی است که غریزه جنگنده آنان را به حرکت درمی‌آورد. گویی به ضعف خود می‌گویند: «فکر می‌کنی بر من چیره خواهی شد؟

ادامه مطلب ...

روان‌شناسی شخصیت

شخصیت چیست؟ 

شخصیت تشکیل شده است از الگوهای ویژه فکری، احساسی و رفتاری که هر فرد را از افراد دیگر متمایز می‌سازد. شخصیت، سرچشمه درونی دارد و در طول حیات، تقریباً پایدار باقی می‌ماند.
روان‌شناسان شخصیت، ویژگی‌های یگانه افراد و نیز مشابهت‌ها بین گروه‌هایی از افراد را مورد مطالعه قرار می‌دهند.
● ویژگی‌های شخصیت
▪ شخصیت، سازمان یافته و سازگار است.
▪ شخصیت، هر چند پدیده‌ای روانی است امّا تحت تاثیر فرایندها و نیازهای بیولوژیک قرار دارد.
▪ شخصیت باعث پدیدآمدن رفتارها می‌گردد.
▪ شخصیت از طریق افکار، احساسات، رفتارها و بسیاری چیزهای دیگر نمود می‌یابد.
● مطالعه شخصیت
روش‌های چندی برای مطالعه شخصیت وجود دارد. هر روش دارای نقاط قوت و ضعف خاص خود است:
▪ روش‌های تجربی. در این روش‌ها پژوهشگر متغیرهای مورد نظرش را کنترل و دستکاری می‌کند و نتایج را می‌سنجد. این علمی‌ترین روش تحقیق است، امّا پژوهش‌های تجربی، هنگامی که مطالعه جنبه‌هایی از شخصیت نظیر انگیزه‌ها، هیجانات و تمایلات مورد نظر باشد، ممکن است بسیار پیچیده باشد.
▪ مطالعات موردی و روش‌های خود-گزارشی. این روش بر تحلیل عمیق فرد و همچنین اطلاعات فراهم شده از فرد تکیه دارد. مطالعات موردی به شدّت وابسته به تفسیر مشاهده کننده است در حالی که روش‌های خود-گزارشی به حافظه فرد مورد نظر بستگی دارد. به این دلیل، این روش‌ها بسیار ذهنی هستند و تعمیم یافته‌ها به جامعه‌ای بزرگتر دشوار است.
▪ تحقیقات بالینی. این روش بر اطلاعات جمع‌آوری شده از بیماران بستری، در طول دوره درمان تکیه دارد. بسیاری از نظریه‌های مربوط به شخصیت بر پایه این نوع پژوهش قرار دارد امّا به دلیل آن که موضوعات تحقیق، منحصر به فرد و نشانگر رفتار نابهنجار هستند، این تحقیق بسیار ذهنی است و تعمیم آن دشوار است.
● تاریخ‌های مهم در روان‌شناسی شخصیت
▪ ۱۷۵۸ فرانتز ژوزف‌گال، بنیان‌گذار جمجمه‌شناسی، متولّد شد. جمجمه‌شناسی یک رشته «شبه علمی» مجبوب بود که شخصیت را به شکل سر ارتباط می‌دارد.
▪ ۱۸۴۸ فینیس گِیج بر اثر انفجار دینامیت مجروح شد و یک ترکش آهنی به مغزش اصابت کرد. روان‌شناسان شخصیت معمولاً برای نشان دادن ارتباط بین مغز و شخصیت، گِیج را مثال می‌زنند. هنگامی که گِیج از این حادثه جان سالم به در برد، شخصیت او کاملاً تغییر کرد.
▪ ۱۹۰۲ اریک اریکسون متولّد شد. این روان‌شناس معروف که زیر نظر آنا فروید آموزش یافت، در اثر معروف خود به نام «مراحل رشد روانی» ، رشد شخصیت از تولّد تا مرگ را تشریح کرد.
▪ ۱۹۰۸ آبراهام مزلو متولّد شد.
▪ ۱۹۱۶ هانس آیزِنک متولّد شد.
▪ ۱۹۲۱ هرمان رورشاش کتاب معروف خود به نام «تشخیص روانی» را منتشر کرد و در آن به تشریح آزمون شخصیت خود به نام «لکه‌های جوهر» پرداخت.
▪ ۱۹۲۳ زیگموند فروید کتاب معروف خود به نام «خود و نهاد» را منتشر کرد.
▪ ۱۹۳۸ مرکز رورشاش بنیاد گذاشته شد. این مرکز بعداً به انجمن سنجش شخصیت تغییر نام یافت.
▪ ۱۹۴۸ کتاب کلاسیک «شخصیت نابهنجار» اثر رابرت وایت منتشر شد.
۱۹۵۴ آبراهام مزلو کتاب «انگیزه و شخصیت» را منتشر کرد و در آن، نظریه معروف خود به نام «سلسله مراتب نیازها» را تشریح نمود.
▪ ۱۹۶۳ آلبرت بَندورا برای نخستین بار مفهوم یادگیری مشاهده‌ای را برای توضیح رشد شخصیت، به کار برد.
▪ ۱۹۸۰ کارل راجرز کتاب «طریقه‌ای برای بودن» را منتشر ساخت.
● نظریه‌های شخصیت
نظریه‌های بیولوژیک - رویکردهای بیولوژیک، عوامل ژنتیکی را مسئول شخصیت می‌شناسند. پژوهش‌هایی که بر روی وراثت به عمل آمده، وجود ارتباط بین عوامل ژنتیکی و ویژگی‌های شخصیتی را نشان می‌دهد. یکی از معروف‌ترین نظریه‌پردازان بیولوژیک، هانس آیزنِک است که بین جنبه‌های شخصیتی و فرایندهای بیولوژیک ارتباط برقرار کرد. برای مثال، آیزنک چنین عنوان کرد که افراد درون‌گرا دارای تحریک مغزی بالایی هستند و این امر آن‌ها را به سوی اجتناب از تحریک هدایت می‌کند. از سوی دیگر، آیزنک عقیده داشت که برون‌گراها دارای تحریک مغزی کمی هستند و این امر باعث می‌شود که به دنبال تجربیات تحریکی بروند.
نظریه‌های رفتاری - نظریه‌های رفتاری، شخصیت را حاصل تعامل بین فرد و محیط می‌دانند. نظریه‌پردازان رفتاری، به مطالعه رفتارهای قابل مشاهده و اندازه‌پذیر می‌پردازند و نظریه‌هایی که افکار و احساسات درونی را به حساب می‌آورند، رد می‌کنند. اسکینر و آلبرت بندورا از جمله نظریه‌پردازان رفتاری هستند.

ادامه مطلب ...

زنان و مردان تفاوت ها ، شباهت ها

روان شناسان در مورد بروز تفاوت زن و مرد، هر دو عامل محیط و وراثت را سهیم می دانند. اما جامعه شناسان با روان شناسان اختلاف نظر فاحشی دارند. آنها معتقدند که تفاوت های زن و مرد معلول تفاوت رفتاری است که جامعه در مورد آنان پیش می گیرد و معتقدند که دو جنس در اساس با هم هیچ تفاوتی ندارند، بلکه اجتماع موجب می شود که آنها گرایش های متفاوت پیدا کنند و به زمینه های مختلف سوق داده شوند. از نظر جامعه شناسان تفاوت زن و مرد در جزییات است نه در کلیات. زیست شناسان عقیده دارند که زن و مرد تفاوت های بنیادی دارند، بدین معنا که تفاوت های آنها در درجه اول ارثی است نه محیطی. آنها معتقدند که هر سلول بدن زن با هر سلول بدن مرد تفاوت دارد.

آنها قبل از آن که به دنیا بیایند و تحت تأثیر نفوذهای اجتماعی قرار گیرند، کاملاً تمایز پیدا کرده و برای زن یا مرد شدن آماده می شوند. پسرها ارتباط های مکانیکی را بهتر درک می کنند و استعداد ریاضی بهتری نسبت به دخترها دارند، اما در کارهای دستی مخصوصاً کارهایی که نیاز به چالاکی انگشتان دارند دخترها بهترند و چابکی انگشتان زنان به آنها اجازه می دهد که ماشین نویس خوبی باشند. یکی از ویژگی های جالب زنان این است که می توانند اطلاعاتی را برای مدت کوتاهی در حافظه خود نگه دارند که با هم هیچ ارتباطی ندارند و به خود آنها نیز مربوط نیست. بر پایه همین توانایی است که زن ها بهتر می توانند به منشی گری و کارهای دفتری اشتغال داشته باشند. دختران از دوران ابتدایی تا دانشگاه آن هم تا سطح لیسانس در مجموع بهتر از پسرها درس می خوانند و موفقیت های بیشتری به دست می آورند. اما بعد از فراغت تحصیل و به ویژه بعد از دوره لیسانس، معمولاً از رقابت دست برمی دارند و در صورت ازدواج، خود را کاملاً وقف خانواده می کنند. البته زنان شاغل، نویسنده، وکیل و پزشک هم وجود دارند اما کمتر به جاه طلبی و مقام پرستی روی می آورند و این امر به مقدار زیادی از شکوفایی استعدادهای آنها جلوگیری می کند. پس می توان گفت که علت محدودیت زن ها مسائل عاطفی است نه کمبود استعداد. «ماتینا هورنر» می گوید زنان برای به دست آوردن موفقیت برانگیخته می شوند ولی در عین حال از موفقیت نیز می ترسند. هورنر می گوید: موفق شدن در دنیای رقابت طلب چیزی است که خیلی از زنها از آن پرهیز می کنند زیرا ویژگی هایی را منعکس می کند که به طور سنتی غیرزنانه به حساب می آید. کتاب «پرواز تنها، زنان مجرد در نیمه راه عمر» نوشته آسیب شناسان خانواده ـکارل آندرسون» و «سوزان استوارت»، با بررسی زندگی زنان و مردان قبل و بعد از تأهل، چنین نتیجه می گیرد که مردان معمولاً پس از ازدواج پله های ترقی را طی می کنند و کارآمدتر، عاقل تر و نهایتاً موفق تر می شوند. «دیوید اسکوس» پروفسور علوم رفتار شناسی بیان می کند که کروموزم X پدری نه تنها از نظر وراثت خصوصیات زنانه نقش مهمتری را نسبت به کروموزوم X مادری ایفا می کند بلکه انتقال دهنده برخی مهارت های اجتماعی نیز هست و این بدین معناست که مردان باید مهارت های اجتماعی را بیاموزند، در حالی که زنان آن را در ساختمان ژنتیکی خود دارند و این امر با بسیاری از جنبه های بلوغ (روانی، اجتماعی، جنسی) در دختران و پسران نیز مطابقت دارد. محققان استرالیایی اعلام کرده اند: آن قسمت از مغز که برای صحبت کردن مورد استفاده قرار می گیرد در زنان نسبت به مردان ۳۰-۲۰ درصد وسیع تر است.
شاید همین موضوع سبب می شود که زنان در امتحانات بلاغت شفاهی، حافظه شفاهی و برخی مهارت های حرکتی ظریف بهتر از مردان عمل کنند. در مطالعه ای که با استفاده از فن رادیوگرافی و
MRI صورت گرفت مشخص شد که مردان تنها از سمت چپ مغز خود برای حل مسائل زبان شناسی استفاده می کنند در حالی که زنان از هر دو نیمکره مغز سود می برند. توانایی زنان در استفاده همزمان از هر دو نیمکره مغز، آنها را قادر می سازد که به هنگام صحبت کردن به مراکز عاطفی نیز دسترسی پیدا کنند و در ارتباطات عاطفی موفق تر عمل کنند. شاید این نکته را که خانم ها مددکاران اجتماعی، مشاوران، آموزگاران و پرستاران موفق و خوبی هستند بتوان به این موضوع نسبت داد.
تستوسترون ترشح شده در مردها اثر آنابولیکی پرقدرتی دارد؛ به این معنی که موجب افزایش تولید پروتئین در تمام بدن به ویژه در عضلات می شود. در واقع حتی مردی که فعالیت ورزشی زیادی ندارد اما تستوسترون زیادی دارد جثه عضلانی او ۴۰ درصد بیشتر از زنان نظیر خود خواهد بود و قدرت او نیز به همین نسبت بیشتر است. هورمون جنسی زنان یعنی استروژن نیز احتمالاً مسئول قسمتی از اختلاف بین قدرت زن و مرد است، اگرچه اثر آن به همان شدت تستوسترون نیست. معلوم شده است که استروژن رسوب چربی را در زنان به ویژه در بعضی بافت ها افزایش می دهد. بدیهی است این موضوع مانعی در برابر تولید حداکثر قدرت در ورزش هایی ایجاد می کند که به سرعت یا قدرت بدنی بستگی دارد اما از طرف دیگر این موضوع می تواند در ورزش های استقامتی سخت که برای تولید انرژی نیاز به چربی دارند یک کمک مؤثر به شمار آید. چنانکه رکورد رفت و برگشت بین دو سوی کانال مانش در حال حاضر متعلق به زنان است. پسرها در پرتاب کردن توپ و دیسک بهتر از دختران هستند. شاید علت آن در اغلب موارد این باشد که پسران برای بازی با توپ تقویت می شوند اما احتمالاً علت اساسی تری هم وجود دارد؛ شکل دست ها در دو جنس متفاوت است، مخصوصاً در دختران ساعد با بازو زاویه ای تشکیل می دهد که در دست پسران وجود ندارد. بنابراین دختران به دلایل ژنتیکی و تشریحی نمی توانند موفقیت پسران را در پرتاب به دست آورند. نکته قابل توجه دیگر آن است که اگر مرد و زنی را در جزیره ای دور افتاده رها کنید چگونگی وضعیت سوخت و ساز بدن در خانم ها منجر به آن خواهد شد که زن بیش از مرد زنده بماند

نگارش یافته توسط ابوالفضل قوچانی منابع بارنت، آنتونی: انسان، ترجمه محمد رضا باطنی و طلعت نفرآبادی ، نشر نو، ۱۳۶۹ گایتون: فیزیولوژی پزشکی، ترجمه محمدحسن عامری و همکاران ، نشر اشارت ، ۱۳۸۲ گنجی، حمزه : تفاوتهای فردی،، نشر بعثت، ۱۳۸۰ مید، مارگارت : بلوغ در ساموآ، ترجمه مهین میلانی ، نشر ویس ، ۱۳۷۵ سیدمحمدی، یحیی : نظریه های شخصیت؛ شولتز، دوان، نشر دانشگاه آزاد، ۱۳۸۲ ستوده، هدایت الله و همکاران :مفاهیم بنیادی در جامعه شناسی، نشر آوای نور،

سازگاری اجتماعی و هوش هیجانی

مغز انسان در قرن ۲۱ زندگی می‌کند، درصورتی‌که قلب او در عصر پارینه‌سنگی است آیا تا به حال با افرادی روبه‌رو شده‌اید که از هوش کافی برخوردار بوده اما در زندگی اجتماعی و شغلی خود موفق نبوده‌اند؟ 

این پرسش نشان می‌دهد که ما از مطالعه جنبه‌های مهمی از توانمندی‌های انسانی در ارزیابی هوش غافل مانده‌ایم. تئوری‌های جدیدی درباره هوش ارائه شده که به‌تدریج جایگزین تئوری‌های سنتی می‌شوند. زمانی که روانشناسان درمورد مسائل هوش و تفکر به پژوهش پرداختند، مرکز توجه آنها جنبه‌های شناختی مانند حافظه و حل مسئله بود. اما پژوهشگرانی بودند که در همان زمان خاطرنشان می‌ساختند جنبه‌های غیرشناختی نیز باید مورد توجه قرار گیرد. پیشینه هوش هیجانی (EQ) را می‌توان در ایده‌های وکسلر (روانشناس) به‌هنگام تبیین جنبه‌های غیرشناختی هوش عمومی جست‌وجو کرد. وکسلر درصدد آن بود که جنبه‌های غیرشناختی و شناختی هوش عمومی را با هم بسنجد.
تلاش او در زمینه درک و فهم «سازگاری اجتماعی» و در تنظیم تصاویر شناخت و تمیز «موقعیت‌های اجتماعی» بود. در سال ۱۹۶۸ کتل و بوچر روانشناسانی بودند که سعی داشتند تا هم پیشرفت تحصیلی در مدرسه و هم خلاقیت را از طریق توانایی، شخصیت و انگیزه افراد پیش‌بینی کنند. آنها موفق شدند اهمیت این موضوع را حتی در پیشرفت دانشگاهی نیز نشان دهند. پژوهش‌های انجام شده توسط سیپس و همکارانش (۱۹۸۷) نشان می‌دهد که بین درک و فهم تصاویر و شاخص‌های هوش اجتماعی همبستگی معناداری وجود دارد. لیپر (۱۹۴۸) نیز بر این باور بود که «تفکر هیجانی» بخشی از «تفکر منطقی» است. روانشناسان دیگری نظیر مییر (۱۹۹۳) و سالوی نیز پژوهش‌های خود را بر جنبه‌های هیجانی هوش متمرکز کرده‌اند. ایده
EQ پس از ۵۰ سال بار دیگر توسط گاردنر (۱۹۸۳) استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد دنبال شد. او هوش را مشتمل بر زبانی، موسیقایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میان‌فردی و درون‌فردی می‌داند.
تعریف هوش هیجانی می‌دانیم که در مغز ما چیزی به‌نام
IQ (هوش‌بهر) وجود دارد که سال‌ها فکر می‌کردیم که فرمانروای بدن است و رفتار ما براساس تشخیصی که او می‌دهد کنترل می‌شود، هرکجا رفتار خردمندانه‌ای از کسی سرمی‌زند یا برعکس، سریع به او IQ بالا یا IQ پایین می‌گوییم. اما در سال ۱۹۹۰ یکی از ناشناخته‌ها توسط دانیل گلمن کشف شد که به‌گونه‌ای گسترده به‌صورت بخشی از زبان روزمره درآمد و بحث‌های بسیاری را برانگیخت. متفکران، مخترعان و به‌طور کلی روشنفکران تعاریف متفاوتی از هوش دارند و به‌عنوان مثال فیلسوفان در تعریف هوش بر اندیشه‌های مجرد، زیست‌شناسان بر قدرت سازش و بقا، متخصصان تعلیم و تربیت بر توانایی و روانشناسان عمدتا بر قدرت سازگاری فرد در محیط یا توانایی درک و استدلال تأکید دارند. روانشناسان هوش‌های مختلفی را شناسایی کرده‌اند که بیشتر اینها می‌توانند در ۳ گروه دسته‌بندی شود:
▪ هوش عینی،
▪ هوش انتزاعی
▪ هوش اجتماعی.
ـ هوش عینی، توانایی درک اشیاء و کار کردن با آنهاست،
ـ هوش انتزاعی توانایی در نشانه‌های کلامی و ریاضی است.
ـ شناسایی هوش اجتماعی به روان‌شناسان کمک می‌کند تا آنها بتوانند تشخیص دهند چه کسانی از توانایی درک اشخاص و ایجاد رابطه با دیگران برخوردارند که اولین‌بار توسط ثرندایک در سال ۱۹۲۰ تعریف شد. هوش هیجانی ریشه در تعریف هوش اجتماعی دارد. گلمن هوش هیجانی را چنین تعریف می‌کند. «هوش هیجانی نوعی دیگری از هوش است. این هوش مشتمل بر شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم‌گیری‌های مناسب در زندگی است. عاملی که به‌هنگام شکست در شخص ایجاد انگیزه و امید می‌کند. او معتقد است که (
IQ) در بهترین حالت خود فقط عامل ۲۰ درصد از موفقیت‌های زندگی است، ۸۰ درصد موفقیت‌ها به عوامل دیگر وابسته است و سرنوشت افراد در بسیاری از موارد در گرو مهارت‌هایی است که هوش هیجانی را تشکیل می‌دهد. نظریه‌پردازان هیجانی معتقدند که EQ به ما می‌گوید که چه کار می‌توانیم انجام دهیم، درواقع EQ ،یعنی داشتن مهارت‌هایی تا بدانیم کی هستیم، چه افکار، احساسات، عواطف و رفتاری داریم، یعنی شناخت عواطف خود و دیگران، تا بتوانیم براساس آن رفتاری مبتنی بر اخلاق وجدان اجتماعی داشته باشیم. ما برای موفقیت در قبولی در دانشگاه نیازمند IQ هستیم ولی برای موفقیت در زندگی فردی و شغلی به هوش هیجانی نیاز داریم.
در محیط کار هوش هیجانی نقش بارزتری در داشتن عملکرد مطلوب نسبت به سایر قابلیت‌ها از قبیل هوش‌شناختی یا مهارت‌های فنی ایفا می‌کند، لذا با پرورش و رشد هیجانی و قابلیت‌های آن، هم سازمان و هم کارکنان از مزایای آن بهره‌مند می‌شوند.
EQ مانند IQ قابل اندازه‌گیری است و در آموزش و پرورش از ویژگی‌های اکتسابی بالاتری نسبت به IQ برخوردار است؛EQ امکان آگاهی از هیجانات و به‌طور کلی، کنترل، جهت‌دهی و مدیریت آن را فراهم می کند تعداد زیادی از افراد جامعه IQ بالایی دارند اما کارهای احمقانه انجام می‌دهند، چون مدیریت هیجان ندارند. در واقع هیجان در موارد مختلفبر آنها مدیریت می‌کند. یکی از مهم‌ترین تفاوت‌های هوش‌بهر با هوش هیجانی این است که IQ از طریق ژنتیک اما EQ از طریق آموزش ایجاد می‌شود. به‌نظر می‌رسد ساختار مغز انسان با وجود رشد سرسام‌آوری که در علوم ریاضیات و منطق داشته است از نظر عواطف با انسان‌های اولیه تفاوت چندانی نکرده است. هنوز در عکس‌العمل انسان درقبال خشم، جریان خون به سمت دست‌ها و تندتر شدن ضربان قلب است. دربرابر ترس، خون به عضلات پا جریان می‌یابد و گریختن را آسان می‌کند و درنتیجه صورت رنگ خود را از دست می‌دهد و دربرابر عشق دچار انگیختگی پاراسمپاتیکی می‌شود که واکنش از آرامش کلی و خردمندی را پدید می‌آورد و درهنگام تعجب ابروها را بالا می‌اندازد تا میدان دید وسیع‌تری داشته باشد. درواقع با وجود رشد بسیار بالای خردورزی در انسان که فاصله زیاد با اجرا پیدا کرده است، قلب و عواطف و احساسات انسان‌ها تغییرات زیادی نکرده‌اند و انسان در این زمینه رشد چشمگیری نداشته است.
با وجود آن‌که خیلی پیش از آنکه مغز متفکر و منطقی پدید آید، مغز هیجانی وجود داشته است درواقع مسائل هیجانی مربوط به بادامه مغز است که به‌عنوان مخزن خاطرات هیجانی عمل می‌کند. مغز انسان در قرن ۲۱ زندگی می‌کند، درصورتی‌که قلب او در دوران پارینه‌سنگی است. مؤلفه‌های هوش هیجانی هرچند هوش هیجانی با هوش‌بهر ارتباط دارد ولی ازلحاظ مفهوم نظری و عملکرد، کاملا با آن تفاوت دارد، مؤلفه‌های هوش هیجانی به قرار زیر است:
▪ درون‌فردی: شامل خودشکوفایی، استقلال و خودآگاهی عاطفی
▪ بین‌فردی: شامل حل مسائل و آگاهی به واقعیت
▪ سازگاری: شامل کنترل تکانه‌ها و تحمل فشارها نتیجه هوش هیجانی به‌عنوان یک پدیده مورد توجه، نه‌تنها حاوی جنبه تئوریک روانشناختی است، بلکه در میدان عمل با ارتقای آن می‌توان برای بسیاری از مشکلات نهفته زندگی پاسخ‌های مناسبی یافت. هوش هیجانی برعکس هوش‌بهر قابل تغییر، اصلاح و ارتقاء است، پس شناخت هوش هیجانی یک استفاده کاربردی نیز خواهد داشت

شخصیت خود را بشناسید

هر فردی با تغییرها و شرایط استرس‌زا به‌گونه‌ای متفاوت برخورد می‌کند. همه ما تحت‌تأثیر تربیتی که داریم، ژن‌هائی که با آنها متولد شده‌ایم و آنچه از اجتماع آموخته‌ایم، رفتارهای متفاوت و شخصیت‌هائی مجزا کسب کرده‌ایم. 

دانشمندها پی برده‌اند که نقش شخصیت در پاسخ‌گوئی به شرایط بحرانی و استرس‌زا بسیار مؤثر است. برخی از شخصیت‌ها نسبت به دیگران از توانائی و قابلیت بیشتری برخوردار هستند، کمتر خود را می‌بازند و با مشکل کنار می‌آیند. برخی دیگر در برابر هر ناملایمتی خود را می‌بازند، نگران و دستپاچه شده و تمام توانائی‌های خود را از یاد می‌برند.
در این مبحث شخصیت‌هائی را برایتان توضیح می‌دهم که بیشتر مستعد از پا افتادن در برابر استرس هستند.
● شخصیت دلواپس
این مدل شخصیت به نوعی دچار عدم اعتمادبه‌نفس است. نسبت به توانائی‌های خود اطمینان ندارد، تشویق و ترغیب دیگران در روی کارساز نیست و در برابر توقع‌های بی‌جای دیگران ”نه“ نمی‌گوید. برای اینکه محبوب دیگران واقع شود، به حرف و اوامر همه گوش می‌کند و تصور می‌کند که اگر این‌کار را نکند، دیگران دوستش نخواهند داشت. در ظاهر مطیع است ولی در باطن خشم و نفرتی عمیق از دیگران در دل دارد.
اینگونه افراد بهتر است به دنبال کارهای ساده بروند. اگر چه کارهای ساده، احساس بی‌حوصلگی و ناامیدی را در آنها ایجاد می‌کند، ولی اگر پیشرفت کنند و مسئولیت زیادی بر عهده بگیرند، گیج و آشفته‌ شده و توانائی انجام آن را ندارند. به‌طور معمول به مشاجره و دعوا می‌پردازند و ناراحتی خود را بر سر دیگران خالی می‌کنند.
● شخصیت انگیزه‌طلب
این قبیل افراد به شدت به دنبال ریسک هستند. رفتاری جسورانه داشته و می‌تواند در عرصه‌های ورزش و دنیای تجارت موفق شوند. با این حال دقت و توجه زیاد ندارند. وقتی که هیجانشان به پایان می‌رسد، کار قبلی را نیمه‌تمام گذاشته و به‌سوی کار بعدی می‌روند. به جزئیات توجه نداشته و هنگامی‌که مشغول قسمت اصلی کار هستند، بخش کم‌اهمیت آن را به دیگران می‌سپارند. به‌طور معمول مشاغلی را انتخاب می‌کنند که ریسک‌پذیری بالای آن احتمال کسب درآمد فراوان و با اعتباری بزرگ را به دنبال داشته باشد. انگیزه‌طلب‌ها از انجام کارهائی که کمی استرس در آن است، لذت می‌برند. آنها در ظاهر با استرس مشکلی ندارند و به دنبال آن هستند، ولی در باطن برای فرار از آن، به رفتارهای مخربی مانند سیگار کشیدن روی می‌آورند و رفته رفته در انجام این کار افراط می‌کنند و دچار بیماری‌ها و عوارض مختلفی می‌شوند. انگیزه‌طلب‌ها برای فرار از استرس به سمت آن می‌روند و با انجام کارهای خطرآفرین، خود را دلداری می‌دهند که با استرس مشکلی ندارند، اما با این روش، زندگی سلامت جسمی و روانی خود را به شدت به خطر می‌اندازند.
● شخصیت کمال‌طلب
کمال‌طلب‌ها دوست دارند هر چیزی در جای خود بوده و هر کاری در زمان خود انجام شود. عادت‌های روزمره و جزئیات زندگی برای آنها دارای اهمیت بسیاری هستند. اشتباه دیگران از نظر آنها غیرقابل بخشش است و اگر در یک نامه کلمه‌ای را اشتباه بنویسند، تمام آن نامه را از اول پاک‌نویس می‌کنند. بیشتر سختکوش و قابل اعتماد هستند، ولی در برابر اتفاق‌های تازه و تغییرهای ناگهانی و با شرایط بحرانی دست و پای خود را گم می‌کنند و دچار استرس شدیدی می‌شوند. کمال‌طلب‌ها اگر از جریان عادی زندگی خود عقب بمانند، بی‌نهایت ناراحت و نگران می‌شوند. این افراد، علاقه‌مند هستند که عادت‌ها و روش‌های قدیمی خود را حفظ کنند. بنابراین اگر عاملی در نظم و عادت آنها تغییر ایجاد کند، مضطرب می‌شوند. بنابراین اگر عالمی در نظم و عادت آنها تغییر ایجاد کند، مضطرب می‌شوند. توجه بسیار آنها به جزئیات نیز به ایجاد اضطراب و نگرانی می‌انجامد. شخصیت‌های کمال‌طلب اگر بتوانند برخوردی آگاهانه با حوادث و تغییرها داشته باشند، می‌توانند بهترین سازگاری را برای خود ایجاد نمایند.
داستان ”دور دنیا در هشتاد روز“ را به خاطر دارید؟ ”فیلاس فوگ لرد“ انگلیسی که قهرمان اصلی داستان است، نمونهٔ خوبی از شخصیت کمال‌طلب به‌شمار می‌رود. او هر روز صبح رأس ساعت خاصی بیدار می‌شد. هر روز صبح پیاده‌روی می‌کرد، سپس جواب نامه‌هایش را می‌داد. رأس ساعت برای صرف نهار آماده می‌شد. تا ساعت مشخصی مطالعه می‌کرد و عصرها به کوپ می‌رفت. او سال‌ها همین کار را انجام داده بود و کوچکترین علاقه‌ای به تغییر نداشت و هنگامی که خدمتکاری جدید استخدام می‌کرد، او را به اهمیت جزئیات و ظرافت‌های کار آشنا می‌کرد. این شخصیت در برابر اعاده‌ حیثیت خود حاضر شد تا دست به آن سفر عجیب و بی‌سابقه بزند و شخصیت کمال‌طلب و دقیق او خود که باعث شد با حساب کردن دقیقه‌ها و مسافت‌ها در این سفر پیروز شود.
● شخصیت جاه‌طلب
افراد دارای اینگونه شخصیت، سختکوش و پرتکاپو هستند. آنها تمام انرژی خود را صرف کار می‌کنند. فرصتی برای معاشرت با دیگران و تفریح ندارند. به‌طور معمول، دوست دارند همه کارها را خودشان انجام دهند و از سپردن کار به دیگران نگران می‌شوند. از خود و دیگران انتقاد می‌کنند. در برابر سختی‌های، بی‌حوصله و عصبانی می‌شوند. یکجانشینی برایشان مشکل است و به‌طور معمول، تکان‌های عصبی به‌دست یا پای خود می‌دهند. دوست دارند چند کار را با هم انجام دهند. اینگونه افراد بیشترین افراد مستعد استرس را تشکیل می‌دهند. برای کنترل همه‌کس و همه چیز سخت تلاش می‌کند. به‌طور معمول، بیماری فشار خون دارند و مستعد ابتلاء به بیماری قلبی و زخم‌معده هستند.
بیشتر آنها از ترس‌های عمده‌ای رنج می‌برند. ترس‌هائی که سعی می‌کنند ابتدا از خود و سپس از دیگران پنهان کنند. به‌طور معمول، از این مسئله می‌ترسند که دیگران آنها را فرد مقیدی به حساب نیاورند. نگران هستند که مبادا یک انسان معمولی بوده و لایق موفقیت نباشند. کابوس عدم موفقیت، آنها را به بند می‌کشد و بنابرین در مسیر رسیدن به آنچه می‌خواهند، خود را از هر استراحت و آرامشی محروم می‌کنند.
حال به مقایسهٔ خود با شخصیت‌های ذکر شده بپردازید. برای راحت‌تر شدن کار شما، چند گفتار درونی آنها را نیز برایتان بازگو می‌کنم:
افراد دلواپس به خود می‌گویند: ”دیگران از من سوءاستفاده می‌کنند، ولی من نمی‌توانم جلوی آنها را بگیرم، از دعوا کردن خیلی می‌ترسم. نمی‌توانم نیازهایم را برای دیگران بیان کنم، چون ممکن است خیلی خودخواهانه باشند. هر کس اشتباه کند، من باید معذرت‌خواهی کنم؛ در اجتماع‌های دوستانه با محیط کار سعی می‌کنم تابع باشم“.
کمال‌طلب‌ها در مورد خود می‌گویند: ”باید از هر چیزی، بهترین آن را داشته باشم. از ایجاد وقفه متنفرم و از تغییر دادن راه‌حل انجام کارم متنفرم، اگر کوچکترین اشتباهی مرتکب شوم، مجبورم تمام کار را از اول انجام دهم وسواس من موجب عقب‌افتادگی‌ام می‌شود؛ همیشه به این فکر می‌کنم که کارهای گذشته را چگونه می‌توانستم بهتر انجام دهم.
انگیزه‌طلب‌ها می‌گویند: ”همه‌اش حوصله‌ام سر می‌رود. تنها راه پیشرفت هر شخص، ریسک‌‌پذیری است. به پایان رساندن کارها برایم دشوار است. همیشه به پروژه‌های جدید فکر می‌کنم“.
جاه‌طلب‌ها می‌گویند: ”خود را به‌طور کامل وقف کاری که دوست دارم، می‌کنم. سعی می‌کنم هر کاری را که شروع می‌کنم، به پایان برسانم. فکرم را فقط بر کارم متمرکز می‌کنم. گاهی آنقدر کار می‌کنم که غذا خوردن را از یاد می‌برم. هرگز نمی‌توانم دست از کار بکشم

شناخت انسان ها بر اساس اسم آنها

با این روش شما می توانید به شناخت خصوصیت انسان ها از روی حرف اول اسم آن ها پی ببرید:

الف) خوش اخلاق و خوش رفتار و در باطن میانه رو و با همه ملاحظه کند و خونگرم می باشد و با همه کس زود صمیمی می شود و در زندگی در جنگ و جدال و گفتگو بسر می برد و پیراهن سیاه بر او نامبارک می باشد و محنت بسیار می کشد و هرچه را طلب کند زود بیابد و مریضی وی همیشه در باد قولنج گردن وپهلو می باشد.
ب) فردی خوش قیافه و زیبا وبا محبت و رفیق باز و همیشه مغرور و جیب او خالی و قدر مال دنیا را نداند.
پ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «پ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ب» آغاز می شود.
ت) او فردی است خوش جهره و خوش اخلاق کم خواب و هرگاه مرتکب گناه می شود سریع توبه می کند و اگر دل کسی را برنجاند بسیار نگران و در پی آن است که دلجویی کند و همیشه احساس تنهایی عجیبی در خود دارد.
ث) فردی است ثابت قدم و پر اراده و در هر کاری ثابت قدم می باشد خوش اخلاق و پر عقل است و پیشانی او پهن می باشد و در زندگی هرگز محتاج نخواهد شد.
ج) فردی باشد زیبا و خوش اخلاق وبا محبت و او همیشه از مریضی شکم رنج می برد و این مریضی هرچند وقت یکبار اشکار می شود و دو وجه دارد یا سیاه چهره و قوی استخوان یا سفیدپوست و بزرگ اندام و همیشه سرگردان واشفته می باشد و از کار خود حیران است.
چ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «چ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ج» آغاز می شود.
ح) او فردی زیبا، خوش اخلاق، حق گو و کینه ای است و حرف ها را در دلش به خوبی نگه می دارد. او همیشه به نوعی در بحث و جدل و جنگ بسر می برد.
خ) فردی است زیبا چهره با چشمانی درشت با محبت و مقرراتی و هرچه سعی می کند رزقش بسیار شود موفق نمی شود و او فردی است تنبل و کاهل در کارها و باید این کار را ترک کند تا در زندگی موفق و سر بلند شود
د) او فردی با دیانت، پرفکر، بشاش، زیبا چهره و جنگجو است و قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه درحال ترقی می باشد.
ر) او فردی است خوش اخلاق، میانه رو، آتشی و همیشه اطرافیان در پشت سر او بدگویی می کنند. او فردی است طمعکار، زیبا چهره، خوش گذران و اگر ایمان خود را حفظ کند به هر مقام و منزلتی که بخواهد می رسد و دست او همیشه از پول دنیا تهی است.
ز) زیبا، خوش اخلاق، با محبت و خونگرم و در هر کاری مقرراتی است و در زندگی برای او سحری می کنند و در زندگی شکست بزرگی می خورد و همیشه از سردرد و زانودرد در عذاب می باشد و نسبت به زندگی دلسرد می گردد و حیران و سرگردان می شود.
ژ ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «ژ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ج» آغاز می شود.
س) او فردی می باشد پراستعداد و با ذوق و سلیقه و همیشه بهترین اجناس را انتخاب می کند و بسیار مغرور و متکبر می باشد و هر کاری که میل داشت انجام می دهد و با اطرافیان خود در نزاع و لجبازی بسر می برد فردی باشد آتشی مزاج و همیشه در چشم اهل و اعیان پر هیبت به چشم می آید.
ش) او فردی است مشفق، مهربان، جنگجو، عصبانی و خونگرم و زبان او تلخ است و هر چه در دنیا به او ضرر برسد از دست و زبان خود می خورد و اگر زبان خود را نگه دارد از بلا محفوظ می ماند و بسیار لجباز است.
ص) فردی است حرف شنو و دهن بین و هرکس هر حرفی را با او در میان بگذارد سریع باور می کند نترس و خشن و خوش اخلاق و با محبت و همیشه در حال ترقی و فکر می باشد.
ض) او فردی است خوش اخلاق و زیرک و دانا و کینه توز و همیشه نگرانی خود را در ظاهر بروز نمی دهد و پیشانی او پهن است و کمان ابرو دارد و در کارها بسیار دقیق می باشد و هرگز یاد خدا را فراموش نمی کند و به دنبال هرکار زشتی توبه می کند و فردی زرنگ است.
ط) او فردی است پاک و خوش اخلاق و خوش گذران و خو نگرم و پیراهن سیاه بر او خوشایند نیست و دوستی بسیار می کند.
ظ) او فردی است که ظاهر و باطنش یکی است و خشک و مقرراتی می باشد و اطرافیان پشت سر او بدگویی کنند و قدر مال دنیا را نداند و در سینه و اعضا خالی دارد که نشان اقبال است و دنبال دوست رود و خواهان آن است که با دوستان تفریح کند.
ع) او فردی باشد بلندمرتبه، پر گذشت، خوش اخلاق، بخشنده و مقرراتی وخشک و او هرگز قدر مال دنیا را نمی داند و در دوستی با دیگران پآینده و متعصب و در اول زندگی رنج بسیار کشد و قدر مال دنیا را نداند.
غ) زیبا چهره با گذشت و خشک و مقرراتی و احساس ناامیدی کند در فکر می رود و به گذشته و آینده خود می اندیشد دانا وعالم است و زندگی را با صلح و صداقت دوست دارد.
ف) او فردی است اتش مزاج و تند خو و جاهل و زیبا چهره و جنگ جو و خون گرم و نترس از ناحیه هر چند وقت یک بار مریض و رنج می کشد و در زندگی چند بار شکست می خورد ولی در آینده به مقام و منزلت خوبی می رسد.
ق) فردی است قادر وتوانا و زیرک و دانا و در هر کاری نقشه بسیار می کشد و موفق می شود هم زیباست و هم خوش اخلاق و فردی است خوش گذران و قدر مال دنیا را نداند و گاه گاهی با ملایمت و یا خصومت برخورد می کند.
ک) او فردی است زیبا و خوش اخلاق و زیرک و دانا و زیرک و خشک و مقرراتی و زبان او تلخ است و همیشه دیگران از زبان او در عذاب می باشند با یک کلمه حرف دیگران را برنجاند و همیشه در حال ترقی و فعالیت باشد.
گ) شخصیت افرادی که نام آنها با حرف «گ» آغاز می شود همانند شخصیت افرادی است که نام شان با حرف «ج» آغاز می شود.
ل) فردی است زیبا چهره و خوش اخلاق و یکدنده و همیشه جدایی اختیار کند و غرور خاصی دارد قدر مال دنیا را نمی داند و همیشه متعصب اطرافیان نزدیک خود می باشد.
م) خوش اخلاق و با محبت و خون گرم و نترس و همیشه اطرافیان پشت سرش بدگویی کنند و در روبرو از او تعریف و تمجید کنند او فردی باشد خوش چهره و چشمان درشتی دارد و در کارهای خود همیشه کاهلی دارد و زود عصبانی می شود و سریع خاموش می شود و در تمام کارها تقاضای کمک کند.
ن) او فردی است زیبا و خوش اخلاق و کینه توز و دم دمی مزاج می باشد گاهی اوقات بسیار خوب و گاهی اوقات بسیار بد و مقرراتی و خشک می شود همچون قاضی می باشد و در حقوق خود ودیگران به میزان برخورد کند.
و) فردی است که همیشه به دیگران کمک می کند و گاهی مغرور می شود و زبان بد پشت سر او باشد و دیگران بدی او را می گویند.
ه) او فردی است که همیشه اطرا فیان را امر و نهی می کند و زیبا چهره، تندخو و آتشی مزاج و طبع او گرم می باشد.
ی) او فردی است پر فکر و زیبا و با هرکس درافتد بر او غالب گردد. دمدمی مزاج می باشد و گاهی بسیار خوب و گاهی بسیار خشک و مقرراتی است. او فردی است چهارشانه و از مریضی شکم، گاه گاهی رنج می برد

عدد تقدیر شما چنده

آیا تا به حال شنیده اید که می گویند عدد تقدیر فلانی مثلا ۵ است یا .... و آیا تا به حال درصدد این برآمده اید که عدد تقدیر خودتان را داشته باشید و خودتان آن را به دست آورید؟ اگر دوست دارید عدد تقدیر خود را به دست آورید مراحل زیر را به دقت عمل کنید و در آخر ، تفسیر عدد تقدیر خود را بخوانید. ابتدا به ترتیب عدد سال و ماه و روز تولد و غیره خود را به صورت گفته شده محاسبه نموده و سپس تفسیر آن را در قسمت تفسیر عدد تقدیر بخوانید. 

● عدد سال
در مبحث عددشناسی فقط با اعداد یک رقمی ۱ تا ۹ و اعداد دو رقمی ۱۱ ،۲۲ و گاهی ۳۳،۴۴ و مشابه آن سر و کار داریم. این اعداد را « اعداد رهبر » می نامند. برای تبدیل هر عدد دیگر به این اعداد، ابتدا ارقام آن عدد را با هم جمع می کنیم. برای مثال، اگر متولد سال ۱۹۹۶ باشید ارقام این عدد را باید با هم جمع کنید. اگر حاصل جمع آنها یکی از اعداد ۱ تا ۹ یا ۱۱،۲۲،۳۳و... نشد باید دوباره ارقام عدد حاصل را با هم جمع کنید تا بالاخره به یکی از اعداد یک رقمی ۱ تا ۹ یا دو رقمی ۱۱،۲۲،۳۳، برسید.
در مثالی که ذکر شد همانطور که ملاحظه می شود حاصل جمع برابر است با: ۱+۹+۹+۶=۲۵ پس باید ارقام ۲ و ۵ را با هم جمع کنیم: ۲+۵=۷ بنابراین عدد سال تولد شما ۷ است. یا اگر درسال ۱۹۹۳ به دنیا آمده باشید آنگاه داریم: ۱+۹+۹+۳=۲۲ همانطور که ملاحظه می کنید حاصل آن عدد ۲۲ می شود و چون این عدد جز اعداد رهبر است دیگر نیازی به ادامه عملیات نیست و عدد سال تولد شما همین عدد ۲۲ است.
● عدد ماه
هر ماه دارای یک عدد می باشد که در زیر آمده است.
▪ ژانویه: ۱ ،
▪ فوریه: ۲ ،
▪ مارس: ۳ ،
▪ آوریل: ۴ ،
▪ مه: ۵ ،
▪ ژوئن: ۶ ،
▪ ژولای: ۷ ،
▪ آگوست: ۸ ،
▪ سپتامبر: ۹ ،
▪ اکتبر: ۱۰ ،
▪ نوامبر: ۱۱
▪ دسامبر: ۱۲

ادامه مطلب ...

نیمه گمشده من

خجالت یا کمرویی از احساس خودکم‌بینی سرچشمه می‌گیرد و در برخی موارد آنقدر شدت می‌یابد که تمامی شخصیت فرد را تحت تأثیر قرار می‌دهد، به‌طوری که چنین فردی از انجام اعمال روزمره زندگی اجتماعی باز می‌ماند و بسیاری از موقعیت‌ها و فرصت‌های اجتماعی خود را به سادگی از دست می‌دهد. چنین فردی از حضور در جمع دچار ناراحتی می‌شود که این حالت در وضعیت جسمانی او نیز اثر می‌گذارد.

به دیگر سخن کمرویی به یک مشکل روانی، اجتماعی و آزاردهنده شخصی مربوط می‌شود که همواره به صورت یک ناتوانی یا معلولیت اجتماعی ظاهر می‌گردد. به کلام ساده، خجالت (کمرویی) یعنی ترس از رویارویی با افراد ناآشنا. زیرا کمرویی نوعی ترس یا اضطراب اجتماعی است که در آن فرد از روبرو شدن با افراد ناآشنا و ارتباطات اجتماعی می‌گریزد. کمرویی، مخفی شدن از انظار و احساس عجز در عین توانمندی است. احساس کمرویی افرد همیشه در برابر انسانها متبلور می‌شود نه حیوانات، اشیا و موقعیت‌های طبیعی و جغرافیایی.
● آیا خجالت یک نوع بیماری است؟
بدون هیچ تردیدی می‌توان گفت که خجالت یک نوع بیماری است. این حالت همچنین علامتی است بر بیماری روانی. افراد خجالتی در برابر آنان که به طور واقعی شهامت دارند، کمرو و احمق به نظر می‌رسند. بسیاری از افراد کمرو با دیگران دوستی نمی‌کنند و گروهی دیگر در تمام زندگی ازدواج نمی‌کنند و مجرد باقی می‌مانند. فراموش نکنید که خجالت واقعی‌ اگر به‌خاطر بیم از ناتوانی و سستی روانی باشد، عذاب دائمی را به دنبال خواهد داشت.
شخص خجالتی، تسلیم حوادث می‌شود و خجالت تمام نقشه‌های او را برای زندگی نقش بر آب می‌کند. شخصی خجالتی در تماس با دیگران شخصیت خود را از دست می‌دهد. کمرویی و شرم دو عارضه مهم هستند که شخص خجالتی را آزار می‌دهد. شرم همیشه با سرخی صورت و سردرگمی همراه است. حالا این سؤال پیش می‌آید که چرا شرمنده هستند؟ شاید به این خاطر شرمسار هستند که به طور ناخودآگاه خود را گناهکار می‌دانند. شخص کمرو به این دلیل احساس شرمساری دارد که خود را از دید دیگران بی‌ارزش می‌داند.
● انواع خجالت
خجالت به دو نوع تقسیم می‌شود:
۱) خجالت کاذب
۲) خجالت موقتی
▪ خجالت کاذب
جملات زیر گفته‌های برخی از افرادی است که مبتلا به خجالت کاذب هستند:
-‌ من خجالتی هستم، چون لکنت زبان دارم. (ولی در حقیقت به خاطر خجالتی بودن لکنت زبان ایجاد می‌شود)
- این گوش‌های برجسته هستند که مرا خجالتی ساخته‌اند.
- من به خاطر کوتاهی قد خجالتی شده‌ام، ما فقیر هستیم اما چون در مدرسه‌ای که فرزندان افراد ثروتمند در آن بودند، درس خواندم خجالتی شدم، پیشانی من پر از جوش و پوست بدنم زشت است و...
در واقع این دلایلی که افراد برای کمرویی خود ارائه می‌کنند، واقعی نیستند.
▪ خجالت موقتی
از بین رفتن خجالت موقت، بستگی به عادت کردن شخص با محیط دارد و آشکار است که چنین فردی پس از دو یا سه بار شرکت در این محیط که برایش خجالت ایجاد می‌شود، خجالت را کنار خواهد گذاشت.
● علائم خجالت
خجالت علائم زیادی دارد که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:
-‌ تنگی نفس یا منقبض شدن عضلات
- لرزش دست‌ها، لبها و پاها
- خشک شدن بزاق در دهان
- عرق کردن زیاد از حد
- دودل بودن و افسردگی و شک دائم
- دلتنگی، نفرت داشتن از خجالت و از خود عصبانی بودن
- کمبود اعتماد به نفس که باعث می‌شود انسان حمایت شدن از سوی دیگران را آرزو کند

ادامه مطلب ...