آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

ماهی نورافشان

پیرمرد مهربونی بود که پسراش مرده بودند و نمی‌دونست که اون و زن پیر و مریض احوالش چه‌طور باید روزگار بگذرونند. هر روز می‌رفت جنگل و هیزم تهیه می‌کرد و دسته‌ی هیزم‌هارو می‌فروخت تا نون بخره، وگرنه گشنه می‌موندند. یه روز که ناله‌کنان به جنگل می‌رفت، به مرد ریش‌بلندی برخورد که بهش گفت: «از رنج‌های تو آگاهم و می‌خوام کمکت کنم. اینم یه کیف با صد سکه.» پیرمرد کیفو گرفت و از حال رفت. وقتی به حال اومد که مرد ناپدید شده بود. پیرمرد برگشت خونه، بی‌اونکه چیزی به زنش بگه، صد سکه‌رو زیر یه کُپه پِهن قایم کرد: «اگه اونارو بهش بدم، زود قالشو می‌کنه.» و فردا مثل روز پیش بازم به جنگل رفت.
شبِ بعد، سفره‌رو رنگین دید. دلواپس شد و پرسید: «این همه چیزو چه‌طور خریدی؟»
زنش گفت: پهن‌ها رو فروختم.»
«ای فلک‌زده! اونجا صد سکه قایم کرده بودم!»
فردای اون روز پیرمرد بیشتر از بیش، آه‌کشان در جنگل می‌رفت که باز به همان مرد ریش‌بلند برخورد. مرد گفت: «از بداقبالی تو آگاهم. شکیبا باش‍! این هم صد سکه‌ی دیگر!»
پیرمرد این بار اونارو زیر یه کُپه خاکستر قایم کرد. زنش روز بعد خاکسترها رو فروخت و سفره‌ای ترتیب داد. وقتی پیرمرد به خونه برگشت و موضوعو فهمید، حتی یه لقمه هم نخورد و ناله‌کنان به رختخواب رفت.
فردای اون روز در جنگل گریه می‌کرد که اون مرد برگشت: «این بار، دیگه بهت پول نمی‌دم. این بیست و چهار تا قورباغه‌رو بگیر و بفروش و با پولشون یه ماهی بخر! بزرگ‌ترین ماهی‌ای که می‌تونی بخری!»
پیرمرد قورباغه‌ها‌رو فروخت و یه ماهی خرید. شب متوجه شد که می‌درخشه. چنان نوری می‌تابوند که همه‌ی اطراف‌ رو روشن کرده بود و درست مثل یه فانوس می‌درخشید. شب، اونو بیرون پنجره آویزون کرد تا تو خنکا باشه. شبی تاریک و توفانی بود. ماهی‌گیرهایی که وسط دریا بودند، بین امواج، راه برگشت رو پیدا نمی‌کردند. تو اون پنجره نور رو دیدند و به سمت نور، پارو زدند و نجات پیدا کردند و به ماهی‌گیر نصفی از صیدشونو دادند و با اون عهد کردند که اگه اون ماهی رو هر شب به پنجره آویزون کنه، صید اون شبو باهاش نصف می‌کنن.
و همین کارو کردند و اون پیرمرد مهربون از فقر نجات پیدا کرد.


برگرفته از کتاب:
کالوینو، ایتالو؛ افسانه‌های ایتالیایی؛ برگردان محسن ابراهیم؛ چاپ نخست؛ تهران: مرکز 1389.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد