ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پابلو نرودا
در کشور من کوهی است.
در سرزمین من رودخانهئی است.
با من بیا.
شب از کوه بالا میرود.
گرسنگی با رودخانه سرازیر میشود.
با من بیا.
آنان که در رنجند کیانند؟
نمیدانم، اما مردم مناند
با من بیا.
نمیدانم، اما پیش من میآیند
و به من میگویند: «ما رنج میبریم.»
با من بیا.
و به من میگویند: «مردم تو،
مردم شوربخت تو،
میان کوه و رود،
با اندوه و گرسنگی،
نمیخواهند تنها پیکار کنند،
آنان در انتظار تواند، ای دوست.»
و تو ای تنها محبوب من
ای دانهی سرخ و کوچک گندم،
پیکار ما دشوار است،
زندگی دشوار،
اما تو با من خواهی آمد.
برگرفته از کتاب:
نرودا، پابلو؛ هوا را ار من بگیر خندهات را نه!: گزینهی شعرهای عاشقانه