همیشه سکوت نشانه ی تایید حرفِ طرف مقابل نیست ،
گاهی نشانه ی قطع امید از سطح شعور اوست !
شما از نظر ظاهری به عنوان
یک فرد بالغ شناخته میشوید، اما تا زمانی که از نظر عاطفی و ذهنی به بلوغ نرسیده،
نمیتوانید نام یک شخص کامل را بر روی خود بگذارید.
روشهای زیر به شما کمک میکند که راه رسیدن به کمال را آسانتر طی کنید:
۱)مسئولیتپذیری: اساس شخصیت و درستی، مسئولیتپذیری است. بدون هیچ عذر و بهانهای
یاد بگیرید که مسئولیت کارهایی را که انجام میدهید به عهده بگیرید. همانطور که
تحسین و تمجید را قبول میکنید باید گله و شکایت را نیز بپذیرید. برای پیآمد
تصمیمهای خود آماده باشید و سعی کنید تصمیمات درستی اتخاذ کنید، چرا که قبول
مسئولیت کار دشواری است.
۲) احساسات خود را کنترل کنید: عدم توانایی در کنترل احساس میتواند هم در زندگی
فردی و هم در زندگی اجتماعی لطمات جبرانناپذیری را به شما وارد آورد. نباید بهطور
کلی احساستان را بکشید بلکه باید آنها را از طریق گفتار و رفتار موجه بروز دهید.
۳) بخشنده باشید: موفقیت شما به کمکهایی بستگی دارد که در میان راه از دیگران
دریافت میکنید. بدون هیچ چشمداشتی به دیگران کمک کنید. اگر توان مالی شما اجازه
میدهد میتوانید هزینهای را نیز به خیریهها و سایر مؤسسات اینچنینی اختصاص
دهید. اگر دست شما از نظر مالی باز نیست، میتوانید از وقت خود استفاده کرده و به
آموزش بچههای بیسرپرست بپردازید.
۴) وقت فراغت خود را با خانواده و دوستان بگذرانید: صلهرحم را از یاد نبرید. اگر
نمیتوانید همیشه به دیدنشان بروید، حداقل ارتباط تلفنی را قطع نکنید. این امر
برای دوستانتان نیز صدق میکند. اگر سرتان خیلی شلوغ است، سعی کنید حداقل آخر هفته
را با آنها بگذرانید. میتوانید یک نوشیدنی با هم میل کنید.
۵ ) خود را بشناسید: ضعفهای شخصیتی خود را از بین ببرید. هرکدام از ما عیب و ایراداتی
در شخصیت خود داریم. در شناخت عادات، ویژگیهای اخلاقی و بهطور کلی شخصیتتان تلاش
کنید. به نظرات دوستان و اقوام در مورد صفات اخلاقی خودتان گوش کنید. ضعفهای خود
را بهتدریج از بین ببرید و نقاط قوت خود را تقویت کنید.
۶) متوجه رفتار خود باشید: رفتار و گفتار شما در قبال دیگران تعیینکننده برخورد
آنها در قبال شما است. شما یک تابلوی تبلیغاتی متحرک هستید که توجه همه را به خود
جلب میکنید، پس بهتر است اخلاق خوب خود را به نمایش بگذارید. اگر این کار را
نکنید مردم از شما خوششان نمیآید، شما را استخدام نمیکنند و با شما قرار ملاقات
نمیگذارند.
۷ ) کار خودتان را انجام دهید: کاری که تصور میکنید برایتان مناسب است انجام دهید
نه کاری که دیگران فکر میکنند، انجام آن برایتان لازم است. به عبارت دیگر در پی
رسیدن به خوشی و سعادت باشید. هیچگاه خودتان را با کسی مقایسه نکنید؛ بهویژه در
مورد مسائل مالی، برای اینکه ممکن است احساس نارضایتی کنید.
۸) درستکار باشید: یک فرد درستکار همیشه برای اصول اخلاقی ارزش بیشتری نسبت به
لذات و سودهای شخصی قائل است. کارمندان، همکاران و دیگران برای افراد درستکار ارزش
بسیار زیادی قائل هستند. روی حرف خود بایستید و کاری را که فکر میکنید درست است،
انجام دهید.
۹) با هدفتان روبهرو شوید: افراد موفق از رؤسای شرکتها گرفته تا ورزشکاران همه و
همه دارای یک عادت ویژه هستند؛ هدفمندی و تلاش برای رسیدن به مقصود. بدون داشتن
هدف و نقشه مناسب برای رسیدن به آن زندگی شما عادی شده و شادی و موفقیت ناچیزی را
میتوانید بهدست آورید. برای خود اهداف روزانه، هفتگی و ماهیانه تعیین کنید، سپس
راه مناسب برای هریک را طرحریزی کنید و تمام تلاش خود را برای رسیدن به آن بهکار
بندید.
۱۰) عادات بد خود را ترک کنید: هریک از ما بهطور متفاوت دارای عادات بدی هستیم.
دیر یا زود پیآمدهای منفی آن متوجه ما خواهد شد. با خودتان عهد ببندید که رفتار
بد خود را کاهش داده و یا بهطور کلی از میان ببرید. مثلاً یکی از عادات بد تأخیر
داشتن است. به دوستان و خانواده خود بگوئید که میخواهید چنین عادتی را برای همیشه
از زندگی خود بیرون کنید.
۱۱) با روحیهای جوان و شاداب فعالیتهایتان را پی بگیرید: به خاطر داشته باشید که
سن شما به آن اندازهای است که خودتان میخواهید. یک شیوه شاداب و جوانپسند را در
زندگی پیش بگیرید تا بدن و ذهن شما همواره به تحرک واداشته شوند.
۱۲) از موقعیتهای خود استفاده کنید: فرصتهای بیشماری در زندگی هر فردی وجود
دارد، اما سود بردن از آنها کار سادهای نبوده و دارای ریسک بالایی است. اما باید
توجه داشته باشید که هیچ کار بزرگی بیخطر نیست؛ چه این موقعیت را داشته باشید که
برای خودتان شغلی راه بیندازید، چه با کسی که به هیچ وجه در سطح شما نیست قرار
ملاقات بگذارید، به خودتان مطمئن باشید و تا تنور داغ است نان را بچسبانید.
۱۳) تمرین بردباری کنید: صبر و پافشاری شما را به سمت کامیابی و موفقیت رهنمون میسازند،
بیشتر انسانهای بزرگ بیشتر از اینکه موفق شده باشند، در زندگی خود با شکست مواجه
میشدند. زمانی که بیحوصله میشوید باید یاد بگیرید که خونسردی خود را حفظ کرده و
آرام باشید.
۱۴) علائق خود را متنوع سازید: یک سرگرمی جدید برای خودتان پیدا کنید تا افقهای
جدید را بر روی خود باز کنید. با یادگیری ورزشها و مهارتهای جدید خود را به چالش
وادار کنید. یکی از کارهایی که میتوانید در این خصوص انجام دهید، یادگیری یک زبان
جدید است. زمانی که این کار با موفقیت انجام شد، به عنوان پاداش، سفر تفریحی به
کشوری که زبان آن را یاد گرفتهاید را به خودتان هدیه دهید تا پیشرفت خود را محک
بزنید
مشاورانی که با مسائل
ازدواج و خانواده سروکار دارند نبود ارتباط کلامی را به نارضایتی از خانواده مربوط
میدانند و از آن بالاتر اعتقاد دارند ارتباط کلامی نامناسب بین زن و شوهر موجب
دور شدن از خوشبختی میشود.
برای اینکه جلوی چنین پیشامدی را در خانواده خود بگیرید باید نکاتی را در نظر
بگیرید که خانوادههائی که ارتباط کلامی خوب و مناسب در آنها حاکم است قبلاً به
کار بستهاند.
تجربه این خانوادهها به ما میآموزد چگونه روشهای ارتباط غلط را کنار بگذاریم و
بهجای آن روشهای مؤثر را به کار بگیریم. خانوادههائی که ارتباط کلامی مؤثر
دارند ۶ قانون را برای ارتباط مؤثر و موفق عنوان میکنند.
● قانون نخست؛ وقت کافی بگذارید
بیشتر ارتباطات کلامی در خانوادههای موفق خودانگیخته و خودجوش است. اعضاء چنین
خانوادههائی میگویند؛ ”وقتی کارهای خانه را انجام میدهیم با هم حرف میزنیم.“
یا ”هر وقت دور هم هستیم حرف میزنیم.“ بعضی خانوادههای موفق هم هر روز وقت خاصی
را معین میکنند که همه اعضاء خانواده دور هم جمع شوند و حرف بزنند.
بعضی خانوادهها زمان شام خوردن را برای گفتوگو درباره لحظات خوشایند روزشان
انتخاب میکنند. بعضی خانوادهها هم وقت دیگری را بهصورت ”شب خانواده“ یا ”شورای
خانواده“ انتخاب میکنند و اعضای خانواده اتفاقات لذتبخش، مشکلات و دغدغههای خود
را با یکدیگر در میان میگذارند. این خانوادهها مشکلات و سختیها را نیز بیان میکنند
زیرا اعتقاد دارند جنبه مثبت زندگی در این گفتوگوها نمایان میشود.
به این ترتیب خانوادههای موفق تمام وقت خود را صرف بیان مشکلات و نگرانیهای خود
نمیکنند و وقت کافی اختصاص میدهند تا همه اعضای خانواده درباره علایق خود هم، چه
مهم، چه پیش پاافتاده، صحبت کنند.
● قانون دوم؛ گوش بدهید
اعضای خانوادههای موفق درک میکنند که ارتباط کلامی درست دو وجه دارد؛ حرف زدن و
شنیدن. آنها از افتادن در دام تمرکز بر حرف زدن پرهیز میکنند.
گوش دادن به صحبتهای همدیگر رابطه بین افراد را مستحکمتر میکند چون توجه و
احترام را میرساند. خانوادههای موفق شنوندههای خوب و فعالی هستند و به این
ترتیب درک آنها از یکدیگر عمیقتر میشود. شنونده فعال باید به حالت چهره، وضعیت
بدن و لحن صدا به اندازه کلماتی که میشنود توجه داشته باشد. باید با سر تأیید کند
یا چیزی بگوید که نشاندهنده توجه او باشد.
● قانون سوم؛ تسویه حساب کنید
شوهری را در نظر بگیرید که تمام بعدازظهر ناراحت بوده است. چند بار به همسرش پرخاش
کرده و بقیه روز را برخلاف معمول ساکت نشسته و البته خانم هم از این وضعیت آزردهخاطر
شده است. طبیعی است که خانم از شوهرش ناخشنود و دلشکسته شود.
به هر حال دلشکستگی او براساس این فرض است که آزار و رفتار منفی شوهر مستقیماً او
را نشانه گرفته است. خانم تصمیم میگیرد ببیند آیا شوهرش واقعاً از دست او عصبانی
یا ناراحت است یا اتفاق دیگری افتاده است. او میگوید؛ ”امشب بداخلاق و عبوس شدی.
رفتارت به خاطر کاری است که من انجام دادهام یا اتفاق دیگری افتاده است؟ حالت خوب
است؟“ بعد شوهرش تعریف میکند که بودجه پروژهای که بر عهدهاش بوده تعدیل شده و
به همین علت او مجبور شده دوستش را که در آن پروژه همکاری میکرده از کار بیکار
کند... او اصلاً از دست همسرش ناراحت و عصبانی نبوده است!
اگر خانم به درستی ارتباط برقرار نمیکرد و موضوع روشن نمیشد رفتار شوهر را بد
تعبیر میکرد و ممکن بود طوری واکنش نشان بدهد که شبشان را از آنچه بود بدتر کند.
پیامهای مبهمی را که از اعضاء خانواده دریافت میکنید با این پرسشها معلوم کنید؛
”مطمئن نیستم منظورت از این کار چیست؟“ یا ”من از آنچه میگوئی یا میکنی اینطور
برداشت میکنم و ... آیا درست است؟“
●قانون چهارم؛ به دنیای اعضاء خانواده خود نفوذ کنید
هر یک از ما در دنیای منحصر به فرد خود زندگی میکنیم. هیچکس زندگی را دقیقاً آنطور
که ما میبینیم نمیبیند. دیدگاه شما نسبت به یک مسئله معین به تجارب گذشته شما
درباره آن مسئله، ارزشهائی که به آن باور دارید و ویژگیهای شخصیتیتان بستگی
دارد. یعنی هنگامی که دو نفر روی موضوعی توافق ندارند همیشه به این معنی نیست که
یکی از آنها حق است و دیگری باطل. علت فقط این است که دو نفر از دو دنیای متفاوت و
با دو دیدگاه متفاوت مسئله را بررسی میکنند.
● قانون پنجم؛ لولو خورخوره را به فیلمهای ترسناک بسپارید
یادتان میآید وقتی بچه بودیم چه بازیهائی میکردیم؟ یکی داد میزد لولو خورخوره
آمد؛ بقیه جیغ میزدند و فرار میکردند. این بازیها هم ترسناک بود هم بامزه.
آدم بزرگها هم از این بازیها دارند اما مدل بازی آدم بزرگها خیلی بامزه نیست.
این بازی آدم بزرگها را عصبی میکند، ارتباطات را خراب میکند و روابط را از بین
میبرد. لولو خورخوره آدم بزرگها انتقاد، ارزشگزاری و برخورد از موضع بالا بهصورت
قضاوت بیادبانه و توهینآمیز است.
وقتی یکی از طرفین قضاوت توهینآمیز میکند رابطه از بین میرود. خانوادههای موفق
ناراحتیها را زود فراموش میکنند و اجازه نمیدهند مشکلات تمام دستاوردهای زندگی
شادشان را در هم بشکند.
● قانون ششم؛ صادق باشید
ویژگی الگوی ارتباطی در خانوادههای موفق صداقت و روراستی است. در چنین خانوادهای
هرکس هر حرفی میزند همان منظور را دارد و منظورش همان است که میگوید.
اعضاء خانواده موفق به زورگوئی، زرنگی و کلک، سرزنش، سلطهگری و فرمان دادن متوسل
نمیشوند. آنها از وابستگی سوءاستفاده نمیکنند، فداکارهای خاموش نیستند که مدتها
رنج میبرند و سر آخر به گناه آلوده میشوند. همه روشهای فریب دادن دیگران به
ریاکاری و تیرگی رابطه میانجامد. بعضیها به غلط ”صداقت“ را بهانهای برای
نامهربانی بیش از حد میدانند. خانوادهای موفق است که بین صداقت و محبت تعادل
برقرار میکند.
آنها مسائلشان را مسخره جلوه نمیدهند تا با آن مواجه نشوند. از طرف دیگر یک
اشتباه را دستاویز قرار نمیدهند تا درباره نظر دیگری قضاوت کنند و سلیقه، مدیریت
زمان، بهداشت و عادات مطالعه دیگری را زیر سئوال ببرند.
اصل مهم این است که هر اختلاف نظر، هر فکر یا هر جنبهای از روابط انسانی را میتوان
از راه مثبت، بدون پیش داوری و بدون آزار رساندن به دیگران مطرح کرد.
محبت و مهربانی به کار نبردن کلمات درشت و آزارنده است. گاهی توجه به نیازهای سایر
اعضای خانواده و کمک کردن به آنها پیش از آنکه از شما کمک بخواهند بیشتر مهربانی
شما را ثابت میکند.
● همسر رویائی بشوید
اگر بخواهیم در کاری موفق بشویم معمولاً برای آن زمینهچینی میکنیم. اگر کسی
بخواهد موسیقی کار کند معمولاً از معلمی درس میگیرد، نه اینکه یکباره و از همان
اول مسیقیدان شود البته ممکن است کسی به تنهائی شروع کند و در نهایت بتواند آهنگهای
سادهای را از کار در بیاورد اما بهندرت میتوان با این روش به موفقیت شایانی دست
یافت. مربی به کارآموز یاد میدهد کدام کلید، نت معینی را ایجاد میکند، چه تکنیکی
برای استفاده از آن کلید وجود دارد و چهطور باید نتهای موسیقی را از روی نشانهها
نواخت تا قطعه موسیقی درست اجرا شود.
هنگامیکه آموزش پایه را گرفتیم دیگر دست خودمان است که چهقدر تمرین کنیم و آنچه
را یاد گرفتیم گسترش بدهیم.
پس از سالها تمرین کارآموز قدیم خودش به جائی میرسد که میتواند آهنگی برای
پیانو بسازد. پس واضح است که موفقیت متعلق به تازهکارها نیست.
با این حال ما معمولاً انتظار داریم بدون هیچ دستورالعمل یا تمرینی در امر ازدواج
موفق باشیم. بیشتر اوقات روی علائق مشترک یا تفاهم تأکید میکنیم و وقتی اوضاع بر
وفق مراد پیش نرفت به فکر سرزنش تفاوتهای فردی یکدیگر میافتیم که در مواردی که
کار به طلاق میانجامد آنها را ”تفاوتهای سازش ناپذیر“ مینامند.
معمولاً کسانی که در ازدواج به مشکلی برخورد کردهاند به روشهائی که به کار گرفتهاند
فکر نمیکنند یا تصمیم نمیگیرند که از روی کتاب یا با کمک متخصص تمرین کنند.
نامزدها هم معمولاً دنبال یادگیری اوصول پایه و تکنیکهای تمرینی صحیح در زندگی
مشترک آیندهشان نیستند. به همین علتها روابط بسیاری از زن و شوهرها طوری شکل میگیرد
که در نهایت به شکست میانجامد.
نجات دادن ازدواجی که رو به نابودی است خیلی کار میبرد اما ارزشش را دارد. اگر
خدای نکرده ازدواجتان به مرحله بحرانی رسیده است باید هرچه زودتر کاری بکنید.
حتی اگر وارد مرحله بحرانی نشدهاید ولی بیم آن میرود که وارد این مرحله بشوید میتوانید
از سه روش بهره بگیرید. حتی اگر خانواده موفقی دارید باز هم این راهکارها کمک میکند
همچنان موفق بمانید.
۱) ازدواج مثل یک تیم ورزشی است. وقتی با زوجهائی که در مرحله بحرانی هستند صحبت
کنیم معمولاً فقط یک طرف داستان را میشنویم. معمولاً این یک طرف داستان شکایت یکی
از زوجین از دیگری است که تمام تقصیرها را به گردن او میاندازد؛ ”اگر این کار را
نمیکرد“ یا ”اگر فلان کار را میکرد.“ همه میدانند که هیچ مشکلی یک طرفه پیش
نمیآید. البته ممکن است یکی از طرفین بیشتر از دیگری به ازدواج صدمه زده باشد، مثلاً
خیانتی صورت گرفته باشد، اما معمولاً فقط یکی از زوجین مستحق سرزنش نیست.
انتظار نداشته باشید همسرتان تمام سختیهای رابطه را به دوش بکشد. هر یک از دو طرف
باید، بدون تلاش برای تغییر یا کنترل همسرش، درون خودش را بکاود. در زندگی زناشوئیتان
گروهی کار کنید تا همسرتان هم همین روش را برگزیند.
۲) رویای همسرتان بشوید. حتماً وقتی جوانتر بودید رویاها و تصوراتی از رابطهتان
با همسر آیندهتان داشتید. همسرتان هم همینطور.
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که مردم پس از ازدواج مرتکب میشوند این است که دیگر
با هم مثل نامزدها رفتار نمیکنند. حتماً آن دوره را به یاد دارید، وقتی که مؤدب،
مهربان، حمایتگر، فداکار، باملاحظه، مراقب، در دسترس و نسبت به همسر فعلیتان حساس
بودید. یادتان میآید که خود را با رویای او مطابقت میدادید؟
میدانستید دوست دارد چه بپوشید، میدانستید چه چیزی ناراحتش میکند یا او را میترساند
یا آزارش میدهد و از آنها دوری میکردید. تلاش میکردید تا بفهمید چه چیزی برایش
مهم است و خوتان هم آن را مهم میدانستید حتی اگر آن مسئله پیش از آن برایتان مهم
نبود. باز هم همین کارها را بکنید. هیچکس همسر رویاهایش را فراموش نمیکند. اگر
این کار را بکنید کمکم متوجه خواهید شد که همسرتان هم دارد همین کارها را برای
شما انجام میدهد.
۳) درباره همسرتان به دیگران حرفهای خوب بزنید، چه در حضور خودش چه وقتی خودش
نیست. اگر روی جنبههای مثبت همسرتان متمرکز شوید در خواهید یافت او نه تنها آن
جنبههای مثبت را بیشتر به کار میگیرد بلکه روز به روز بر فهرست جنبههای مثبتش
میافزاید.
اگر آقای خانه آشغالها را سر ساعت ۹ بیرون میگذارد از او تشکر کنید. از خانم
خانه برای غذای خوشمزهای که پخته تشکر کیند و به دیگران هم بگوئید که او چه آشپز
خوبی است. حتماً از قدرت یا هوش همسرتان جلوی دوستانش تعریف کنید. به این ترتیب هم
همسرتان از تعریفهای شما قدردانی میکند و هم خودتان با او راحتتر خواهید شد
زیرا خودتان را طوری برنامهریزی کردهاید که با او با احترام و قدرشناسی رفتار
کنید.
ازدواج کار و تمرین میخواهد اما پاداش آن یک عمر باقی میماند. به یاد داشته
باشید ازدواج موفق یک شبه اتفاق نمیافتد همانطور که مشکلات زناشوئی هم در چند
روز آشکار نمیشوند
آیـا تصمیم به ازدواج دارید؟ و یا آنکه در حـال حـاضـر متاهل مـی باشـیـد؟ شـمـا قادر به بـنیان نـهادن یک ازدواج موفق و پایدار خواهید بود. من بر اساس تجربیات پیشـیـن خـود می دانـم کـه پـایدار نگاه داشتن یک ازدواج موفق مستلزم تـلاش و کـوشـش مسـتمـر است. باید متوجه باشـیـد کـه مفهوم ازدواج چیزی فراتـر از یـک پـیـمان قـانـونی و مشروع میباشد که به واسطه آن به زن و مرد اجازه میدهد بعنوان زن وشوهر در کنار یکدیگر زندگی کنند.
● اهمیت مشاوره پیش از ازدواج
مـشاوره پیش از ازدواج را شدیدا به شما توصیه میکـنـم. شــانس ایجاد یک ازدواج
موفق هنگامی که زن وشوهر قادر باشند با یکدیگر در رابطه با مـسائـل ذیـل گـفـتـگو
کـرده و بـه یـک تـفـاهـم رضایت بخش و دو سویه در عرصه زندگی مشترک دست یابند،
افزایش می یابد:
۱) عقاید و رسوم مذهبی و معنوی.
۲) روابط جنسی ( نگرشها و علایق جنسی )
۳) مادیات ( اهمیت آن، نحوه خرید و تدابیر سرمایه گزاری)
۴) بهداشت فردی و انتظارات و نگرشها نسبت به تناسب اندام.
۵) مدیریت خانواده ( وظایف ومسئولیت ها )
۶) پرورش و تربیت فرزندان و تعداد آنها.
۷) ورزش ها، سرگرمی ها، فعالیت های تفریحی و نحوه گذراندن تعطیلات.
۸) دید و بازدید از خوشاوندان خود و همسرتان.
۹) تعهدات اجتماعی.
۱۰) اهداف و آرزوهای فردی.
اینکه از پیشینه خانواده هـمسـرتـان آگـاهـی یـابـیـد بـسیـار ضـروری مـی بـاشـد.
چـون شـخـصـیـت کنونی شما تا حد زیادی برگرفته شده و حاصل همان تجاربی است کـه در
شرایط و محیط یک خانواده خاص کسب کرده اید. خـانـواده پـیـونـد دهنده فرد بـا
گـذشته مـی باشد. مـا شـدیـدا مـتـاثر نگرشها، رفتار و کنشهای خانواده ای هسـتـیـم
کـه در آن پرورش یافته ایم. بله درست است شما تنها با یک فرد نیست که وصلت میـکنید
بلکه با طرز تربیت خانوادگی وی نیز تا آخر عمرتان سر و کار خواهید داشت.
● مفهوم تعهد در ازدواج
ازدواج خوب و مـوفـقـیـت آمـیـز وجـود دارد امـا ازدواج بـی عیب و نقص و تمام عیار
میسر نمیباشد. هر ازدواج موفق و پایدار شامل متعهد گشتن بی قید و شـرط نـسـبـت بـه
یک فرد نا کامل است. این انتظار که همسرتان کامـل و فـاقـد هـر گـونه عیبی باشد
واهی و نا معقولانه می باشد. امروزه که جدایی ها و طلاق های شـتابـزده در کوچکترین
نشانه اختلاف و مشکلات زندگی اتفاق می افتند مهم است که از خودتان سوال کنید که
تعهد شما نسبت به ازدواج چیست؟ تـعـهد بـه ازدواج بـه مـفهـوم آن اسـت که زن و
شوهر به یکدیگر چنین گفته باشند: مـا نسبت به زنـدگی مـشـتـرکـمان بـی اعتنا و بی
اهمیت نیستیم. ما ازدواجمان را بر پایه عشق، احترام، شرافت و عـلاقـه دو سـویه و
خالصانه با یکدیگر آغاز کرده ایم. ما اعتقاد داشتیم و داریم که به یکدیگر وفادار
بمانیم، صـادق بـوده و دروغ نـگویـیـم و بـه یکدیگر اعتماد داشته باشیم. چـه در
حـضـور یـکدیـگر چـه در غیاب یکدیگر . رعایت نکات زیر سبب تحکیم تعهد به زندگی
مشترک میگردد:
ـ سازگاری معنوی
ـ سازگاری شخصیتی
ـ خود شناسی آگاهانه
توانایی در ارتباط برقرار کردن با یکدیگر (بیاموزیم که چگونه بحـرفهای همسرمان گوش
دهیم و پرسشهای وی را واضح، مشخص، بـدون پـیش داوری و بدون کینه ورزی و انتقام
جویی پاسخ گوییم.)
علاقه دو سویه بیکدیگر
● خصایص اثر بخش
۱) افرادی که در ازدواجشـان یـک نـظام ارزشـی مـقـتـدر را بکار می بندند، بسیار
زیاد در مـحقق گشتن یک ازدواج و ارتباط موفق و صحیح به آنها کمک خواهد کرد. نـظـام
ارزشی که دربـرگیـرنـده صـفـات و خـصـوصـیات: صـداقت، راستی، همـبستگی، اعتماد،
احترام، عشق، گذشت، تفاهم و وفاداری به یکدیگر مـی باشد. ازدواجی که در آن زن و
شـوهـر دارای انـتـظارات متـضاد و خـواسـته هـای غیر قابل انعطاف می باشند،
شـانـسـی برای موفقیت وجود نخواهد داشت.
۲) مشـاجـرات و اخـتـلافـات را بـه شیوه سازنده و ثمر بخش حل و فصل کنید. که شامل
تمرکز بـر دغدغه های هر دو فرد و یافتن گزینه ها و راههایی می باشـد کـه هـر دو
طـرف منتفع گشته و به خواسته هایش دست یابد. تـقـریـبـا در هـر اخـتـلاف یـک نفر
احساس می کند که مورد بی مهری، بی احترامی و بی توجهی قرار گرفته است. در ازدواج
نباید ایـن چـنـین باشد که همواره یک فرد برنده و فرد دیگر بازنده گردد. چـون آن
دیـگر مـذاکـره نبوده بلکه تحکم و سلطه گری می باشد.
۳)دوام ارتـباط زناشویی هنگامی که زن و شـوهر زمـان و مـیـدان بـیـشتـری در
اخـتـیـار یکدیگر قرار میدهند تا اندکی آزاد باشند، افزایش می یابد.
۴) فراتر از هر چیز آنکه ایمان داشته باشید. ازدواج میتواند تجربه ای سودمند برای
شما باشد. با کمی همت و تلاش ازدواج شما موفقیت آمیز خواهد بود
شاید تا کنون در مورد هوش عقلانی بسیار شنیده باشید و درمورد مزایای آن زیاد گفته باشند. ولی در این یادداشت قصد داریم به هوش عاطفی بپردازیم . اصطلاحی که احتمالا کمتر توضیح داده شده است و از طرفی اثرات آن بر سعادت و خوشبختی انسان شگفت انگیز است. هوش عاطفی همچنین نقش موثری در آرامش انسان دارد.
در واقع این هوش عاطفی است که می تواند هوش عقلانی را بکار گیرد و در جهت مقصودش
به پیش ببرد. شاید تا کنون افراد باهوش زیادی را دیده باشید که نه در شغل و کارشان
و نه در روابط خانوادگی و روابط بین فردی اشان و نه در تفریح و عشق ورزیدنشان و
... موفقیتی حاصل نکرده اند. و کسانی را هم می شناسیم که علیرغم اینکه از هوش
سرشاری برخوردار نیستند زندگی آرام و موفقی داشته اند و حتی به سطوح بالای موقعیت
ها اجتماعی دست یافته اند. ( داستان مسابقه خرگوش و لاک پشت )
هوش عاطفی مجموعه ای از مهارتها و شاخصهایی است که در زیر توضیح داده می شود:
۱) شناخت احساس خود :
فرد باید قادر به شناخت و پیش بینی احساسات خود در موقعیت های مختلف باشد . شاید
این جمله بدیهی به نظر برسد ولی باید روی آن بیشتر تامل کنیم . اشخاص زیادی هستند
که یا از احساسات مختلف خود آگاهی ندارند . یا ریشه آنها را نمی فهمند. به مثالهای
زیر توجه فرمائید :
- نمی دانم چرا از فلانی بدم می آید.
- نمی دانم چرا علیرغم اینکه خواهان موفقیت در کنکور هستم ولی هنگام مطالعه بی
انگیزه هستم.
- نمی دانم چرا احساس پوچی و کلافگی می کنم.
۲) کنترل احساس خود :
شناختن احساس هایی چون تنفر ، عصبانیت ، افسردگی ، اضطراب ، غم و .... هزاران
احساس دیگر به تنهائی کافی نیست ، بلکه باید آنها را تحت کنترل بگیریم . راننده
خوب نه تنها جای ترمز ماشین را می شناسد ، بلکه به هنگام لزوم آن را در اختیار می
گیرد و بر آن مسلط است.
۳) بر انگیختن و به هیجان آوردن خود :
افرادی که هوش عاطفی بالا دارند ، با اندیشیدن به عواقب احتمالی یک عمل ، نسبت به
انجام دادن یا ندادن آن برانگیخته می شوند. این افراد قدرت دارند که اهداف متعالی
خود را تجسم کنند ، برنامه بریزند و جهت رسیدن به آنها انرژی بگذارند. پشتکار و
اراده نشانه برانگیخته شدن آنهاست و این کاری است که کمتر از هوش عقلانی بر می
آید.
۴) شناخت احساسات دیگران :
افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در لاک خود فرو نمی روند تا فقط اسب خود را
برانند.
آنها تعاملات گسترده ای با اجتماع دارند و می توانند دنیا را از منظر دیگران هم
ببینند . لذا این افراد تحمل بالایی نیز دارند.
۵ ) تنظیم روابط با دیگران :
پس از شناخت احساسات دیگران ، نوبت به روابط با آنها می رسد. در اینجا تعادل و
تعامل حرف اول را می زند. افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در دوستی ها و روابط
بین فردیشان افراط و تفریط ندارند. آنها از هر کس انتظاری متناسب با خودش دارند.
آنها می دانند که تمام آدمها شخصیت کامل و بیست نیستند. لذا توقع ندارند همه افراد
همانطور عمل کنند که درست است ، یا همانطور عمل کنند که آنها دوست دارند.
در واقع مردم را همانطور که هستند می پذیرند و اگر تلاشی جهت تغییر شخصیت دیگران
در جهت اصلاح آنها انجام می دهند، توقع ندارند که حتما به نتیجه رضایت بخش ختم
شود.
هر کدام از شاخصهای پنجگانه فوق مباحث عمده ای در روانشناسی کاربردی و وروانشناسی
علمی دارد که در اینجا به همین مقدار بسنده می کنیم .
آیا میزان هوش عاطفی شما بالاست ؟ چرا
شاید بارها و بارها انسانهای موفقی را در زندگی خود دیده باشید و از ته دل آرزو داشتهاید شما هم مثل این انسانهای موفق زندگی کنید و به آرزوهای خود دست یابید.
در این راه اولین قدم این است که نتیجهی دلخواه را بدانید یعنی دقیقاً مشخص کنید
که چه میخواهید، قدم دوم انجام عمل است وگرنه خواست شما به صورت رؤیای شخصی باقی
خواهد ماند و قدم سوم یافتن راهی برای کنترل افکار و بررسی نتایج اقدامات خود و
اینکه بدانیم کارمان، ما را به هدف نزدیک یا از آن دور میکند و سپس قدم چهارم
یعنی ایجاد نرمش برای تغییر رفتار و مقاومت در برابر پاسخهای منفی برای رسیدن به
هدف میباشد.
هفت خصلتی که میتواند موقعیت هر کس را تضمین کند از این قرار است:
۱) عشق:
این عشق است که سبب میشود افراد تا دیر وقت بیدار مانده و صبح خیلی زود، برخیزند.
عشق، به زندگی نیرو و معنی میدهد.
۲) ایمان:
راهی برای استحکام اعتقادات
۳) برنامهریزی:
راهی برای سازمان دادن منابع
۴) مشخص بودن ارزشها:
درک ارزشها یکی از حساسترین کلیدهای نیل به ترقی است.
۵) انرژی:
موقعیتهای بزرگ را نمیتوان از انرژی جسمی جدا کرد.
۶) جلب دوستی:
ایجاد رابطهای بهینه با دیگران
۷) تسلط به فن ارتباط:
کسانی که زندگی و فرهنگ ما را شکل میدهند به فن ارتباط با دیگران مسلط هستند.
یک بار از «پانکرهانت» میلیاردر صاحب نفت تگزاس خواستند تا راز موفقیت را برای
مردم بازگو کند. او گفت: موفقیت امر سادهای است اول تصمیم بگیرید که دقیقاً چه
میخواهید آنگاه تصمیم بگیرید که در صورت رسیدن به آرزوهای خود بهای آن را
بپردازید و سپس آن بها را پرداخت کنید چراکه اگر قدم دوم را بر ندارید، در دراز
مدت هرگز به خواسته خود نخواهید رسید.
دست زدن به عمل راههای فراوانی دارد بیشترین راهها تا حدود زیادی بر اساس آزمایش
و خطا است که عیب آن، وقتگیری است. پس بهتر است برای سرعت بخشی در امور مدلسازی
کنیم و این را مطمئن باشیم که در زندگی چیز بامزهای هست اگر چیزهای متوسط را
نپذیریم اغلب اوقات بهترینها نصیبمان خواهد شد
نبوغ را میتوان همانند تکامل بیولوژیکی دانست که نیازمند نسلی غنی و غیرقابل پیشبینی از گزینهها و احتمالات متنوع است. به این ترتیب این فکر است که باعث استمرار بهترین ایدهها در راستای توسعه و ارتباطات آینده میشود. جنبه مهم این نظر به این است که شما بایستی ابزارهائی برای ایجاد تنوع در ایدههایتان را در اختیار داشته باشید و برای اثربخشی واقعی، این تنوع باید، ”کور“ باشد. این ”تنوع کور“ باعث عزیمت از دانش بازآفرینی (حفظی) به آفرینشگری میشود. پژوهشگران فراوانی قصد توصیف و مستندسازی روش تفکر نوابغ را داشتهاند. آنان با مطالعه و بررسی دفترچههای خطارات ارجاعات، مکالمات و ایدههای بزرگترین متفکران جهان کوشیدهاند تا راهبردهای ویژه تفکر نوابغ و الگوهای فکری آنان را که بتوانند گستره حیرتانگیزی از ایدههای بکر و اصیل را بیافریند، کشف نمایند. اکنون به هشت مورد از راهبردهائی که در الگوهای اندیشه نوابغ خلاق (در تاریخ علم هنر و صنعت) مشترک است، اشاره میکنیم:
۱) نوابغ از دریچههای مختلف به مسئله نگاه میکنند. نوابغ اغلب به دنبال یافتن
نگرشی نو هستند که تاکنون دیگران آنها را برنگزیدهاند. لئوناردو داوینچی معتقد
بود که برای کسب دانش راجع به قالب یک مسئله باید یاد بگیریم که چگونه آن را از
راههای گوناگون بازسازی کنیم، او اعتقاد داشت که اولین نگرش ما، به یک مسئله به
شدت متأثر از نگرش معمول و روزمرهمان است. او مسئله خود را ابتدا از یک نگاه، بعد
از نگاهی دیگر و نگاههای دیگر یکی یکی بازسازی میکرد. با هر تغییر، درک او از
مسئله عمیقتر شده و به همان اندازه فهم اصل مسئله نزدیکتر میشد.
۲) نوابغ افکار خود را به تصویر میکشند، انفجار خلاقیت در عصر رنسانس به شدت
متأثر از تدوین و توزیع دانش عظیم و گسترده نقاشی، طراحی و نمودارهائی همچون
نمودارهای مشهور داوینچی و گالیله بود.
نوابع بعد از آنکه حداقل توانائیهای خاص گفتاری را بهدست میآورند، به دنبال
افزایش مهارتهای تصویری (دیداری) و تجسمی خود میروند تا بتوانند، اطلاعات را به
روشهای مختلف نمایش دهند.
وقتی انیمیشن با مسئلهای مواجه میشد، همواره لازم میدید تا موضوع خود را به
تمامی روشهای ممکن (همچون نمودارها) فرموله نماید. او ذهنی بسیار تصویری داشت و
به جای اندیشیدن در چارچوبهای خشک استدلالهای ریاضی و گفتاری، در قالب گزارههای
تصویری و قضائی فکر میکرد.
۳) نوابغ تولید میکند، یکی دیگر از ویژگیهای متمایز نوابغ، باروری و استعداد
تولید سرشار آنان است. توماس ادیسون ۱۰۹۳ اختراع ثبت نموده و همچنان سرآمد مخترعین
است. با مطالعهای که ”دین کیت سایمونتون“ از دانشگاه کالیفریا روی ۲۰۳۶ دانشمند
انجام داد، دریافت که معتبرترین دانشمندان، فقط آثار گرانقدر خلق نکردهاند بلکه
انبوهی از کارهی بد و نامطلوب نیز داشتهاند و از حجم عظیم و کمیت کار آنان، کیفیت
نیز سربرآورده است.
۴) نوابغ، ترکیباتی بدیع میآفرینند. سیمونتون در کتاب ”نابغهٔ علمی“ (۱۹۸۹) تصریح
میکند که نوابغ بهجای اینکه صرفاً کارها را براساس ذوق و استعداد انجام دهند،
بیشتر ترکیبات بدیع و نو میآفرینند. یک نابغه نیز همچون یک کودک بسیار بازیگوش که
با مجموعهای از بلوکهای ساختمانی سرگرم میشود دائماً در حال تجزیه و ترکیب ایدهها،
تصاویر و افکار به روشهای مختلف در ضمیرهای خودآگاه و ناخودآگاه خویش است.
۵) نوابغ، روابط را تقویت میکنند. اگر الگوئی از تفکر، نشانگر نبوغی خلافه باشد،
همانا متأثر از توانائی کنار هم گذاشتن موضوعات نامرتبط است. این توانائی در بههم
ربط دادن مقولات مجزا، نوابغ را قادر میسازد تا چیزهائی را ببینند که دیگران نمیتوانند
ببینند. داوینچی سعی کرد تا رابطهای بین صدای رنگ و سنگی که در آب میافتد، ایجاد
کند. این نکته، باعث کشف این اصل شد که صدا همچون موج حرکت میکند