سخن گفتن، کلید ارتباط با دیگران است .
با مردم چگونه «رابطه کلامی» بر قرار کنیم؟ آغاز سخنان چگونه باشد که جذاب باشد؟
لحن گفتار، چه تاثیری بر مخاطب ما میگذارد؟ کلام، در چه صورت بر دلها مینشیند و
مقبول طبع قرار میگیرد؟ اصلا درباره چه چیز هایی باید سخن گفت و از چه گفتاری و
چگونه گفتاری باید پرهیز کرد؟ چه روشی بر محبت و محبوبیت میافزاید و چه شیوهای
ایجاد تنفر میکند؟
اینها همه، سؤال هایی است که به «ادب و آداب گفتار» مربوط میشود و شیوههای
کامیابی در کلام را باید آموخت، تا از طریق رابطه گفتاری، هم دانستهها و
خواستههای خویش را بهتر بیان کرد، هم بر دیگران تاثیر مثبت گذاشت و هم کلام را پل
ارتباطی با دیگران ساخت .
برخی «پرحرف» اند .
«حرافی» ، گاهی هم سر از «وراجی» در میآورد . اگر از پرحرفی دیگران خسته
میشوید، لابد دیگران هم از پرچانگی شما دچار خستگی میشوند وبه ستوه میآیند .
پس، باید از تکرار ملال آور و پرحرفی آزار دهنده پرهیز کرد و ظرفیت طرف و اشتیاقش
را برای شنیدن در نظر گرفت .
برخی «بد دهان» اند .
بد حرف زدن، زشت گویی، تندی در گفتار، هتاکی و بی حرمتی، از آفات کلام به شمار
میآید . بسیاری از دوستیهای دیرین و روابط صمیمی، گاهی به خاطر کلامی نسنجیده و
اهانتآمیز و تحقیر کننده یا دل آزار، بر هم میخورد .
اگر جواب «های» ، «هوی» است، جواب سخن مؤدبانه هم پاسخ احترامآمیز است .
حضرت علی (علیه السلام) فرموده است:
«اجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الخطاب» (۱)
زیبا سخن بگویید و خطاب کنید، تا جواب زیبا هم بشنوید .
گروهی «دهن لق» اند .
قدرت رازداری و حفظ اسرار، نشانه کمال است .
آنان که هیچ حرفی را نمیتوانند نگاه دارند و حتی آنچه را نیز که سفارش شده «به
کسی نگویید» ، در اولین فرصت «لو» میدهند، قابل اعتماد نیستند و از «محرم راز»
بودن درمیآیند و وجهه خودشان را از دست میدهند .
خیلی «حرفهای مگو» وجود دارد که باید در صندوق سینه محبوس باشد و به بیرون درز
نکند، چه رازهای شخصی، چه امور مربوط به حیثیت و آبروی دیگران، چه اسناد طبقه بندی
شده، چه اسرار محرمانه یک نظام و تشکیلات، چه پروندههای قضایی و .. . .
پس، باید تمرین کرد که هر حرف را نزد . تازه، بعضی از حرفها هم بی اساس و شایعه
است و بازگو کردن آنها، نوعی دامن زدن به شایعات دروغ است واین گناه به شمار
میرود و به آلوده شدن فضای جامعه میانجامد .
باز هم کلامی از حضرت امیر (علیه السلام) که فرموده:
«لا تحدث الناس بکل ما تسمع» (۲)
هر چه را میشنوی، برای مردم بازگو مکن .
بعضی «خام گفتار» اند .
حرف هم مثل غذا، باید بپزد، دم بکشد، وقتی پخته شد «عرضه» گردد .
پختگی سخن به آن است که در ورای آن، اندیشه و درنگ و مصلحت اندیشی و عاقبت نگری
باشد .
وقتی حرفی نسنجیده از دهان بیرون پرید، دیگر نمیتوان عوارض و عواقب و پیامدهای آن
را جمع کرد .
مزن بی تامل به گفتار، دم
نکو گو، اگر دیر گویی چه غم؟
خیلیها پشیمان میشوند که فلان سخن را چرا گفتند، یا با فلانی چرا آنگونه حرف
زدند . آرزو میکنند که کاش کمی فکر کرده بودند . ولی، این «حسرت بعدی» ، هرگز
جای آن «اندیشه قبلی» را نمیگیرد . در حالی که با لحظهای تدبر، میتوان جلوی
بسیاری از پشیمانیها را گرفت .
پس، «اول اندیشه، و آنگهی گفتار» را از یاد نبریم .
تیر سخنت، به آب شلیک مکن
بیهوده و بی حساب، شلیک مکن
حرف و عمل تو، چون سلاح است و خشاب
هشدار که بی خشاب، شلیک مکن
برخی «دشوارگوی» اند .
اگر قلمبه گویی، سخت گفتاری، پیچیده سخن گفتن و سنگین حرف زدن، سبب شود که گوینده
با شنونده نتواند «رابطه» برقرار کند، از این سخن گویی چه سود؟ تازه، بعضیها به
این شیوه میبالند!
راحت و روان حرف زدن، یک هنر است، به خصوص آنجا که مخاطبان عام و عوام اند، یا
کودکان، یا کم سوادان پای کلام به گوش نشستهاند .
پس، باید تمرین کرد که روان و آسان حرف زد، سخنرانی کرد، تدریس نمود، سؤال کرد،
جواب سؤال داد، خاطره گفت و مقاله نوشت . یعنی این سهولت در گفتار، در کار معلم و
نویسنده و خطیب و واعظ و پرسشگر و جوابگو، یک «هنر» به حساب میآید . البته با
تمرین هم میتوان به این مرحله رسید، مثل هنرمند شدن و مهارت در هر رشته و حرفه
دیگر .
کسانی «موقع نشناس» اند .
مگر هر حرف را، در هر جا، با هر گروه و در هر شرایط باید گفت؟
شناخت این نکته و رمز و راز که در کجا و با که، چه سخنی و با چه لحنی و به چه
مقدار باید گفت، چیزی است که در علوم ادبی به آن «بلاغت» گفته میشود، یعنی
مراعات مقتضای حال!
مثلا در مجلس عزا و ختم، شوخی کردن، یا در محفل جشن، سفره دل و غم و غصه را باز
کردن، یا با کسی که کم حوصله استبه جر و بحث نشستن، یا نزد دانای فرزانهای،
پرحرفی کردن و توضیح واضحات دادن، یا با آدم ناشناس و غریبه، اسرار را در میان
گذاشتن و ... همه اینها البته هر کدام به نوعی نشانه «موقع نشناسی» است و این،
یعنی پاشیدن بذر در زمین شوره زار، یا آب دادن به درختخشکیده .
باز هم کلام امام علی (علیه السلام):
«لا تتکلمن اذا لم تجد للکلام موقعا» (۳)
اگر زمینه و جای سخن نیافتی، حرف مزن .
گروهی «خجالتی» اند .
شرم و حیا نسبتبه کارهای زشت و گناه، بسیار مقدس و خوب است . اما در مورد کارهای
شایسته و حرفهای خوب و سؤالهای مفید وپاسخهای لازم و اعتراضهای تکلیفی، نه
تنها خوب نیست، بلکه عامل عقب ماندن و مانع خیر و سبب محرومیت است .
ریشه این خجالت، یا تربیتخانوادگی و نوع تربیت است، یا احساس حقارت و کمبود است،
یا ترس از ریخته شدن آبروست، یا نداشتن تمرین قبلی است، یا هر عامل دیگر .
باید این مشکل را به نحوی حل کرد . داشتن اعتماد به نفس و دل به دریا زدن و سد را
شکستن، موفقیتهای بعدی را در پی دارد . سختی در همان «نوبت اول» است .
پس، باید تمرین کرد . هر چند سخت است، ولی با اقدام، آن هراس درونی فرو میریزد و
تمرین، سبب میشود که مثلا حرف زدن در جمع یا سؤال در کلاس یا خواندن متنی در یک
مراسم یا کنفرانس دادن در حضور دیگران و ... برای انسان عادی شود .
آنچه گذشت، نکاتی چند درباره «کلام» بود .
یقینا اینها همه مطالب نیست . نه همه مشکلات مطرح شد، نه همه راه حلها .
خوب است کتابهایی که در زمینه «فن خطابه» و «آیین سخنرانی» و «روش سخنوری» و
... نگاشته شده است، بیشتر و دقیقتر مطالعه شود، چرا که در آنها رهنمودهای عملی
بیشتری برای موفقیت در این زمینه وجود دارد .
حرف زدن، این کار به ظاهر ساده که همگان با آن سر و کار داریم، آن هم از صبح تا
شب، در خانه و بیرون، با آشنا و ناآشنا، برای خود فوت و فن خاص دارد . آموختنش هم
لازم و مفید نیست . بی جهت نیست که غربیها درباره «آیین سخنرانی» کتاب مینویسند
و شرقیها در زمینه «فن خطابه» دستبه تالیف میزنند .
از این روش سود بجوییم تا کلام، پل ارتباطی ما و دیگران شود
مهارت سخن گفتن شامل تعدادی
مهارت است که یادگیری و به کار بردن صحیح آنها باعث افزایش کیفیت سخن گفتن خواهد
شد.
این مهارتها عبارتند از:
▪ آغاز صحیح مکالمه (جلب توجه شنونده)
▪ استفاده از واژههایی متناسب با موقعیت ارتباط (موضوع صحبت، پایگاه اجتماعی طرف
گفتوگو و موقعیت زمانی و مکانی گفتوگو)
▪ کاربرد مناسب عوامل فرازبانی مانند سرعت، شدت (بلندی و کوتاهی صدا)، مکث و زیر و
بمی صدا
▪ کاربرد صحیح نشانههای غیرکلامی (حرکات بدن و ژستهای چهره)
▪ رعایت نوبت در سخن گفتن
▪ استفاده مناسب از خردهمهارت توضیح دادن
▪ استفاده مناسب از خردهمهارت پرسیدن
● آغاز صحیح مکالمه
آیا هرگز به ارتباطات شفاهی خود فکر کردهاید؟ شما چگونه به دیگران میفهمانید که
میخواهید صحبت کنید؟
شروع خوب یا آمادهسازی چیزی بیش از مثلاً یک معارفه ساده در آغاز مکالمه شفاهی
است. این مهارت کارکردهای متنوعی دارد. ایجاد حالت آمادگی در شنونده از طریق
برقراری تفاهم، جلب توجه و افزایش انگیزش، مشخص کردن انتظارات ما از شنوندگان،
تشریح نقش دو طرف (گوینده و شنونده) در ادامه رویداد ارتباطی مورد نظر و یادآوری
ارتباطهای قبلی و تعیین سطح اطلاعات شنونده در زمینه مورد بحث از مهمترین
کارکردهای یک شروع خوب هستند.
به عبارت دیگر آمادهسازی مناسب دیگران باعث جلب توجه مخاطب و افزایش انگیزه او میشود
که خود به خود فرد را به سوی مشارکت در رویدادهای ارتباطی میکشد.
● استفاده از واژههای متناسب با موقعیت ارتباطی
هر ارتباط زمانی حول یک موضوع خاص مانند خرید و فروش، تحصیل و غیره رخ میدهد.
بدیهی است هرکدام از بافتهای مکالمهای یاد شده حوزههای واژگانی خاص خود را دارد
و ما هنگام سخن گفتن از واژگان مخصوص حوزه مورد نظر استفاده میکنیم.
نکته مهمی که هنگام سخن گفتن باید به آن توجه کنیم، پایگاه اجتماعی (سن، شغل، جنس
و...) مخاطب است. بهطور مثال هر زن یا مردی هنگام صحبت با جنس مخالف خود نباید از
همان زبانی استفاده کند که هنگام صحبت با همجنس خود استفاده میکند همچنین
نوجوانان و جوانان در صحبتهایشان در جمع همسالان از الفاظی استفاده میکنند که
نباید هنگام صحبت با بزرگسالان استفاده کنند زمان و مکان هم در این مورد بسیار
حائز اهمیت است. جوانان باید یاد بگیرند فضای گفتوگو در زمین ورزش، کلاس درس،
خانواده و دیگر محیطهای زمانی و مکانی متفاوت است و در هر فضا باید بهگونهای
سخن گفت.
● نشانههای غیرکلامی
نشانههای غیرکلامی گاهی میتوانند جایگزین پیامهای کلامی شوند. مثلا به جای گفتن
بله میتوان در برخی موقعیتها با حرکت سر به سمت پایین از نشانه غیرکلامی استفاده
کرد. این نشانهها گاهی به نقش تقویتکننده پیامهای کلامی ظاهر میشوند مثلا
هنگامی که در هنگام خداحافظی دست خود را هم تکان میدهیم. بهطور کلی میتوان
نشانههای غیرکلامی را به دو گروه تقسیم کرد: حرکات اعضای بدن که هنگام انتقال
افکار خود به دیگران استفاده میکنیم و ژستهای چهره و حرکات چشم که هنگام برقراری
ارتباط و انتقال افکار از آن استفاده میکنیم.
● رعایت نوبت
براساس قاعدهای که پذیرفته شده است شرکتکنندگان در یک گفتوگو نقش خود را باید
به نوبت به عنوان شنونده یا گوینده ایفا کنند. این قاعده بر این اساس که تا یکی از
دو طرف به تناسب از سهم خود استفاده نکرده و سخن خود را به پایان نرسانده است،
دیگری شروع به سخن گفتن نمیکند. این قاعده به همه میآموزد که شنونده خوبی برای
پیامهای دیگران باشند و بهاصطلاح وسط حرف دیگران نپرند. رعایت این قاعده بسیار
مهم است.
● مهارت توضیح دادن
یکی از مهمترین خردهمهارتهای سخن گفتن؛ توضیح دادن است. توضیح دادن یعنی
فهماندن مطالب به دیگران که بخش زیادی از مکالمات روزمره ما را شامل میشود. در
واقع همه ما به جز در مواردی که در حال پرسیدن، امر کردن و همدلی هستیم مشغول
ارائه اطلاعات، اخبار، راهنمایی، توجیه و در یک کلام توضیح دادن هستیم. توضیح دادن
باید بهطور سازمانیافته یا استفاده از اصطلاحات درست و مناسب باشد. ما باید قبل
از هر توضیحی روی موضوع اصلی متمرکز شویم و سپس به صورت توصیفی، تفسیری یا
استدلالی به توضیح موضوع موردنظرمان بپردازیم.
● مهارت پرسیدن
یکی از متداولترین کارهایی که ما هر روز از آن در تفهیم و تفاهم با دیگران
استفاده میکنیم پرسش است. پرسشهای ما بیشتر کلامی هستند اما گاهی هم غیرکلامی
هستند. هنگامی که دانشآموزی سر کلاس دست خود را برای کسب اجازه سخن گفتن بالا میبرد
در واقع از استاد خود میپرسد آیا اجازه صحبت کردن دارد یا نه.
مطالعات نشان میدهد که بین ۳۰ تا ۴۰ درصد گفتههای مردم جملههای پرسشی است. کسب
اطلاعات از حالتهای عاطفی، وضعیت جسمی و روانی مخاطب، ایجاد علاقه و کنجکاوی در
مخاطب، به حداکثر رساندن فعالیت ذهنی و عملی مخاطب سنجش میزان دانش مخاطب، ترویج و
تشویق تفکر انتقادی و قضاوت در مخاطب، تشویق مخاطب برای شرکت در بحث و جلب توجه او
از طریق پرسیدن سوالات غیرمعمول از مهمترین کارکردهای پرسش است.
● پایان مکالمه
برای پایان دادن به مکالمه برحسب موقعیت و مخاطب نیاز به مقدمهچینی است و باید از
شیوه مناسبی بهره گرفت. خاتمه دادن به گفتار بدون آمادگی طرف مقابل برای این پایان
با حالت رضایتبخش به تعامل زبانی کار درستی نیست. برای این کار میتوان از علائم
و نشانههای کلامی و غیرکلامی استفاده کرد. مثلا نگاه کردن به ساعت
همه مردم در تمام طول روز صحبت می کنند. اما آیا آنها همگی می دانند چگونه صحبت می کنند و یا چطور باید صحبت کنند؟
آیا هیچ پیش آمده بر اثر نوع صحبت طرف مقابل، منظور و سخن او را به گونه ای دیگر
برداشت کنید و پس از مدت ها، متوجه شوید که اشتباه کرده اید؟
آیا ربطی بین سخن گفتن و موفقیت و محبوبیت، می بینید؟
● یک کارمند بخش تبلیغات:
صحبت کردن ارتباط مستقیمی با کار دارد. اینکه چه بگویم، چطور بگویم و یا به قول
معروف از چه دری وارد شوم تا بتوانیم برای موقعیت کاری ام، به نتیجه ای دلخواه
برسم.
نوع صحبت، در کاری که دارم بسیار مهم است. اینکه چگونه موارد لازم و ظریف را رعایت
کنم یا لحن در هنگام گفتن یا خواندن مطلب، با توجه به نوع و تفاوت آنها چگونه باشد
و خیلی نکات دیگری که متاسفانه خیلی افراد از آنها کاملاً بی خبر و بی اطلاعند و
فکر می کنند که خوب، گویندگی خیلی آسان است. به همین علت هم است که گفتار خیلی ها
در حال حاضر به دل دیگران نمی نشیند.
● یک کارمند آژانس مسکن:
صحبت کردن انسان، نمونه بارز شخصت اوست. حال این شخصیت ممکن است بنا به مقتضای پیش
آمده، متفاوت باشد. مثلاً خود من، از زمانی که در آژانس مسکن مشغول به کار شدم،
فهمیدم باید نوع صحبت کردنم را کمی تغییر بدهم. چرا؟ برای آنکه بتوانم در دل مشتری
رخنه کرده و با جذابیت کلمه و نفوذ کلام، به او نشان دهم که آژانس درستی را برای
یافتن ملک مورد نظر، انتخاب کرده است!!
● یک فروشنده:
به نظر من حرف اول را در فروشندگی، زبان شیرین و به قول بعضی ها، چرب و نرم می
زند. آقا و خانم هم ندارد. شما باید طوری با مشتری صحبت کنید که او دست خالی از
مغازه بیرون نرود. پس می بینید که صحبت کردن چقدر مهم است، حتی بارها در روزنامه
ها خوانده ایم فلانی آن قدر زبان شیرین و چرب و نرمی داشت و آنقدر زیبا و در ظاهر
منطقی صحبت می کرد که تمام اطرافیانش را شیفته خود می کرد و در نهایت آنها را فریب
می داد تا به چیزهایی که می خواهد برسد! البته این گونه افراد که از هنر صحبت کردن
در موارد منفی و ریاکارانه بهره می برند، افراد خوبی نیستند، چون به نظر من، هنر
صحبت کردن هم از آن چیزهایی است که باید مقدس شمرده . ساعت های مدیدی را صرف صحبت
کردن، داستان سرایی، جر و بحث، تدریس و گاهی هم با خود حرف زدن می کنیم! در عین
حال ساخت و ادای جمله، لحن و صوت ما به هنگام سخن گفتن و نحوه بیان و چگونگی سخن
گفتن را نیز می توان از موارد مستقیم و مربوط به صحبت کردن دانست. چرا که تمامی
موارد یاد شده در جذب مخاطب یا مخاطبان ما نقش مهمی داشته و می تواند قدرت ما را
به عنوان معیاری کاملاً واضح برای آنکه متوجه شویم ، مخاطب ما تمایل به ادامه صحبت
دارد یا خیر را مشخص نماید.
باید گفت شناخت، ایجاد راه مناسب به اضافه انتخاب کلمات و جمله ها و همین طور
نکاتی که در سطور قبل قید گردید، همگی منتسب به علمی می شود به نام علم زبان
شناسی. علم زبان شناسی نظمی است که برای درک طرز کار زبان، مورد استفاده قرار می
گیرد. ربط بین افراد از طریق صحبت دو طرفه ، ایجاد حفظ و یا از هم گسیخته می شود و
بدین ترتیب موجب می گردد تا راه مطمئنی برای درک چگونگی ایجاد، ماندگاری و یا
گسسته شدن این ربط، فراهم آید. البته شاخه هایی از علم زبان شناسی بیشتر با تاریخ
یا دستور زبان و یا آرایه های نمادی زبان مربوط می شوند. اما شاخه هایی در علم
زبان شناسی به جامعه شناسی زبان، تحلیل، سخنرانی و زبان شناسی انسان شناسانه
اختصاص یافته که بیشتر به این توجه دارد که مردم چگونه از زبان، در زندگی روزانه
استفاده می کنند و چگونه مردمی با فرهنگهای متفاوت از زبان، آن هم به شیوه های
گوناگون، بهره می گیرند.
به هر حال باید اذعان داشت، علم زبان شناسی است که می تواند به بشر بیاموزد چگونه
می توان زندگی را در اختیار گرفت و روابط با دیگران را چه در محل کار، یا میهمانی
ها و مصاحبه ها و از همه مهمتر در بین خانواده، بهبود بخشید.
فکر کنید در یک میهمانی نشسته اید، ناگهان احساس تنهایی می کنید، از خود می پرسید،
"مردم این همه حرف مهم را از کجا می آورند که این چنین ممتد با یکدیگر صحبت
می کنند؟" پاسخ این است که حرف مهمی در کار نیست بلکه مردم سعی می کنند موضوع
مهمی برای صحبت پیدا کنند و بعد، درباره آن به گفت و گو بپردازند. گفت و گویی که
در واقع به واسطه آن نشان داده می شود، افراد با یکدیگر مرتبط اند. به عبارتی صحبت
میان افراد، از رابطه آنان سخن می گوید.
● اجزای قابل توجه
اطلاعاتی که به وسیله معانی کلمات منتقل می شوند پیام و آنچه در باره روابط مخابره
می شوند، تلقی در قبال یکدیگر و موقعیت و حرفی که می زنیم، فراپیام را تشکیل می
دهند.
این همان فراپیام است که نسبت به آن واکنش شدید نشان می دهیم. به عنوان مثال اگر
کسی در حالی که آرواره هایش را به هم فشرده و در حالی که کلمات را با غضب و فشار
از دهانش خارج می کند به شما بگوید "من خشمگین نیستم" این پیام را از او
نمی پذیرید و به جای آن فراپیام را از او قبول می کنید و نتیجه می گیرید که او
خشمگین است. گفتن عباراتی نظیر "تو این را نگفتی اما طرز بیانت این معنا را
داشت" یا "چرا این طور گفتی؟" یا "مسلم است اشکالی وجود دارد،
لحن کلامت این را به خوبی نشان می دهد" واکنشهایی نسبت به فراپیامهای سخن
هستند.
در حالیکه کلمات اطلاعاتی را منتقل می سازند، طرز سخن ما، بلندی صدا، سرعت حرف
زدن، طرز ادای کلمات با تاکیدها، ذهنیت ما را مشخص می نمایند. سر به سر گذاشتن،
توضیح دادن، تهمت زدن، اینکه احساسی دوستانه داریم یا خشمگین هستیم، آیا می خواهیم
صمیمی تر شویم یا بیشتر فاصله بگیریم و غیره. به عبارت دیگر طرز گفتار ما معانی
اجتماعی را مخابره می کند.
گرچه ما پیوسته در سخن خود نسبت به معنای اجتماعی واکنش نشان می دهیم اما حرف زدن
در باره آن برایمان دشوار است. زیرا در فرهنگ تعاریف کلمات آن را نمی یابیم.
اندیشیدن، دیدن و یا حرف زدن در باره نیروها و فرآیندهایی که برای آن نامی نداریم،
حتی اگر اثرشان را احساس کنیم دشوار است. علم زبان شناسی واژه هایی در اختیارمان
می گذارد که فرایندهای ارتباط را توصیف می کند و در نتیجه امکان دیدن، حرف زدن یا
اندیشیدن در باره آنها را میسر نمی سازد.
وقتی لب به سخن باز می کنیم، اغلب احساس می کنیم که صرفاً حرف می زنیم! اما سخن ما
و طرز ادای آن از دایره امکانات وسیعی انتخاب می شود و دیگران نیز به این
انتخابهای ما درست به همان شکل که به لباسهای ما واکنش نشان می دهند و آن را نشانه
شخصیت و طرز تلقی ما می دانند، واکنش نشان می دهند. مثلاً پوشیدن کت و شلوار می
تواند نشانه لباس پوشیدن رسمی یا نشانه احترام قائل بودن برای یک موقعیت باشد، حال
آن که استفاده از یک پوشش بسیار عادی، نشانه خودمانی تلقی کردن یا جدی نگرفتن به
شمار آید. شخصیت هایی نظیر رسمی یا خودمانی، آراسته یا ناآراسته و طرز تلقی هایی
مانند احترام قایل شدن یا نشدن با طرز سخن گفتن نیز مشخص می شوند.
در هر صورت آنچه مسلم است آن است که هر حرفی باید به شکلی زده شود. هر سخن لحن،
سرعت، مکث و بلندی خاص خود را دارد. ممکن است قبل از صحبت بدانیم یا ندانیم چه
باید بگوئیم یا چه می خواهیم بگوئیم، مگر اینکه شرایط جلسه، حالت مسلم و مشخص
داشته باشد. در عین حال هیچگاه قبل از سخن گفتن، تصمیمی بر اینکه کجا صدا را بلند
یا کوتاه باید کرد و یا کجا تند یا سریع باید حرف زد، گرفته نمی شود. چون رعایت و
به کار بستن تمامی این نکات بستگی به موقعیت دارد، اما همه عواملی است که ما منظور
گوینده را درک می کنیم و در باره طرز فکر خود نسبت به نظرات یکدیگر تصمیم می
گیریم.
سبک گفت و گو هرگز موضوعی فوق العاده و اضافی بر گفت و گو نیست بلکه بخش اصلی و
جدانشدنی از آن است. جنبه های سبک گفت و گو، ابزار اولیه آن گفت و گو هستند. نشانه
ها و علایم مهم در سخن گفتن، سرعت حرف زدن مکث ها و بلندی صداست که جملگی آنچه را
ما آهنگ صدا و صحبت می شناسیم مشخص تر می سازند.
این نشانه ها در تمهیدات زبان شناسی به کار می روند که اساس صحبت و گفت و گو را
شکل می دهند. مجموعه ای که نوبت گیری در گفت و گو، بیان نقطه نظرها و اینکه در
جریان صحبت و گفت و گو چه می کنیم (گوش می دهیم، علاقه مندیم، قدرشناسی می کنیم،
رفتار دوستانه داریم، انتظار کمک داریم یا پیشنهاد کمک می کنیم و ...) را مشخص
ساخته و نشان می دهند که به هنگام گفت و گو، در چه اندیشه ای هستیم.
● نشانه ها، سرعت و مکث در صحبت
سارا سعی داشت با همسر جدید سعید، در گفت و گو را باز کند. اما به نظر می رسید که
مینا (همسر سعید) حرفی برای گفتن ندارد! در حالی که سارا احساس می کرد مینا حوصله
گوش دادن به حرفهایش را ندارد، مینا به سعید گفت که سارا فرصت حرف زدن به او نمی
دهد! که در حقیقت مشکل موجود با انتظار در باره سرعت و مکث کردن ارتباط داشت نه با
حرف و حوصله داشتن یا نداشتن سارا و مینا!
باید دانست گفت و گو، یک بازی نوبتی برای سخن گفتن انسانها است! شما حرف می زنید،
بعد نوبت به من و بار دیگر نوبت به شما می رسد. هر کس زمانی حرف می زند که مخاطب
او حرفش را تمام کرده باشد. موضوع در ظاهر به همین سادگی است اما اینکه بدانیم طرف
مقابل صحبت اش را تمام کرده است یا خیر، خود موضوعی مهم است. وقتی صدا ملایم تر می
شود، وقتی گفته قبلی تکرار می شود، وقتی میان کلمات فاصله می افتد و صدا باز هم
ملایم شود؟ آیا تکرار جمله به معنای نداشتن حرفی تازه می تواند باشد؟ آیا قصد، تاکید
است؟ یا میان کلمات چه فاصله ای باید بیفتد تا معنای "دارم حرفم را تمام می
کنم" یا "هنوز حرف دارم" یا "مکث کرده ام، اما حرفم هنوز تمام
نشده است را بدهد؟"
طبیعی است که در میانه گفت و گو و صحبت با افراد، فرصتی صرف حل این مسایل نمی شود.
بلکه به دلیل سالها تجربه در زمینه صحبت با اشخاص، فرد متوجه می شود که حرف پایان
گرفته یا خیر. از طرفی وقتی عادات گفت و گو در طرفین مشابه باشد، یا نوع سخن گفتن
یکی برای آن دیگری واضح و مشخص باشد، هیچ اشکالی بروز نمی کند اما اگر عادات دو
طرف با هم متفاوت شد، ممکن است یکی از طرفین گفت و گو به این نتیجه برسد که آن
دیگری یا به حرف او گوش نمی کرده یا اصولاً این طور تصور شود که صحبتی برای گفتن
وجود ندارد. (مثالی که درباره سارا و مینا مطرح شد).
همچنین یکسان نبودن سبک و زمان و فرصت و مجال صحبت کردن، امکان دارد خصوصیات فرد
را به جز آن چیزی که هست، نشان دهد و درست به همین دلیل است که اندکی تفاوت در سبک
گفت وگو و موضوعاتی مانند مکث و غیره می تواند روی زندگی فرد تاثیر قابل ملاحظه ای
داشته باشد.
● بلندی صدا در سخن گفتن
وای از دست شوهرم! نمی دانید وقتی در خانه است چقدر بلند صحبت می کند. باور کنید
از ده خانه آن طرف تر هم می شود صدایش را شنید. هر چه هم که می گویم بلند صحبت
نکن، به خرجش نمی رود، دیگر کم کم دارم به بلند صحبت کردنش شک می کنم چون با یکی-
دو نفر اینطور حرف نمی زند. مثلاً هر وقت برادر کوچکش یا یکی از دوستانش که از
دوره دبیرستان با هم دوست هستند، به منزل ما می آیند، صحبت کردنش آهسته می شود!
شما باشید شک نمی کنید؟!
هر حرف باید به لحن خاصی بیان گردد. در حال صحبت نیز شدت صدا می تواند کم و زیاد
شود. بلندتر حرف زدن روابط میان نقطه نظرها را نشان می دهد. مثلاً می تواند حاکی
از آن باشد که "صبر کن، حرفی دارم که باید بزنم" یا صبر کن، هنوز حرفم
تمام نشده است یاعصبانی هستم و یا ... ملایم تر حرف زدن هم می تواند معانی خاص خود
را داشته باشد. به عنوان مثال، خسته شدم، تو حرف بزن، یا خجالت می کشم با صدای
بلند صحبت کنم. یا، حالا نوبت توست حرف بزنی و یا نشانه ای برای احترام و ادب به
دیگری و دیگران.
بلندتر صحبت کردن از حد انتظار نیز می تواند برای شنونده، معانی مختلفی را در
برداشته باشد. مثلاً فرد فاقد قدرت ابراز وجود باشد یا در جهت تحریک احساسات باشد،
یا دستور تلقی شود و ... که به هر حال اگر با این مسئله نیز درست برخورد نشود،
شنونده را دچار گیجی و سردرگمی از نیافتن ارتباط با شخص گوینده خواهد کرد.
● آهنگ و زیر و بم صدا
عادت به لحن صدا از جانب افراد، گاه موجب می شود تا در برخورد با لحنی دیگر آن لحن
غیرطبیعی جلوه کند. به عنوان مثال دو نفر که دارای فرهنگ دو گفت وگوی متفاوت اند،
به طور قطع با توجه به فرهنگ خویش، با آهنگ و زیر و بم و در مجموع حالت مخصوص به
خود سخن می گویند. حال اگر فردی شناخت مناسبی از مخاطب یا گوینده مقابل خود نداشته
باشد، چه بسا در هنگامی که آن فرد آرام یا عصبانی است این گونه تصور کند که لحن
طرف وی خسته کننده یا یکنواخت و یا خوشایند است.
آهنگ صدا ناشی از ترکیبی از سرعت، مکث، رسایی و از همه مهم تر تغییر زیر و بم آن
صدا. در واقع حالت جسمانی دهان و حنجره آن را مشخص می سازد، زیر و بم صدا مانند
رسایی یا ملایم بودن صدا نیز معانی نسبی متفاوتی دارد.
از آنجایی که نشانه هایی مانند تغییرات زیر و بم صدا (و نیز بلندی و سرعت گام
صحبت) همچنین نشانه بیان های احساسی هستند احتمالاً تعجب آور نیست که زنها بیش از
مردها، از تغییرات زیر و بم صدا استفاده می کنند. همانطور که مشخص است زنها هم
اغلب به احساساتی بودن بیش از مردها، شهرت دارند. همین مطلب، در مورد افراد یک
فرهنگ خاص نیز صدق می کند.
به هر حال بد نیست بدانیم وقتی قرار است من یا شما، در هر روز و ساعت از عمرمان،
دقایق پی در پی و متوالی را صرف صحبت کردن کنیم، چه بهتر که در باره مقتضیات و
نحوه صحبت کردن بیشتر بدانیم و مهمتر از آن، این داشته ها را به کار بندیم
آیا تاکنون مجبور شدهاید، برخلاف میلتان خواسته دیگران را بپذیرید؟ چقدر قادرید رنجش و ناراحتی خود را بیان کنید؟ اگر در جایی احساس کنید حقی از شما ضایع میشود چه واکنشی نشان خواهید داد؟اگر در موارد بالا احساس ضعف میکنید، باید بگوییم شما فاقد مهارتی به نام رفتار جرأتمندانه هستید.
رفتار جرأتمندانه در واقع بیان مناسب هر احساسی غیر از اضطراب است. این رفتار، یک
رفتار بینفردی است که شامل ابراز صادقانه و نسبتاً صریح افکار و احساسات است به
نحوی که از نظر اجتماعی مناسب باشد و احساسات و آسایش دیگران نیز در آن مورد توجه
قرار گیرد.به طور کلی جرأتمندی را میتوان توانایی ابراز صادقانه نظرات، احساسات
و نگرشها بدون احساس اضطراب دانست.جرأتمندی از طرفی شامل دفاع فرد از حقوق خود،
به شکلی که حقوق دیگران پایمال نشود نیز هست. در اینجا بد نیست ابتدا اشارهای به
سبکهای سالم و ناسالم برقراری ارتباط داشته باشیم، مهارتهای ارتباطی خوب مستلزم
داشتن سطوح بالایی از خودآگاهی است. آگاه بودن فرد از سبک ارتباطی خویش میتواند
به برقراری ارتباطی کارآمد و مستمر با دیگران منجر شود. اگر فرد بداند چه اثری روی
دیگران میگذارد، بهتر میتواند تصمیم بگیرد که آیا ارتباط او همان ارتباطی است که
وی مایل به برقراری آن بوده یا خیر؟ به طور کلی میتوان گفت سه سبک اصلی در
برقراری ارتباطات وجود دارد، سبک پرخاشگرانه، منفعلانه و جرأتمندانه.در سبک
پرخاشگرانه فرد با تهدیدکردن، از بین بردن حقوق دیگران و توهین با افراد ارتباط
برقرار میکند و سعی دارد از این راه به اهداف خود دست یابد. در سبک منفعلانه
برخلاف سبک قبلی فرد با عذرخواهی افراطی و کوچکانگاری خود تمام افکار، احساسات و
حقوق شخصی خودش را به نفع طرف مقابل نادیده میگیرد. این در حالی است که در سبک
جرأتمندانه همه احساسات به جز اضطراب به راحتی ابراز میشود و نتیجه آن حرکت به
سمت اهداف و مقاصد شخصی بدون ضایع کردن حق دیگران است.
● رفتار پرخاشگرانه
افرادی که پیرو این سبک هستند، معتقدند؛ همه افراد باید مانند آنها باشند. آنها همیشه
و در همه حال خود را محق دانسته و دیگران را ملامت میکنند و مسوول اشتباهات میدانند.
این افراد گمان میکنند انسانهای کاملی هستند که هرگز اشتباه نمیکنند. افرادی که
سبک پرخاشگرانهای در برقراری ارتباط با دیگران دارند، ذهن بستهای داشته و
هیچگونه انعطافی برای پذیرش اطلاعات جدید ندارند. آنها شنوندههای ضعیفی هستند و
در دیدن نقطهنظرات دیگران دچار مشکل میشوند. آنها کمتر به دیگران فرصت سخن گفتن
و انجام کاری را میدهند.
با رفتار خود دیگران را تحقیر کرده و رئیسمآبانه برخورد میکنند. آنها قدرتطلب
هستند و به حریم شخصی سایر مردم احترام نمیگذارند. این افراد ممکن است به صورت
فیزیکی، کلامی یا عاطفی به دیگران حمله کنند و هرگز سپاسگذاری یا امتنانی نسبت به
آنچه سایرین برایشان انجام میدهند، ندارند.
اگر با کسی روبه رو شدید که همیشه اخمهایش در هم است، همه را چپچپ نگاه میکند،
مدام انگشت اشارهاش را به سمت طرف مقابل تکان میدهد، خیره نگاه میکند و به طرف
مقابل چشم میدوزد و حالت بدنی خشک و بدون انعطاف، لحن صدایش انتقادی، بلند و
سرزنشآمیز است و مدام غرولند میکند، میتوانید شک کنید او یک فرد با رفتار
پرخاشگرانه است. لحن کلام این افراد اغلب تحکمآمیز است و با کلامشان سایرین را میرنجانند
و آزار میدهند. خشم، عصبانیت، بیطاقتی و ناکامی از جمله احساساتی است که آنها
اغلب تجربه میکنند.
اگرچه ممکن است آنها دیگران را وادار به اطاعت از خود کنند اما این اطاعت توام با
رنجش است و رفتار آنها اغلب باعث برانگیختهشدن خشم دیگران میشود تا جایی که گاه
طرف مقابل را به مقاومت، برخورد دفاعی، دروغگویی، پنهانکاری، فاصلهگیری و عقبنشینی
وادار میکند.
● رفتار منفعلانه
افرادی که در برقراری ارتباط خود با دیگران سبک انفعالی دارند، کمتر عواطف و
احساسات واقعی خود را بروز میدهند. «مخالفت نکن»، «دیگران بیشتر از تو حق دارند»
و «به دردسرش نمیارزد» از جمله شعارهای همیشگی این افراد هستند. آنها همیشه موافق
و محتاط هستند و اعتراضی به وضعیتهای موجود ندارند.
پیروان سبک انفعالی معمولاً زیاد آه میکشند و همیشه سعی میکنند هوای دو طرف را
داشته باشند تا خدای نکرده تعارضی به وجود نیاید. آنها همیشه آرامش خود را حفظ میکنند،
حتی وقتی احساس کنند، منصفانه با آنها برخورد نشده است. اغلب به جای اقدام کردن
متوسل به شکوه و شکایت میشوند و خیلی راحت اجازه میدهند، دیگران برای آنها
انتخاب کنند و تصمیم بگیرند. آنها در برنامهریزی مشکل دارند و خود را نادیده
گرفته و فدا میکنند کمتر حرکات چهرهای دارند، بیقرار هستند و مدام از سر توافق
لبخند میزنند و سرشان را تکان میدهند. چشمهایشان را اغلب پایین میاندازند،
وضعیت بدنی خمیدهای دارند و تن صدایشان همیشه پایین و ملایم است. اگر بخواهید
کاری را به آنها محول کنید غالباً جملاتی مانند «من نمیتوانم»، «شما بیشتر از من
تجربه دارید» و «ممکن است اشتباه باشد، ولی...» را خواهید شنید. آنها سعی میکنند
مشکلات را نادیده، بگیرند، از آنها دوری کنند و حل کردن آنها را به تعویق
بیندازند. همیشه به ظاهر موافق هستند، در حالی که گاه موافقت آنها قلبی نیست.
انرژی زیادی را صرف پرهیز از تعارضها و مقولههای اضطراببرانگیز میکنند و وقت
زیادی را هم صرف گرفتن نصیحت، توصیه و نظارت از دیگران میکنند. بیش از حد معقول
هستند و با هر چیزی موافقند و همین امر باعث میشود دیگران نسبت به آنها پرتوقع
شوند و دلیلتراشی را در سایر افراد برمیانگیزند.
● رفتار جرأتمندانه
کسانی که رفتار جرأتمندانهای دارند، نه تنها برای دیگران بلکه برای خودشان هم
ارزش قائل هستند. رفتار جرأتمندانه هرگز به معنای همیشه برنده بودن فرد نیست،
بلکه بدان معناست که فرد موقعیت را به بهترین و کارآمدترین نحو ممکن اداره کند.
این افراد معمولاً خوب گوش میدهند و گوشدهندههای فعال و کارآمدی هستند. محدودیتها
و انتظارات خود را به راحتی ابراز میکنند و مشاهداتشان را بیان کرده و از قضاوت
عجولانه خودداری میکنند. خواستههای خود را در اولین فرصت، مستقیم و صادقانه
ابراز کرده و مراقب احساسات دیگران هم هستند. براساس انتخاب خود عمل میکنند و با
دانستن اینکه چه چیزی درست است برای رسیدن به هدفشان برنامهریزی میکنند. عمل
مدار هستند و انتظاراتشان واقعبینانه است. منصفانه و عادلانه و البته قابل پیشبینی
عمل میکنند. در جهت رسیدن به اهداف خود حقوق دیگران را از بین نمیبرند. چهرههای
آنها معمولاً حاکی از توجه و علاقه است و از تماس چشمی مستقیم با دیگران ابایی
ندارند. با صدایی متناسب و مناسب صحبت میکنند و عواقب کارهایشان را میپذیرند.
این افراد اغلب احساسات منفی را از خود دور میکنند و شوق، رضایت و آرامش از
خصوصیات آنهاست.آنها نه تنها دیگران را تحقیر نمیکنند، بلکه باعث افزایش اعتماد
به نفس دیگران شده و به آنها انگیزه میدهند و به گونهای با اشخاص رفتار میکنند
که جایگاه هرکس محفوظ بماند
1) تمرکز خود را از دست ندهید
گاهی اوقات آدم وسوسه میشود که به هنگام پرداختن به یک اختلاف، اختلافات ظاهراً
مرتبطی که در گذشته وجود داشته است را نیز به میان بکشد یا در نظر آورد. این کار
متاسفانه غالباً موضوع اصلی را تیره و تار میکند و شانس دستیابی به درک متقابل و
راه حلی برای اختلاف فعلی را کمتر میسازد و کل مباحثات را بیفایده و حتی گیجکننده
مینماید. سعی کنید موضوعات قبلی یا جانبی را به میان نکشید. بر روی موضوع فعلی
تمرکز کنید و سعی کنید با درک یکدیگر، به راه حل مشترکی دست یابید.
۲) به دقت گوش کنید
مردم غالباً فکر میکنند که دارند گوش میکنند امّا کاری که واقعاً دارند میکنند
فکر کردن به جوابی است که میخواهند پس از تمام شدن صحبتهای طرف مقابل به او
بدهند. هر چند ممکن است دشوار باشد امّا واقعاً سعی کنید به آنچه طرف مقابل میگوید
گوش فرا دهید. حرف او را قطع نکنید. موضع دفاعی نگیرید. فقط گوش کنید که او چه میگوید
و این اطمینان را در او به وجود آورید که حرفهایش به طور دقیق شنیده شده است.
دراین صورت، شما او را بهتر درک خواهید کرد و او نیز بیشتر تشویق میشود که به حرفهای
شما گوش دهد.
۳) سعی کنید نقطه نظرات او را درک کنید
وقتی اختلاف پیش میآید، اغلب ما فقط میخواهیم که حرفهای خودمان شنیده و درک
شوند. درباره نقطه نظراتمان آنقدر حرف میزنیم تا طرف مقابل را مجبور کنیم او هم
چیزها را از دریچه چشم ما بنگرد. شگفت آن که اگر همه ما همواره این کار را بکنیم،
توجه کمی به نقطه نظرات طرف مقابل میشود و هیچکس حس نمیکند که حرفهایش به خوبی
درک شده است. سعی کنید نقطه نظرات طرف مقابل را درک کنید. در این صورت بهتر میتوانید
نقطه نظرات خودتان را توضیح دهید. همیشه یادتان باشد که اگر دیگران حس کنند که حرفهایشان
شینده شده است، احتمال بیشتری دارد که به حرفهای شما گوش فرا دهند.
۴) به انتقادات با احساس همدلی پاسخ دهید
هنگامی که کسی از شما انتقاد میکند، آدم فوراً حس میکند که او در اشتباه است و
موضع دفاعی میگیرد. با وجودی که شنیدن انتقاد سخت است و غالباً به دلیل هیجانات و
احساسات گوینده به نحو اغراقآمیزی بیان میگردد امّا اهمیت دارد که برای
فرونشاندن ناراحتی طرف مقابل به آن گوش کنیم و با احساس همدلی نسبت به احساسات طرف
مقابل به آن پاسخ دهیم. همچنین باید ببینیم چه حرفها و نکات درستی در میان
انتقادهای طرف مقابل وجود دارد. اینها میتوانند اطلاعات ارزشمندی برای ما باشد.
۵) مسئولیت کارهایتان را بر عهده بگیرید
باور کنید که مسئولیتپذیری یک نقطه قوت است نه ضعف. بنابراین مسئولیت کارهای
اشتباه خود را بر عهده بگیرید. اگر هر دوی شما در اختلاف پیش آمده تا حدّی مقصر
باشید (که معمولاً هم همین طور است) به دنبال تقصیرهای خود بگردید و مسئولیت آنها
را بپذیرید. این کار، وضعیت را آرامتر میسازد و در ضمن نشانگر بلوغ شماست.
همچنین معمولاً الهامبخش طرف مقابل میگردد تا او هم واکنش مشابهی بروز دهد و
بدین ترتیب به یافتن درک متقابل و راه حلی برای اختلاف نزدیکتر میشوید.
۶) از واژه «من» استفاده کنید
به جای آن که مثلاً بگوئید «دراینجا تو اشتباه کردی»، جمله خود را با «من» شروع
کنید و بگذارید طرف مقابل، احساس شما را بهتر درک کند. مثلاً بگوئید «من وقتی این
اتفاق افتاد ناراحت شدم.» این گونه جملات کمتر سرزنش آمیزند و کمتر طرف مقابل را
به موضع دفاعی وامیدارد و به او کمک میکند که به جای آن که حس کند مورد حمله
قرار گرفته، نقطه نظر شما را بهتر درک کند.
۷) به دنبال مصالحه باشید
به جای آن که سعی کنید «برنده » بحث شوید در جستجوی راه حلی باشید که خواستههای
همه را برآورده سازد. تمرکز بر روی مصالحه یا راه حل جدیدی که خواستههای هر دو
طرف را بیشتر ارضاء کند، بسیار موثرتر از این است که یک نفر به قیمت نادیده گرفتن
طرف مقابل به خواستههایش دست یابد.
۸) به خودتان فرصت استراحت بدهید
گاهی اوقات اوضاع آنچنان حاد میشود که ادامه دادن بحث به دعوا و جنگ و جدل منتهی
خواهد شد. اگر حس کردید خودتان یا طرف مقابلتان آنقدر عصبانی شدهاید که نمیتوانید
دیگر بحثهای سازنده کنید و یا خطر برهم خوردن ارتباطتان وجود دارد، خوب است که
بحث را متوقف کنید تا هر دو خونسردی خود را دوباره به دست آورید. یکی از نشانههای
ارتباطات خوب، دانستن این است که چه موقع باید موقتاً از یکدیگر فاصله گرفت.
۹) اختلافات را نیمه کاره رها نکنید
هر چند گاهی اوقات رها کردن ادامه بحث، کار خوبی است امّا همیشه به آن برگردید و
آن را نیمه کاره رها نسازید. اگر هر دوی شما با نگرش سازنده، احترام متقابل و
تمایل به درک نقطه نظر طرف مقابل یا حداقل دستیابی به یک راه حل، به موضوع
بپردازید میتوان به پیشرفت به سوی هدف که همانا حل اختلاف است امیدوار بود. مگر
در موقعی که زمان قطع رابطه فرا رسیده باشد، هیچگاه اختلافات پیش آمده و مباحثات
را نیمه کاره رها نکنید.
۱۰) در صورت نیاز، درخواست کمک کنید
اگر شما و طرف مقابل سعی کردید اختلافتان را خودتان برطرف کنید ولی پیشرفتی حاصل
نشد میتوانید از راهنمائیهای یک روان درمانگر یا مشاور بهره گیرید. مشاوران
خانواده میتوانند به کشمکش پیش آمده خاتمه دهند و مهارتهایی را برای حل اختلافات
در آینده به شما بیاموزند. اگر طرف مقابل حاضر نیست با شما پیش مشاور بیاید،
مراجعه خود شما به تنهایی نیز میتواند سودمند باشد
ارتباط، یک رخداد و حادثه نیست؛ بلکه یک فرآیند استکه در روابط انسانی، یک نقطهٔ آغازین و تکوینی دارد وبه مرور شکل میگیرد و به مرحله رشد و اوج میرسد.فرآیند ارتباط و اعتماد علاوه بر روابط انسان با انسان، درروابط انسان با حیوان نیز قابل مشاهده است البته نوع شکلگیری هر یک با هم متفاوت است کافی است کهانسان به حیوان دستآموز و یا حتی حیوان وحشی، کمیآب و غذا بدهد تا او به کمک یادگیری وسیلهای بتواندرفتار خاصی را از خود بروز بدهد و به انسان عادت کند.ولی برای شکلگیری روابط بین انسانی، به امکاناتی بیشاز آب و غذا احتیاج است؛ امکاناتی که به مفاهیم و واژههای انسانی مربوط است. امروزه به دلیل تغییرشرایط زندگی و افزایش تکنولوژی، روابط انسانی نیزدست خوش تغییرهائی شده است. شاید در یک نگاهعجولانه و سریع، فکر کنیم که تمام تکنولوژیهایموجود، به خدمت انسان در آمدهاند؛ ولی در نگاهیدقیقتر در مییابیم این انسان است که اسیر فناوری شدهاست. انسان امروزی، ترجیح میدهد با کامپیوتر باشخص دیگری در یک نقطه از جهان، ساعتها صحبتکند و یا پست الکترونکی بفرستد.
واضح است که تمام این امکانات و پیشرفتها، موجبرفاه زندگی بشر شده است و کارها
با سرعت زیادی انجاممیشود و ارزش وقت و زمان، بسیار بالا رفته است؛ ولیدر عین
حال، به دلیل کاهش روابط انسانی، به خصوصروابط چهره به چهره، ما هر روز شاهد
گسترش سوءظن،عدم ارتباط صحیح، عدم اعتماد و افزایش بیماریهایروانی هستیم؛ زیرا
انسان امروزی، تکیهگاه محکمی ازنظر عاطفی ندارد، چرا که دوستان و حتی خانوادهاش
بهدلیل مشکلهای خاص خودشان، قادر به تامین این خلاء عاطفی نمیباشند. عدم ارتباط
صحیح و واقع بینانه دربسیاری از خانوادهها موجب فروپاشی نهاد خانواده میشود.
شکاف بین نسل فعلی و نسل پدر و مادر آنان نیزط در نتیجهٔ عدم ارتباط خردمندانه
است. عدم اعتماد میتواند از یک خانواده نیز فراتر رفته و بر محیط مدرسه و محیط
کار نیز تاثیر سوء بگذارد. کشور ما دریک دوره انتقالی از جامعه سنتی به جامعه
مدرنمیباشد و به طور حتم، این انتقال موجب تغییرهائی درروابط بین فردی خواهد شد.
برای شروع یک ارتباط، بایدشخاتی کلی از طرف مقابل به دست آوریم که شاملخصوصیتهای
ظاهری، موقعیتهای تحصیلی و شغلی، موقعیت خانوادگی و اجتماعی او است. هم چنین
داشتناطلاعاتی از پیشینه فرد نیز برای ایجاد اعتماد یا عدماعتماد موثر خواهد
بود. شاید یکی از دلیلهائی کهمجرمان و بزهکاران بعد از آزادی از زندان، دوباره
بهزندان باز میگردند، همین باشد که جامعه و اشخاصی کهدر ارتباط با او هستند.
نمیتوانند به او اعتماد کنند و یاشغلی برای او بیابند. پس فردی که در گذشته
سابقهٔ بزهکاری داشته دوباره در یک دور تسلسلی از عدم ارتباط درست و عدم ارتباط
جامعه به او، دچار بیکاری شده و بازگرفتار زندان خواهد شد.
برای شکلگیری یک ارتباط صحیح و منطقی، هر شخصمیتواند با ابزارهائی که در زیر
فهرست شدهاند. رابطهایشایسته با دیگران داشته باشد.
۱) توانائی گوش دادن داشته باشیم.
۲) به موقع احساسهای خود را ابراز کنیم.
۳) به دیگران احترام بگذاریم.
۴) انعطافپذیر باشیم.
۵) دیگران را تحقیر نکنیم.
۶) انتظارهای نامعقول و نابه جا نداشته باشیم.
۷) در مقابل انتظارهای نابه جای دیگران “نه” بگوئیم.
۸) توانائی بخشیدن داشته باشیم.
۹) قضاوت و پیش داوری نکنیم.
۱۰) مغرور و خودخواه نباشیم.
۱۱) انتقادپذیر باشیم و توانائی انتقاد از دیگران را داشتهباشیم.
۱۲) حد و مرز را در رابطه با دیگران رعایت کنیم.
۱۳) رازدار باشیم.
۱۴) خودشناسی را فراموش نکنیم
به امید یه زندگی پر از عشق . . .
هر از گــــــــــــــاهی ...
با خواهرت ,,
شوخی کن ...
دستش بنداز ^__^
بغلش کن …
برو پشت در قایم شو و بترسونش . . .
داداشتو ,,
محکم بزن به سَر شونش "__"
هواشو داشته باش ...
مامانتو ,,
قلقلک بده تا از خنده نتونه حرف بزنه . . .
کاری کن پیش دوستاش پُزتو بده . .
کیف کنه از داشتنت …
باباتو ,,
بغل کن …
چاییشو تو بده دست ^__^
بگو برات از تجربه هاش بگه …
بشین پای حرفش ,,
درد دلش . . .
دوستت ,,
اگه تنهاست . . .
اگه غم داره تو دلش ..
اگه میبینی زل زده به مانیتورش و هر از گاهی میخنده
از اون تلخاش . . .
تو هواشو داشته باش
تو تنهاش نذار . . .
همسرت رو بغل کن ,, بهش بگو چقدر دوستش داری ،
اگه از دستش دلگیری به این فکر کن که اون توی تمام ادمای دنیا تو رو برای ادامه زندگی انتخاب کرده ،
پس ببوسش و ازش تشکر کن ...
باور کن ،
روزی هــــــــــــــزار بار میمیره ,,
کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست ...
هوایِ همو داشته باشیم ,
شاید بهـــــــــــتر بشه ...
شاید یه روز دیگه وقت نباشه اون شخص نباشه دیدنش
تمام افرادی که ما با آنها در ارتباطیم به دنبال گمشدهٔ خود در این دنیای بزرگ میگردند. خود ما نیز به دنبال کسی هستیم که اگر اوقاتی را با او سپری میکنیم این دقایق از بهترینها و به یاد ماندنیترین لحظات زندگی مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافیان بیشتر باشد ارتباطمان شکل بهتری به خود میگیرد. اگر بتوانیم در چند برخورد اول مخاطبمان را بشناسیم شاید بتوانیم از تنش و درگیریهای بعدی جلوگیری کرده باشیم و یا شاید سرعت برقراری ارتباطمان بیشتر باشد.
افراد را از نظر روحی میتوانیم به سه دسته:
۱ - بصری
۲ - سمعی
۳ - لمسی
تقسیم کنیم و این از ضروریترین دانستنیها میباشد. ممکن است کسی هر سه حالت را
داشته باشد اما به طور حتم یکی از این حالتها غالب است. حالا ببینیم که این کیفیتها
چگونهاند:
● افراد بصری: این افراد بیشتر به کیفیتهای دیداری توجه دارند و تصاویر برای
آنها اهمیت بیشتری دارد. سریع صحبت میکنند و... از حرکات دست بسیار استفاده میکنند
و هر آنچه را تعریف میکنند به گونهای میگویند که مخاطب تصویر آن را در ذهن خود
ببیند.
● افراد سمعی:این افراد بیشتر به شنیدهها توجه دارند. کلام و طنین و آهنگ را به
خاطر میسپارند. هیجان کمتری دارند. آهسته صحبت میکنند و سعی میکنند که بیانشان
شیوا و رسا باشد.
● افراد لمسی: این افراد بیشتر به کیفیتهای لمسی توجه دارند و از آنچه لمس کردهاند
صحبت میکنند. خیلی آرامند حتی یک نوع رخوت و سستی را میتوان در آنها دید. احساس
آنها از دیگران عمیقتر است. برای شناخت این افراد تنها کافیست این قصه را به دقت
بخوانید:
سه دوست با کیفیتهای حسی متفاوت با هم به باغی میروند و هنگامی که برگشتند کافی
است که از هر یک از آنها بپرسیم که گردش چطور بود؟
نفر اول میگوید: آنقدر زیبا بود که حد نداشت. آسمان آبی و درختها سرسبز، آب
آنقدر زلال بود که کنار رودخانه معلوم بود. کاش با خودمان دوربین برده بودیم...
آفرین، او یک فرد بصری است.
نفر دوم اینگونه تعریف میکند: آدم واقعاً نیاز دارد گاهی از سر و صدای شهر دور
باشد و به صدای طبیعت گوش دهد. صدای رودخانه آنقدر لذتبخش بود. باور کن پرندهها
قشنگتر میخواندند... درست حدس زدید، او یک فرد سمعی است.
نفر سوم میگوید: در آن سایه خنک که روی پوستمان وزش نسیم را کاملاً حس میکردیم و
از همه بهتر وقتی بود که پاهایمان را در آب خنک فرو میبردیم... این که دیگر از
همه راحتتر بود. او یک فرد لمسی است. متوجه شدید که به راحتی میتوان این حالتها
را در افراد مختلف تشخیص داد. حال دانستن این موضوع شما را در ارتباط قویتر و
صمیمیت و تأثیر گذاری بیشتر کمک میکند.
با هر تیپی از افراد باید مثل خودش و براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد. این به
معنای خلاف میل خود عمل کردن نیست، بلکه برای تأثیرگذاری بیشتر است. اگر لازم
است از رئیس خود چیزی بخواهید، فرزندتان را در مورد موضوعی نصیحت کنید و یا همسر
خود را راهنمایی کنید با دانستن این که با هر کسی با کیفیت حسی متفاوت چگونه رفتار
کنید، بهتر میتوانید ارتباط برقرار کنید و اطلاعات لازم را انتقال دهید.
با بصریها چگونه رفتار کنیم؟ افراد بصری به هر آنچه به چشم آید بیشتر توجه میکنند.
بصریها عاشق گل اند. دوستدار هدیه دادن و هدیه گرفتن هستند. به کاغذ کادو و هدیه
علاقهمندند. به این که از دید دیگران چگونهاند، خیلی اهمیت میدهند. با بصریها
باید پرشورتر و پرهیجانتر بود. باید خلاصه صحبت کرد. توضیح و تفسیر زیاد حوصلهٔ
آنها را سر میبرد. از حرکات دست و چهره در هنگام صحبت بهره ببرید. برای بصریها
کادو ببرید. رفتاری مؤدبانه و محترمانه داشته باشید به احترام آنها بلند شوید،
آنها از آدمهای شُل و وِل متنفرند و عاشق هیجاناند.
▪با سمعیها چگونه رفتار کنیم؟
سمعیها به شنیدهها توجه دارند. به گفتار مؤدبانه و محترمانه. به اظهار علاقه
گفتاری «به دوستت دارم.» به موسیقی و صدای خوش توجه نشان میدهند. با سمعیها کمی
آرامتر از بصریها صحبت کنید. شمرده و متین باشید. تشویقتان بیشتر کلامی باشد.
یک «آفرین» و «دوستت دارم» برای یک سمعی هزار مرتبه بیشتر از «یک هدیه» میارزد.
تند صحبت کردن با آنها بیادبی تلقی میشود.
▪ با لمسیها چگونه رفتار کنیم؟
لمسیها بسیار ملایم اند. آنقدر که به نظر بعضیها شل و ولند. اما در ملایمت آنها
متانت است. لمسیها به آنچه با دست حس میکنند خیلی میانه گرمی دارند. لمسیها را
باید در آغوش کشید. دستانشان را به گرمی فشرد. آنقدر که با نوازش و در آغوش کشیدن
و بوسیدن میتوان محبت را به لمسیها ابراز کرد با «دوستت دارم» و «هدیه» این
کار میسر نیست. با لمسیها ملایم صحبت کنید. مثل این که دیگه بهتر از این نمیشه،
همهٔ عزیزانمان را میتوانیم شاد کنیم. اما مواظب باشید درست تشخیص دهید
آیا حاضری برای خواستههای خودت لب باز کنی؟ داشتن صرفاً یک مورد معتبر کافی نیست. باید اول دل و جرأت حرف زدن داشته باشی، بعد نظریهات را ایراد کنی، آنهم به موقع و با احساس و ماهرانه، تا شنونده تحریک شود به تو جواب مثبت دهد.
ژوزف وودکراچ، مقالهنویس آمریکائی اظهار داشته است: ”بهنظر میرسد گربهها از
اصولی پیروی میکنند که ظاهراً ضرری ندارد. آنها آنچه را میخواهند، تقاضا میکنند.“
اگر این برای گربهها کارآئی دارد، حتماً برای شما هم کارآئی دارد.
شلی، دوست ورزشکار من که بهعنوان منشی در دفتری حقوقی در واشنگتن کار میکند، هر
روز ظهر به مدت یک ساعت در مسیری همجوار با اسمویتسونین میدود. او عاشق بیرون
رفتن و ورزش است، اما دلش نمیآید بدون اینکه حمام کند، دوباره همان لباسهای سر
کارش را بپوشد. روزی به سراغ همکارانش رفت و پیشنهاد کرد همانطور که مردها رختکن
دارند، برای زنان هم رختکنهائی درست شود. آنان صریحاً تقاضای او را رد کردند و
استنادشان این بود که گران تمام میشود، جا ندارند و...
شلی به من زنگ زد و تقاضای کمک کرد. اولین کاری که کردم این بود که برای پیگیری
رویایش از او تمجید کردم. سپس پیشنهاد دادم با بهکارگیری پنج اصل مجابسازی،
رویای خود را تحقق بخشد و سرنوشت خود را شکل دهد.
●اقبال در برابر تقدیر
اقبال را خودمان شکل میدهیم و بعد آنرا تقدیر مینامیم.
”بنجامین دیزائیلی“
۱ـ با توقعات مثبت به وضعیت نزدیک شو.
ممکن است تصور کنی این پیشنهاد تا حدی مشخص است، همانطور که یکنفر هم در یکی از
همایشها به این مسئله اشاره کرد و گفت: ”این امری منطقی است. خودمان اینرا میدانیم.“
در جواب او به حرف پدرم اشاره کردم و گفتم: ”صرفاً برای اینکه چیزی منطقی است، به
این معنا نیست که متداول است.“
آیا تا بهحال برای طرح یک مسئله به سراغ کسی رفتهای در حالیکه داری فکر میکنی:
”این وقت تلف کردن است. هرگز اینرا تأیید نمیکند.“ اگر تو اعتقاد نداشته باشی که
پیشنهادت شانس موفقیت دارد، دیگران چطور ممکن است اعتقاد داشته باشند؟ زمانی
آیزنهاور گفت: ”آدمهای بدبین هرگز در هیچ جنگی برنده نمیشوند.“ خوشبینانه حرفت
را بزن. من میدانم که ارزشمند است. در اینصورت میتوانی دل و جرأت داشته باشی که
کسی را مجاب کنی.
۲ ـ پیشبینی کن و دلیل مخالفت را برزبان بیاور.
سعی کن بفهمی چرا ممکن است نه بشنوی و برآورد کن که چرا ممکن است روی تو را زمین
بزنند. سپس خودت قبل از آنان علت را بیان کن. اگر تو نظریاتت را با مورد اعتراض و
مخالفت آنان شروع نکنی، حتی به حرفت گوش هم نمیکنند. منتظر نوبت خود برای حرف زدن
میمانند تا بگویند چرا توصیهات عملی نیست. اگر پیشبینی کرده باشی که ممکن است
علت مخالفت آنان کسر بودجه باشد، فکر کن کلماتی که میخواهی بعداً بر زبان بیاوری،
بهتر است چه باشد: ”ممکن است بگوئید بودجه کافی ندارید، اما اگر ده دقیقه به حرف
من گوش بدهید، میتوانم بگویم چطور میتوانیم مبلغ هزینه شده را در سه هفته اول پسانداز
کنیم.“
۳ ـ نظریهات را شمارهگذاری و مستند کن.
مربی هنر سخنوری من در دبیرستان همیشه میگفت: ”مهارت و کاردانی شما از طریق شیوه
تفکرتان مورد قضاوت قرار میگیرد. تو ممکن است در مورد موضوعی که آنرا ارائه میدهی
بسیار پرآوازه باشی، اما اگر بحث و استدلالت از روی نظم و ترتیب نباشد، شنوندگان
نتیجهگیری میکنند که تو نمیدانی راجع به چه صحبت میکنی.
راحتترین و سریعترین راه برای قانونمند بودن نظریه تو، شمارهگذاری آن است.
مثلاً میگوئید سه دلیل وجود دارد که چرا این مورد ارزش دارد: ”اول اینکه، دوم آنکه
... و...“ شمارهگذاری باعث میشود مطالب گفته شده واقعی بهنظر برسد، نه اینکه
بهمنزله عقیدهای باشد که تحمیل کننده است. از این گذشته، شنوندگان موردی را که
با نظام و ساختاری مشخص بیان شده است، بهتر میفهمند و آنرا به خاطر میسپارند.
من یاد گرفتهام مهمترین راه برای ارسال پیام دنبال کردن این الگوست که: نظریه
خودت را بیان کنی و مثال بزنی. مثالها حکم کار مضاعف را دارند. شنوندگان، مثالهائی
را که به مطالب مربوط است، به خاطر میسپارند. مثالها میتوانند اثبات کنند که آنچه
را پیشنهاد میکنی، مفید است.
۴ ـ نیازهای آنان را در نظر بگیر و به زمان خودشان با آنها حرف بزن.
از بهکار بردن کلمهٔ ”من“ خودداری کن، مانند: ”بهنظر من، رختکن خیلی بهدرد
کارمندها میخورد.“ مردم بابت استدلال تو کاری انجام نمیدهند. آنان برای خاطر
خودشان کاری را انجام میدهند. پل هارلن کولینز در زمینه ارتباط والد و فرزند یکی
دو پیشنهاد خوب و مفید ارائه داده و گفته است: ”بهترین روش برای واداشتن نوجوان به
پارو کردن برفهای راه ورودی خانه و... این است که اجازه بدهید از ماشین استفاده
کند.“ و ”اگر میخواهید طریق شمردن را به بچهها یاد دهید، به او پول توجیبی
بدهید.“
از خودت سئوال کن مهمترین چیز برای فردی که سعی داری او را مجاب کنی، چیست؟ پول،
امنیت، شهرت و اعتبار، مقام یا قدرت؟ سعی کن بفهمی طرح تو چگونه به نفع او تمام میشود
و سپس آن فایده را بهنظر او برسان. اگر شهرت و اعتبار برایش مهم است که مثلاً
چطور در این زمینه پیشرو قافله باشد، در اینصورت تأکید کن او اولین نفری خواهد
بود که این طرح خوب را پیاده میکند و عمل پیشگامانه او برای سالهای آتی هم معیار
به شمار خواهد رفت.
۵ ـ آنان را تحریک کن پیشنهاد تو را امتحان کنند.
رالف والدو امرسون متوجه شده بود که: ”آگاهی از اینکه چطور باید پیشنهاد داد، خود
هنری قابل یادگیری است.“ این مسئله در مورد مجاب کردن هم صدق میکند. اگر بخواهی
مردم را متقاعد کنی که متوجه حکمت استدلال تو بشوند، ممکن است روی تو را زمین
بزنند، چون هیچکس دوست ندارد دلیل و برهان به زور از گلویش پائین برود. هدف این
است که با سئوالات و حرفهایتان آنان را هم بهطور فعالانه درگیر کنی تا متوجه
منظور تو بشوند.
به محض اینکه بتوانند طرح را مجسم کنند، از حالت بیاعتنائی و حال و هدای مقاومت
بیرون میآیند و نظریه تو را بهعنوان معاملهای انجامشدنی در نظر میآورند.
●امتناع و مخالفت را معکوس کن
هرگز بازی نزدیک به پیروزی را تغییر نده. اگر رو به باخت میرود، آنرا عوض کن.
”وینس لومبارد“
دوستم شلی گفت: ”اگر با بهکارگیری پنج اصلی کلی، طرح اصلی را ارائه داده بودم،
احتمالاً برنده میشدم. ولی حالا متأسفانه دیر شده و باختهام. همکارانم دیگر به
من فرصتی نخواهند داد.“
او به نکتهای خوب اشاره کرد. وقتی مردم جواب منفی میدهند، مسئله تمام است. اما
میتوانی موضوع منتفی شده را دوباره مطرح کنی، بهشرط اینکه شواهد و مدارکی تازه
ارائه بدهی. آنان را متوجه نکاتی جدید کن؛ چیزیکه در مذاکره اولی دربارهاش صحبت
نشده. حالا آنان توجیهی برای تغییر عقیده و رسیدن به نتیجهای متفاوت دارند. آنان
میتوانند موضع خود را تغییر دهند بیآنکه احساس شرمندگی کنند، چون تو ضوابطی جدید
به آنان ارائه دادهای که شالوده تصمیمگیری است. همانطور که وینس لومبارد،
فوتبالیست معروف گفته است، اگر تدبیر اولیه شما پیروزی بهدنبال نداشت، وقتش است
یکی دیگر رو کنی.
من توصیه کردم شلی با استفاده از سه مورد که شرح آن آمده است، همکارانش را تحریک
کند تا تقاضای او را دوباره بررسی کنند. اگر به تازگی روی تو را هم زمین انداختهاند،
در مورد خواستهات دل به دریا بزن و این نصحیت را گوش کن.
▪عقبنشینی: با آرامش عقبنشینی کن. نمیخواهد در را پشت سرت محکم بههم بکوبی.
شاید بخواهی دوباره از همان راه برگردی. جواب منفی را با وقار و آرامش بپذیر.
بنابراین وقتی دوباره میخواهی سعی خودت را بکنی، باز در به رویت باز میشود.
▪ارزیابی مجدد: چرا جواب منفی دادند؟ به احتیاجات آنان توجه نکردی؟ فراموش کردی
مطالب خودت را برحسب اولویت شمارهگذاری کنی؟ جاهائی را که در آن نقطه ضعف داشتی،
بهبود ببخش و مدارکی رو کن که دفعه اول از آنها استفاده نکردهای.
▪دستیابی مجدد: برای ملاقاتی دیگر برنامهریزی کن و برای گفتن نظریاتت با این جمله
شروع کن: ”میدانم که قبلاً راجع به این مسئله صحبت کردیم. حالا من مواردی تازه
دارم که بعدی تازه را در این مورد شکل میدهد.“ سپس عقیدهات را بگو و از پنج
قانون اصلی مجابسازی هم استفاده کن.
شلی بار دوم موفق شد موافقت همکارانش را برای ساختن رختکن بگیرد. او با صنف امور
ورزشی تماس گرفت و اطلاعاتی درباره امور مالی کسب کرد. سپس همکارانش را متقاعد کرد
که از اتاق کنفرانس کوچک بهعنوان محل رختکن استفاده شود. بعداً به من زنگ زد و
این خبر خوب را داد.●مجاب کن، فشار نیاور
تعلیم و تربیت روش است، اما نه برای پیام دادن.
”اشلی مونتاگو“
یکی از شرکتکنندگان در جلسه گفت: ”من تمام اینها را درک میکنم، جزء اصل پنجم
را. چطور دقیقاً میشود کسی را در مورد عقیدهای مجاب کرد؟“
او نکتهای خوب را مطرح کرده بود. چطور میتوانی مردم را واداری دوباره عقیده تو
را بررسی و از آن استقبال کنند؟ نکته مهم را از سقراط یاد بگیر که خردمندانه متوجه
شده بود مردم آنچه را خودشان یاد میگیرند، بهتر به خاطر میسپارند تا آنچه را
به زور به خوردشان میدهند.
روش سقراط، یعنی تبدیل گفتهها بهصورت سخنانی بینیاز به جواب، برای مجابسازی
موفقیتآمیز بسیار مهم است. بین تحت فشار گذاشتن کسی برای اینکه تصمیمی بگیرد با
ارائه دادن نظریه به طریقی منظم که به فرد فرصت میدهد خودش تصمیم بگیرد، تفاوتی
فاحش وجود دارد. از طریق درگیر کردن فعالانه مردم و قرار دادن آنان در حالت تفکر،
میتوانی مقاومت آنان را از بین ببری. بهعنوان مثال، بهجای اینکه بگوئی: ”بهنظر
من خانمهای همکار هم احتیاج بهجائی دارند که بعد از ورزش در آنجا لباسشان را
عوض کنند،“ سئوال کن: ”دوست داری بدانی نصب کمدهای لباس برای کارمندان زن چقدر
غیبت آنان را بهعلت بیماری و هزینههای جبران خسارت کاهش میدهد؟“
●یک قصه برایم بگو
گاهی روایات بهترین وسیله برای ابراز حقایق هستند و اگر جالب و بهجا باشند،
معمولاً مؤثرتر و قویتر از مباحثه و برهان.
”تیرون ادواردز“
تعریف مطالب و حکایاتی موفقیتآمیز با جزئیاتی حسی باعث تحریک منطق نیمکره چپ و
احساسات نیمکره راست مغز شنونده میشود. حتی سرسختترین منتقدان هم از شنیدن قصهای
که بهخوبی تعریف میشود، لذت میبرند. وقتی شنونده به پیامد روایت تو علاقهمند
شود، آنچه را شنیده است، تجربه میکند و تصویرهای واضح ذهنی آنقدر قدرت دارد که
مطالب تصنعی را به واقعیتی فردی تبدیل کند.
یکی از همکاران من با سرافرازی در امتحان مخصوص معاملات املاک قبول شده و جوازش را
گرفته بود. ماریا بعد از اینکه خانههای زیادی را به مشتری نشان داده و هنوز موفق
نشده بود حتی یک خانه هم بفروشد، خسته و ناامید به دفتر سرپرست بنگاه رفت، خود را
روی صندلی کنار میز او انداخت و فریاد زد: ”من کارم را ول میکنم.“
سرپرست گفت: ”چطور ممکن است؟ تو بیش از چند ماهی نیست در کار معاملات املاک هستی.“
ماریا با لحنی محزون گفت: ”تا حالا بیش از شش، هفت هزار کیلومتر رانندگی کردهام،
بیش از ده دوازده مشتری را هم اینطرف و آنطرف بردهام، ولی هنوز موفق نشدهام.
به این نتیجه رسیدهام آن ضربالمثل قدیمی که میگوید تو میدانی اسب را تا لب
چشمه بکشانی اما نمیتوانی وادارش کنی آب بنوشد، حالا حکایت من شده.“
رئیس عاقل او جواب داد: ”ماریا، قرار نیست تو مشتریها را وادار به آب نوشیدن کنی.
قرار است آنان را تشنه نگه داری.“
سر ناهار، من و ماریا درباره کارآئی پنج اصل مجابسازی حرف زدیم تا او از آنها و
سه مورد دیگر در حرفهاش استفاده کند. حالا روایات و سئوال بخشی مهم از بازاریابی
او شده است و او بهجای اینکه بگوید: ”من این منطقه شهر را دوست دارم، میگوید:
”این منطقهای دوست داشتنی است، نه؟ و بهجای اینکه بگوید: ”بهنظر من اتاق
دلبازی است“، میپرسد: ”این اتاق را برای کدامیک از بچهها در نظر میگیرید؟“ او
از ساکنان قبلی یا فعلی خانه سئوال کند خاطرات مورد علافهشان در آن خانه چه بوده
است تا آنها را برای مشتریانش تعریف کند و به آن جنبه شخصی دهد. گفتن ندارد که
حالا او در حرفهاش کاملاً خبره و موفق است، چون بهجای اینکه مشتریها را وادار
کند آب بنوشند، آنان را تشنه نگهمیدارد.
●رهنمودی برای پنج اصل مجابسازی
بچههایت در تابستان یک میهمانی در کنار استخر ترتیب دادهاند. حالا چندین بچه پر
انرژی بهجان هم افتادهاند و تو دائم فریاد میکشی که از خشونت و قیل و قال دست
بردارند. آنان بهکارهای عجیب و غریب خود ادامه میدهند. چطور آنان را مجاب میکنی
آرام شوند؟
▪آنچه نباید بگوئی
به آنان هشدار میدهی که داری از کوره در میروی.
”اگر از قیل و قال دست برندارید، میهمانی را خاتمه میدهم.“
با خودت میگوئی که این وقت تلف کردن است.
”آنان از من حرف شنوی ندارند. بهقدری در حال و هوای خودشان هستند که به آتیلا هم
گوش نمیکنند؟“
با حالتی رئیس مابانه میگوئی چه میخواهی و چرا میخواهی آرام شوند.
”بچهها، لطمه میبینید. من سعی خودم را کردم یک میهمانی خوب ترتیب دهم. خودتان
دارید خرابش میکنید.“
موعظه را شروع میکنی که ایمنی چقدر مهم است.
”مجبورم دوباره تذکر بدهم که... گوش میدهید؟“
▪آنچه باید بگوئی
راجع به حرفیکه میخواهی بزنی، فکر میکنی تا بهتر مجابشان کنی.
”چطور میتوانم مجابشان کنم که این مسئله به نفع خودشان است؟“
خودت را متقاعد میکنی که این مورد قابل ملاحظه و شدنی است.
”بچهها، لطفاً بیائید سرمیز بنشینید و به من گوش کنید. میخواهم موضوع مهمی را
بگویم.“
برایشان قصهای میگوئی که مجسم کنند چرا برایشان بهتر است ساکت باشند.
”میدانید پارسال سر کوین چه آمد؟ داشت میدوید، لیز خورد و...“
از آنان سئوال میکنی نظرشان در مورد موافقتنامه چیست؟
خوب، اگر دلتان میخواهد اینجا شنا کنید، بگوئید قوانین استخر چبست؟
دوستی کلمه ای آشناست که شاید گاهی در پستوی دغدغه های روزانه ی دنیای ماشینی امروز مدفون و یا بی نصیب از توجه مان به فراموشی سپرده شده باشد.
رابطه ی دوستانه و برقراری ارتباطی سالم و دوست داشتنی با کسانی که به طرق و
انگیزه های گوناگون با آن ها آشنا شده ایم معجزه ای در دنیای ارتباطات انسانی است
که بسته بر خصوصیات شخصیتی افراد با بعضی بیشتر و با برخی دیگر کمتر همراهی می کند
.
ایجاد ارتباط با دیگران مهارتی است که افراد مختلف بسته به نوع شخصیت خود از آن
بهره می برند .نوع و مقدار این عامل مشوق آغاز و ادامه ی روابط و دوستی هاست .
انسان ها روزانه مخارج هنگفتی را برای حفظ روابطی که در پس دست یابی به اهداف
گوناگونی چون بر آوردن نیازهای اجتماعی ، فرهنگی ، اقتصادی ، سیاسی و ازهمه مهم تر
نیازهای عاطفی ، تشکیل داده اند صرف می کنند . بخش عظیمی از در آمدهای کلان سازمان
های ارتباطی مانند آژانس های پستی، تلگراف، تلفن، پیام های کوتاه، شبکه های
اینترنتی و... دستخوش میل ارتباط در انسان، این موجود اجتماعی است.
به راستی نمی توان از این موضوع غافل شد که حتی در نزد گوشه گیرترین انسان ها نیز
لحظه ی هم صحبتی به هر طریق ممکن با فردی که در کنار او احساس آرامش و امنیت می
کنند، احساسات ، علایق و افکار یکدیگر را به خوبی در می یابند به عقاید هم احترام
می گذارند و در مسائل و مشکلات گوناگون صادقانه و بی غل و غش با هم هماهنگی و
همراهی می نمایند یا حداقل خالصانه و بی ریا اظهار تمایل به همکاری و مساعدت می
نمایند ، لحظه ای ناب و دل چسب است .
شاید شما هم گاهی در هنگام مرور برگ نوشته های گذشته تان یا دیدن یادگاری های جا
مانده از دوستی قدیمی یا شاید گذار اتفاقی از منظره ای مشابه مناظری که خاطراتی
شیرین از یک دوست را برایتان تداعی می کند ، متوجه ی شکفتن لبخند لذت بخشی از
لبانتان شده باشید، کمی بیاندیشیم ، به راستی شیرینی و لذت این تلنگر را با طعم
کدام شهد می توان تطبیق داد؟ و لازم به گفتن نیست که عکس این قضیه یعنی مرور
خاطرات تلخ و حزن انگیز دوست نمایی که ضربه ای مهلک و تلخ در خاطراتمان بوده است
تمثیل چه چیز را می طلبد... ؟
آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که در خاطرات دوستان و آشنایانتان چه
جایگاهی دارید؟ آنان با مرور لحظاتی که با شما داشته اند چه تصویری را در ذهن خود
مجسم می کنند؟ تصویر شما با نشاط، خندان، مهربان، خوش قلب و دوست داشتنی است ، یا
چهره ای عبوس، خودخواه سود جو و مسکوت را متجلی می کند؟ آیا لحظه ای پر بار و
ارزشمند را به یادگار گذاشته اید ؟ شما فرشته ی نجات دوستانتانید یاااا ...... .؟؟
پر واضح است که همه ی ما انسانها همیشه به دنبال بهترین ها هستیم گذشته از ایراد
ها و عیب های کوچک افرادی که تا به حال با آنها آشنا بوده اید مطمئنا تا کنون به
دوستان خوبی در زندگیتان برخورده اید ، اما به راستی برای نگاه داشتن دوستان خوب و
و همراه چه خرجی کرده اید ؟ آیا تا به حال برای حفظ رابطه ی دوستی و ماندن در کنار
دوستی که به حقانیتش یقین یافته اید تلاشی کرده اید ؟ یا جزء کسانی هستید که همیشه
تا وقتی آنچه را دارید از دست ندهید نمی فهمید که چه چیز را داشته اید ؟
اگر فکر می کنید به دلیل بی توجهی های شما و یکی از دوستانتان مدت هاست از هم بی
خبرید و نزدیک است یکی از روابط خوب و به یاد ماندنی تان دستخوش غفلت گذر زمان
شود، بی معطلی به دنبال راهی برای ارتباط با او باشید زمان آخرین ارتباط شما با او
هر چه طولانی تر باشد به صدا در آوردن زنگ یک تلفن و یا نوشتن نامه ای کوتاه چیزی
از شما کم نمی کند و فقط محبت ، صداقت و قدر شناسی شما را بیشتر متذکر می شود .
هیچکس از دوستی که تنها او را برای منافع شخصی خود بخواهد خوشش نمی آید، پس به یاد
داشته باشید که بیقید و شرط عشق بورزید و دیگران را همانطور که هستند با نقاط
ضعف کوچک و قوت های بزرگشان و به خاطر خودشان ، دوست بدارید ، نه به عشق تعدد
منافعی که برایتان دارند.
در دنیایی واقعی برای دوستی ، اصلا مهم نیست که چه کسانی را می شناسیم و دوستانمان
چه گروه ، طبقه و قشری از جامعه را تشکیل می دهند ، اصلا مهم نیست که دوستتان شخصی
پولدار، با کلاس ، شیک پوش و جنتلمن است یا کارگر ساده ی فلان کارگاه کوچک کوزه
گری در ایالت ناکجا آباد، مهم اینست با او که می شناسید چطور رفتار می کنید؟ اصلا
مهم شمایید در خاطرات دوستانتان که چه تصویری دارید ؟..؟؟؟ هیچکس تصویر خطی خطی
خود را دوست ندارد ، مطمئنا تصویر شما با لبخند ی آرام بخش که صداقت و آغوشی باز
برای ارتباطی سالم و دو طرفه را نوید می دهد لذت بخش تر است .
بسیار محتمل است دوست خوبی باشیم اگر راضی به مشارکت دیگران در شادیهای خود و
مشارکت خود در غصه های دیگران باشیم ، مهربانهای کوچک ما که گاهی به یاد خودمان هم
نمی آیند ، هیچ گاه برای دوستان خوبمان فراموش شدنی نیستند .
هنر دوست داشتن دیگران هنری است و الا و اخلاقی ، دوستی ارزشمند با کسانی که گاهی
برایمان لحظاتی به یاد ماندنی را رقم می زنند و یا شاید لحظاتی از گذشته مان را پر
بار کرده اند، سرمایه ای است گران بها . هر چند دنیای پر تنش امروز گاهی آنقدر
درگیرمان می کند که این اصل مهم را در حاشیه های دفتر عمرمان گم می کنیم ، اما
غفلت موجب پشیمانی است ، بدانیم که در دنیای انسانیت ارتباط اصل مهمی است که انسان
در کوچه پس کوچه های زندگی محتاجانه به دنبال آن می گردد و یقینا ارتباطی انسانی و
دوستانه که از روی سخاوت ، لطف و عاطفه ای پاک باشد ارزشی بی حساب خواهد داشت ،
شاید بار ها نیاز به یاد آوری دارد که کسی برایمان تکرار کند که با دیگران و
دوستانمان آنگونه باشیم که از آنها انتظار داریم
چهارمشکل اصلی که اکثر زوجهـا بـا آن دست به گریبان میباشند، به شرح زیر است:
● اشتباه ۱: ایجاد ارتباط برای زیر نفوذ خود قرار دادن و زرنگی
گاهی اوقات ما یک رابطه را برای بدست آورن خواستههایمان آغاز میکنیم. خواه طرف
مـقابـل تـوانایی برآوردن آن را داشته باشد و خواه نداشته باشد. قـهـر مـیکنـیم،
اخــم میکنیم، تهدید میکنیم، چاپلوسی میکنیم و آنچه در تـوان داریم برای ایجاد
احساس ناراحتی در طرف مقابلمان انجام میدهیم. این نـوع رفـتـار، گـرچـه مـمـکن
اسـت بطور موقتی مؤثر باشد، اثر بسیار ناگواری در طولانی مدت بر سلامـت رابـطه
خـواهـد گذارد. آن را رها کنید، برای خواسته و پیشنهادات طرف مقابل احترام قائل
گردید. اگر او نمیتـواند خواسته شما را برآورده کند، ببینید میتوانید خودتان آن
را حل کنید.
● اشتباه ۲: ایجاد ارتباط برای فریب دادن
با اینکه نیازی به گفتن ندارد، این یکی از خطرناکترین انواع رفتـار اسـت کـه
بـسیـاری از رابطهها را نابود میکنـد. دروغهـا، گـزافهگـویـیها، بازی دادنها
و نیرنگهای متداوّل همگی باعث پریشانی و رنجش میگردند. آنها بنیان رابطه را به
لرزه درآورده و در نهایت شکافی عمیق در اعتماد بوجود میآورند.
نسبت بـه خـطر آن هـوشیـار بـوده و پیش از اینکه آغاز شود متوقفش سازید. اگر این
چیزی است که برای شما آشنا به نظر میرسـد، ابتدا آنرا در رفتارهای خودتان مورد
سنجش قرار دهید. اگر صادق و رک باشید، دیگر مایل به پذیرش فریب دیگران نخواهید
بود. در روابط خود راستی و درستی را پیشه کنید.
● اشتباه ۳: ایجاد ارتباط با پیغامهای متناقض
پـیـامهای متناقض، چیزی را گفتن و چیز دیگری را انجام دادن، یک فـرم بـسیـار
رایــج ِ فریب و نیرنگ میبـاشد. همچنـین ایـن مـیتواند به صورت قـول دادن
لفـظی یـا عـملی و انجام ندادن آن دربیاید. پیغامهای متناقض باعث پریشانی بسیار
میگردند. همیشه به اعمال فرد توجه نمایید. معـمولاً اعمال نـسبت بـه گـفتـار،
هـمتـرازی بیـشتری با حقیقت دارنـد. اگـر گـفتـارشـان بـا اعـمالـشان در تناقض بود،
آنچه که گفته میشـود را نـادیـده پـنـداریـد. درک کنید که شخص دارای تعارض بـوده
و اجازه ندهـیـد شـمـا را نـیـز دچــار آن احساس نماید.
● اشتباه ۴ : حسادت چیست؟
بــرای برخی از افراد حسـادت یـک مـعضل مهم محسوب میگردد کـه هر گاه بدون درمان
رها شود میتواند شکافی همیشگی بین شما و همسرتان ایـجـاد کنـد و اثری منفی بر
روابط آتی شما بگذارد. خوشبختانه حسادت قابل کنترل میباشد.
▪ مفهوم تحتالفظی حسادت این است:
حسـادت به میـل مـفرط به داراییها و جایگاه شخصی دیگر اطلاق میگردد. اما در
ارتباط با مسایل اجتماعی سبب میگردد فـردی به شریک زندگیش نسبت به ارتباط با
اشخاص خاص و نوع پوشـش و مـکآنهایی که رفت و آمد میکند مشکوک گردیده و احساس خطر
کند. اما همانطور که اشاره کردیم درجات میزان حسادت متفاوت است.
▪ حسادت ظریف:
حسادتی است که همیشه درخور مفهـوم مـنـفـی خود نمیباشد. مثلاً بدگمان گشتن مردان
نسبت به همسرشان (و بالعکس)، امری عادی است و یا صحبت در مورد محاسن زنان دیگر و
یا تماشای عکــس یک مـرد خـوشتیـپ در مجله سینمایی و یا فیلمهای تلویزیونی،
نمونه های ظریـفـی هـسـتـنـد که نشان میدهند چـگونه پـارهای از حسادتها بیضرر
بوده و کاملاً یک واکنش طبیعی به شمار میروند.
▪ حسادت مفرط و وسواس گونه:
مشکل زمانـی ایجاد میشود که خشونت و سلطهجویی با حسادت همراه میگردد. هنگامی که
شما به آن مرحله برسید، به طرز افراطآمیز و وسواس گونـهای نـسـبت به وفادار بودن
و صداقت وی دچار تردید شده و از آن خشمناک میگردیـد. حتـی ممکن است متوصل به زور
و برخورد فیزیکی شوید. شما تا حدی کم طاقت هستید که او نمـیتواند حتی به مرد یا
زن دیگری نظر بیافکند و از کـنار شما زمانی که هردو بیرون هستید تکان بخورد. از
او میخواهـید که همیشه از مـحل حـضور خودش شما را مطلع گرداند و تنها بردن نام
مرد یا زنی دیگر، شما را بینهایت غضبناک میگرداند.
● منشاء حسادت
امکان دارد شما این رفتار را به واسطه تجارب پیـشـین خـود با افراد مخـتـلف کـسـب
کـرده باشید. اگر در گذشته مورد خیانت قرار گرفته باشید این امکان وجود دارد سبب
آن شود که از بیم تکرار آن بیشتر او را تـحت کـنـتـرل، نـظارت و سلطهگری قرار
دهـیـد. حـتی در زمانیکه دلیلی برای شک و تردید به او وجود ندارد شما به طور
فزایندهای از ادامه ارتباط با وی مایوس میشوید و میخواهید به هر قیمتی که شده
از موقعیتهای خطرناک، پنهان و بالقوه اجتناب ورزید. همچنین امکان دارد شما فردی
باشید که در گذشته وفادار نبوده و خیانت کرده باشید و به قـصـد پرهیز از آن که
نکند چنین امری برای خودتان اتفاق بیافتد وسواس به خرج داده و می خواهید مطمئن
شوید که تنها فرد مورد علاقه وی هستید.
اما حسادت اغلب حاصل عدم اعتماد به نفس و عزت نفس خود شخص میبـاشـد. امکان دارد
شما احساس کنید به قدر کفایت لایق و مناسب وی نیستید و تنها از روی اتـفاق، شانس و
تقدیر با همدیگر ازدواج نمودهاید. اغلب دیگران خوش سیماتر وزیباتر از خودتان به
نظر میرسند و این احساس، تهدیدی برای شما محسوب میگردد. مشاهـده وی در حـال
ارتـبـاط با مردان یا زنان دیـگر، ایـن احـسـاس را در شـما بـه وجود میآورد که
نکند از دست شما ربوده شود. هرگاه زمان اندکی با او باشید ممکن است از رابطه نزدیک
و صمیمی وی با دوستانش آزرده خاطر گـردیـد؛ افـرادی که او در تـمام طـول زندگی خود
با آنها آشنایی داشته است.
● چرا حسادت خطرناک است؟
حسادت در مورد اشخاصی که قادر به کنترل آن نمیباشند، برای ارتباطشان مضر و زیان
آور است. چون سبب از میان رفتن عاملی میگردد که دو نفر را به هم پـیـوند میدهـد.
اعتماد
هر گاه به نامزد و یا هـمـسـر خـود بـگویـید که وی اجازه ندارد با همکاران خود
صحبت و یا معاشرت اجتماعی داشته باشد، مثل آن است که بگویید به او اعتماد
ندارید(مگر آن که به علتی اعتماد شما به وی سلب شده باشد). اگر نـیـاز به اعمال
محدودیتهای بسیاری پیدا کنید، آیا لازم است که حتماً همیشه در کنارش قرار داشته
باشید؟ حسادت همچنین از کیفیت زمانی که با همدیگر هستید میکاهد بـه طـوری که بیتردید
مـنـجـر به نـزاع و مـشـاجـرههـای متـعـددی خـواهـد شـد تـا جـایی که شما تنها بر
روی خصوصیات منفی یکدیگر تمرکز میکنید. از آن گذشته اکثر وقتتان صرف این فکر
احمقانه که ممکن است او به شما خیـانت کنـد خواهد شد. پیـش از آنکه متوجه گردید،
بخـش اعظمی از ارتـباطـتـان صرف اتفاقاتی که ممکن است بیافتد میگردد تا صرف
اتفاقاتی که واقعاً در حال افتادن است. هر اندازه ارتباط پیشرفت میکند کنترل
حسادت دشوارتر میشود. بنا بر این اگر شما به مرحله خطرناکی رسیدهاید زمان آن فرا
رسیده که هر چه سریعتر از مُصلح یا مشاور یاری بطلبید.
● راه حلهای دو مشکل اصلی در روابط
هیچ رابطهای بدون برقراری ارتباطات مؤثر دوام زیادی نخـواهـد آورد. مـا در
سـراســر روز صحبت میکنیم(و گوش می دهیم)، اما تنها بخش کوچکی از ارتباط ما به
صورت گفتاری رخ میدهد. بیشتر اوقات تصور میکنـیم کـه دیـگران گفته های ما را گوش
داده و متوجه میشوند، اما عمدتاً این موضوع صــحت ندارد. اغلب، شخص ِدیگر در حال
اندیشیدن به آن چیزی است که میخواهد در جواب صحبتهای شما بگوید، و نوعی خیالپردازی
که هیچ ارتباطی به موضوع مورد بحث ندارد را در ذهن خود میپروراند. هنگامی که نزاع
میکنیم، میخـواهـیـم بیـش از پـیش فـهمیده شویم و واژگان همانند تیر به جلو و
عقب به پرواز درمیآیند. در این شرایط، تجزیه و تحلیل مسئله میتواند دور از ذهن
گردد. بنا بر این اسرار ارتباط مؤثر چیست؟ بـه دو مشکل اساسی در ارتـباطـات و نحوه
حل آنها توجه نمایید. بعد از این مرحله خواهید توانست پایههای بهتـرین نـوع
رابـطـهای کـه تــا به حال تصورش را میکردید را بنیان نهید.
▪ مشکل اوّل: میخـواهید حـق را بـه خود داده و ثـابت کنید که دیگری در اشتباه است
پیش از آنکه بتوانید یک ارتباط مؤثر را آغاز کنید، باید نگاهی موشکافانه بـه قصد
و غرض خـود بـیندازید. آیا برای اینکه توسط دیگران فهمیده شوید ارتباط برقرار میکـنـیـد،
بـرای به دست آوردن خواستهها، یا هدف دیگری را فراسوی سخـنـانـی کـه در حـال
بـیـان آنها هستید دنبال میکنید؟ بسیاری از زوجها به مرحلهای میرسند که فقط
میخواهند ثابت کنند حق با آنها بوده و نـفــر دیـگر در اشـتـباه است (و همیشه
اینطور بوده است). این نـوع رابطه همانند نبرد میماند. این سخنان مملو از خشـم و
سـرزنش بـوده و سـبــب میگردند نفر دیگر احساس کوچکی نـمـایـد. حرفهای رد و بدل
شده در چنین رابطهای هرگز گوش داده نمیشوند. هرچند که آنچه با صدای واضح و بلند
خوانده میشود خشم و عدالت موجود در فراسوی مراودات است. جهت رفع این مشـکل، تصمیم
بگیرید همدیگر را سرزنش نکنید و به صحبتهای یکدیـگر بـا خـلوص نـیـت گـوش دهید.
تصمیم بگیرید که درصدد ثابت کردن چیزی بر نیامده و در عوض راهی برای ایجاد یک پـل
بـرای درک مـتـقابل پیدا نمایید. این تصمیمات در موفقیت یک رابطه بسیار مفید واقع
خواهند بود.
▪ مشکل دوم: قادر نیستید به حرفهای طرف مقابل گوش دهید
به یاد داشته باشید که یک ارتباط فقط از صحبت کردن تشکیل نشده بلکه شـامل شنیدن و
گوش دادن به آنچه که در حال بیان است نیز میباشد. ما میتوانیم کارهای زیـادی
برای آموختن هنر گوش دادن انجام دهیم، امـا بـرای آغـاز، بـسیار مـهـم اســت که
بدانیم اگر فـردی بخـواهـد نـقطه نـظرات خـود را کــنار گذاشته و حقیقتاً آماده
دانستن درون و افکار دیگران گردد، آنگاه از روی صداقت آنچه کـه در حال گفتن است
را فقط باید "بشنود". این کار خیلی هم آسان نیست. بسیاری از ما آنچه که
میشنویم را به سرعت تعبیر و تفسیر کرده و آنرا در یک شکاف آماده قرار می دهیم.
برخی صحبتها را تحریف میکـنند. برخی تظاهر به گوش دادن میکنند درحالیکه سرگرم
افکار خود هستند. یک راه حل بــرای ایــن مشکل آن است که برداشت خود را از صحبتهای
دیگران بــرای آنها تکرار نمایید. بگذارید بدانند که ارتباطات آنها چگونه درون
ذهن شما تفسیر میگـردند. اجـازه دهـیـد دیــگران پـیغامهای خــود را با استنباط
شما منـطبق سازند و در نهایت، راغب حقیقی شنـیـدن منظور آنها باشید.
● چگونه هیجانات شدید را کنترل کنیم؟
بیشتر مردم، در زندگیشان هیجانات شدید و غیرقابل کنترل را تجربه کردهاند. در چنین
مواقعی، شخص بسیار مایل است شدت خشم، غم و اضطراب و نا امیدی تحت کنترل او باشد.
ممکن است شدت هیجانات بر رفتار و طرز برخورد فرد به گونهای تأثیر بگذارد که موجب
رنجش و ناراحتی خود و اطرافیانش شود. در چنین لحظاتی چگونه میتوان این هیجانات را
تحت کنترل درآورد؟
برای دستیابی به چنین توانایی به نکات زیر باید توجه فرمائید .
۱) از چگونگی تنفس خویش آگاه باشید. سعی کنید تنفسی آرام و عمیق داشته باشید. با
این عمل ساده به طور طبیعی میتوان ضربات قلب و فعالیت ذهن را آرام کرد. هر نوع
انقباضی را در بدنتان به خصوص عضلات، شانهها، گردن و فک را بررسی و تعدیل کنید.
۲) سعی کنید بر هیجانات خود مسلط شوید. هنگامی که با دیگران هستید زمان مساعدی
برای ابراز هیجانات شدیدتان نیست. بنابراین از آنها پوزش بخواهید و برای مدتی از
آنها دور شوید. به آنها بگویید که احتیاج به زمانی دارید تا بر اعصابتان مسلط
شوید و چند لحظه دیگر بر میگردید.
۳) حتماً با افرادی دلسوز و مجرب ارتباط داشته باشید و مشکلات خود را با آنها در
میان بگذارید. چنین ارتباطی به شما کمک خواهد کرد تا در حس و رفتارتان تعادلی
برقرار کنید و احساس تنهایی و انزوا نکنید.
۴) روشی دیگر برای کنترل کرن هیجانات، ثبت آنها در دفترچه یادداشت روزانه است.
تحقیق جدیدی نشان داده است که چنین روشی، تأثیر قابل ملاحظهای بر افرادی که دچار
حوادث شده بودند داشته است.
۵) اگر موضوعی برایتان بسیار اهمیت دارد آن را بیپرده با دیگران مطرح کنید. اما
قبلاً در مورد آن موضوع و موقعیت خود خوب فکر کنید. به یاد داشته باشید که تغییر
در ارتباطات به مرور زمان رخ میدهد و صحیح نیست که این تغییر بر اساس اصول
غیرمنطقی و یا هیجانات زودگذر باشد.
۶) با خودتان مهربان باشید. سعی کنید مرخصی کوتاهی داشته باشید و فعالیتهای مورد
علاقه خود را انجام دهید. در این فاصله زمانی، ذهن شما آرامش لازم را باز خواهد
یافت. به عنوان مثال مدت کوتاهی در پارک راه بروید یا غذای مورد علاقه خود را درست
کنید و یا کتاب مورد علاقه خویش را بخوانید .
۷) سعی کنید برای مدت کوتاهی به موضوعی که باعث آشفتگی شما شده است، فکر نکنید.
چرا که در چنین شرایطی ذهن قدرت تصمیمگیری صحیح را ندارد. تصور کنید رنج و
ناراحتی خود را درون جعبهای داخل کمدتان گذاشتهاید، در زمانی مناسب که آرامش
بیشتری دارید این جعبه را از مکان خود بیرون آورید و بهطور صحیح راه حلی برای
مشکل و ناراحتیتان پیدا کنید. با انجام دادن فعالیتهای فیزیکی از قبیل ورزش کردن
کلاس رفتن و یا سخت کار کردن سعی نمائید خود را خسته کنید و توجه و تمرکز خود را
به کلاس، ورزش یا کار معطوف سازید.
۸) کارهای همیشگی و امور روزمره خود را انجام دهید. بدین گونه زندگی شما تحت کنترل
خواهد بود. فراموش نکنید که سرانجام لحظات پر اضطراب و هیجان به پایان خواهد رسید.
شما قبلاً این واقعیت را تجربه کردهاید.
۹) چنانچه مکرراً دچار احساسات و هیجانات شدید و ناراحتکننده میشوید حتماً با
مشاوران مجرب مشورت کنید و یا کتابهای منتشر شده در این زمینه را بخوانید.
۱۰) چگونه "نه" بگوئیم
همه شما بارها در موقعیتهایی قرار گرفتهاید که گفتن کلمه " نه "
برایتان دشوار بوده است. برای مثال دوستی میخواسته کتاب خاصی را از شما قرض کند و
شما مایل به آن کار نبودهاید. فردی شما را به منزلش دعوت کرده و شما مایل به
پذیرفتن دعوت او نبودهاید. اگر شما از آن دسته از افرادی هستید که به دفعات در
مقابل چنین درخواستهایی تسلیم شده و با آنها موافقت میکنید و دائماً از این
بابت احساس نارضایتی دارید ممکن است بخواهید بدانید که چرا هنگامی که نه گفتن
راترجیح میدهید، "بله" میگوئید.
این احتمال وجود دارد که شما نگران از دست دادن ارتباطات مؤثر یا نگران وارد آمدن
آسیبی به روابط باشید. چه بسا از نه گفتن احساس گناه میکنید چون آموختهاید برای
اجتناب از آسیب وارد کردن به احساسات دیگران، از روی خواستههای خود دست بکشید.
بدین ترتیب ممکن است احساس کنید با نفی آنها به دلیل خودخواهی و خودمداری، انسان
بدی هستید زیرا به شما یاد داده شده که باید فداکار باشید و خود را نادیده
انگارید. شما بیش از رضایت خودتان دلواپس و متوجه رضایت دیگران هستید وقتی از شما
تقاضایی میشود ممکن است احساس کنید مورد لطف و موهبت قرار گرفتهاید. این امر سبب
میشود تا احساس مهم بودن کنید و نگران آن باشید که در صورت مخالفت هرگز چنین
تقاضایی از شما نشود. اینها نمونههایی از احساسات دست و پا گیری هستند که میتوانند
در آزادی عمل شما مداخله کنند. البته در مواردی خاص و تحت تعلیم بودن انسان میتواند
با شناخت صحیح بفهمد که در کجا آری بگوید و در کجا خیر.
● چه راههایی، گفتن کلمه "نه" را آسانتر میسازد؟
اوّلین کاری که باید انجام داد، تشخیص احساسات دست و پاگیر یا باورهایی است که در
سر وجود دارند. برای مثال اگر دوستانتان میخواهند کتابی از شما قرض بگیرند و یا
شما را به میهمانی دعوت کنند با گفتن کلمه نه چه نتایج منفی را پیشبینی میکنید؟
به نظر میرسد شما در ابتدا انتظار فاجعه آمیزی از "نه گفتن" تشخیص دادهاید.
برای مثال ممکن است به خودتان بگوئید اگر پاسخ منفی بدهم چه بسا دوستم از این که
آن کتاب را به او قرض ندادهام از من ناراحت بشود. ولی دوست شما به خاطر این گونه
مسایل ناراحت نیست.
او احتمالاً به خاطر آن که کلمه نه را با صراحت به کار بردهاید، احترام بیشتری
برای شما قائل خواهد شد. خود را نادیده انگاشتن سبب تحمیل رفتارهای ناخواستهای
است که دیگران از شما میخواهند و این امر سبب میشود آنها نسبت به ابراز درخواست
غیر منطقی خود تشویق شوند. پس از آنکه باورها و اعتقادات خود را به شیوهای منطقیتر
مرتب کردید برای گفتن کلمه نه آمادگی پیدا میکنید و از این امر احساس خوبی به شما
دست خواهد داد. قدم بعدی گفتن کلمه " نه " به شیوهای مستقیم به طرف
مقابل است به گونهای که قاطعیت در صدا و رفتار موج بزند. به خصوص زمانی که کاملاً
مطمئن هستید، که حق گفتن کلمه " نه " را دارید. با این تمرین اطمینان به
خود را تمرین خواهید کرد و نیز توانایی گفتن کلمه نه را در موقعیتهای مشکلتر به
دست خواهید آورد.
به طور معمول گفتن کلمهی نه به برخی از افراد آسانتر از دیگران است. احتمالاً
این افراد برای شما، دوستان ِنزدیک وغریبهها و خانواده هستند. وقوع یک موقعیت را
پیشبینی کنید و تمرین کنید که در آن موقعیت چه خواهید گفت. گفتن کلمه نه را به
طریقی مستقیم و صریح تمرین نمائید. نسبت به کلیهی رفتارهای خود و لحن کلامتان به
هنگام گفتن جمله منفی آگاه باشید. در موقعیتهای مشکلتری که نسبت به ماهیت و
چگونگی پاسخ خود مطمئن نیستید با گفتن جملهای "باید دربارهاش فکر کنم"
به خود فرصت دهید، سپس احساسات خود را بررسی کنید.
ببینید چه عقاید و انتظاراتِ نامعقول شما را به گفتن " نه " وا میدارد.
وقتی کلمه " نه" را به کار بردید و طرف مقابل همچنان برخواستهاش اصرار
ورزید و اوّلین کلمه نه شما را نادیده انگاشت باید بر مخالفت خود پافشاری کنید.
شما حق دارید کلمه نه را بهکار ببرید. از این کار احساس خوبی داشته باشید. هر قدر
به احساس شخصی و خواستههای ِخود توجه کنید، از گفتن "بله" به دیگران
احساس رضایتمندی بیشتری خواهید کرد.
● افراد مهم در زندگی همسر، افراد مهم در زندگی شوهر
ارتباط خوب، هنرِ ارسال و دریافت پیام است. ما همواره در حال ارسال و دریافت پیام
با یکدیگر هستیم. حتی وقتی که نه صحبت میکنیم و نه مینویسیم، در حال فرستادن
پیامی از طریق حرکات بدن یا چشمهایمان و حتی با نگفتن یا انجام ندادنمان هستیم.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که زوجهای جوان (و حتی گاهی اوقات زوجهای قدیمی) با آن
دست به گریبانند، ارتباط است. این راهی دو طرفه است که هم به گیرنده و هم فرستنده
نیاز دارد. مشکل وقتی است که فقط یکی از اینها هست یا بدتر، هیچکدام نیست. شما از
دو خانواده متفاوت آمدهاید. شما روشهای متفاوتی را برای ارتباط برقرار کردن با
دیگران آموختهاید. بعضی افراد از خانوادههایی هستند که بلند صحبت کردن و یا حتی
فریاد زدن در طول مشاجرات لفظی طبیعی است، در حالی که دیگران از چنین رفتاری وحشت
دارند زیرا از خانوادهای ساکت و آرام آمدهاند.
مهمترین عامل در یک ازدواج خوب ارتباط خوب است. در حالی که امور مالی، جنسی یا
چیزهای دیگر ممکن است موضوع مشاجرات لفظی، نارضایتی از ازدواج و یا حتی جدایی
شوند، ناتوانی زوجین در ارتباط برقرار کردن و یافتن راه حل ریشه مشکلات است.
بنابراین باید پیغام درستی را برسانید.
برای داشتن یک زندگی خانوادگیِ شاد و پایدار مهمترین چیز اختصاص دادن زمان مفید
به همسراست. تقریباً اغلب مشاهده میشود که یکی از طرفین این احساس را دارد که
دیگر برای همسرش مهم نیست. اکنون زمان آن رسیده است که زمانی را برای شریک شدن با
یکدیگر کنار بگذاریم(لحظاتی با ارزش را ) و در چیزهایی که جدا از هم برایمان اتفاق
افتاده است در طی ارتباطی خوب شریک شویم. همیشه به خاطر داشته باشید که شریک شما
چیزها را متفاوت از شما میبیند، متفاوت یعنی نه لزوماً «غلط» یا «بد» بلکه فقط
متفاوت و شما باید به اعتقادات دیگران احترام بگذارید. گوش دادن کلید فهمیدن است و
عشق کلید حوصله