سخن گفتن، کلید ارتباط با دیگران است .
با مردم چگونه «رابطه کلامی» بر قرار کنیم؟ آغاز سخنان چگونه باشد که جذاب باشد؟
لحن گفتار، چه تاثیری بر مخاطب ما میگذارد؟ کلام، در چه صورت بر دلها مینشیند و
مقبول طبع قرار میگیرد؟ اصلا درباره چه چیز هایی باید سخن گفت و از چه گفتاری و
چگونه گفتاری باید پرهیز کرد؟ چه روشی بر محبت و محبوبیت میافزاید و چه شیوهای
ایجاد تنفر میکند؟
اینها همه، سؤال هایی است که به «ادب و آداب گفتار» مربوط میشود و شیوههای
کامیابی در کلام را باید آموخت، تا از طریق رابطه گفتاری، هم دانستهها و
خواستههای خویش را بهتر بیان کرد، هم بر دیگران تاثیر مثبت گذاشت و هم کلام را پل
ارتباطی با دیگران ساخت .
برخی «پرحرف» اند .
«حرافی» ، گاهی هم سر از «وراجی» در میآورد . اگر از پرحرفی دیگران خسته
میشوید، لابد دیگران هم از پرچانگی شما دچار خستگی میشوند وبه ستوه میآیند .
پس، باید از تکرار ملال آور و پرحرفی آزار دهنده پرهیز کرد و ظرفیت طرف و اشتیاقش
را برای شنیدن در نظر گرفت .
برخی «بد دهان» اند .
بد حرف زدن، زشت گویی، تندی در گفتار، هتاکی و بی حرمتی، از آفات کلام به شمار
میآید . بسیاری از دوستیهای دیرین و روابط صمیمی، گاهی به خاطر کلامی نسنجیده و
اهانتآمیز و تحقیر کننده یا دل آزار، بر هم میخورد .
اگر جواب «های» ، «هوی» است، جواب سخن مؤدبانه هم پاسخ احترامآمیز است .
حضرت علی (علیه السلام) فرموده است:
«اجملوا فی الخطاب تسمعوا جمیل الخطاب» (۱)
زیبا سخن بگویید و خطاب کنید، تا جواب زیبا هم بشنوید .
گروهی «دهن لق» اند .
قدرت رازداری و حفظ اسرار، نشانه کمال است .
آنان که هیچ حرفی را نمیتوانند نگاه دارند و حتی آنچه را نیز که سفارش شده «به
کسی نگویید» ، در اولین فرصت «لو» میدهند، قابل اعتماد نیستند و از «محرم راز»
بودن درمیآیند و وجهه خودشان را از دست میدهند .
خیلی «حرفهای مگو» وجود دارد که باید در صندوق سینه محبوس باشد و به بیرون درز
نکند، چه رازهای شخصی، چه امور مربوط به حیثیت و آبروی دیگران، چه اسناد طبقه بندی
شده، چه اسرار محرمانه یک نظام و تشکیلات، چه پروندههای قضایی و .. . .
پس، باید تمرین کرد که هر حرف را نزد . تازه، بعضی از حرفها هم بی اساس و شایعه
است و بازگو کردن آنها، نوعی دامن زدن به شایعات دروغ است واین گناه به شمار
میرود و به آلوده شدن فضای جامعه میانجامد .
باز هم کلامی از حضرت امیر (علیه السلام) که فرموده:
«لا تحدث الناس بکل ما تسمع» (۲)
هر چه را میشنوی، برای مردم بازگو مکن .
بعضی «خام گفتار» اند .
حرف هم مثل غذا، باید بپزد، دم بکشد، وقتی پخته شد «عرضه» گردد .
پختگی سخن به آن است که در ورای آن، اندیشه و درنگ و مصلحت اندیشی و عاقبت نگری
باشد .
وقتی حرفی نسنجیده از دهان بیرون پرید، دیگر نمیتوان عوارض و عواقب و پیامدهای آن
را جمع کرد .
مزن بی تامل به گفتار، دم
نکو گو، اگر دیر گویی چه غم؟
خیلیها پشیمان میشوند که فلان سخن را چرا گفتند، یا با فلانی چرا آنگونه حرف
زدند . آرزو میکنند که کاش کمی فکر کرده بودند . ولی، این «حسرت بعدی» ، هرگز
جای آن «اندیشه قبلی» را نمیگیرد . در حالی که با لحظهای تدبر، میتوان جلوی
بسیاری از پشیمانیها را گرفت .
پس، «اول اندیشه، و آنگهی گفتار» را از یاد نبریم .
تیر سخنت، به آب شلیک مکن
بیهوده و بی حساب، شلیک مکن
حرف و عمل تو، چون سلاح است و خشاب
هشدار که بی خشاب، شلیک مکن
برخی «دشوارگوی» اند .
اگر قلمبه گویی، سخت گفتاری، پیچیده سخن گفتن و سنگین حرف زدن، سبب شود که گوینده
با شنونده نتواند «رابطه» برقرار کند، از این سخن گویی چه سود؟ تازه، بعضیها به
این شیوه میبالند!
راحت و روان حرف زدن، یک هنر است، به خصوص آنجا که مخاطبان عام و عوام اند، یا
کودکان، یا کم سوادان پای کلام به گوش نشستهاند .
پس، باید تمرین کرد که روان و آسان حرف زد، سخنرانی کرد، تدریس نمود، سؤال کرد،
جواب سؤال داد، خاطره گفت و مقاله نوشت . یعنی این سهولت در گفتار، در کار معلم و
نویسنده و خطیب و واعظ و پرسشگر و جوابگو، یک «هنر» به حساب میآید . البته با
تمرین هم میتوان به این مرحله رسید، مثل هنرمند شدن و مهارت در هر رشته و حرفه
دیگر .
کسانی «موقع نشناس» اند .
مگر هر حرف را، در هر جا، با هر گروه و در هر شرایط باید گفت؟
شناخت این نکته و رمز و راز که در کجا و با که، چه سخنی و با چه لحنی و به چه
مقدار باید گفت، چیزی است که در علوم ادبی به آن «بلاغت» گفته میشود، یعنی
مراعات مقتضای حال!
مثلا در مجلس عزا و ختم، شوخی کردن، یا در محفل جشن، سفره دل و غم و غصه را باز
کردن، یا با کسی که کم حوصله استبه جر و بحث نشستن، یا نزد دانای فرزانهای،
پرحرفی کردن و توضیح واضحات دادن، یا با آدم ناشناس و غریبه، اسرار را در میان
گذاشتن و ... همه اینها البته هر کدام به نوعی نشانه «موقع نشناسی» است و این،
یعنی پاشیدن بذر در زمین شوره زار، یا آب دادن به درختخشکیده .
باز هم کلام امام علی (علیه السلام):
«لا تتکلمن اذا لم تجد للکلام موقعا» (۳)
اگر زمینه و جای سخن نیافتی، حرف مزن .
گروهی «خجالتی» اند .
شرم و حیا نسبتبه کارهای زشت و گناه، بسیار مقدس و خوب است . اما در مورد کارهای
شایسته و حرفهای خوب و سؤالهای مفید وپاسخهای لازم و اعتراضهای تکلیفی، نه
تنها خوب نیست، بلکه عامل عقب ماندن و مانع خیر و سبب محرومیت است .
ریشه این خجالت، یا تربیتخانوادگی و نوع تربیت است، یا احساس حقارت و کمبود است،
یا ترس از ریخته شدن آبروست، یا نداشتن تمرین قبلی است، یا هر عامل دیگر .
باید این مشکل را به نحوی حل کرد . داشتن اعتماد به نفس و دل به دریا زدن و سد را
شکستن، موفقیتهای بعدی را در پی دارد . سختی در همان «نوبت اول» است .
پس، باید تمرین کرد . هر چند سخت است، ولی با اقدام، آن هراس درونی فرو میریزد و
تمرین، سبب میشود که مثلا حرف زدن در جمع یا سؤال در کلاس یا خواندن متنی در یک
مراسم یا کنفرانس دادن در حضور دیگران و ... برای انسان عادی شود .
آنچه گذشت، نکاتی چند درباره «کلام» بود .
یقینا اینها همه مطالب نیست . نه همه مشکلات مطرح شد، نه همه راه حلها .
خوب است کتابهایی که در زمینه «فن خطابه» و «آیین سخنرانی» و «روش سخنوری» و
... نگاشته شده است، بیشتر و دقیقتر مطالعه شود، چرا که در آنها رهنمودهای عملی
بیشتری برای موفقیت در این زمینه وجود دارد .
حرف زدن، این کار به ظاهر ساده که همگان با آن سر و کار داریم، آن هم از صبح تا
شب، در خانه و بیرون، با آشنا و ناآشنا، برای خود فوت و فن خاص دارد . آموختنش هم
لازم و مفید نیست . بی جهت نیست که غربیها درباره «آیین سخنرانی» کتاب مینویسند
و شرقیها در زمینه «فن خطابه» دستبه تالیف میزنند .
از این روش سود بجوییم تا کلام، پل ارتباطی ما و دیگران شود
مهارت سخن گفتن شامل تعدادی
مهارت است که یادگیری و به کار بردن صحیح آنها باعث افزایش کیفیت سخن گفتن خواهد
شد.
این مهارتها عبارتند از:
▪ آغاز صحیح مکالمه (جلب توجه شنونده)
▪ استفاده از واژههایی متناسب با موقعیت ارتباط (موضوع صحبت، پایگاه اجتماعی طرف
گفتوگو و موقعیت زمانی و مکانی گفتوگو)
▪ کاربرد مناسب عوامل فرازبانی مانند سرعت، شدت (بلندی و کوتاهی صدا)، مکث و زیر و
بمی صدا
▪ کاربرد صحیح نشانههای غیرکلامی (حرکات بدن و ژستهای چهره)
▪ رعایت نوبت در سخن گفتن
▪ استفاده مناسب از خردهمهارت توضیح دادن
▪ استفاده مناسب از خردهمهارت پرسیدن
● آغاز صحیح مکالمه
آیا هرگز به ارتباطات شفاهی خود فکر کردهاید؟ شما چگونه به دیگران میفهمانید که
میخواهید صحبت کنید؟
شروع خوب یا آمادهسازی چیزی بیش از مثلاً یک معارفه ساده در آغاز مکالمه شفاهی
است. این مهارت کارکردهای متنوعی دارد. ایجاد حالت آمادگی در شنونده از طریق
برقراری تفاهم، جلب توجه و افزایش انگیزش، مشخص کردن انتظارات ما از شنوندگان،
تشریح نقش دو طرف (گوینده و شنونده) در ادامه رویداد ارتباطی مورد نظر و یادآوری
ارتباطهای قبلی و تعیین سطح اطلاعات شنونده در زمینه مورد بحث از مهمترین
کارکردهای یک شروع خوب هستند.
به عبارت دیگر آمادهسازی مناسب دیگران باعث جلب توجه مخاطب و افزایش انگیزه او میشود
که خود به خود فرد را به سوی مشارکت در رویدادهای ارتباطی میکشد.
● استفاده از واژههای متناسب با موقعیت ارتباطی
هر ارتباط زمانی حول یک موضوع خاص مانند خرید و فروش، تحصیل و غیره رخ میدهد.
بدیهی است هرکدام از بافتهای مکالمهای یاد شده حوزههای واژگانی خاص خود را دارد
و ما هنگام سخن گفتن از واژگان مخصوص حوزه مورد نظر استفاده میکنیم.
نکته مهمی که هنگام سخن گفتن باید به آن توجه کنیم، پایگاه اجتماعی (سن، شغل، جنس
و...) مخاطب است. بهطور مثال هر زن یا مردی هنگام صحبت با جنس مخالف خود نباید از
همان زبانی استفاده کند که هنگام صحبت با همجنس خود استفاده میکند همچنین
نوجوانان و جوانان در صحبتهایشان در جمع همسالان از الفاظی استفاده میکنند که
نباید هنگام صحبت با بزرگسالان استفاده کنند زمان و مکان هم در این مورد بسیار
حائز اهمیت است. جوانان باید یاد بگیرند فضای گفتوگو در زمین ورزش، کلاس درس،
خانواده و دیگر محیطهای زمانی و مکانی متفاوت است و در هر فضا باید بهگونهای
سخن گفت.
● نشانههای غیرکلامی
نشانههای غیرکلامی گاهی میتوانند جایگزین پیامهای کلامی شوند. مثلا به جای گفتن
بله میتوان در برخی موقعیتها با حرکت سر به سمت پایین از نشانه غیرکلامی استفاده
کرد. این نشانهها گاهی به نقش تقویتکننده پیامهای کلامی ظاهر میشوند مثلا
هنگامی که در هنگام خداحافظی دست خود را هم تکان میدهیم. بهطور کلی میتوان
نشانههای غیرکلامی را به دو گروه تقسیم کرد: حرکات اعضای بدن که هنگام انتقال
افکار خود به دیگران استفاده میکنیم و ژستهای چهره و حرکات چشم که هنگام برقراری
ارتباط و انتقال افکار از آن استفاده میکنیم.
● رعایت نوبت
براساس قاعدهای که پذیرفته شده است شرکتکنندگان در یک گفتوگو نقش خود را باید
به نوبت به عنوان شنونده یا گوینده ایفا کنند. این قاعده بر این اساس که تا یکی از
دو طرف به تناسب از سهم خود استفاده نکرده و سخن خود را به پایان نرسانده است،
دیگری شروع به سخن گفتن نمیکند. این قاعده به همه میآموزد که شنونده خوبی برای
پیامهای دیگران باشند و بهاصطلاح وسط حرف دیگران نپرند. رعایت این قاعده بسیار
مهم است.
● مهارت توضیح دادن
یکی از مهمترین خردهمهارتهای سخن گفتن؛ توضیح دادن است. توضیح دادن یعنی
فهماندن مطالب به دیگران که بخش زیادی از مکالمات روزمره ما را شامل میشود. در
واقع همه ما به جز در مواردی که در حال پرسیدن، امر کردن و همدلی هستیم مشغول
ارائه اطلاعات، اخبار، راهنمایی، توجیه و در یک کلام توضیح دادن هستیم. توضیح دادن
باید بهطور سازمانیافته یا استفاده از اصطلاحات درست و مناسب باشد. ما باید قبل
از هر توضیحی روی موضوع اصلی متمرکز شویم و سپس به صورت توصیفی، تفسیری یا
استدلالی به توضیح موضوع موردنظرمان بپردازیم.
● مهارت پرسیدن
یکی از متداولترین کارهایی که ما هر روز از آن در تفهیم و تفاهم با دیگران
استفاده میکنیم پرسش است. پرسشهای ما بیشتر کلامی هستند اما گاهی هم غیرکلامی
هستند. هنگامی که دانشآموزی سر کلاس دست خود را برای کسب اجازه سخن گفتن بالا میبرد
در واقع از استاد خود میپرسد آیا اجازه صحبت کردن دارد یا نه.
مطالعات نشان میدهد که بین ۳۰ تا ۴۰ درصد گفتههای مردم جملههای پرسشی است. کسب
اطلاعات از حالتهای عاطفی، وضعیت جسمی و روانی مخاطب، ایجاد علاقه و کنجکاوی در
مخاطب، به حداکثر رساندن فعالیت ذهنی و عملی مخاطب سنجش میزان دانش مخاطب، ترویج و
تشویق تفکر انتقادی و قضاوت در مخاطب، تشویق مخاطب برای شرکت در بحث و جلب توجه او
از طریق پرسیدن سوالات غیرمعمول از مهمترین کارکردهای پرسش است.
● پایان مکالمه
برای پایان دادن به مکالمه برحسب موقعیت و مخاطب نیاز به مقدمهچینی است و باید از
شیوه مناسبی بهره گرفت. خاتمه دادن به گفتار بدون آمادگی طرف مقابل برای این پایان
با حالت رضایتبخش به تعامل زبانی کار درستی نیست. برای این کار میتوان از علائم
و نشانههای کلامی و غیرکلامی استفاده کرد. مثلا نگاه کردن به ساعت
به امید یه زندگی پر از عشق . . .
هر از گــــــــــــــاهی ...
با خواهرت ,,
شوخی کن ...
دستش بنداز ^__^
بغلش کن …
برو پشت در قایم شو و بترسونش . . .
داداشتو ,,
محکم بزن به سَر شونش "__"
هواشو داشته باش ...
مامانتو ,,
قلقلک بده تا از خنده نتونه حرف بزنه . . .
کاری کن پیش دوستاش پُزتو بده . .
کیف کنه از داشتنت …
باباتو ,,
بغل کن …
چاییشو تو بده دست ^__^
بگو برات از تجربه هاش بگه …
بشین پای حرفش ,,
درد دلش . . .
دوستت ,,
اگه تنهاست . . .
اگه غم داره تو دلش ..
اگه میبینی زل زده به مانیتورش و هر از گاهی میخنده
از اون تلخاش . . .
تو هواشو داشته باش
تو تنهاش نذار . . .
همسرت رو بغل کن ,, بهش بگو چقدر دوستش داری ،
اگه از دستش دلگیری به این فکر کن که اون توی تمام ادمای دنیا تو رو برای ادامه زندگی انتخاب کرده ،
پس ببوسش و ازش تشکر کن ...
باور کن ،
روزی هــــــــــــــزار بار میمیره ,,
کسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست ...
هوایِ همو داشته باشیم ,
شاید بهـــــــــــتر بشه ...
شاید یه روز دیگه وقت نباشه اون شخص نباشه دیدنش
تمام افرادی که ما با آنها در ارتباطیم به دنبال گمشدهٔ خود در این دنیای بزرگ میگردند. خود ما نیز به دنبال کسی هستیم که اگر اوقاتی را با او سپری میکنیم این دقایق از بهترینها و به یاد ماندنیترین لحظات زندگی مان باشد و هر چه شناخت ما از خود و سپس از اطرافیان بیشتر باشد ارتباطمان شکل بهتری به خود میگیرد. اگر بتوانیم در چند برخورد اول مخاطبمان را بشناسیم شاید بتوانیم از تنش و درگیریهای بعدی جلوگیری کرده باشیم و یا شاید سرعت برقراری ارتباطمان بیشتر باشد.
افراد را از نظر روحی میتوانیم به سه دسته:
۱ - بصری
۲ - سمعی
۳ - لمسی
تقسیم کنیم و این از ضروریترین دانستنیها میباشد. ممکن است کسی هر سه حالت را
داشته باشد اما به طور حتم یکی از این حالتها غالب است. حالا ببینیم که این کیفیتها
چگونهاند:
● افراد بصری: این افراد بیشتر به کیفیتهای دیداری توجه دارند و تصاویر برای
آنها اهمیت بیشتری دارد. سریع صحبت میکنند و... از حرکات دست بسیار استفاده میکنند
و هر آنچه را تعریف میکنند به گونهای میگویند که مخاطب تصویر آن را در ذهن خود
ببیند.
● افراد سمعی:این افراد بیشتر به شنیدهها توجه دارند. کلام و طنین و آهنگ را به
خاطر میسپارند. هیجان کمتری دارند. آهسته صحبت میکنند و سعی میکنند که بیانشان
شیوا و رسا باشد.
● افراد لمسی: این افراد بیشتر به کیفیتهای لمسی توجه دارند و از آنچه لمس کردهاند
صحبت میکنند. خیلی آرامند حتی یک نوع رخوت و سستی را میتوان در آنها دید. احساس
آنها از دیگران عمیقتر است. برای شناخت این افراد تنها کافیست این قصه را به دقت
بخوانید:
سه دوست با کیفیتهای حسی متفاوت با هم به باغی میروند و هنگامی که برگشتند کافی
است که از هر یک از آنها بپرسیم که گردش چطور بود؟
نفر اول میگوید: آنقدر زیبا بود که حد نداشت. آسمان آبی و درختها سرسبز، آب
آنقدر زلال بود که کنار رودخانه معلوم بود. کاش با خودمان دوربین برده بودیم...
آفرین، او یک فرد بصری است.
نفر دوم اینگونه تعریف میکند: آدم واقعاً نیاز دارد گاهی از سر و صدای شهر دور
باشد و به صدای طبیعت گوش دهد. صدای رودخانه آنقدر لذتبخش بود. باور کن پرندهها
قشنگتر میخواندند... درست حدس زدید، او یک فرد سمعی است.
نفر سوم میگوید: در آن سایه خنک که روی پوستمان وزش نسیم را کاملاً حس میکردیم و
از همه بهتر وقتی بود که پاهایمان را در آب خنک فرو میبردیم... این که دیگر از
همه راحتتر بود. او یک فرد لمسی است. متوجه شدید که به راحتی میتوان این حالتها
را در افراد مختلف تشخیص داد. حال دانستن این موضوع شما را در ارتباط قویتر و
صمیمیت و تأثیر گذاری بیشتر کمک میکند.
با هر تیپی از افراد باید مثل خودش و براساس کیفیت حسی خودش رفتار کرد. این به
معنای خلاف میل خود عمل کردن نیست، بلکه برای تأثیرگذاری بیشتر است. اگر لازم
است از رئیس خود چیزی بخواهید، فرزندتان را در مورد موضوعی نصیحت کنید و یا همسر
خود را راهنمایی کنید با دانستن این که با هر کسی با کیفیت حسی متفاوت چگونه رفتار
کنید، بهتر میتوانید ارتباط برقرار کنید و اطلاعات لازم را انتقال دهید.
با بصریها چگونه رفتار کنیم؟ افراد بصری به هر آنچه به چشم آید بیشتر توجه میکنند.
بصریها عاشق گل اند. دوستدار هدیه دادن و هدیه گرفتن هستند. به کاغذ کادو و هدیه
علاقهمندند. به این که از دید دیگران چگونهاند، خیلی اهمیت میدهند. با بصریها
باید پرشورتر و پرهیجانتر بود. باید خلاصه صحبت کرد. توضیح و تفسیر زیاد حوصلهٔ
آنها را سر میبرد. از حرکات دست و چهره در هنگام صحبت بهره ببرید. برای بصریها
کادو ببرید. رفتاری مؤدبانه و محترمانه داشته باشید به احترام آنها بلند شوید،
آنها از آدمهای شُل و وِل متنفرند و عاشق هیجاناند.
▪با سمعیها چگونه رفتار کنیم؟
سمعیها به شنیدهها توجه دارند. به گفتار مؤدبانه و محترمانه. به اظهار علاقه
گفتاری «به دوستت دارم.» به موسیقی و صدای خوش توجه نشان میدهند. با سمعیها کمی
آرامتر از بصریها صحبت کنید. شمرده و متین باشید. تشویقتان بیشتر کلامی باشد.
یک «آفرین» و «دوستت دارم» برای یک سمعی هزار مرتبه بیشتر از «یک هدیه» میارزد.
تند صحبت کردن با آنها بیادبی تلقی میشود.
▪ با لمسیها چگونه رفتار کنیم؟
لمسیها بسیار ملایم اند. آنقدر که به نظر بعضیها شل و ولند. اما در ملایمت آنها
متانت است. لمسیها به آنچه با دست حس میکنند خیلی میانه گرمی دارند. لمسیها را
باید در آغوش کشید. دستانشان را به گرمی فشرد. آنقدر که با نوازش و در آغوش کشیدن
و بوسیدن میتوان محبت را به لمسیها ابراز کرد با «دوستت دارم» و «هدیه» این
کار میسر نیست. با لمسیها ملایم صحبت کنید. مثل این که دیگه بهتر از این نمیشه،
همهٔ عزیزانمان را میتوانیم شاد کنیم. اما مواظب باشید درست تشخیص دهید
آیا حاضری برای خواستههای خودت لب باز کنی؟ داشتن صرفاً یک مورد معتبر کافی نیست. باید اول دل و جرأت حرف زدن داشته باشی، بعد نظریهات را ایراد کنی، آنهم به موقع و با احساس و ماهرانه، تا شنونده تحریک شود به تو جواب مثبت دهد.
ژوزف وودکراچ، مقالهنویس آمریکائی اظهار داشته است: ”بهنظر میرسد گربهها از
اصولی پیروی میکنند که ظاهراً ضرری ندارد. آنها آنچه را میخواهند، تقاضا میکنند.“
اگر این برای گربهها کارآئی دارد، حتماً برای شما هم کارآئی دارد.
شلی، دوست ورزشکار من که بهعنوان منشی در دفتری حقوقی در واشنگتن کار میکند، هر
روز ظهر به مدت یک ساعت در مسیری همجوار با اسمویتسونین میدود. او عاشق بیرون
رفتن و ورزش است، اما دلش نمیآید بدون اینکه حمام کند، دوباره همان لباسهای سر
کارش را بپوشد. روزی به سراغ همکارانش رفت و پیشنهاد کرد همانطور که مردها رختکن
دارند، برای زنان هم رختکنهائی درست شود. آنان صریحاً تقاضای او را رد کردند و
استنادشان این بود که گران تمام میشود، جا ندارند و...
شلی به من زنگ زد و تقاضای کمک کرد. اولین کاری که کردم این بود که برای پیگیری
رویایش از او تمجید کردم. سپس پیشنهاد دادم با بهکارگیری پنج اصل مجابسازی،
رویای خود را تحقق بخشد و سرنوشت خود را شکل دهد.
●اقبال در برابر تقدیر
اقبال را خودمان شکل میدهیم و بعد آنرا تقدیر مینامیم.
”بنجامین دیزائیلی“
۱ـ با توقعات مثبت به وضعیت نزدیک شو.
ممکن است تصور کنی این پیشنهاد تا حدی مشخص است، همانطور که یکنفر هم در یکی از
همایشها به این مسئله اشاره کرد و گفت: ”این امری منطقی است. خودمان اینرا میدانیم.“
در جواب او به حرف پدرم اشاره کردم و گفتم: ”صرفاً برای اینکه چیزی منطقی است، به
این معنا نیست که متداول است.“
آیا تا بهحال برای طرح یک مسئله به سراغ کسی رفتهای در حالیکه داری فکر میکنی:
”این وقت تلف کردن است. هرگز اینرا تأیید نمیکند.“ اگر تو اعتقاد نداشته باشی که
پیشنهادت شانس موفقیت دارد، دیگران چطور ممکن است اعتقاد داشته باشند؟ زمانی
آیزنهاور گفت: ”آدمهای بدبین هرگز در هیچ جنگی برنده نمیشوند.“ خوشبینانه حرفت
را بزن. من میدانم که ارزشمند است. در اینصورت میتوانی دل و جرأت داشته باشی که
کسی را مجاب کنی.
۲ ـ پیشبینی کن و دلیل مخالفت را برزبان بیاور.
سعی کن بفهمی چرا ممکن است نه بشنوی و برآورد کن که چرا ممکن است روی تو را زمین
بزنند. سپس خودت قبل از آنان علت را بیان کن. اگر تو نظریاتت را با مورد اعتراض و
مخالفت آنان شروع نکنی، حتی به حرفت گوش هم نمیکنند. منتظر نوبت خود برای حرف زدن
میمانند تا بگویند چرا توصیهات عملی نیست. اگر پیشبینی کرده باشی که ممکن است
علت مخالفت آنان کسر بودجه باشد، فکر کن کلماتی که میخواهی بعداً بر زبان بیاوری،
بهتر است چه باشد: ”ممکن است بگوئید بودجه کافی ندارید، اما اگر ده دقیقه به حرف
من گوش بدهید، میتوانم بگویم چطور میتوانیم مبلغ هزینه شده را در سه هفته اول پسانداز
کنیم.“
۳ ـ نظریهات را شمارهگذاری و مستند کن.
مربی هنر سخنوری من در دبیرستان همیشه میگفت: ”مهارت و کاردانی شما از طریق شیوه
تفکرتان مورد قضاوت قرار میگیرد. تو ممکن است در مورد موضوعی که آنرا ارائه میدهی
بسیار پرآوازه باشی، اما اگر بحث و استدلالت از روی نظم و ترتیب نباشد، شنوندگان
نتیجهگیری میکنند که تو نمیدانی راجع به چه صحبت میکنی.
راحتترین و سریعترین راه برای قانونمند بودن نظریه تو، شمارهگذاری آن است.
مثلاً میگوئید سه دلیل وجود دارد که چرا این مورد ارزش دارد: ”اول اینکه، دوم آنکه
... و...“ شمارهگذاری باعث میشود مطالب گفته شده واقعی بهنظر برسد، نه اینکه
بهمنزله عقیدهای باشد که تحمیل کننده است. از این گذشته، شنوندگان موردی را که
با نظام و ساختاری مشخص بیان شده است، بهتر میفهمند و آنرا به خاطر میسپارند.
من یاد گرفتهام مهمترین راه برای ارسال پیام دنبال کردن این الگوست که: نظریه
خودت را بیان کنی و مثال بزنی. مثالها حکم کار مضاعف را دارند. شنوندگان، مثالهائی
را که به مطالب مربوط است، به خاطر میسپارند. مثالها میتوانند اثبات کنند که آنچه
را پیشنهاد میکنی، مفید است.
۴ ـ نیازهای آنان را در نظر بگیر و به زمان خودشان با آنها حرف بزن.
از بهکار بردن کلمهٔ ”من“ خودداری کن، مانند: ”بهنظر من، رختکن خیلی بهدرد
کارمندها میخورد.“ مردم بابت استدلال تو کاری انجام نمیدهند. آنان برای خاطر
خودشان کاری را انجام میدهند. پل هارلن کولینز در زمینه ارتباط والد و فرزند یکی
دو پیشنهاد خوب و مفید ارائه داده و گفته است: ”بهترین روش برای واداشتن نوجوان به
پارو کردن برفهای راه ورودی خانه و... این است که اجازه بدهید از ماشین استفاده
کند.“ و ”اگر میخواهید طریق شمردن را به بچهها یاد دهید، به او پول توجیبی
بدهید.“
از خودت سئوال کن مهمترین چیز برای فردی که سعی داری او را مجاب کنی، چیست؟ پول،
امنیت، شهرت و اعتبار، مقام یا قدرت؟ سعی کن بفهمی طرح تو چگونه به نفع او تمام میشود
و سپس آن فایده را بهنظر او برسان. اگر شهرت و اعتبار برایش مهم است که مثلاً
چطور در این زمینه پیشرو قافله باشد، در اینصورت تأکید کن او اولین نفری خواهد
بود که این طرح خوب را پیاده میکند و عمل پیشگامانه او برای سالهای آتی هم معیار
به شمار خواهد رفت.
۵ ـ آنان را تحریک کن پیشنهاد تو را امتحان کنند.
رالف والدو امرسون متوجه شده بود که: ”آگاهی از اینکه چطور باید پیشنهاد داد، خود
هنری قابل یادگیری است.“ این مسئله در مورد مجاب کردن هم صدق میکند. اگر بخواهی
مردم را متقاعد کنی که متوجه حکمت استدلال تو بشوند، ممکن است روی تو را زمین
بزنند، چون هیچکس دوست ندارد دلیل و برهان به زور از گلویش پائین برود. هدف این
است که با سئوالات و حرفهایتان آنان را هم بهطور فعالانه درگیر کنی تا متوجه
منظور تو بشوند.
به محض اینکه بتوانند طرح را مجسم کنند، از حالت بیاعتنائی و حال و هدای مقاومت
بیرون میآیند و نظریه تو را بهعنوان معاملهای انجامشدنی در نظر میآورند.
●امتناع و مخالفت را معکوس کن
هرگز بازی نزدیک به پیروزی را تغییر نده. اگر رو به باخت میرود، آنرا عوض کن.
”وینس لومبارد“
دوستم شلی گفت: ”اگر با بهکارگیری پنج اصلی کلی، طرح اصلی را ارائه داده بودم،
احتمالاً برنده میشدم. ولی حالا متأسفانه دیر شده و باختهام. همکارانم دیگر به
من فرصتی نخواهند داد.“
او به نکتهای خوب اشاره کرد. وقتی مردم جواب منفی میدهند، مسئله تمام است. اما
میتوانی موضوع منتفی شده را دوباره مطرح کنی، بهشرط اینکه شواهد و مدارکی تازه
ارائه بدهی. آنان را متوجه نکاتی جدید کن؛ چیزیکه در مذاکره اولی دربارهاش صحبت
نشده. حالا آنان توجیهی برای تغییر عقیده و رسیدن به نتیجهای متفاوت دارند. آنان
میتوانند موضع خود را تغییر دهند بیآنکه احساس شرمندگی کنند، چون تو ضوابطی جدید
به آنان ارائه دادهای که شالوده تصمیمگیری است. همانطور که وینس لومبارد،
فوتبالیست معروف گفته است، اگر تدبیر اولیه شما پیروزی بهدنبال نداشت، وقتش است
یکی دیگر رو کنی.
من توصیه کردم شلی با استفاده از سه مورد که شرح آن آمده است، همکارانش را تحریک
کند تا تقاضای او را دوباره بررسی کنند. اگر به تازگی روی تو را هم زمین انداختهاند،
در مورد خواستهات دل به دریا بزن و این نصحیت را گوش کن.
▪عقبنشینی: با آرامش عقبنشینی کن. نمیخواهد در را پشت سرت محکم بههم بکوبی.
شاید بخواهی دوباره از همان راه برگردی. جواب منفی را با وقار و آرامش بپذیر.
بنابراین وقتی دوباره میخواهی سعی خودت را بکنی، باز در به رویت باز میشود.
▪ارزیابی مجدد: چرا جواب منفی دادند؟ به احتیاجات آنان توجه نکردی؟ فراموش کردی
مطالب خودت را برحسب اولویت شمارهگذاری کنی؟ جاهائی را که در آن نقطه ضعف داشتی،
بهبود ببخش و مدارکی رو کن که دفعه اول از آنها استفاده نکردهای.
▪دستیابی مجدد: برای ملاقاتی دیگر برنامهریزی کن و برای گفتن نظریاتت با این جمله
شروع کن: ”میدانم که قبلاً راجع به این مسئله صحبت کردیم. حالا من مواردی تازه
دارم که بعدی تازه را در این مورد شکل میدهد.“ سپس عقیدهات را بگو و از پنج
قانون اصلی مجابسازی هم استفاده کن.
شلی بار دوم موفق شد موافقت همکارانش را برای ساختن رختکن بگیرد. او با صنف امور
ورزشی تماس گرفت و اطلاعاتی درباره امور مالی کسب کرد. سپس همکارانش را متقاعد کرد
که از اتاق کنفرانس کوچک بهعنوان محل رختکن استفاده شود. بعداً به من زنگ زد و
این خبر خوب را داد.●مجاب کن، فشار نیاور
تعلیم و تربیت روش است، اما نه برای پیام دادن.
”اشلی مونتاگو“
یکی از شرکتکنندگان در جلسه گفت: ”من تمام اینها را درک میکنم، جزء اصل پنجم
را. چطور دقیقاً میشود کسی را در مورد عقیدهای مجاب کرد؟“
او نکتهای خوب را مطرح کرده بود. چطور میتوانی مردم را واداری دوباره عقیده تو
را بررسی و از آن استقبال کنند؟ نکته مهم را از سقراط یاد بگیر که خردمندانه متوجه
شده بود مردم آنچه را خودشان یاد میگیرند، بهتر به خاطر میسپارند تا آنچه را
به زور به خوردشان میدهند.
روش سقراط، یعنی تبدیل گفتهها بهصورت سخنانی بینیاز به جواب، برای مجابسازی
موفقیتآمیز بسیار مهم است. بین تحت فشار گذاشتن کسی برای اینکه تصمیمی بگیرد با
ارائه دادن نظریه به طریقی منظم که به فرد فرصت میدهد خودش تصمیم بگیرد، تفاوتی
فاحش وجود دارد. از طریق درگیر کردن فعالانه مردم و قرار دادن آنان در حالت تفکر،
میتوانی مقاومت آنان را از بین ببری. بهعنوان مثال، بهجای اینکه بگوئی: ”بهنظر
من خانمهای همکار هم احتیاج بهجائی دارند که بعد از ورزش در آنجا لباسشان را
عوض کنند،“ سئوال کن: ”دوست داری بدانی نصب کمدهای لباس برای کارمندان زن چقدر
غیبت آنان را بهعلت بیماری و هزینههای جبران خسارت کاهش میدهد؟“
●یک قصه برایم بگو
گاهی روایات بهترین وسیله برای ابراز حقایق هستند و اگر جالب و بهجا باشند،
معمولاً مؤثرتر و قویتر از مباحثه و برهان.
”تیرون ادواردز“
تعریف مطالب و حکایاتی موفقیتآمیز با جزئیاتی حسی باعث تحریک منطق نیمکره چپ و
احساسات نیمکره راست مغز شنونده میشود. حتی سرسختترین منتقدان هم از شنیدن قصهای
که بهخوبی تعریف میشود، لذت میبرند. وقتی شنونده به پیامد روایت تو علاقهمند
شود، آنچه را شنیده است، تجربه میکند و تصویرهای واضح ذهنی آنقدر قدرت دارد که
مطالب تصنعی را به واقعیتی فردی تبدیل کند.
یکی از همکاران من با سرافرازی در امتحان مخصوص معاملات املاک قبول شده و جوازش را
گرفته بود. ماریا بعد از اینکه خانههای زیادی را به مشتری نشان داده و هنوز موفق
نشده بود حتی یک خانه هم بفروشد، خسته و ناامید به دفتر سرپرست بنگاه رفت، خود را
روی صندلی کنار میز او انداخت و فریاد زد: ”من کارم را ول میکنم.“
سرپرست گفت: ”چطور ممکن است؟ تو بیش از چند ماهی نیست در کار معاملات املاک هستی.“
ماریا با لحنی محزون گفت: ”تا حالا بیش از شش، هفت هزار کیلومتر رانندگی کردهام،
بیش از ده دوازده مشتری را هم اینطرف و آنطرف بردهام، ولی هنوز موفق نشدهام.
به این نتیجه رسیدهام آن ضربالمثل قدیمی که میگوید تو میدانی اسب را تا لب
چشمه بکشانی اما نمیتوانی وادارش کنی آب بنوشد، حالا حکایت من شده.“
رئیس عاقل او جواب داد: ”ماریا، قرار نیست تو مشتریها را وادار به آب نوشیدن کنی.
قرار است آنان را تشنه نگه داری.“
سر ناهار، من و ماریا درباره کارآئی پنج اصل مجابسازی حرف زدیم تا او از آنها و
سه مورد دیگر در حرفهاش استفاده کند. حالا روایات و سئوال بخشی مهم از بازاریابی
او شده است و او بهجای اینکه بگوید: ”من این منطقه شهر را دوست دارم، میگوید:
”این منطقهای دوست داشتنی است، نه؟ و بهجای اینکه بگوید: ”بهنظر من اتاق
دلبازی است“، میپرسد: ”این اتاق را برای کدامیک از بچهها در نظر میگیرید؟“ او
از ساکنان قبلی یا فعلی خانه سئوال کند خاطرات مورد علافهشان در آن خانه چه بوده
است تا آنها را برای مشتریانش تعریف کند و به آن جنبه شخصی دهد. گفتن ندارد که
حالا او در حرفهاش کاملاً خبره و موفق است، چون بهجای اینکه مشتریها را وادار
کند آب بنوشند، آنان را تشنه نگهمیدارد.
●رهنمودی برای پنج اصل مجابسازی
بچههایت در تابستان یک میهمانی در کنار استخر ترتیب دادهاند. حالا چندین بچه پر
انرژی بهجان هم افتادهاند و تو دائم فریاد میکشی که از خشونت و قیل و قال دست
بردارند. آنان بهکارهای عجیب و غریب خود ادامه میدهند. چطور آنان را مجاب میکنی
آرام شوند؟
▪آنچه نباید بگوئی
به آنان هشدار میدهی که داری از کوره در میروی.
”اگر از قیل و قال دست برندارید، میهمانی را خاتمه میدهم.“
با خودت میگوئی که این وقت تلف کردن است.
”آنان از من حرف شنوی ندارند. بهقدری در حال و هوای خودشان هستند که به آتیلا هم
گوش نمیکنند؟“
با حالتی رئیس مابانه میگوئی چه میخواهی و چرا میخواهی آرام شوند.
”بچهها، لطمه میبینید. من سعی خودم را کردم یک میهمانی خوب ترتیب دهم. خودتان
دارید خرابش میکنید.“
موعظه را شروع میکنی که ایمنی چقدر مهم است.
”مجبورم دوباره تذکر بدهم که... گوش میدهید؟“
▪آنچه باید بگوئی
راجع به حرفیکه میخواهی بزنی، فکر میکنی تا بهتر مجابشان کنی.
”چطور میتوانم مجابشان کنم که این مسئله به نفع خودشان است؟“
خودت را متقاعد میکنی که این مورد قابل ملاحظه و شدنی است.
”بچهها، لطفاً بیائید سرمیز بنشینید و به من گوش کنید. میخواهم موضوع مهمی را
بگویم.“
برایشان قصهای میگوئی که مجسم کنند چرا برایشان بهتر است ساکت باشند.
”میدانید پارسال سر کوین چه آمد؟ داشت میدوید، لیز خورد و...“
از آنان سئوال میکنی نظرشان در مورد موافقتنامه چیست؟
خوب، اگر دلتان میخواهد اینجا شنا کنید، بگوئید قوانین استخر چبست؟
چهارمشکل اصلی که اکثر زوجهـا بـا آن دست به گریبان میباشند، به شرح زیر است:
● اشتباه ۱: ایجاد ارتباط برای زیر نفوذ خود قرار دادن و زرنگی
گاهی اوقات ما یک رابطه را برای بدست آورن خواستههایمان آغاز میکنیم. خواه طرف
مـقابـل تـوانایی برآوردن آن را داشته باشد و خواه نداشته باشد. قـهـر مـیکنـیم،
اخــم میکنیم، تهدید میکنیم، چاپلوسی میکنیم و آنچه در تـوان داریم برای ایجاد
احساس ناراحتی در طرف مقابلمان انجام میدهیم. این نـوع رفـتـار، گـرچـه مـمـکن
اسـت بطور موقتی مؤثر باشد، اثر بسیار ناگواری در طولانی مدت بر سلامـت رابـطه
خـواهـد گذارد. آن را رها کنید، برای خواسته و پیشنهادات طرف مقابل احترام قائل
گردید. اگر او نمیتـواند خواسته شما را برآورده کند، ببینید میتوانید خودتان آن
را حل کنید.
● اشتباه ۲: ایجاد ارتباط برای فریب دادن
با اینکه نیازی به گفتن ندارد، این یکی از خطرناکترین انواع رفتـار اسـت کـه
بـسیـاری از رابطهها را نابود میکنـد. دروغهـا، گـزافهگـویـیها، بازی دادنها
و نیرنگهای متداوّل همگی باعث پریشانی و رنجش میگردند. آنها بنیان رابطه را به
لرزه درآورده و در نهایت شکافی عمیق در اعتماد بوجود میآورند.
نسبت بـه خـطر آن هـوشیـار بـوده و پیش از اینکه آغاز شود متوقفش سازید. اگر این
چیزی است که برای شما آشنا به نظر میرسـد، ابتدا آنرا در رفتارهای خودتان مورد
سنجش قرار دهید. اگر صادق و رک باشید، دیگر مایل به پذیرش فریب دیگران نخواهید
بود. در روابط خود راستی و درستی را پیشه کنید.
● اشتباه ۳: ایجاد ارتباط با پیغامهای متناقض
پـیـامهای متناقض، چیزی را گفتن و چیز دیگری را انجام دادن، یک فـرم بـسیـار
رایــج ِ فریب و نیرنگ میبـاشد. همچنـین ایـن مـیتواند به صورت قـول دادن
لفـظی یـا عـملی و انجام ندادن آن دربیاید. پیغامهای متناقض باعث پریشانی بسیار
میگردند. همیشه به اعمال فرد توجه نمایید. معـمولاً اعمال نـسبت بـه گـفتـار،
هـمتـرازی بیـشتری با حقیقت دارنـد. اگـر گـفتـارشـان بـا اعـمالـشان در تناقض بود،
آنچه که گفته میشـود را نـادیـده پـنـداریـد. درک کنید که شخص دارای تعارض بـوده
و اجازه ندهـیـد شـمـا را نـیـز دچــار آن احساس نماید.
● اشتباه ۴ : حسادت چیست؟
بــرای برخی از افراد حسـادت یـک مـعضل مهم محسوب میگردد کـه هر گاه بدون درمان
رها شود میتواند شکافی همیشگی بین شما و همسرتان ایـجـاد کنـد و اثری منفی بر
روابط آتی شما بگذارد. خوشبختانه حسادت قابل کنترل میباشد.
▪ مفهوم تحتالفظی حسادت این است:
حسـادت به میـل مـفرط به داراییها و جایگاه شخصی دیگر اطلاق میگردد. اما در
ارتباط با مسایل اجتماعی سبب میگردد فـردی به شریک زندگیش نسبت به ارتباط با
اشخاص خاص و نوع پوشـش و مـکآنهایی که رفت و آمد میکند مشکوک گردیده و احساس خطر
کند. اما همانطور که اشاره کردیم درجات میزان حسادت متفاوت است.
▪ حسادت ظریف:
حسادتی است که همیشه درخور مفهـوم مـنـفـی خود نمیباشد. مثلاً بدگمان گشتن مردان
نسبت به همسرشان (و بالعکس)، امری عادی است و یا صحبت در مورد محاسن زنان دیگر و
یا تماشای عکــس یک مـرد خـوشتیـپ در مجله سینمایی و یا فیلمهای تلویزیونی،
نمونه های ظریـفـی هـسـتـنـد که نشان میدهند چـگونه پـارهای از حسادتها بیضرر
بوده و کاملاً یک واکنش طبیعی به شمار میروند.
▪ حسادت مفرط و وسواس گونه:
مشکل زمانـی ایجاد میشود که خشونت و سلطهجویی با حسادت همراه میگردد. هنگامی که
شما به آن مرحله برسید، به طرز افراطآمیز و وسواس گونـهای نـسـبت به وفادار بودن
و صداقت وی دچار تردید شده و از آن خشمناک میگردیـد. حتـی ممکن است متوصل به زور
و برخورد فیزیکی شوید. شما تا حدی کم طاقت هستید که او نمـیتواند حتی به مرد یا
زن دیگری نظر بیافکند و از کـنار شما زمانی که هردو بیرون هستید تکان بخورد. از
او میخواهـید که همیشه از مـحل حـضور خودش شما را مطلع گرداند و تنها بردن نام
مرد یا زنی دیگر، شما را بینهایت غضبناک میگرداند.
● منشاء حسادت
امکان دارد شما این رفتار را به واسطه تجارب پیـشـین خـود با افراد مخـتـلف کـسـب
کـرده باشید. اگر در گذشته مورد خیانت قرار گرفته باشید این امکان وجود دارد سبب
آن شود که از بیم تکرار آن بیشتر او را تـحت کـنـتـرل، نـظارت و سلطهگری قرار
دهـیـد. حـتی در زمانیکه دلیلی برای شک و تردید به او وجود ندارد شما به طور
فزایندهای از ادامه ارتباط با وی مایوس میشوید و میخواهید به هر قیمتی که شده
از موقعیتهای خطرناک، پنهان و بالقوه اجتناب ورزید. همچنین امکان دارد شما فردی
باشید که در گذشته وفادار نبوده و خیانت کرده باشید و به قـصـد پرهیز از آن که
نکند چنین امری برای خودتان اتفاق بیافتد وسواس به خرج داده و می خواهید مطمئن
شوید که تنها فرد مورد علاقه وی هستید.
اما حسادت اغلب حاصل عدم اعتماد به نفس و عزت نفس خود شخص میبـاشـد. امکان دارد
شما احساس کنید به قدر کفایت لایق و مناسب وی نیستید و تنها از روی اتـفاق، شانس و
تقدیر با همدیگر ازدواج نمودهاید. اغلب دیگران خوش سیماتر وزیباتر از خودتان به
نظر میرسند و این احساس، تهدیدی برای شما محسوب میگردد. مشاهـده وی در حـال
ارتـبـاط با مردان یا زنان دیـگر، ایـن احـسـاس را در شـما بـه وجود میآورد که
نکند از دست شما ربوده شود. هرگاه زمان اندکی با او باشید ممکن است از رابطه نزدیک
و صمیمی وی با دوستانش آزرده خاطر گـردیـد؛ افـرادی که او در تـمام طـول زندگی خود
با آنها آشنایی داشته است.
● چرا حسادت خطرناک است؟
حسادت در مورد اشخاصی که قادر به کنترل آن نمیباشند، برای ارتباطشان مضر و زیان
آور است. چون سبب از میان رفتن عاملی میگردد که دو نفر را به هم پـیـوند میدهـد.
اعتماد
هر گاه به نامزد و یا هـمـسـر خـود بـگویـید که وی اجازه ندارد با همکاران خود
صحبت و یا معاشرت اجتماعی داشته باشد، مثل آن است که بگویید به او اعتماد
ندارید(مگر آن که به علتی اعتماد شما به وی سلب شده باشد). اگر نـیـاز به اعمال
محدودیتهای بسیاری پیدا کنید، آیا لازم است که حتماً همیشه در کنارش قرار داشته
باشید؟ حسادت همچنین از کیفیت زمانی که با همدیگر هستید میکاهد بـه طـوری که بیتردید
مـنـجـر به نـزاع و مـشـاجـرههـای متـعـددی خـواهـد شـد تـا جـایی که شما تنها بر
روی خصوصیات منفی یکدیگر تمرکز میکنید. از آن گذشته اکثر وقتتان صرف این فکر
احمقانه که ممکن است او به شما خیـانت کنـد خواهد شد. پیـش از آنکه متوجه گردید،
بخـش اعظمی از ارتـباطـتـان صرف اتفاقاتی که ممکن است بیافتد میگردد تا صرف
اتفاقاتی که واقعاً در حال افتادن است. هر اندازه ارتباط پیشرفت میکند کنترل
حسادت دشوارتر میشود. بنا بر این اگر شما به مرحله خطرناکی رسیدهاید زمان آن فرا
رسیده که هر چه سریعتر از مُصلح یا مشاور یاری بطلبید.
● راه حلهای دو مشکل اصلی در روابط
هیچ رابطهای بدون برقراری ارتباطات مؤثر دوام زیادی نخـواهـد آورد. مـا در
سـراســر روز صحبت میکنیم(و گوش می دهیم)، اما تنها بخش کوچکی از ارتباط ما به
صورت گفتاری رخ میدهد. بیشتر اوقات تصور میکنـیم کـه دیـگران گفته های ما را گوش
داده و متوجه میشوند، اما عمدتاً این موضوع صــحت ندارد. اغلب، شخص ِدیگر در حال
اندیشیدن به آن چیزی است که میخواهد در جواب صحبتهای شما بگوید، و نوعی خیالپردازی
که هیچ ارتباطی به موضوع مورد بحث ندارد را در ذهن خود میپروراند. هنگامی که نزاع
میکنیم، میخـواهـیـم بیـش از پـیش فـهمیده شویم و واژگان همانند تیر به جلو و
عقب به پرواز درمیآیند. در این شرایط، تجزیه و تحلیل مسئله میتواند دور از ذهن
گردد. بنا بر این اسرار ارتباط مؤثر چیست؟ بـه دو مشکل اساسی در ارتـباطـات و نحوه
حل آنها توجه نمایید. بعد از این مرحله خواهید توانست پایههای بهتـرین نـوع
رابـطـهای کـه تــا به حال تصورش را میکردید را بنیان نهید.
▪ مشکل اوّل: میخـواهید حـق را بـه خود داده و ثـابت کنید که دیگری در اشتباه است
پیش از آنکه بتوانید یک ارتباط مؤثر را آغاز کنید، باید نگاهی موشکافانه بـه قصد
و غرض خـود بـیندازید. آیا برای اینکه توسط دیگران فهمیده شوید ارتباط برقرار میکـنـیـد،
بـرای به دست آوردن خواستهها، یا هدف دیگری را فراسوی سخـنـانـی کـه در حـال
بـیـان آنها هستید دنبال میکنید؟ بسیاری از زوجها به مرحلهای میرسند که فقط
میخواهند ثابت کنند حق با آنها بوده و نـفــر دیـگر در اشـتـباه است (و همیشه
اینطور بوده است). این نـوع رابطه همانند نبرد میماند. این سخنان مملو از خشـم و
سـرزنش بـوده و سـبــب میگردند نفر دیگر احساس کوچکی نـمـایـد. حرفهای رد و بدل
شده در چنین رابطهای هرگز گوش داده نمیشوند. هرچند که آنچه با صدای واضح و بلند
خوانده میشود خشم و عدالت موجود در فراسوی مراودات است. جهت رفع این مشـکل، تصمیم
بگیرید همدیگر را سرزنش نکنید و به صحبتهای یکدیـگر بـا خـلوص نـیـت گـوش دهید.
تصمیم بگیرید که درصدد ثابت کردن چیزی بر نیامده و در عوض راهی برای ایجاد یک پـل
بـرای درک مـتـقابل پیدا نمایید. این تصمیمات در موفقیت یک رابطه بسیار مفید واقع
خواهند بود.
▪ مشکل دوم: قادر نیستید به حرفهای طرف مقابل گوش دهید
به یاد داشته باشید که یک ارتباط فقط از صحبت کردن تشکیل نشده بلکه شـامل شنیدن و
گوش دادن به آنچه که در حال بیان است نیز میباشد. ما میتوانیم کارهای زیـادی
برای آموختن هنر گوش دادن انجام دهیم، امـا بـرای آغـاز، بـسیار مـهـم اســت که
بدانیم اگر فـردی بخـواهـد نـقطه نـظرات خـود را کــنار گذاشته و حقیقتاً آماده
دانستن درون و افکار دیگران گردد، آنگاه از روی صداقت آنچه کـه در حال گفتن است
را فقط باید "بشنود". این کار خیلی هم آسان نیست. بسیاری از ما آنچه که
میشنویم را به سرعت تعبیر و تفسیر کرده و آنرا در یک شکاف آماده قرار می دهیم.
برخی صحبتها را تحریف میکـنند. برخی تظاهر به گوش دادن میکنند درحالیکه سرگرم
افکار خود هستند. یک راه حل بــرای ایــن مشکل آن است که برداشت خود را از صحبتهای
دیگران بــرای آنها تکرار نمایید. بگذارید بدانند که ارتباطات آنها چگونه درون
ذهن شما تفسیر میگـردند. اجـازه دهـیـد دیــگران پـیغامهای خــود را با استنباط
شما منـطبق سازند و در نهایت، راغب حقیقی شنـیـدن منظور آنها باشید.
● چگونه هیجانات شدید را کنترل کنیم؟
بیشتر مردم، در زندگیشان هیجانات شدید و غیرقابل کنترل را تجربه کردهاند. در چنین
مواقعی، شخص بسیار مایل است شدت خشم، غم و اضطراب و نا امیدی تحت کنترل او باشد.
ممکن است شدت هیجانات بر رفتار و طرز برخورد فرد به گونهای تأثیر بگذارد که موجب
رنجش و ناراحتی خود و اطرافیانش شود. در چنین لحظاتی چگونه میتوان این هیجانات را
تحت کنترل درآورد؟
برای دستیابی به چنین توانایی به نکات زیر باید توجه فرمائید .
۱) از چگونگی تنفس خویش آگاه باشید. سعی کنید تنفسی آرام و عمیق داشته باشید. با
این عمل ساده به طور طبیعی میتوان ضربات قلب و فعالیت ذهن را آرام کرد. هر نوع
انقباضی را در بدنتان به خصوص عضلات، شانهها، گردن و فک را بررسی و تعدیل کنید.
۲) سعی کنید بر هیجانات خود مسلط شوید. هنگامی که با دیگران هستید زمان مساعدی
برای ابراز هیجانات شدیدتان نیست. بنابراین از آنها پوزش بخواهید و برای مدتی از
آنها دور شوید. به آنها بگویید که احتیاج به زمانی دارید تا بر اعصابتان مسلط
شوید و چند لحظه دیگر بر میگردید.
۳) حتماً با افرادی دلسوز و مجرب ارتباط داشته باشید و مشکلات خود را با آنها در
میان بگذارید. چنین ارتباطی به شما کمک خواهد کرد تا در حس و رفتارتان تعادلی
برقرار کنید و احساس تنهایی و انزوا نکنید.
۴) روشی دیگر برای کنترل کرن هیجانات، ثبت آنها در دفترچه یادداشت روزانه است.
تحقیق جدیدی نشان داده است که چنین روشی، تأثیر قابل ملاحظهای بر افرادی که دچار
حوادث شده بودند داشته است.
۵) اگر موضوعی برایتان بسیار اهمیت دارد آن را بیپرده با دیگران مطرح کنید. اما
قبلاً در مورد آن موضوع و موقعیت خود خوب فکر کنید. به یاد داشته باشید که تغییر
در ارتباطات به مرور زمان رخ میدهد و صحیح نیست که این تغییر بر اساس اصول
غیرمنطقی و یا هیجانات زودگذر باشد.
۶) با خودتان مهربان باشید. سعی کنید مرخصی کوتاهی داشته باشید و فعالیتهای مورد
علاقه خود را انجام دهید. در این فاصله زمانی، ذهن شما آرامش لازم را باز خواهد
یافت. به عنوان مثال مدت کوتاهی در پارک راه بروید یا غذای مورد علاقه خود را درست
کنید و یا کتاب مورد علاقه خویش را بخوانید .
۷) سعی کنید برای مدت کوتاهی به موضوعی که باعث آشفتگی شما شده است، فکر نکنید.
چرا که در چنین شرایطی ذهن قدرت تصمیمگیری صحیح را ندارد. تصور کنید رنج و
ناراحتی خود را درون جعبهای داخل کمدتان گذاشتهاید، در زمانی مناسب که آرامش
بیشتری دارید این جعبه را از مکان خود بیرون آورید و بهطور صحیح راه حلی برای
مشکل و ناراحتیتان پیدا کنید. با انجام دادن فعالیتهای فیزیکی از قبیل ورزش کردن
کلاس رفتن و یا سخت کار کردن سعی نمائید خود را خسته کنید و توجه و تمرکز خود را
به کلاس، ورزش یا کار معطوف سازید.
۸) کارهای همیشگی و امور روزمره خود را انجام دهید. بدین گونه زندگی شما تحت کنترل
خواهد بود. فراموش نکنید که سرانجام لحظات پر اضطراب و هیجان به پایان خواهد رسید.
شما قبلاً این واقعیت را تجربه کردهاید.
۹) چنانچه مکرراً دچار احساسات و هیجانات شدید و ناراحتکننده میشوید حتماً با
مشاوران مجرب مشورت کنید و یا کتابهای منتشر شده در این زمینه را بخوانید.
۱۰) چگونه "نه" بگوئیم
همه شما بارها در موقعیتهایی قرار گرفتهاید که گفتن کلمه " نه "
برایتان دشوار بوده است. برای مثال دوستی میخواسته کتاب خاصی را از شما قرض کند و
شما مایل به آن کار نبودهاید. فردی شما را به منزلش دعوت کرده و شما مایل به
پذیرفتن دعوت او نبودهاید. اگر شما از آن دسته از افرادی هستید که به دفعات در
مقابل چنین درخواستهایی تسلیم شده و با آنها موافقت میکنید و دائماً از این
بابت احساس نارضایتی دارید ممکن است بخواهید بدانید که چرا هنگامی که نه گفتن
راترجیح میدهید، "بله" میگوئید.
این احتمال وجود دارد که شما نگران از دست دادن ارتباطات مؤثر یا نگران وارد آمدن
آسیبی به روابط باشید. چه بسا از نه گفتن احساس گناه میکنید چون آموختهاید برای
اجتناب از آسیب وارد کردن به احساسات دیگران، از روی خواستههای خود دست بکشید.
بدین ترتیب ممکن است احساس کنید با نفی آنها به دلیل خودخواهی و خودمداری، انسان
بدی هستید زیرا به شما یاد داده شده که باید فداکار باشید و خود را نادیده
انگارید. شما بیش از رضایت خودتان دلواپس و متوجه رضایت دیگران هستید وقتی از شما
تقاضایی میشود ممکن است احساس کنید مورد لطف و موهبت قرار گرفتهاید. این امر سبب
میشود تا احساس مهم بودن کنید و نگران آن باشید که در صورت مخالفت هرگز چنین
تقاضایی از شما نشود. اینها نمونههایی از احساسات دست و پا گیری هستند که میتوانند
در آزادی عمل شما مداخله کنند. البته در مواردی خاص و تحت تعلیم بودن انسان میتواند
با شناخت صحیح بفهمد که در کجا آری بگوید و در کجا خیر.
● چه راههایی، گفتن کلمه "نه" را آسانتر میسازد؟
اوّلین کاری که باید انجام داد، تشخیص احساسات دست و پاگیر یا باورهایی است که در
سر وجود دارند. برای مثال اگر دوستانتان میخواهند کتابی از شما قرض بگیرند و یا
شما را به میهمانی دعوت کنند با گفتن کلمه نه چه نتایج منفی را پیشبینی میکنید؟
به نظر میرسد شما در ابتدا انتظار فاجعه آمیزی از "نه گفتن" تشخیص دادهاید.
برای مثال ممکن است به خودتان بگوئید اگر پاسخ منفی بدهم چه بسا دوستم از این که
آن کتاب را به او قرض ندادهام از من ناراحت بشود. ولی دوست شما به خاطر این گونه
مسایل ناراحت نیست.
او احتمالاً به خاطر آن که کلمه نه را با صراحت به کار بردهاید، احترام بیشتری
برای شما قائل خواهد شد. خود را نادیده انگاشتن سبب تحمیل رفتارهای ناخواستهای
است که دیگران از شما میخواهند و این امر سبب میشود آنها نسبت به ابراز درخواست
غیر منطقی خود تشویق شوند. پس از آنکه باورها و اعتقادات خود را به شیوهای منطقیتر
مرتب کردید برای گفتن کلمه نه آمادگی پیدا میکنید و از این امر احساس خوبی به شما
دست خواهد داد. قدم بعدی گفتن کلمه " نه " به شیوهای مستقیم به طرف
مقابل است به گونهای که قاطعیت در صدا و رفتار موج بزند. به خصوص زمانی که کاملاً
مطمئن هستید، که حق گفتن کلمه " نه " را دارید. با این تمرین اطمینان به
خود را تمرین خواهید کرد و نیز توانایی گفتن کلمه نه را در موقعیتهای مشکلتر به
دست خواهید آورد.
به طور معمول گفتن کلمهی نه به برخی از افراد آسانتر از دیگران است. احتمالاً
این افراد برای شما، دوستان ِنزدیک وغریبهها و خانواده هستند. وقوع یک موقعیت را
پیشبینی کنید و تمرین کنید که در آن موقعیت چه خواهید گفت. گفتن کلمه نه را به
طریقی مستقیم و صریح تمرین نمائید. نسبت به کلیهی رفتارهای خود و لحن کلامتان به
هنگام گفتن جمله منفی آگاه باشید. در موقعیتهای مشکلتری که نسبت به ماهیت و
چگونگی پاسخ خود مطمئن نیستید با گفتن جملهای "باید دربارهاش فکر کنم"
به خود فرصت دهید، سپس احساسات خود را بررسی کنید.
ببینید چه عقاید و انتظاراتِ نامعقول شما را به گفتن " نه " وا میدارد.
وقتی کلمه " نه" را به کار بردید و طرف مقابل همچنان برخواستهاش اصرار
ورزید و اوّلین کلمه نه شما را نادیده انگاشت باید بر مخالفت خود پافشاری کنید.
شما حق دارید کلمه نه را بهکار ببرید. از این کار احساس خوبی داشته باشید. هر قدر
به احساس شخصی و خواستههای ِخود توجه کنید، از گفتن "بله" به دیگران
احساس رضایتمندی بیشتری خواهید کرد.
● افراد مهم در زندگی همسر، افراد مهم در زندگی شوهر
ارتباط خوب، هنرِ ارسال و دریافت پیام است. ما همواره در حال ارسال و دریافت پیام
با یکدیگر هستیم. حتی وقتی که نه صحبت میکنیم و نه مینویسیم، در حال فرستادن
پیامی از طریق حرکات بدن یا چشمهایمان و حتی با نگفتن یا انجام ندادنمان هستیم.
یکی از بزرگترین مشکلاتی که زوجهای جوان (و حتی گاهی اوقات زوجهای قدیمی) با آن
دست به گریبانند، ارتباط است. این راهی دو طرفه است که هم به گیرنده و هم فرستنده
نیاز دارد. مشکل وقتی است که فقط یکی از اینها هست یا بدتر، هیچکدام نیست. شما از
دو خانواده متفاوت آمدهاید. شما روشهای متفاوتی را برای ارتباط برقرار کردن با
دیگران آموختهاید. بعضی افراد از خانوادههایی هستند که بلند صحبت کردن و یا حتی
فریاد زدن در طول مشاجرات لفظی طبیعی است، در حالی که دیگران از چنین رفتاری وحشت
دارند زیرا از خانوادهای ساکت و آرام آمدهاند.
مهمترین عامل در یک ازدواج خوب ارتباط خوب است. در حالی که امور مالی، جنسی یا
چیزهای دیگر ممکن است موضوع مشاجرات لفظی، نارضایتی از ازدواج و یا حتی جدایی
شوند، ناتوانی زوجین در ارتباط برقرار کردن و یافتن راه حل ریشه مشکلات است.
بنابراین باید پیغام درستی را برسانید.
برای داشتن یک زندگی خانوادگیِ شاد و پایدار مهمترین چیز اختصاص دادن زمان مفید
به همسراست. تقریباً اغلب مشاهده میشود که یکی از طرفین این احساس را دارد که
دیگر برای همسرش مهم نیست. اکنون زمان آن رسیده است که زمانی را برای شریک شدن با
یکدیگر کنار بگذاریم(لحظاتی با ارزش را ) و در چیزهایی که جدا از هم برایمان اتفاق
افتاده است در طی ارتباطی خوب شریک شویم. همیشه به خاطر داشته باشید که شریک شما
چیزها را متفاوت از شما میبیند، متفاوت یعنی نه لزوماً «غلط» یا «بد» بلکه فقط
متفاوت و شما باید به اعتقادات دیگران احترام بگذارید. گوش دادن کلید فهمیدن است و
عشق کلید حوصله
حالا که جق جقه ای هم می تواند بخنداندم.
چرا به حرف های شما دلخوش نباشم.
و به قشنگی های زندگی
اصلا با هم می رویم قدم می زنیم!
و سر چهار راه که رسیدیم... ترمز می کنیم.
مثل تمام تکنولوژی های قرن اخیر.
حالا که عقلمان به قصور زندگی در کرهء ماه هم می رسد.
حالا که بلوغ اطلاعاتی مان دستخوش تغییرات اساسی شده
و از حیث دسترسی به تازه ترین اخبار انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هم دچار مشکل
نیستیم
چرا حافظ و دیر مغانش.که معلوم نیست به کدام حوزه سیاسی اجتماعی تعلق دارد.
زنده باد فوکویاما
و لپ تاپ های میدین انگلند.
اصلا به ما چه که:
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدند.
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می دیدند.
ما که معاشقه های مجازی مان هم مثل نهار خوردنمان رو به راه است.
ما که خوب یاد گرفته اییم همدیگر را اینترنتی ببوسیم.
و با کلیک کردن روی اسم یکدیگر
دردهای مشترکمان را به سایتهای مختلف تقلیل بدهیم.
ما که خوب یاد گرفته ایم خودمان را توی گوگل سرچ کنیم.
چرا گریه کنیم...
ما که گمانم هر چقدر هم بگردیم
نه توی چشم های شما
نه بین کتاب های من
چیز مشترکی پیدا نمی کنیم.
بگذارید به همین مهمانی های ماهی یکبار اینترنتی راضی باشیم.
و به خرید آجیل شب عید
نه شما توی درد سر بیفتید
نه من ضعف اعصاب بگیرم
قدم بزنیم!
هر جا که خواستیم ترمز کنیم
از بهار پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت تازه شکفته ام نمی دانم از تابستان پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت فعلا در گرمای وجودش غرقم نمی دانم از پاییز پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت در هزار رنگ ان رنگ باخته ام نمی دانم از زمستان پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت سرد است و بی رنگ از مادرپرسیدم عشق یعنی چه؟
گفت یعنی هرکه در این خانه است از پدر پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت یعنی تو از خواهر
پرسیدم عشق یعنی چه؟ گفت هنوز به ان نرسیدم شبی از ماه پرسیدم عشق یعنی چه؟ شرمگین
و خجل خود را در اغوش اسمان پنهان کرد شبی دیگر از ماه پرسیدم عشق یعنی چه؟ ماه با
چهره ای باز و خندان گفت یعنی مهتاب برای دیدن چشمات ثانیه شماری
می کنم واسه لمس کردن دستای گرمت بی قراری می کنم برای اینکه طاقت دیدن نگاتو
داشته باشم روزی صد بار نگاهتو تجسم می کنم واسه جبران روزایی که بدون تو تنها
بودم لحظه شماری می کنم تا بغلت کنم و بگم بهترین لحظات زندگی ام لحظات با تو بودن
است
کافی است نگاهی به دور و
اطراف خود بیاندازید تا متوجه شوید در جامعه ما تنها شمار اندکی از افراد متشخص و
با نزاکت بجای مانده است.
در روزگاران پیشین به آداب و نزاکت اجتماعی بهای بیشتری داده میشد، اما افسوس که
جامعه امروز دستخوش تحولات گوناگونی شده است.
مقصود من آن نیست که مردم باید همانند روبات آداب معاشرت را یک به یک و مو به مو،
برده وار رعایت و اجرا کنند بلکه رعایت برخی آداب پسندیده به شما کمک خواهد کرد تا
شأن و منزلت اجتماعیتان ارتقا یابد. من نکاتی را گرداوری کردهام که میتواند شما
را از یک فرد عامی به یک انسان متشخص و جنتلمن تبدیل کند. با رعایت این نکات ساده
به شما اطمینان میدهم که دیگران شما را در زمره افراد با اصل و نسب و فرهیخته
قرار خواهند داد. شخصی که دیگران آرزوی معاشرت و شراکت با وی را دارند و لازم به
ذکر نیست که همواره خانم ها از ملاقات با یک مرد متشخص خوشنود خواهند شد.
● همیشه مودب باشید
اگر هم از کسی خوشتان نمی آید نیازی نیست که شأن و منزلت خودتان را تا سطح اجتماعی
آن فرد تنزل دهید. مودب و با نزاکت باشید تا برتری خود را نسبت به آن شخص ثابت
کنید.
● هیچگاه دشنام ندهید
دشنام و ناسزاگویی مطلقا ممنوع است. چون نشان دهنده آن است که شما قادر نیستید
برای بیان عقاید خودتان از واژه ها ولغات مناسبتری بهره بگیرید. از آن گذشته
لاابالیگری همیشه دور از نزاکت و ادب است.
● با صدای بلند صحبت نکنید
هنگامی که با صدای بلند صحبت میکنید، باعث بالا بردن سطح استرس میان اطرافیان خود
میشوید. بلند صحبت کردن بیانگر آن است که شما قادر به بحث منطقی با دیگران نیستید
و عجز شما را در استدلال معقولانه نشان میدهد و آن که میخواهید حرف خودتان را با
توسل به زور وخشونت به کرسی بنشانید. همچنین بلند صحبت کردن سبب جلب توجه اطرافیان
میشود البته توجه منفی.
● کنترل خود را از دست ندهید
زمانی که شما کنترل اعصاب خود را از دست میدهید و از کوره در میروید به همه نشان
میدهید قادر به کنترل احساسات و هیجانات خود نیستید. وقتی هم که شما از کنترل
رفتار خودتان عاجز هستید، چگونه قادر به کنترل چیز دیگری خواهید بود؟ همواره
خونسردی خود را حفظ کنید (کار آسانی نخواهد بود، اما به زحمتش میارزد).
● به دیگران خیره نشوید
زل زدن به دیگران و چشم چرانی نوعی تعرض به دیگران محسوب میشود. شما که نمی
خواهید بیجهت دیگران را مرعوب خود سازید؟
● صحبت کسی را قطع نکنید
پیش از آنکه اظهار عقیده ای بکنید، اجازه دهید صحبت دیگران به پایان برسد. میان
صحبت کسی پریدن نشانه بی نزاکتی و عدم برخورداری از مهارتهای اجتماعی فرد است. اگر
نمی خواهید خودبین و از خود راضی به نظر آیید، هیچگاه صحبت کسی را قطع نکنید و
هرگاه که ناچار به انجام این کار شدید حتما با گفتن جمله معذرت میخواهم اقدام به
انجام آن کار کنید. مودب بودن به مفهوم آن است که برای موقعیت، عقاید و احساسات
دیگران احترام قائل شویم.
● همیشه وقت شناس باشید
مهم است که به وقت دیگران احترام بگذارید.سر موقع در جلسات، قرار ملاقات ها،
موقعیتهای شغلی و اجتماعی حضور یابید. همچنین یک فرد متشخص میداند چه زمانی باید
میهمانی را ترک کند.
● اسرار زندگی خصوصی خود را فاش نسازید
آبرو، شرافت، صداقت و بصیرت بزرگترین و مهمترین عامل برای حفظ اعتبار یک فرد متشخص
است. جزئیات زندگی عشقی شما باید محرمانه باقی بمانند. بنابراین هرگاه شخصی در
میهمانی شروع به سخن چینی کرد، از اعتماد معشوقتان سوء استفاده نکرده، صحبتی در
رابطه به زندگیتان به میان نیاورید.
● آب دهان نیاندازید
اغلب مردها این کار را به طور ناآگاهانه انجام میدهند. آب دهان انداختن بسیار
زننده بوده و بیشخصیتی فرد را میرساند. هیچگاه آب دهان نیاندازید مگر آن که
بخواهید ثابت کنید انسان بینزاکتی هستید.
● حرمت بزرگترها را نگاه دارید
در واقع شما باید همانطور که دوست دارید مورد احترام دیگران باشید خود نیز به
دیگران احترام بگذارید. من به این علت بزرگترها را مورد تاکید قرار دادم که امروزه
جوانان خیال میکنند همه چیز را میدانند و از همه چیز سر در میآورند و در واقع
خود را عقل کل میدانند، اما اینطور نیست. کافی است به ۵ سال پیش خود
بیاندیشید.....یقینا شما امروز بسیار باهوشتر و با تجربهتر شده اید. اینطور
نیست؟ با آن که ۵ سال پیش نیز فکر میکردید همه چیز را میدانید.
● به اشتباهات دیگران نخندید
این یکی از پستترین کارهای است که کسی ممکن است انجام دهد. هنگامی که شما اشتباهی
مرتکب میشوید یا خراب کاری میکنید تنها انتظاری که از دیگران دارید آن است که
اشتباهات و خطاهای شما را به رویتان نیاورند و از آنها چشمپوشی کنند. از آن مهمتر
شما را به واسطه آنها مورد تمسخر قرار ندهند.
● کلاه خود را از سر بردارید
شاید امروزه این رسم دیگر هوادار نداشته باشد. شما میباید کلاه و هر آنچه بر سر
دارید را به هنگام داخل شدن به منزل از سر خود بردارید. از آن گذشته هیچگاه با
کلاه بر سر میز شام ننشینید چون این کار نشانه بی نزاکتی مفرط است.
● پیش از صرف غذا منتظر بمانید همه میهمانان سر جایشان بنشینند.
زمانی که برای صرف غذا سر میز نشستهاید، باید منتظر بمانید تا تمام میهمانان
کاملا سر جایشان بنشینند و آماده صرف غذا شوند. همه افراد باید در یک زمان شروع به
صرف غذا کنند. این نکته اگرچه موشکافانه به نظر میرسد، اما بسیار حائز اهمیت است.
● فخر فروشی نکنید
هیچکس از آدم لاف زن خوشش نمیآید. در هنگام گفتوگو درباره مسائل مالی به داراییهای
خود اشاره نکرده و ثروت خود را به رخ نکشید.
● به ساعتتان نگاه نکنید
هنگامی که در یک جمع و محفلی هستید، مدام به ساعت خود نگاه نکنید مگر آن که بلافاصله
قصد ترک آن محل را داشته باشید. وقتی به ساعتتان نگاه میکنید دیگران اینگونه
برداشت میکنند که شما خسته و بی حوصله شدهاید
روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم
هیچ کس کامل نیست!!!