آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

چرا باید عاشق بشویم

عشق نه تنها به زندگی معنا می‌بخشد، بلکه برای سلامتی فوایدی را به همراه دارد. به مناسبت های مختلف به افراد خاص در زندگیتان عشق بورزید. 

● عشق رگ ها را باز می‌کند.
تحقیقات نشان داده‌اند که عشق و دوست داشتن تشکیل پلاک‌ها را در رگ‌ها کاهش می‌دهند. در تحقیقی به تعدادی خرگوش کلسترول خوراندند و تعدادی از آنها محبت را تجربه کردند، محققان دریافتند که در این دسته خطر حمله قلبی و تصلب شرایین کاهش داشته است.
● با عشق ایمن شوید.
محبت پر قدرت ترین تجربه احساسی است، و مطالعات نشان می‌دهد که وقتی محبت را احساس می‌کنید، تعداد زیادی سلولهای ایمنی و اندورفین تولید می‌شود. حتی تماشای یک فیلم رومانتیک و عاشقانه، سبب افزایش ایموگلوبین می‌شود.
● داشتن روابط جنسی سالم سبب افزایش عمر می‌شود.
مطالعات نشان داده است که افراد پیری که روابط جنسی فعالی داشته اند خوشحال ترین مرد و زن‌ها می‌باشند. جای تعجب نیست: نزدیکی سالم سر چشمه جوانی طبیعت می‌باشد. روابط جنسی سطح موادی را که باعث افزایش عمر می‌شوند بالا می‌برد، این مواد شامل اندورفین،
DHEA و هورمون رشد می‌باشند: همچنین سطح کورتیزول، هورمون استرس و آدرنالین را کاهش می‌دهد.
چین باستان سنتی داشت که بر انتقال موثر انرژی در طول فعالیت های جنسی تاکید می‌کرد. همان طور که یک تحقیق چینی مشخص می‌کند، فعالیت های جنسی صحیح مزایای احساسی و بدنی فراوانی را به همراه دارند، این فواید شامل تولید هورمون متوازن، استراحت، شور و حرارت مضاعف و خلق و خوی مناسب می‌باشد. از طرف دیگر، روابط جنسی اشتباه، هیچ فایده ای را به همراه ندارد و از نظر عاطفی و جسمی ‌مضر می‌باشند. پس روابط جنسی و عاطفی سالم نه تنها کیفیت زندگی را، بلکه کمیت زندگی را بهبود می‌بخشد.
● با افرادی که دوست دارید در تماس باشید.
تماس با انسان‌ها، به عنوان یک تکنیک قوی، تولید اندورفین، هورمون رشد و
DHEA را افزایش می‌دهد و از طرف دیگر استرس را کاهش می‌دهد. در حقیقت بیمارانی که با افراد دیگر در تماس می‌باشند، نسبت به بیمارانی که تنها می‌باشند زودتر بهبودی می‌یابند. بنابراین برای یکدیگر پیام عاشقانه بفرستید، یکدیگر را در آغوش بگیرید و سبب بهبودی سلامت همدیگر بشوید.
● افزایش عمر با محبت به خانواده
افراد پیر یا صد ساله توسط خانواده هایشان دوست داشته و گرامی ‌داشته می‌شوند. طبق مطالعات، افرادی که زندگی شادی دارند، کمتر دچار بیماری می‌شوند و عمرشان هم افزایش پیدا می‌کند. یک رابطه معنادار با خانواده به طور خودکار به وجود نمی‌آید، بلکه باید برای آن تلاش کرد و سپس آن را نگه داشت. اگر برای روابط خود در خانواده اهمیت قائل شوید، احساس عشق، محبت و تعلق خاطر در خانواده به وجود می‌آید. در خانواده خود، اعتماد، کمک به یکدیگر، عشق، صلح و صفا، گوش دادن به حرفهای طرف مقابل، انسانیت، صداقت و عدا لت را حکمفرما سازید.
● افزایش عشق در زندگی
اگر عشق با سلامتی برابر است، چگونه آن را آشکار سازیم؟ باید برای آن وقت و انرژی به کار ببرید. راه‌های عشق ورزیدن به معشوق خود را بیاموزید. برای نمونه یک غذا بپزید یا ظروف را بشویید. یا یک کارت پستال برای وی بفرستید تا به این طریق او را خوشحال کنید. نیازی نیست که پول زیادی صرف کنید، بلکه باید نشان دهید که مواظب وی هستید و او را تحسین می‌کنید. باید محبت خود را ابراز کنید. امیدوارم به نتایج مثبتی در زمینه عشق ورزیدن به طرف مقابل خود، برسید

جاذبه در مقابل عشق

وقـتی اولیـن بار کسی را می بیـنیم، صرفنـظر از مـحیـط یـا طریقه این ملاقات، یا مجذوب او می شویم یا نمی شویم.

ایـن مجذوبـیت اولیـه اگـر دنـبال شود، سرانجام به دوستی منـجر شـده و بـعد ممـکن است از حصار و موانعی که برای
مـحافظت از خـود در اطرافمان کشیده ایم عبور کرده تـبدیل به عشق شود.
جاذبه معمولاً تصمیم آنی از دوست داشتن یا نداشتن است که به معیارهای ناخودآگاه ما برمی گردد. وقتی کسی را رو در رو ملاقات کنیم، سعی می کنیم او را با معیارهای فیزیکی و ظاهری بسنجیم. اگر از طریق نامه، تماس های تلفنی یا چت های اینترنتی با کسی آشنا شویم، سعی می کنیم از طریق نحوه صحبت کردن و گفتگویشان و اینکه چقدر حرف زدن با آنها برایمان جالب و سرگرم کننده است، آنها را بسنجیم.
کاملاً حقیقت دارد که در اینترنت مردم می توانند هر طور که بخواهند رفتار کنند، و هر شخصیتی باشند که می خواهند. اما آخر کار خودِ واقعیشان از شکاف شخصیتی که برای خود ساخته اند به بیرون نفوذ می کند و خودِ واقعیشان را می بینیم. نکته اخلاقی این چیست؟ اینکه بهتر است خودمان باشیم. چون ممکن است روزی پیش بیاید که مجبور شوید یا بخواهید که فرد آنطرف مکالمه اینترنتی را ملاقات کنید.
از طرف دیگر وقتی خودِ واقعی طرف مقابل را ملاقات می کنید، یادتان باشد که زمان باعث شده آن فرد را دوست داشته باشید، به خاطر چیزی که در فکرشان و قلبشان است. ممکن است تصور کنید آن معشوقی را پیدا کرده اید که دقیقاً مثل شما فکر میکند و دقیقاً مثل شما احساس می کند.
هیچ کس کامل نیست. همه ما اشکالات و نقص هایی داریم. اینکه بخواهیم فرد "مناسب" را برای خودمان پیدا کنیم اشکالی ندارد. اما اگر بخواهیم فرد "کامل" را پیدا کنیم، به جرات می توانم بگویم که غیر ممکن است. چون هیچ فرد کاملی وجود خارجی ندارد.
وضعیت ظاهری این فرد به اندازه وضعیت روحی و درونی او اهمیت ندارد. ما عاشق روح افراد می شویم نه قد و قواره و ظاهرشان. و گرچه برای بهتر کردن ظاهرمان می توانیم کارهایی انجام بدهیم، اما این نباید معیار اصلی ما برای دوستی باشد. ما عاشق قلب انسانها می شویم، عاشق درونشان، خودِ واقعیشان. مسئله مهم همین است

تقسیم بندی انواع عشق

عشق برای زوجهای دیگر میتواند بسیار متفاوت باشد. عده ای حتی با گذشت چند دهه از زندگی مشترکشان هنوز هم نسبت به یکدیگر احساساتی سرشار از اشتیاق دارند و عده ای 

ممکن است این رابطه در نظر عده ای سنگین و فاقد ظرافت باشد، اما بسیاری از کارشناسان علوم اجتماعی ما از آن دسته افرادی هستیم که از عشق به دوستی رسیده ایم.
عشق برای زوجهای دیگر میتواند بسیار متفاوت باشد. عده ای حتی با گذشت چند دهه از زندگی مشترکشان هنوز هم نسبت به یکدیگر احساساتی سرشار از اشتیاق دارند و عده ای پس از گذشت ۲۰ سال هنوز تمام جزئیات آشنایی و ازدواجشان را با وسواس کامل به یاد می آورند. در واقع، بنا به گفته متخصصین، در کل شش حالت مختلف برای "عاشق بودن" وجود دارد و شیوه عشق ورزی هر شخص میتواند در دوران یک رابطه تغییر کند.
دکتر سوزان هندریک (
Susan Hendrick) روانشناس، همراه با همسر و دستیار تحقیقاتی خود دکتر کلاید هندریک (Clyde Hendrick) به مدت ۲۵ سال است که بر روابط اجتماعی افراد تحقیق میکنند. به گفته ایشان، با دانستن شیوه عشق ورزی میتوان رابطه را ارزیابی نمود و انتظارات واقع بینانه تری نسبت به عشق و رشد آن به دست آورد.
با دانستن اینکه به چه شیوه ای عشق میورزید، میتوانید رابطه سالمتر و شادمانه تری با همسر خود به وجود آورید. پس ببینید که چگونه عاشقی هستید!
● عاشق احساساتی
این افراد عاشق "عاشق بودن" هستند. آنها به سادگی به روی زیبا با جذابیتهای ظاهری دیگر دل میبندند و سپس با از بین رفتن یا تغییر کردن این ظواهر، مایوس میشوند.
به خاطر داشته باشید که عشق واقعی نباید با کم شدن موی سر معشوق رو به نقصان بگذارد و احساسات عاشقانه نباید با پختگی رابطه، کمرنگ شود. اگر چنین عاشقی هستید، برای زنده نگهداشتن عشق خود بهتر است قرار ملاقاتهای عاشقانه و دو نفری بگذارید، برای تعطیلات آخر هفته برنامه ای ترتیب دهید و تعطیلات را با یکدیگر سپری کنید و نگذارید که عشق رومانتیک شما دچار روزمرگی شود.
● عاشقی با معیارهای ذهنی متعدد
این افراد ملاکهایی برای عاشق شدن دارند که برایشان بسیار مهم است و قصد تغییر دادن آن را هم ندارند. آنها حتی در رابطه زناشویی نیز همسر خود را تحت فشار شدیدی قرار میدهند تا مطابق با استانداردهای ایشان عمل کند.
اگر شما عاشق فهرست مشخصات خودساخته و از دسته افراد متوقع هستید، برای حفظ رابطه باید این فهرست را دور بیاندازید. به عقیده کارشناسان وفادار ماندن به این لیست بایدها و نبایدها، به رابطه ای فرسایشی و یا تنهایی منجر میشود. آنچه بسیار اهمیت دارد رفاقت، عشق و توانایی بخشش است نه چیزهایی که برای تحت تاثیر قرار دادن "دیگران" مهم باشد.
● عاشق وسواسی
این عاشقی است که میخواهد تمام اوقات خود را با معشوقش بگذراند و حتی پس از گذشت سالها، مدام نگران رابطه و زندگی زناشویی خود است. داشتن چنین همسری میتواند طاقت فرسا بوده و یا به خاطر اوج و فرودهای شخصیتی، موجب ناراحتی روحی طرف مقابل شود.
آیا این حالات به نظرتان آشنا می آید؟ برای حفظ همسر و زندگی مشترک باید دست از نگرانی برداشته و زمانی برای تنفس به معشوق خود بدهید. به یاد داشته باشید که حتی شیرین ترین ها هم میتوانند به مرز "بیش از حد" برسند و دیگر شیرین به نظر نیایند. اگر احساس نا امنی در شما بسیار شدید است، بدون معطلی با یک متخصص مشورت کنید و رابطه خود را بهبود بخشید.
● عاشق ایثارگر
عده ای مستعد ورود در رابطه ای هستند که در آن بیش از آنچه به دست می آورند، از خود مایه میگذارند. گاهی احساس میکنند که این رابطه به کلی یک طرفه شده است. یک نفر با از خود گذشتگی مدام در تلاش جلب رضایت و برآورده ساختن نیازهای دیگری است و هیچ زمانی برای مراقبت از "خود" کنار نگذاشته است.
اگر چنین عاشقی هستید، باید بدانید که خارج از چهارچوب زندگی زناشویی نیز چیزهایی برای لذت بردن هست و سوای همسرتان، دوستان و اقوامی وجود دارند. باید زمانی را به انجام فعالیتهای مورد علاقه خودتان و معاشرت با افرادی که دوست دارید اختصاص دهید و بد نیست که گاهی این معاشرتها و فعالیتها، بدون حضور همسرتان باشد. به این ترتیب با ارزش نهادن به خود، رابطه عاشقانه شما نیز تقویت میشود.
● عاشق "بازی"
این دسته، عاشق دوران ناز و عشوه و به دست آوردن دل معشوق هستند. برای آنها تعقیب و گریز ابتدای یک رابطه بسیار جذاب تر است. آنها از یک رابطه طولانی مدت به سرعت خسته میشوند و دوباره به فکر "شیطنت" می افتند.
مراقب باشید، اگر چنین دل بازیگری دارید، وسوسه را از زندگی خود دور کنید و به جای اینکه در جایی خارج از رابطه فعلی خود به دنبال هیجان باشید، بکوشید که آنرا در همین رابطه ایجاد کنید. ببینید که برای ورود به یک رابطه جدید چه قابلیتهای تازه ای از خود به نمایش میگذارید-مثلا ناگهان هوس چرخ و فلک سواری میکنید؟-، سپس آنها را در زندگی مشترک خود پیاده کنید.
● عشق رفاقت آمیز
اگر در رابطه ای شدیدا رفاقت آمیز هستید که از آن لذت میبرید، ممکن است کم کم سر و کله عشق درآن پیدا شود. چنین روابطی ممکن است بسیار کند پیشروی کنند، اما بسیار مستحکم هستند. اما نکته دراینجاست که نباید فراموش کنید رفاقت در زندگی مشترک همه چیز نیست و باید جرقه هایی از احساسات و تمایلات آن را زیباتر و هیجان انگیزتر کند

تعهد ، عشق را به ارمغان می آورد

عشق ، زاده ی تعهد است . وقتی که شما به چیزی مانند رویا ، هدف یا رابطه متعهد می شوید ، نسبت به آن احساس عشق می کنید ؛ هر چه تعهد شما عمیق تر باشد ، عشق تان قوی تر خواهد شد .

تعهد چگونه عشق را ایجاد می کند ؟ تعهد ، تجربه ای درون ذاتی است که اعتقاد به عشق ، اشتیاق و محبت ذاتی شما را برمی انگیزد . در آن لحظه که شما پی می برید ، "بله ، من به این طرز فکر یا به این شخص اعتقاد دارم" فکر و قلبتان با تمام قوا با هر چیز یا هر کسی که به او متعهد شده اید ، سهیم می شوند . بدین صورت تعهد به تنهایی مانند کلید ، در انبار پنهان عشق شما را باز می کند و در شما هیجان ، انرژی و عشق بیشتر را ایجاد می کند .
بسیار مشکل است که به چیزی متعهد نباشید اما عاشقش باشید . در حقیقت ، تقریبا غیر ممکن است . فکر کنید که به انجام کاری یا شرکت در آن احساس تعهد نکنید . مثلا هدفی سیاسی که به آن اعتقاد ندارید ، یا پروژه ای که دوست ندارید روی آن کار کنید یا کاری در بیرون منزل که همسرتان فکر می کند ضروری است اما شما فکر می کنید لزومی به انجام آن کار نیست . از خود بپرسید : "آیا در باره ی این چیزها احساس عشق می کنم ؟" البته که جواب این سوال در مغز شما این است که "نه". فقدان تعهد موجب می شود که بدون عشق آن کارها را انجام دهید . شما به سادگی نمی توانید در خود انگیزه ایجاد کنید و عملی خارج از تمایلتان انجام دهید ، زیرا هرگز از صمیم قلب به آنها متعهد نشده اید .
بیایید خود را بیازمایید . یکی از عواملی که دوستش دارید و عاشقش هستید مثلا یک ارتباط یا شغلی خاص یا احساسی روحی به چیزی یا کسی را انتخاب کنید . بعد ، فقط یک روز عمیقا به آن متعهد شوید . اگر در مورد شراکت یا ازدواج باشد ، بیان تعهد بیشتر از طریق کلمات و رفتار شما نمایان خواهد شد . به بهترین خصوصیات همسرتان توجه کنید ، به خودتان یادآوری کنید که چقدر او را دوست دارید .
اگر به شغلی خاص متعهد شدید ، صد در صد به هر عمل و عکس العملی نمره بدهید . مثلا اگر کار شما در ارتباط با فروش است ، با هر مشتری با توجه بسیار زیاد ، احترام و رابطه ای که توانایی شما را نشان می دهد ، رفتار کنید . اگر یک طراح گرافیک هستید ، تمام نیرویتان را روی هر طرح کلی و ظاهری معماری بگذارید ، در همان حال بزرگترین شاهکار را می آفرینید . اگر فقط یک مادر هستید ، نیم ساعت از وقتتان را بگذارید تا با عشق به فرزندتان در تکالیفش کمک کنید ، که بدین صورت زندگی او را دگرگون خواهید کرد .
شاید تعهد را در زندگی خود تجربه کرده باشید ، پس حرکت پر جنب و جوش خود را کمی آهسته تر کنید و لحظه ای خاص از زندگی خود را در نظر بگیرید . مثلا روزی که اضطراب دارید ، تمام روز را با توجه به آن بگذرانید و فقط چند ثانیه مکث کنید و به درخت های زیبایی که در حد فاصل خیابان های مسیر کارتان از کنارشان می گذرید ، بنگرید .
به سگ ها و گربه ها ، وقتی که از کنارشان می گذرید ، توجه کنید که چقدر بامزه هستند . به صدای شبانه ی پرندگان و آواز جیر جیرک ها در خارج از خانه زمانی که برای خوابیدن آماده می شوید توجه کنید و قبل از خواب بیندیشید که در روز بعد چه کارهایی را باید انجام دهید . آن وقت است که متوجه می شوید ، این چیزها را داشتید اما آنها را نادیده گرفته بودید .
بدین ترتیب متعجب می شوید که تعهد چگونه می تواند یک روز زندگی شما را تغییر دهد . افرادی که خسته کننده هستند ، خیلی ناگهانی ، جالب ، جذاب و سرگرم کننده می شوند . کارهای پیش پا افتاده و خسته کننده نیز تحریک کننده می شوند و شما احساس رضایت می کنید . مخالفت های شما روی مسائلی که به نظر دست نیافتنی می رسند ، به موفقیت های بادوام و با اهمیت تبدیل می شوند . در نتیجه ، عشق تنها در انتظار فرصت است تا پدیدار گشته و ابراز گردد

تصویر یک عشق

چند وقتی بود که حسابی افتاده بودم توی خط تصویر ذهنی. کتابهای مختلف قدرت فکر و تصویر ذهنی را هم مطالعه می کردم و برای اثبات مطالبی که در آنها نوشته شده بود. بارها امتحان می کردم، مثلاً وقتی در ایستگاه منتظر اتوبوس بودم با خودم می گفتم الان که اتوبوس سر برسه حتماً جای خالی داره و من روی صندلی می نشینم.

عجیب بود، بیشتر اوقات پیش بینی ام درست از آب در می آمد و همین مسائل موجب می شد که بیشتر به قدرت ضمیر باطن علاقه مند شوم.
من دلباخته بودم. پنج سال بود که دلباخته پسری بودم که در محل کار اولم دیده بودم. او از طریق یکی از همکاران خانم از من خواستگاری کرده بود. اما من روی خوش نشان نداده بودم، اما به مرور به او علاقه مند شدم. یک ماه بعد، از آن شرکت رفتم و پنج سال به یاد خواستگار اولم به طور ناخودآگاه و بی دلیل خواستگارهایم را رد می کردم.
یک روز، پیش خود فکر کردم شاید بتوانم با تصویر ذهنی، او را پیدا کنم. بنابراین شروع کردم به تصویر ذهنی.چند وقتی بود که یافتن او ذهنم را مشغول کرده بود.
در همان دوران بود که روزی دوستم فریده با من تماس گرفت و خواست که با هم به تئاتر برویم. درخواستش را برای روز بعد پذیرفتم. روز بعد، پس از پایان کار به سر قرار رفتم. با فریده از هر دری صحبت کردیم و در ادامه، صحبت هایمان به موضوع عشق رسید. من به فریده گفتم: ” ای کاش عشق را تجربه می کردی.عشق به تعبیر من یعنی یک غم بسیار بسیار شیرینه! تنها غمی که دوست نداری تموم بشه.
بعد از کلی صحبت وارد سالن انتظار تئاتر شهر شدیم. در حال خواندن بروشور نمایش «چیزی شبیه زندگی» کاری از مرحوم حسین پناهی بودم که انگار کسی به من ندا داد که سرت را بلند کن.
چشمهایم را که از روی بروشور به جمعیت آن طرف چرخاندم. دهانم از تعجب بازماند، به تته پته افتادم. با هیجان فراوان و وصف نشدنی فریده را صدا زدم. فریده پرسید: چی شده؟ گفتم: فریده می دونی کی اونجاست؟ باورت نمیشه، آقای سپنتا، همونی که ازش برایت صحبت کردم.
داشتم از تعجب شاخ در می آوردم. باورم نمی شد که تصویر ذهنیم به حقیقت پیوسته است.سخت دستپاچه شده بودم. فریده گفت: اشتباه پنج سال پیش را تکرار نکن. برو جلو و خودت رو معرفی کن.
با کلی تردید بالاخره پا پیش گذاشتم و جلو رفتم و با هیجان رو به آقای سپنتا کردم و بعد از سلام و معرفی پرسیدم: مرا به خاطر می آورید؟ آقای سپنتا با خوشرویی شروع به احوالپرسی کرد. خواهرش هم با گرمی با من برخورد کرد. تا اینکه تئاتر شروع شد و دوباره گفتم: بعد از اتمام نمایش می بینمتان.
در سالن نمایش قلبم تاپ تاپ می کرد و دائم به جایی که او و خواهرش نشسته بودند، نگاه می کردم. به جرات اعتراف می کنم که از تماشای تئاتر محروم ماندم. بالاخره نمایش به پایان رسید. ضربان قلبم شدیدتر شد و پاهایم توان راه رفتن نداشتند. به سختی از سالن نمایش بیرون آمدم. با دیدن چهره آقای سپنتا یکباره آرامش بر وجودم حاکم شد.
او که معلوم بود در طول نمایش فقط به من فکر کرده بود. با لبخندی به استقبالم آمد و بالاخره همان دیدار در سالن نمایش بود که موجب خواستگاری مجدد آقای سپنتا این بار توسط خواهرش از من شد و بعد از سه ماه صحبت و آشنایی سرانجام با هم ازدواج کردیم و به راستی در کنار هم احساس خوشبختی می کنیم

‌تصویر عشق‌

ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌ عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌

عشق‌ یعنی‌ مهر بی‌اما، اگر عشق‌ یعنی‌ رفتن‌ با پای‌ سر
عشق‌ یعنی‌ دل‌ تپیدن‌ بهر دوست‌ عشق‌ یعنی‌ جان‌ من‌ قربان‌ اوست‌
عشق‌ یعنی‌ مستی‌ از چشمان‌ او بی‌لب‌ و بی‌جرعه، بی‌می، بی‌سبو
عشق‌ یعنی‌ عاشق‌ بی‌زحمتی‌ عشق‌ یعنی‌ بوسه‌ بی‌شهوتی‌
عشق‌ یار مهربان‌ زندگی‌ بادبان‌ و نردبان‌ زندگی‌
عشق‌ یعنی‌ دشت‌ گلکاری‌ شده‌ در کویری‌ چشمه‌ای‌ جاری‌ شده‌
یک‌ شقایق‌ در میان‌ دشت‌ خار باور امکان‌ با یک‌ گل‌ بهار
در خزانی‌ بر گریز و زرد و سخت‌ عشق، تاب‌ آخرین‌ برگ‌ درخت‌
عشق‌ یعنی‌ روح‌ را آراستن‌ بی‌شمار افتادن‌ و برخاستن‌
عشق‌ یعنی‌ زشتی‌ زیبا شده‌ عشق‌ یعنی‌ گنگی‌ گویا شده‌
عشق‌ یعنی‌ ترش‌ را شیرین‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ نیش‌ را نوشین‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ انگوری‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ اینکه‌ زنبوری‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ مهربانی‌ درعمل‌ خلق‌ کیفیت‌ به‌ کندوی‌ عسل‌
عشق، رنج‌ مهربانی‌ داشتن‌ زخم‌ درک‌ آسمانی‌ داشتن‌
عشق‌ یعنی‌ گل‌ بجای‌ خارباش‌ پل‌ بجای‌ این‌ همه‌ دیوار باش‌
عشق‌ یعنی‌ یک‌ نگاه‌ آشنا دیدن‌ افتادگان‌ زیرپا
زیرلب‌ با خود ترنم‌ داشتن‌ برلب‌ غمگین‌ تبسم‌ کاشتن‌
عشق، آزادی، رهایی، ایمنی‌ عشق، زیبایی، زلالی، روشنی‌
عشق‌ یعنی‌ تنگ‌ بی‌ماهی‌ شده‌ عشق‌ یعنی‌ ماهی‌ راهی‌ شده‌
عشق‌ یعنی‌ مرغهای‌ خوش‌ نفس‌ بردن‌ آنها به‌ بیرون‌ از قفس‌
عشق‌ یعنی‌ برگ‌ روی‌ ساقه‌ها عشق‌ یعنی‌ گل‌ به‌ روی‌ شاخه‌ها
عشق‌ یعنی‌ جنگل‌ دور از تبر دوری‌ سرسبزی‌ از خوف‌ و خطر
آسمان‌ آبی‌ دور از غبار چشمک‌ یک‌ اختر دنباله‌دار
عشق‌ یعنی‌ از بدیها اجتناب‌ بردن‌ پروانه‌ از لای‌ کتاب‌
عشق‌ زندان‌ بدون‌ شهروند عشق‌ زندانبان‌ بدون‌ شهربند
در میان‌ این‌ همه‌ غوغا و شر عشق‌ یعنی‌ کاهش‌ رنج‌ بشر
ای‌ توانا ناتوان‌ عشق‌ باش‌ پهلوانا، پهلوان‌ عشق‌ باش‌
پوریای‌ عشق‌ باش‌ ای‌ پهلوان‌ تکیه‌ کمتر کن‌ به‌ زور پهلوان‌
عشق‌ یعنی‌ تشنه‌ای‌ خود نیز اگر واگذاری‌ آب‌ را بر تشنه‌تر
عشق‌ یعنی‌ ساقی‌ کوثر شدن‌ بی‌پرو بی‌پیکر و بی‌سرشدن‌
نیمه‌ شب‌ سرمست‌ از جام‌ سروش‌ در به‌ در انبان‌ خرما روی‌ دوش‌
عشق‌ یعنی‌ خدمت‌ بی‌منتی‌ عشق‌ یعنی‌ طاعت‌ بی‌جنتی‌
گاه‌ بر بی‌احترامی‌ احترام‌ بخشش‌ و مردی‌ به‌ جای‌ انتقام‌
عشق‌ را دیدی‌ خودت‌ را خاک‌ کن‌ سینه‌ات‌ را در حضورش‌ چاک‌ کن‌
عشق‌ آمد خویش‌ را گم‌ کن‌ عزیز قوتت‌ را قوت‌ مردم‌ کن‌ عزیز
عشق‌ یعنی‌ مشکلی‌ آسان‌ کنی‌ دردی‌ از درمانده‌ای‌ درمان‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را گم‌ کنی‌ عشق‌ یعنی‌ خویش‌ را گندم‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ خویشتن‌ را نان‌ کنی‌ مهربانی‌ را چنین‌ ارزان‌ کنی‌
عشق‌ یعنی‌ نان‌ ده‌ و از دین‌ مپرس‌ در مقام‌ بخشش‌ از آئین‌ مپرس‌
هرکسی‌ او را خدایش‌ جان‌ دهد آدمی‌ باید که‌ او را نان‌ دهد
در تنور عاشقی‌ سردی‌ مکن‌ در مقام‌ عشق‌ نامردی‌ مکن‌
لاف‌ مردی‌ می‌زنی‌ مردانه‌ باش‌ در مسیر عاشقی‌ افسانه‌ باش‌
دین‌ نداری‌ مردی‌ آزاده‌ شو هرچه‌ بالا می‌روی‌ افتاده‌ شو
در پناه‌ دین‌ دکانداری‌ مکن‌ چون‌ به‌ خلوت‌ می‌روی‌ کاری‌ مکن‌
جام‌ انگوری‌ و سرمستی‌ بنوش‌ جامه‌ تقوی‌ به‌ تردستی‌ مپوش‌
عشق‌ یعنی‌ ظاهر باطن‌نما باطنی‌ آکنده‌ از نور خدا
عشق‌ یعنی‌ عارف‌ بی‌خرقه‌ای‌ عشق‌ یعنی‌ بنده‌ بی‌فرقه‌ای‌
عشق‌ یعنی‌ آن‌ چنان‌ در نیستی‌ تا که‌ معشوقت‌ نداند کیستی‌
عشق‌ باباطاهر عریان‌ شده‌ در دوبیتی‌های‌ خود پنهان‌ شده‌
عاشقی‌ یعنی‌ دوبیتی‌های‌ او مختصر، ساده، ولی‌ پرهای‌ و هو
عشق‌ یعنی‌ جسم‌ روحانی‌ شده‌ قلب‌ خورشیدی‌ نورانی‌ شده‌
عشق‌ یعنی‌ ذهن‌ زیباآفرین‌ آسمانی‌ کردن‌ روی‌ زمین‌
هرکه‌ با عشق‌ آشنا شد مست‌ شد وارد یک‌ راه‌ بی‌ بن‌بست‌ شد
هرکجا عشق‌ آید و ساکن‌ شود هرچه‌ ناممکن‌ بود ممکن‌ شود
در جهان‌ هر کار خوب‌ و ماندنی‌ است‌ ردپای‌ عشق‌ در او دیدنی‌ست‌
«سالک» آری‌ عشق‌ رمزی‌ در دل‌ست‌ شرح‌ و وصف‌ عشق‌ کاری‌ مشکل‌ست‌
عشق‌ یعنی‌ شور هستی‌ درکلام‌ عشق‌ یعنی‌ شعر، مستی‌ والسلام‌

پری رویاهای صادقه ام

هنوز هم که می شنوم میگویند فلانی سبزه است.

شرم و خجالت را فراموش و....خیره اش میشوم.
نازنین!
نه در عمق نگاهشان دریا پیداست.
نه گوشهء ابرویشان خط اتصال تمامی نتهای موزون مهربانی است.
نه حرکت دستانشان به رقص آسمانی بید و باد شبیه است.
نه لحن حرف زدنشان آدم را مثل سیب از زمین میکند.. میبرد.. حوایی میکند.
نه طوبی جان......
اینها نمیتوانند مرا به یاد تو بی اندازند.
اینها_دختر آبان_نه از سلالهء مهر و بارانند.
نه پری رویاهای یک درمیان صادقهء کسی می شوند
نه میشود باشنیدن کلمات معصومانهء دوست داشتنشان
بی گناه
مست شد.
امتحان نکرده ام اما
بی گمان کسی تا به حال خاک گوشهء چادرشان را با بوسه نگرفته تا.....
بگذریم
به خدا من نمی آیم بنشینم اینجا شعر بگویم که
ببین چند خط یاد تو با قلبم قلمم چه میکند
خوب....تو بگو...
عاشق نباشم چه کنم

پاسخ‌های دل همیشه ساده است

ما به دنیا آمده‌ایم تا عشق بورزیم و یاد بگیریم... 

هر کس داستانی برای گفتن دارد. هر کس به دنبال یک آدم مهربان است که به حرف‌هایش گوش دهد.
عجله نکن برای رفتن به سوی هدفی که ممکنه هیچوقت پیداش نکنی. هدف همراهته. اگر عجله کنی هدف رو گم می‌کنی.
مراقب خودخواهی باش، همیشه سر راهته. اگر کسی گفت: "چه چشمان زیبایی داری"، جواب بده:‌ "ممنون، شما این طور می‌بینی"...
اجازه بده دلت همه انتخاب‌هایت را انجام دهد؛ نه عقلت. وقتی آن انتخاب انجام شد، آنگاه از عقلت برای رسیدن به آن سود ببر.
هرگز آنچه را که انجام می‌دهی، زیاده جدی نگیر. زندگی پر از شادی است. اگر یکی را نشانم بدهی که خنده‌ای خالصانه و بی‌اختیار دارد، فردی را که به حقیقت نزدیک‌تر است نشانم داده‌ای.
بهترین معلم آن نیست که توان پاسخ به همه سوالات را دارد، بهترین معلم آن است که سوال ایجاد می کند!
حتی در قبال این خطر که احمق به نظر بیایی و مردم سرشان را تکان بدهند و در گوش یکدیگر نجوا کنند که تو دیوانه‌ای، به چیزهای نو بپرداز!
پاسخ‌های دل همیشه ساده است، عقل ماست که جواب‌های پیچیده سرهم می کند!
اهمیتی ندارد که از چه دوربینی برای عکاسی سود می‌بری، یک عکس را یک دل روشن و عاشق می‌سازد، نه یک دوربین.
انرژی نیازمند توجهی همیشگی است که از عشق سرچشمه می‌گیرد!
کافی نیست که یک عکاس خوب باشی. لازم است که آدم خوبی باشی که عکس هم می‌گیرد

انتخاب عشق

مکان اشتباه… 

در این گونه عشقها مکان آشنایی یک محل عمومی مثل کافی شاپ ، پارک ، خیابان و غیره و یا مکانهایی مثل مهمانی ، عروسی و نظایر اینها میباشد.نکته اصلی اینجاست که شما در هیچیک از این مکانها نمی توانید آزادانه با هم حرف بزنید و اگر هم بتوانید بدلیل اتفاقی بودن برخورد مختان کلید کرده و دستخوش هیجان میباشد.
● غیبت معشوق…
جمله ای از آلن وجود دارد که میگوید : قدرت عشق در غیبت آن میباشد.شما بعد از برخورد یا به معشوق دسترسی ندارید یا یک دسترسی کوتاه مثل تماس تلفنی یا ۲ دقیقه دیدار سر کوچه!!!..شما وقتی امکان برخورد و یا تبادل نظر ندارید امکان ندارد بتوانید بگویید که طرف برای شما مناسب است یا خیر..فقط یک واقعیت وجود دارد وآن هم اینکه شما نقاط ضعف وی را نمیبینید و تمام آنچه را که دوست دارید فرد مورد علاقه تان داشته باشد برای او فرض میکنید!!!!شما از او یک شخصیت می سازید و آن را میبینید نه آنچه که واقعاً او هست…
● دروغگویی…
این عامل بیشتر از جانب پسرهاست.آنها بمحض آشنایی با فردی می دانند که وی را نمی خواهند ولی برای یک استفاده جنسی شروع به پرت و پلا گویی میکنند.دخترها هم مسلماً نمی خواهند که اسباب لذت باشند پس مقاومت می کنند.در نتیجه یک حباب از رابطه شکل میگیرد که بسرعت میترکد و چیزی جز پاره ای ضربات روحی باقی
نمی گذارد…
● تلقین…
شما در برخورد اولیه عموماً جذب صورت و اندام طرف میشوید.شما مدام به هم عادت میکنید و خواهان یکدیگر میشوید در حالیکه در باطنتان گرایش چیز دیگریست.مثل انسان تشنه برای آب به هر دری میزنید و بعد از سیرابی چشمانتان را باز میکنید.مقوله ها را لطفاً با هم قاطی نکنید…سر حد یک رابطه عاشقانه می تواند یک رابطه جسمی باشد ولی یک خواهش جسمی در پناه عشق بزودی شما را با لگد از خواب بیدار میکند…
● چشمان بسته…
در ملاقاتها و دیدار ها آنچنان تو کف لعبتی که تور زده اید میروید که دیگر نه هیچ چیز میشنوید نه میبینید!!!بعد از یک چنین ملاقاتهایی اگر به شما بگویند چی شد؟؟شما فقط دری وری خواهید گفت!!پس این ملاقاتها هیچ نکته مثبتی ندارد.
● تقلای بیمورد.
.شما برای تور کردن طرف مورد علاقه از همه چیز و همه کار میزنید و تمام تمرکزتان را برای بدست آوردن معشوق جمع میکنید.بعد که تلاشهای شما به اشتباه از سمت وی علاقه شدید معنی شد و شما خیالتان راحت شد ، بادتان می خوابد و دوباره خودتان میشوید..حالا بامبول در میارین…چون دچار یک نارضایتی پنهان از تلاشی که کرده اید میباشید..رابطه شما بزودی از هم میپاشد…
…پسرها و دخترها از سنین پایین شروع به یافتن همسر میکنند.در زمانی که هیچ آمادگی اجتماعی ندارند.آنها یک نیاز ساده دوستی با جنس مخالفرا که بدلیل بلوغ شکل میگیرد را به غلط عشق تعبییر میکنند..با مغزی خام به هم تعهداتی میدهند.غافل از اینکه زمان ، شرایط واقعی را برایشان آشکار میکند و آنها براحتی ضربه روحی می خورند…این ضربات آنقدر تاثیر دارد که در سنین بالا بدور خود دیواری از بی اعتمادی بکشند و همان دیوار باعث تنهائی شان بشود

از دل دادگی تا دل زدگی

می ایستم و پشت سرم را نگاه می کنم، تنها بیابانی است بر هوت که جز خاروخس چیز دیگری در آن نمی بینم و روبه رو سرابی زیبا که هر چه به آن نزدیکتر می شوم، دهشتناک تر از برهوتی می شود که پشت سر گذاشته ام.

با همه بیم ها، ترس ها، ناامیدی ها، نخواستن ها، نتوانستن ها، لرزش ها، ارزش ها، لغزش ها، فریاد ها، ضجه ها، اشک ها، التماس ها، تردید ها، دودلی ها، بدگمانی ها، بی اعتمادی ها، دوست نداشتن ها، نفرت ها، بیزاری ها، تنش ها، اضطراب ها، سردرگمی ها، بلا تکلیفی ها به آن چه که فکر می کردم تقدیر، سرنوشت، روزگار، پیشانی نوشت برایم رقم زده تن دادم. و باز مجبور شدم عشق را در پشیمانی، دوست داشتن را در نفرت، محبت را در حسرت، مهربانی را در خشم، مهر را در سنگدلی، صفا را در عصبانیت، وفا را در بی وفایی، تعهد را در بی قیدی، آرامش را در پریشانی، احتیاج را در منت، دلبری را در لا ف زدن، شوق را در دیوانگی، یکی شدن را در جدایی، صداقت را در دروغ، تواضع را درحقارت، هدف را درپوچی، پیروزی را در تسلیم، فریاد را در سکوت، یکرنگی را در ریا، فهمیدن را در نادانی، دلدادگی را در دلزدگی، فروتنی را در تکبر، هیاهو را در انزوا، پاکی را در پلیدی تجربه کنم و همه تجربه ها را دوباره تجربه کنم.
با گذشت این همه ثانیه ها و لحظه ها، این همه دویدن ها، این همه فکر کردن ها، این درو آن در زدن ها، بالا پایین کردن ها، بی تابی ها، انتظار ها، رفتن ها، نرسیدن ها، پرسه زدن ها، فریاد زدن ها، کمک خواستن ها، طلب کردن ها، بعد از گذر از دالا ن های پیچ در پیچ، راهها و بی راهها، سنگلا خ ها، کوره راها، شوره زارها، هزارتوها و هزار لا ها در نهایت فهمیدم که تحفه ای دوست داشتنی اما تکراری در دست نا محرمان بودم، موجوداتی انسان نما که هنوز خود قادر نیستند دین را ازکفر، تقوا را از ریا، رضا را از عصیان، راستی را از فریب، تواضع را از غرور، سر سپردگی را از خیانت، تعهد را از لا قیدی، منطق را از جهالت، وفاداری را از بی وفایی، هوس را از عشق، شهوت را از دوست داشتن تشخیص دهند.
در این برهوت سراسر وحشت، دراین بیابان پر از بیم و هراس، در این کویر شوره زار که تنها نا امیدی را به انسان القا می کند، حقیرترین دست آویز و کمترین کمک می توانست برای من نقطه ای برای شروع باشد; برای دوباره زندگی کردن. بنابر این باید به هر ریسمان پوسیده ای، شاخه پوک شده ای، ستونی به ظاهر استوار اما پوشالی اعتماد می کردم.
بعد از این بود که با هر شیطان انسان نمایی، فرشته دیو خصلتی، ناجی گمراهی، همدم ریا کاری، سوداگر محبتی همراه شدم. با اهریمنی زیبا رو پیمان یاری و همراهی بستم و با او سفر به سوی نور اما ظلمت و تاریکی را آغاز کردم. تصور می کردم از این جهنم به بهشت، از این ویرانه به آبادی، از این بیغوله نشینی به کاخ، از زمین به آسمان، از فرش به عرش خواهم رفت و به حیاتی مافوق تصورم خواهم رسید...
اما نمی دانستم که با هر قدمی که به راهنمایی او بر می دارم یک قدم به قعر تباهی ها، به انتهای بدبختی ها، به آخر شقاوت ها، به نهایت پستی ها، پلشتی ها پلیدی ها نزدیک تر می شوم.
حالا من تک و تنها با روحی غل و زنجیر شده با ذهنی اسیر و در بند در بیابانی لا یتناهی ایستاده ام.
حالا با این همه تلخ گفتن ها، تلخ نوشتن ها، درد دل های زهر آلود، گویا شیطان هم به تنگ آمده و با تمام شیطنت هایش از هم نشینی با من بیزار است.
و من با این همه حالا: «نه انسان که تنهاخدایم آرزوست