میگویند کسانی که جذابترند،
معمولا درآمد بیشتری نسبت به دیگران دارند. میگویند افرادی که زیباترند، با کسانی
که مانند خودشان زیبا هستند، معاشرت میکنند یا کسانی که زیبا هستند، دوست دارند
همسری پیدا کنند که زیبایی ظاهری کمتری نسبت به خودشان داشته باشد و... از این حرفها
شما هم احتمالا زیاد شنیدهاید. شاید نظر شما هم همین باشد ولی کدام چهره از نظر
همه جذاب است؟ زیبایی از آمریکا تا کانادا تا چین و استرالیا تفاوت میکند؟
اگر از شما بخواهند به ژاپن سفر کنید و از میان چهرههایی با چشمان بادامی بگویید
کدامها زیباترند، بهطور دقیق روی همان چهرههایی دست میگذارید که خود ژاپنیها
و حتی سایر مردم کره زمین آنها را زیبا میدانند. این را محققانی میگویند که
اعتقاد دارند چهرهای زیبا و جذاب از نظر همه افراد زیبا و جذاب است.
محققان افرادی را از سنین متفاوت و فرهنگها و نژادهای گوناگون انتخاب کردند و از
آنها خواستند درباره زیبایی ظاهری تصاویر صورت زنان و مردانی قضاوت کنند و رای
بدهند که کدامیک زیبا هستند و کدامیک زیبا نیستند. جالب اینجا بود که محققان
متوجه شدند که صورتهایی را که چینیها زیبا میدانند، اروپاییان هم زیبا میدانند.
حتی نوزادان سه ماهه نیز قادرند نسبت به صورتهایی که بزرگسالان آنها را زیبا میدانند،
عکسالعمل مثبت نشان دهند و این احساس خود را با خنده و روی خوش به آن فرد نشان
میدهند.
محققان میگویند بخشی از مغز که در پشت سر و درست بالای نخاع واقع شده است، محل
قضاوت مغز ما درباره زیبایی چهره افراد است.
این منطقه از مغز که فوزیفرم نامیده میشود، همان منطقهای است که ما تصاویر
اعضای خانواده، دوستان و افرادی را که میشناسیم در آن ذخیره میکنیم و هنگام دیدنشان
آنها را میشناسیم. محققان میگویند هنگامی که این بخش از مغز آسیب ببیند، فرد
قادر نخواهد بود افراد را به یاد بیاورد و بشناسد.
● قرینگی؛ رکن نخست زیبایی
چهرههایی که میان اجزای آن قرینگی وجود دارد از نظر ما زیباترند. قرینگی صورت هر
کسی به ژنتیک او و رشد مناسب و سالم فک و صورت وی بستگی دارد. ولی در صورت همه
کسانی که هر روز آنها را در کوچه و خیابان و محل کار میبینیم حتی آنهایی که از
نظر ما بسیار جذاباند، اندکی ناقرینگی وجود دارد. اگر از یک صورت عکسی تهیه کنید
و به وسیله فتوشاپ آن عکس را نصف کنید و تلاش کنید با استفاده از عکس یک نیمه
صورت، نیمه دیگر را ترسیم کنید، مشاهده خواهید کرد که عکس حاضر با صورت طبیعی
تفاوت دارد و این نشان میدهد که صورت هیچ انسانی به طور دقیق قرینه نیست.
● کدام مردان زیباترند؟
در یک مطالعه دانشمندان عکس چهره مردی را انتخاب کردند که صورتی با خصوصیات زنانه،
مانند بینی کوچک، فک ظریف و چشمان درشت داشت. سپس با برنامه فتوشاپ چهره او را
مردانهتر کردند یعنی آروارههایش را قوی و مربعی شکل، بینی را بزرگتر و چشمانش
را کوچکتر کردند. این تصاویر را به گروهی از بانوان برای ارزیابی زیبایی آن چهره
نشان دادند.
از سوی دیگر، محققان از این بانوان در هنگام دیدن این دو تصویر درباره سیکل باروریشان
پرسش کردند تا سطح استروژن خونشان را ارزیابی کنند. نتایج این مطالعه نشان داد که
بانوان که در دوران بارداری سیکل قاعدگی خود، چهرهای را که مردانهتر بود جذاب
دانسته بودند پس از گذر این زمان، چهره ظریفتر و با خصوصیات زنانه را زیبا
ارزیابی کردند.
میزان هورمونهای بدن در ارزیابی ما درباره زیبایی افراد موثر است. در مطالعهای
دیگر محققان متوجه شدهاند که نظر دیگران درباره زیبایی ظاهری افراد بر قضاوت ما
درباره زیبایی آن فرد، اثر میگذارد و ما به طور معمول با دیگران همسو نظر خواهیم
داد.
در این مطالعه چند ویدیو از یک مرد که در آنها گاهی لبخند میزد و گاهی چهره عبوس
و گاهی خنثی به خود گرفته بود، به بانوان نشان داده شد.
این بانوان اعتقاد داشتند این مرد در ویدیویی که در کنار همسرش به دوربین لبخند میزد،
زیباتر و جذابتر به نظر میآید بنابراین حالتهای چهره هم در جذابیت دخیلاند.
مطالعات نشان میدهد که بانوان جوان بیشتر از بانوانی که سنین بالاتری دارند، به
جذابیت ظاهری همسر خود اهمیت میدهند و بانوان در سنین بالاتر، وفاداری، ثبات
شخصیت و ثروت را معیارهای جذابیت همسر خود میدانند.
● کدام زنان جذابترند؟
بانوان کمتر معیارهای خود را برای انتخاب همسر براساس جذابیتهای فیزیکی میگذارند
و این شاید بخت و اقبالی برای مردان نه چندان خوشتیپ باشد.
اما چهره زیبا و جذاب برای بانوان دارای خصوصیات مشترکی است که شامل استخوان گونه
برجسته، چشمان درشت، فک ظریف و باریک است. نسبتهای میان اعضای صورت بانوان عامل
دیگری در زیبایی صورت است که طی رشد و بلوغ براساس ترشح هورمونها تغییر میکند
مشاورانی که با مسائل
ازدواج و خانواده سروکار دارند نبود ارتباط کلامی را به نارضایتی از خانواده مربوط
میدانند و از آن بالاتر اعتقاد دارند ارتباط کلامی نامناسب بین زن و شوهر موجب
دور شدن از خوشبختی میشود.
برای اینکه جلوی چنین پیشامدی را در خانواده خود بگیرید باید نکاتی را در نظر
بگیرید که خانوادههائی که ارتباط کلامی خوب و مناسب در آنها حاکم است قبلاً به
کار بستهاند.
تجربه این خانوادهها به ما میآموزد چگونه روشهای ارتباط غلط را کنار بگذاریم و
بهجای آن روشهای مؤثر را به کار بگیریم. خانوادههائی که ارتباط کلامی مؤثر
دارند ۶ قانون را برای ارتباط مؤثر و موفق عنوان میکنند.
● قانون نخست؛ وقت کافی بگذارید
بیشتر ارتباطات کلامی در خانوادههای موفق خودانگیخته و خودجوش است. اعضاء چنین
خانوادههائی میگویند؛ ”وقتی کارهای خانه را انجام میدهیم با هم حرف میزنیم.“
یا ”هر وقت دور هم هستیم حرف میزنیم.“ بعضی خانوادههای موفق هم هر روز وقت خاصی
را معین میکنند که همه اعضاء خانواده دور هم جمع شوند و حرف بزنند.
بعضی خانوادهها زمان شام خوردن را برای گفتوگو درباره لحظات خوشایند روزشان
انتخاب میکنند. بعضی خانوادهها هم وقت دیگری را بهصورت ”شب خانواده“ یا ”شورای
خانواده“ انتخاب میکنند و اعضای خانواده اتفاقات لذتبخش، مشکلات و دغدغههای خود
را با یکدیگر در میان میگذارند. این خانوادهها مشکلات و سختیها را نیز بیان میکنند
زیرا اعتقاد دارند جنبه مثبت زندگی در این گفتوگوها نمایان میشود.
به این ترتیب خانوادههای موفق تمام وقت خود را صرف بیان مشکلات و نگرانیهای خود
نمیکنند و وقت کافی اختصاص میدهند تا همه اعضای خانواده درباره علایق خود هم، چه
مهم، چه پیش پاافتاده، صحبت کنند.
● قانون دوم؛ گوش بدهید
اعضای خانوادههای موفق درک میکنند که ارتباط کلامی درست دو وجه دارد؛ حرف زدن و
شنیدن. آنها از افتادن در دام تمرکز بر حرف زدن پرهیز میکنند.
گوش دادن به صحبتهای همدیگر رابطه بین افراد را مستحکمتر میکند چون توجه و
احترام را میرساند. خانوادههای موفق شنوندههای خوب و فعالی هستند و به این
ترتیب درک آنها از یکدیگر عمیقتر میشود. شنونده فعال باید به حالت چهره، وضعیت
بدن و لحن صدا به اندازه کلماتی که میشنود توجه داشته باشد. باید با سر تأیید کند
یا چیزی بگوید که نشاندهنده توجه او باشد.
● قانون سوم؛ تسویه حساب کنید
شوهری را در نظر بگیرید که تمام بعدازظهر ناراحت بوده است. چند بار به همسرش پرخاش
کرده و بقیه روز را برخلاف معمول ساکت نشسته و البته خانم هم از این وضعیت آزردهخاطر
شده است. طبیعی است که خانم از شوهرش ناخشنود و دلشکسته شود.
به هر حال دلشکستگی او براساس این فرض است که آزار و رفتار منفی شوهر مستقیماً او
را نشانه گرفته است. خانم تصمیم میگیرد ببیند آیا شوهرش واقعاً از دست او عصبانی
یا ناراحت است یا اتفاق دیگری افتاده است. او میگوید؛ ”امشب بداخلاق و عبوس شدی.
رفتارت به خاطر کاری است که من انجام دادهام یا اتفاق دیگری افتاده است؟ حالت خوب
است؟“ بعد شوهرش تعریف میکند که بودجه پروژهای که بر عهدهاش بوده تعدیل شده و
به همین علت او مجبور شده دوستش را که در آن پروژه همکاری میکرده از کار بیکار
کند... او اصلاً از دست همسرش ناراحت و عصبانی نبوده است!
اگر خانم به درستی ارتباط برقرار نمیکرد و موضوع روشن نمیشد رفتار شوهر را بد
تعبیر میکرد و ممکن بود طوری واکنش نشان بدهد که شبشان را از آنچه بود بدتر کند.
پیامهای مبهمی را که از اعضاء خانواده دریافت میکنید با این پرسشها معلوم کنید؛
”مطمئن نیستم منظورت از این کار چیست؟“ یا ”من از آنچه میگوئی یا میکنی اینطور
برداشت میکنم و ... آیا درست است؟“
●قانون چهارم؛ به دنیای اعضاء خانواده خود نفوذ کنید
هر یک از ما در دنیای منحصر به فرد خود زندگی میکنیم. هیچکس زندگی را دقیقاً آنطور
که ما میبینیم نمیبیند. دیدگاه شما نسبت به یک مسئله معین به تجارب گذشته شما
درباره آن مسئله، ارزشهائی که به آن باور دارید و ویژگیهای شخصیتیتان بستگی
دارد. یعنی هنگامی که دو نفر روی موضوعی توافق ندارند همیشه به این معنی نیست که
یکی از آنها حق است و دیگری باطل. علت فقط این است که دو نفر از دو دنیای متفاوت و
با دو دیدگاه متفاوت مسئله را بررسی میکنند.
● قانون پنجم؛ لولو خورخوره را به فیلمهای ترسناک بسپارید
یادتان میآید وقتی بچه بودیم چه بازیهائی میکردیم؟ یکی داد میزد لولو خورخوره
آمد؛ بقیه جیغ میزدند و فرار میکردند. این بازیها هم ترسناک بود هم بامزه.
آدم بزرگها هم از این بازیها دارند اما مدل بازی آدم بزرگها خیلی بامزه نیست.
این بازی آدم بزرگها را عصبی میکند، ارتباطات را خراب میکند و روابط را از بین
میبرد. لولو خورخوره آدم بزرگها انتقاد، ارزشگزاری و برخورد از موضع بالا بهصورت
قضاوت بیادبانه و توهینآمیز است.
وقتی یکی از طرفین قضاوت توهینآمیز میکند رابطه از بین میرود. خانوادههای موفق
ناراحتیها را زود فراموش میکنند و اجازه نمیدهند مشکلات تمام دستاوردهای زندگی
شادشان را در هم بشکند.
● قانون ششم؛ صادق باشید
ویژگی الگوی ارتباطی در خانوادههای موفق صداقت و روراستی است. در چنین خانوادهای
هرکس هر حرفی میزند همان منظور را دارد و منظورش همان است که میگوید.
اعضاء خانواده موفق به زورگوئی، زرنگی و کلک، سرزنش، سلطهگری و فرمان دادن متوسل
نمیشوند. آنها از وابستگی سوءاستفاده نمیکنند، فداکارهای خاموش نیستند که مدتها
رنج میبرند و سر آخر به گناه آلوده میشوند. همه روشهای فریب دادن دیگران به
ریاکاری و تیرگی رابطه میانجامد. بعضیها به غلط ”صداقت“ را بهانهای برای
نامهربانی بیش از حد میدانند. خانوادهای موفق است که بین صداقت و محبت تعادل
برقرار میکند.
آنها مسائلشان را مسخره جلوه نمیدهند تا با آن مواجه نشوند. از طرف دیگر یک
اشتباه را دستاویز قرار نمیدهند تا درباره نظر دیگری قضاوت کنند و سلیقه، مدیریت
زمان، بهداشت و عادات مطالعه دیگری را زیر سئوال ببرند.
اصل مهم این است که هر اختلاف نظر، هر فکر یا هر جنبهای از روابط انسانی را میتوان
از راه مثبت، بدون پیش داوری و بدون آزار رساندن به دیگران مطرح کرد.
محبت و مهربانی به کار نبردن کلمات درشت و آزارنده است. گاهی توجه به نیازهای سایر
اعضای خانواده و کمک کردن به آنها پیش از آنکه از شما کمک بخواهند بیشتر مهربانی
شما را ثابت میکند.
● همسر رویائی بشوید
اگر بخواهیم در کاری موفق بشویم معمولاً برای آن زمینهچینی میکنیم. اگر کسی
بخواهد موسیقی کار کند معمولاً از معلمی درس میگیرد، نه اینکه یکباره و از همان
اول مسیقیدان شود البته ممکن است کسی به تنهائی شروع کند و در نهایت بتواند آهنگهای
سادهای را از کار در بیاورد اما بهندرت میتوان با این روش به موفقیت شایانی دست
یافت. مربی به کارآموز یاد میدهد کدام کلید، نت معینی را ایجاد میکند، چه تکنیکی
برای استفاده از آن کلید وجود دارد و چهطور باید نتهای موسیقی را از روی نشانهها
نواخت تا قطعه موسیقی درست اجرا شود.
هنگامیکه آموزش پایه را گرفتیم دیگر دست خودمان است که چهقدر تمرین کنیم و آنچه
را یاد گرفتیم گسترش بدهیم.
پس از سالها تمرین کارآموز قدیم خودش به جائی میرسد که میتواند آهنگی برای
پیانو بسازد. پس واضح است که موفقیت متعلق به تازهکارها نیست.
با این حال ما معمولاً انتظار داریم بدون هیچ دستورالعمل یا تمرینی در امر ازدواج
موفق باشیم. بیشتر اوقات روی علائق مشترک یا تفاهم تأکید میکنیم و وقتی اوضاع بر
وفق مراد پیش نرفت به فکر سرزنش تفاوتهای فردی یکدیگر میافتیم که در مواردی که
کار به طلاق میانجامد آنها را ”تفاوتهای سازش ناپذیر“ مینامند.
معمولاً کسانی که در ازدواج به مشکلی برخورد کردهاند به روشهائی که به کار گرفتهاند
فکر نمیکنند یا تصمیم نمیگیرند که از روی کتاب یا با کمک متخصص تمرین کنند.
نامزدها هم معمولاً دنبال یادگیری اوصول پایه و تکنیکهای تمرینی صحیح در زندگی
مشترک آیندهشان نیستند. به همین علتها روابط بسیاری از زن و شوهرها طوری شکل میگیرد
که در نهایت به شکست میانجامد.
نجات دادن ازدواجی که رو به نابودی است خیلی کار میبرد اما ارزشش را دارد. اگر
خدای نکرده ازدواجتان به مرحله بحرانی رسیده است باید هرچه زودتر کاری بکنید.
حتی اگر وارد مرحله بحرانی نشدهاید ولی بیم آن میرود که وارد این مرحله بشوید میتوانید
از سه روش بهره بگیرید. حتی اگر خانواده موفقی دارید باز هم این راهکارها کمک میکند
همچنان موفق بمانید.
۱) ازدواج مثل یک تیم ورزشی است. وقتی با زوجهائی که در مرحله بحرانی هستند صحبت
کنیم معمولاً فقط یک طرف داستان را میشنویم. معمولاً این یک طرف داستان شکایت یکی
از زوجین از دیگری است که تمام تقصیرها را به گردن او میاندازد؛ ”اگر این کار را
نمیکرد“ یا ”اگر فلان کار را میکرد.“ همه میدانند که هیچ مشکلی یک طرفه پیش
نمیآید. البته ممکن است یکی از طرفین بیشتر از دیگری به ازدواج صدمه زده باشد، مثلاً
خیانتی صورت گرفته باشد، اما معمولاً فقط یکی از زوجین مستحق سرزنش نیست.
انتظار نداشته باشید همسرتان تمام سختیهای رابطه را به دوش بکشد. هر یک از دو طرف
باید، بدون تلاش برای تغییر یا کنترل همسرش، درون خودش را بکاود. در زندگی زناشوئیتان
گروهی کار کنید تا همسرتان هم همین روش را برگزیند.
۲) رویای همسرتان بشوید. حتماً وقتی جوانتر بودید رویاها و تصوراتی از رابطهتان
با همسر آیندهتان داشتید. همسرتان هم همینطور.
یکی از بزرگترین اشتباهاتی که مردم پس از ازدواج مرتکب میشوند این است که دیگر
با هم مثل نامزدها رفتار نمیکنند. حتماً آن دوره را به یاد دارید، وقتی که مؤدب،
مهربان، حمایتگر، فداکار، باملاحظه، مراقب، در دسترس و نسبت به همسر فعلیتان حساس
بودید. یادتان میآید که خود را با رویای او مطابقت میدادید؟
میدانستید دوست دارد چه بپوشید، میدانستید چه چیزی ناراحتش میکند یا او را میترساند
یا آزارش میدهد و از آنها دوری میکردید. تلاش میکردید تا بفهمید چه چیزی برایش
مهم است و خوتان هم آن را مهم میدانستید حتی اگر آن مسئله پیش از آن برایتان مهم
نبود. باز هم همین کارها را بکنید. هیچکس همسر رویاهایش را فراموش نمیکند. اگر
این کار را بکنید کمکم متوجه خواهید شد که همسرتان هم دارد همین کارها را برای
شما انجام میدهد.
۳) درباره همسرتان به دیگران حرفهای خوب بزنید، چه در حضور خودش چه وقتی خودش
نیست. اگر روی جنبههای مثبت همسرتان متمرکز شوید در خواهید یافت او نه تنها آن
جنبههای مثبت را بیشتر به کار میگیرد بلکه روز به روز بر فهرست جنبههای مثبتش
میافزاید.
اگر آقای خانه آشغالها را سر ساعت ۹ بیرون میگذارد از او تشکر کنید. از خانم
خانه برای غذای خوشمزهای که پخته تشکر کیند و به دیگران هم بگوئید که او چه آشپز
خوبی است. حتماً از قدرت یا هوش همسرتان جلوی دوستانش تعریف کنید. به این ترتیب هم
همسرتان از تعریفهای شما قدردانی میکند و هم خودتان با او راحتتر خواهید شد
زیرا خودتان را طوری برنامهریزی کردهاید که با او با احترام و قدرشناسی رفتار
کنید.
ازدواج کار و تمرین میخواهد اما پاداش آن یک عمر باقی میماند. به یاد داشته
باشید ازدواج موفق یک شبه اتفاق نمیافتد همانطور که مشکلات زناشوئی هم در چند
روز آشکار نمیشوند
آنچه در مورد دوران بچه داری
و تربیت فرزند جای افسوس دارد، آن است که بچه داری وظیفه و شغلی موقتی
است. روزهای فعال و پر مسئولیت ما به عنوان پدر و مادر برای تربیت، نگهداری
و مراقبت از فرزند در حال شمارش معکوس است. برای شما چطور؟ چقدر از روزهای
شیرین بچه داریتان باقی مانده است؟
فرض کنید کوچکترین فرزند شما پنج ساله است و تقریباً در ۱۸ سالگی زندگی
مستقلی را شروع خواهد کرد. بنابراین شما فقط ۱۳ سال یا ۱۵۶ ماه یا ۴۷۴۵ روز
وقت دارید! این زمان مثل برق خواهد گذشت و پیش از این که خود متوجه شوید
شغل شما در زمینه بچه داری به پایان خواهد رسید. این آگاهی موجب می شود
ما پدر و مادرها بر عملکرد و رفتار خود نسبت به فرزندمان بازبینی و دقت نظر
داشته باشیم. شما به عنوان پدر و مادر چگونه رفتار می کنید؟
همه ما کوچکترین رفتار فرزندمان را به دقت مورد بررسی قرار می دهیم، حال
آنکه معمولاً رفتارها و برخوردهای خود را در نظر نداریم؛ اما چرا از دید فرزندان
به رفتار خود نگاه نمی کنیم؟ ما صد هزار کودک را مورد تحقیق قرار دادیم و از
آنان سؤال کردیم که از والدین خود چه انتظاراتی دارند؟ ده پاسخ مشترک
این کودکان را برگزیدهایم که به ذکر آنها می پردازیم. شما نیز می توانید
در هر یک از این موارد با ما همراه باشید و رفتارهای خود را مورد ارزیابی
قرار دهید.
برای پاسخگویی به سؤالات فرزند خود وقت بگذارید؛ و هنگامی که پاسخ سؤالات
را نمی دانید سعی کنید در یافتن پاسخ او را یاری دهید.
۱. فرزندان والدینی می خواهند که در حضور آنان با یکدیگر مشاجره و دعوا
نکنند. از آنجا که بچهها بیشتر تمایل دارند به آنچه پدر و مادر انجام می
دهند عمل کنند و نه ضرورتاً آنچه که والدین می گویند، بنابراین بیشتر در
جست و جوی الگویی عینی و عملی برای رفتار خود هستند. شما چگونه اختلاف
نظرتان را با دیگران حل می کنید؟ آیا قادرید بدون پرخاش و حمله به شخصی
دیگر یا بدون دفاع از خویش، عدم توافق و رضایت خود از دیگران را بروز دهید؟
مسلماً در این صورت فرزند شما می آموزد که عصبانیت خود را کنترل و مشاجرات
و اختلاف نظر خود با دیگران را به مثبت ترین و بهترین شیوه حل کند.
۲. فرزندان والدینی می خواهند که تمام اعضای خانواده را به یک چشم
بنگرند و بین آنها تبعیض قائل نشوند. البته رعایت مساوات بین فرزندان به
این معنا نیست که دقیقاً در مورد همه فرزندان باید واکنش یکسان داشت، زیرا
هر بچه ای شخصیتی منحصربه فرد دارد، اما تک تک آنها به یک نسبت به عشق
و درک پدر و مادر نیاز دارند. ارتباط خود با هر یک از فرزندانتان را ارزیابی
کنید.
۳. فرزندان والدینی می خواهند که صادق و درستکار باشند؛ پدر یا مادری که با
اشاره به فرزند خود می گوید به کسی که پشت تلفن است بگو من نیستم ، ممکن
است متوجه نباشد که چه چیزی را به فرزند خود آموزش می دهد.
۴. والدینی که نسبت به دیگران شکیبا و بردبارند؛ وقتی پدر و مادر از کارهای
نادرست دیگران چشم پوشی می کنند و شکیبایی و گذشت از خود نشان می دهند،
فرزندان می آموزند نسبت به افرادی که با آنها اختلاف سلیقه و تفاوت دارند
صبور باشند. شما چگونه به فرزند خود صبر و بردباری می آموزید؟
۵. والدینی که از آمدن دوستان بچهها به خانه استقبال کنند؛ اگر دوستان
فرزندتان در خانه شما جمع شوند، در آن صورت خواهید دانست که او با چه
افرادی رفت و آمد و معاشرت دارد. اگر پذیرای دوستان فرزند خود باشید در آن
صورت در مورد آنها شناخت پیدا خواهید کرد.
۶. والدینی که با فرزند خود رابطه روحی و عاطفی برقرار می کنند؛ پدر و مادری
که سعی کردهاند از کودکی فرزند با وی رابطه مستحکم و عمیق روحی داشته
باشند، در بزرگسالی فرزند نیز تأثیرگذاری بیشتری بر وی خواهند داشت. شما چگونه
می توانید چنین روابطی را در خانوادهِ خود برقرار کنید؟
۷. والدینی که پاسخگوی سؤالات بچه ها باشند؛ آیا تا به حال چنین گناهی را
مرتکب شدهاید که به فرزند خود بگویید: حالا سرم شلوغه، بگذار بعداً راجع به
این موضوع با هم صحبت می کنیم و آن بعداً هرگز پیش نیامده باشد؟! امروز و
حالا برای پاسخگویی به سؤالات فرزند خود وقت بگذارید؛ و هنگامی که پاسخ
سؤالات را نمی دانید سعی کنید در یافتن پاسخ او را یاری دهید.
۸. والدینی که در صورت لزوم فرزندان را تربیت کنند؛ اما نه در حضور دیگران
و به خصوص دوستان آنان. جای تعجب است که بچهها خود نیز خواهان قید و بند
هستند، اما از آنها توقع نداشته باشید همیشه داوطلب تنبیه و گوشزد شما باشند.
۹. والدینی که به جای در نظر گرفتن نقاط ضعف، بر جنبههای مثبت فرزند خود
تکیه کنند؛ به فرزندتان به عنوان یک پازل ناتمام بنگرید و به جای آنکه
قسمتهای خالی و کامل نشدهِ این پازل را مورد توجه قرار دهید، بخشهای کامل
شدهِ زیبای آن را در نظر بگیرید. لیستی از نقاط قوت او در ذهن داشته باشید
و در فرصتهای مناسب آنها را بیان کنید.
۱۰. والدینی که با بچهها سازگار و یاری دهنده آنان باشند؛ باید بپذیریم که
ما همیشه با فرزند خود سازگار نبودهایم، اما دائماً سعی می کنیم همراه و هم رأی
آنان باشیم. گرچه عدم توافق و سازگاریهای موقتی ما شخصیت فرزندمان را
ویران نمی کند، اما فرزندان نیاز دارند که بدانند آیا عشق شما و نیز محدودیتهایی
که برایشان ایجاد کردهاید دائمی هستند؟ زیرا ایمنی و سلامت در کنار محدودیتها
و مرزها به وجود می آید. آیا فرزندان نیاز به یاری و سازگاری بیشتر شما
دارند یا خیر؟
چگونه خود را ارزیابی می کنید؟ به هر حال امیدواریم نکات ذکرشده را در
تربیت فرزندان دلبندتان رعایت کنید و با بررسی رفتار خود در جایگاه والدین،
بهترین شیوه را در برخورد با آنان در پیش بگیرید
فنون برقراری ارتباط صحیح
(ارتباطات کلامی)
بسیاری از بگو مگوها و مشاجرات خانوادگی ناشی از درست صحبت نکردن و عدم توانایی در
رساندن مفهوم و منظور افراد است.
در این مقاله به بررسی ۵ قانون ارتباطی اشاره خواهیم کرد :
برای کاستن از این مشاجرات متخصصین آموزشهای مهارتهای ارتباطی، تدابیری برای
برقراری ارتباط مناسب تدوین کردهاند که به خلاصهای از آنها اشاره میکنیم:
▪ قانون ارتباطی ۱:
به جای «تو و شما» جملات خود را با من شروع کنید.
▪ قانون ارتباطی ۲:
تا جایی که امکان دارد از کلمات "همیشه و هرگز" استفاده نکنید. مثل
اینکه میگویید: "هیچوقت دست به سیاه و سفید نمیزنی" واژههای
"هرگز و همیشه" بیش از اندازه قدرتمند هستند و بیآنکه لازم باشد طرف
مقابل را خشمگین میسازند، از این گذشته بسیار ضعیف هستند، زیرا به راحتی میتوان
در مقام تکذیب آن حرف زد، البته مردم وقتی از این کلمات استفاده میکنند، میخواهند
بگویند از این موضوع به شدت ناراحت هستند و بیشتر قصد تاکید دارند و میخواهند
مطمئن شوند که طرف مقابلشان متوجه موضوع شده است. ولی نمیدانند کسی که فقط دو سه
بار اشتباهی را مرتکب شده است چقدر از این موضوع ناراحت میشود.
▪ قانون ارتباطی ۳:
رشته کلام همسرتان را پاره نکنید. در هنگام صحبت کردن بگذارید همسرتان حرفش را
کاملا بزند. زمانیکه صحبتش را قطع میکنید وی را عصبانی میکنید و به او این
احساس را میدهید که کسی به حرف شما گوش نمیکند و برای آن ارزشی قائل نیست. از
آنجائیکه اجازه ندادهاید جملهاش تمام شود، ممکن است نتیجهگیری شتاب زده و غیر
واقعی بکنید.
ممکن است هر چقدر تلاش کنید نتوانید این رفتار خود را کنترل نمائید در این شرایط
بهتر است بگویید "نوبت صحبت به من هم بده زیرا به نظر میرسد حرفهای غیر
منصفانه میزنی ولی خوب ادامه بده" و یا اینکه بگویید :"میدانم نباید
صحبت را قطع کنم ولی میخواهم بدانی غیر منصفانه قضاوت میکنی" در این شرایط
گوینده به اندازه ی کافی اعتراض خود را بیان میکند و احساس خود را نیز مطرح میسازد
و در موقعیتی قرار میگیرد که بتواند پایان سخن همسرش را بشنود. در عین حال اعتراض
به اندازه ی کافی کوتاه است و طرف مقابل را عصبانی نمیکند و میتواند به حرف زدن
ادامه دهد.
▪ قانون ارتباطی ۴:
حرف همسرتان را به زبان خود خلاصه کنید "دانیل بیوایل"، یکی از متخصصین
مهارتهای ارتباطی میگوید وقتی همسرتان سعی دارد احساسش را با شما در میان بگذارد
سعی کنید سخن او را با عبارات خود خلاصه کنید تا بدانید منظور او را فهمیدهاید و
بعد از او سوال کنید آیا درست میگویم. در این شرایط هر دو به حرفهای یکدیگر گوش
فرا میدهند.
قانون خلاصه کردن مبتنی بر یک فراست مهم است و تلاشی است تا طرفین ازدواج وقتی حرفهای
یکدیگر را خلاصه نمیکنند آن را بفهمند. سعی کنیم از این قانون سود ببریم و
بپذیریم که گوش دادن به حرفهای همسر از اهمیت ویژهای برخوردار است.
▪ قانون ارتباطی ۵:
از ذهن خوانی پرهیز کنید. ذهن خوانی یکی از خطاهای ارتباطی است، یعنی شما برداشتهای
خود را به دیگران نسبت میدهید، تصور میکنید مردم چگونه فکر میکنند، چه احساسی
دارند و چه میخواهند بکنند. ذهن خوانی میتواند کاملا تحریک کننده و خشم برانگیز
باشد عباراتی از قبیل:
ـ "تو میخواستی مرا مجازات کنی"
ـ "تو دوستان مرا نمیپسندی"
ـ "تو از مسئولیت فرار میکنی"
ـ میخواستی کاری بکنی که من احساس گناه بکنم"
عباراتی از این قبیل میتواند مانع گفتگوی منطقی شود. اشخاص دوست ندارند که دیگران
درباره احساسات و علائق آنها به حدس و گمان متوسل شوند، به خصوص حدس اشتباه آنها
را به شدت ناراحت میکند و این اتفاقی است که اغلب روی میدهد.
ذهن خوانی ممکن است یک بیان ناقص باشد که از آن برای پی بردن به همه ی مطالب
استفاده کنید. توجه داشته باشید که گاه "ذهن خوانی" مبین ترس شماست که
به شکل اظهار نظر درباره ی احساسات و انگیزههای دیگران متجلی میشود
1. مرا تحسین کن.
2. می دانم که همیشه با من موافق نیستی و برخی از تصمیم هایم را نمی پسندی، اما همیشه تاکید کن که عاشقم هستی.
3. سعی کن نیازهای مهم مرا با صداقت برطرف کنی.
4. مرا همین طور که هستم بپذیر و سعی نکن مرا تغییر دهی.
5. طوری با من رفتار کن که احساس کنم بی همتا هستم. گاهی مردها مثل پسربچه ها می شوند.
6. اگر می خواهی با من حرف بزنی، اول از من بپرس که در حال و هوای گفت و گو هستم یا نه. اگر نیستم، اصرار نکن.
7. ما مردها گاهی به غار خودمان پناه می بریم. کمی به من زمان بده تا از غارم بیرون بیایم؛ آنگاه خودم به سوی تو خواهم آمد.
8. وقتی گیج و سردرگم هستم به من نگو چه کار باید بکنم. وقتی در این حالت هستم سعی کن به نحوی مرا به مسیر مناسب برگردانی.
9. هرگز مرا با شوهر دیگران مقایسه نکن.
10. کارم برایم مهم است و من به آن نیاز دارم. زمانی که از کارم رضایت دارم، درباره چیزهای دیگر نیز احساس خوبی دارم.
11. درک کن که برای کسب آرامش نیاز دارم تلویزیون تماشا کنم، به خصوص برنامه های مورد علاقه ام.
12. احساساتت را با من در میان بگذار و اجازه نده روی هم انباشته شوند، مبادا ناگهان منفجر شوند.
13. سعی نکن برای هر کاری که می کنم مرا سوال پیچ کنی و از من توضیح بخواهی. به قضاوتم احترام بگذار.
14. به پدر و مادرم و خانواده ام احترام بگذار.
15. زمانی که عصبانی می شوم، سعی کن صبور باشی.
16. هرگز تصور نکن از قبل درباره هر حرفی که به تو می زنم فکر کرده ام. از این رو، مرا سرزنش نکن چرا حرفی زده ام که تو را عصبانی کرده است.
17. نزد خانواده خودم و خانواده خودت و دوستانم از من بد گویی نکن.
18. بیشتر مسایلی که بین من و تو می گذرد، محرمانه است؛ قرار نیست دیگران از آن مطلع باشند.
19. وقتی با لحن پرتوقع حرف می زنی، چیزی جز این نمی شنوم که به اندازه کافی مفید نبوده ام و در راضی کردن تو ناکام شده ام.
20. تا زمانی که به طور مستقیم از تو درخواست توصیه نکرده ام، توصیه هایی که در این جور مواقع می کنی باعث می شود احساس کنم می خواهی برای من تعیین تکلیف کنی.
21. خواهشم از تو این است که هرچه را می خواهی، از من درخواست کن؛ چون به طور غریزی نیازهای تو را به یاد نمی آورم.
22. به یاد داشته باش که من دوست دارم کارهایی شخصی مختص خودم داشته باشم که تحت اختیار خودم باشد.
23. من بیشتر دوست دارم کارهایی را برایت انجام دهم که خودم آنها را انتخاب کرده باشم، نه این که مجبور باشم انجامش دهم.
24. اگر گاهی پیش می آید که از تو فاصله می گیرم و بی توجهم، خیال نکن تو را دوست ندارم بلکه بی توجهی ام شاید نشانه این باشد که تحت فشار و تنش هستم.
25. اگر در رفتارهایت رضایتم تأمین شود، هر نوع دلخوری و فشار عصبی و تنش که در من وجود دارد، ناپدید خواهد شد.
26. ما مردها فقط خواهان رابطه جنسی نیستیم بلکه خواهان عشق هستیم و تنها راهی که می توانیم عشقمان را ابراز کنیم، رابطه جنسی است.
27. وقتی به داشتن رابطه جنسی با من اشتیاق نشان می دهی، این پیام را به من می رسانی که پذیرای من هستی و به من اعتماد داری. بدین طریق می توانم احساس قدرت کنم.
28. اگر نتوانم "نه" بگویم احساس می کنم تحت سلطه هستم. وقتی آزادی "نه" گفتن را داشته باشم، احتمال "بله" گفتنم بیشتر می شود.
29. گاهی با هم جر و بحث و دعوا می کنیم؛ چنین چیزی طبیعی است. اما مراقب حرف هایی که به من می زنی باش و هرگز خیال نکن دیگر دوستت ندارم.
30. همان طور که تو عاشق گل گرفتن هستی، من هم دوست دارم چند ساعتی با دوستانم خوش باشم؛ اما مطمئن باش با شوق و ذوق و انرژی بیشتری نزد تو برخواهم گشت.
31. قرار نیست همه کارها را با هم انجام بدهیم. اگر من می خواهم تلویزیون تماشا کنم و تو دوست داری به سینما یا خرید بروی، بهتر است هرکدام به فعالیت مورد علاقه خودمان بپردازیم.
32. این حقیقت را بدان که من ذهن خوان نیستم. پس اگر خواسته و نیازی داری، به من بگو.
33. گاهی به طور غیرمنتظره بغلم کن و به من ابراز عشق و علاقه کن.
34. هرگز در حین ارتباط جنسی تحقیرم نکن، سرزنشم نکن، مرا ناتوان نخوان و نگو که مرد نیستم.
35. می دانم تو مادرم نیستی، اما گاهی دوست دارم بچه شوم و تو خواسته های مرا برآورده کنی.
36. هرگز خیال نکن من آدم کامل و بی نقصی هستم. اما بدان که تمام سعی ام را می کنم تا قهرمان زندگی ات باشم.
37. همیشه مرا منبع آرامش، شادی و سرگرمی ات ندان. گاهی هم باید بتوانی برای خودت شوهری کنی.
38. به یاد داشته باشد که من عاشق زنی قوی و توانمند و مستقل هستم، نه زنی نیازمند و وابسته.
39. هرگز سکوت مرا به اشتباه تفسیر نکن. سکوتم به معنای بی توجهی به تو نیست بلکه درواقع می خواهم بگویم: "هنوز نمی دانم چه بگویم. اما دارم درباره اش فکر می کنم."
40. وقتی در حال فکر کردنم یا در غارم فرو رفته ام، سعی نکن از من انتقاد کنی، به من راه حل نده، از من نخواه احساساتم را بیان کنم، به حالم تاسف نخور. فقط به من زمان بده.
41. گاهی احساس می کنی از تو فاصله گرفته ام. این امر طبیعی است چون من به استقلال نیاز دارم. اما پس از مدتی به سوی تو بازمی گردم چون به عشق و صمیمیت تو نیاز دارم.
42. درک کن که خیلی دوست دارم گاهی برای رابطه جنسی پیشقدم شوی.
43. برایم خیلی مهم است که به قدرت و توان مردانگی ام باور داشته باشی و بدانی که می توانم از پس مشکلات بربیایم.
44. به من برای رشد و تغییر کمک کن. این بدان معنا نیست که مرا سرزنش و در موردم قضاوت کنی، من زن زندگی می خواهم نه زن ایرادگیر.
45. برایم غذاهای خوشمزه درست کن، با این کار بیشتر احساس عشق می کنم.
46. به من اجازه بده گاهی به تنهایی یا با دوستانم به مسافرت بروم، همان طور که من چنین فرصتی به تو می دهم.
47. وقتی به بچه ها ویتامین می دهی، مرا هم فراموش نکن!
48. به من فرصت بده عشق ورزیدن را بیاموزم و در مورد تو به کار ببرم.
49. وقتی مشکلی داری به من بگو. درست نیست به من بگویی مشکلی ندارم و سپس از من توقع داشته باشی حدس بزنم مشکلت چیست.
50. همیشه باورم کن.
این چه روزه
گرفتنیه؟!خورشید غروب کرد و تو هنوز نماز ظهرت رو نخوندی. کار و زندگیت شده چت
کردن و سرکله زدن با اینترنت خراب شده. بچه از خدا بترس بلند شو دو صفحه قرآن
بخوون... دیشب اونقدر با دوستت «اس. ام. اس» بازی کردی که آخرش خسته و کوفته
افتادی، حتی نتونستی یه لقمه سحری بخوری؛ اینم از نماز امروزت. من و پدرت که یه
عمر اهل خدا و نماز بودیم، نمی دونم تو چرا اینطوری شدی؟!...
شاید شما هم با والدینی رو به رو شده باشید که دلواپس تعلقات دینی و انجام فرایض
مذهبی فرزندانشان هستند. البته آنان حق دارند، چون باورهای دینی از زیرساختهای
اساسی در رشد یافتگی شخصیت است، اما این گونه والدین نیز باید بدانند که برای
تشویق و ترغیب فرزندان به این مقوله باید منطقی و صحیح رفتار کنند.
دکتر غلامعلی افروز، روانشناس در نشست ویژه اجرای طرح آموزش شکوفایی جلوه های
اخلاق متعالی در خانواده رضوی با بیان اینکه در همه جای دنیا، یکی از وظایف اصولی
خانواده ها انتقال ارزشها به نسلهای آینده است، به والدین توصیه کرد: در این روند
به مسأله تفاوت نسلها توجه کافی داشته باشید، زیرا مقوله ای جدی در بحث رابطه
هاست.
بنابراین، والدین باید مراقب باشند که این امر به گسست و ایجاد فاصله میان نسلها
تبدیل نشود. همچنین زمانی این موضوع جدی تر و حساس تر می شود که با گذشت زمان و
ظهور فناوریهای نوین نظیر ماهواره و اینترنت این روابط نیز زیر تأثیر فناوریهای
نوین قرار گیرند.
چنانکه در حال حاضر شاهدیم نوجوان ۱۴ ساله ما نسبت به والدینش در این سن از
فناوریهای گوناگونی بهره می برد. به گونه ای که او، امروز به سهولت می تواند به یک
نوجوان مراکشی پیام الکترونیکی بدهد. می تواند از یک نوجوان کره ای «اس. ام. اس»
دریافت کند. می تواند از طریق اینترنت وارد شبکه ها و گروه های متعدد شود. می
تواند سه هزار شبکه تلویزیونی را دریافت کند که اغلب نشانه هایی از لجام گسیختگی
فرهنگی دارند. نوجوان ما می تواند در مدرسه و در جمع دوستان عکس و جوک را بلوتوث
کند و اینها به این معنی است که فضای نوجوان ما با والدینش متفاوت است و ذهن او در
تسخیر این فناوریها قرار گرفته است. اینجاست که والدین برای انتقال ارزشها، وظیفه
ای خطیر را برعهده خواهند داشت. اما آنها باید بدانند براساس پژوهشها و تحقیقات
تربیتی در جهان، مشخص شده که مصونیت فرهنگی فرزندان در گرو مصونیت عاطفی و روانی
آنان است؛ یعنی اهرم مصونیت عاطفی برای فرزندان قدرتمند از سایر جاذبه هاست.
بنابراین اگر بخواهیم فرزندانمان مصونیت عاطفی داشته باشند صرفاً از طریق انتقال
مفاهیم شناختی مقدور نخواهد بود. به عبارت دیگر مقوله انتقال ارزشها همواره با بحث
و استدلال پاسخ نمی دهد. در پاره ای موارد حتی کتاب و سخنرانی نیز جوابگو نیست.
مهمتر از همه اینکه تهدید و تحقیر و تکذیب نیز در این امر نا توان است.
بنابراین فقط در سایه غنای عاطفی و مصونیت عاطفی است که والدین می توانند موفق
شوند و این زمانی حاصل می شود که فرزندان شیفته والدین باشند و خانواده آرامش بخش
ترین مکان در جهان باشد. به این ترتیب، اگر والدین محبوب فرزندان باشند آنها بی
هیچ فشار یا تأکیدی به سوی والدین و باورهایشان می آیند به همین دلیل پیامبران از
خدا می خواهند که محبوب دل مردم باشند.
اما باید توجه داشت محبوب شدن شرایط خاصی دارد. برای نمونه افراد با کاربرد واژه
های انضباطی و زبان تحقیر و زبان منت محبوب نمی شوند. والدین با ایجاد رقابتهای
غیرعادلانه، با تبعیض و یا تعارض به محبوبیت نمی رسند؛ زیرا معیار محبوب شدن،
همیاری درونی است و از درون افراد پدید می آید. به طوری که بارها شاهدیم پدری که
شرایطی کاملاً عادی دارد در نظر فرزندان و خانواده بسیار محبوب است حال آنکه پدری
تحصیلکرده این محبوبیت را ندارد.
نکته مهم دیگر که در این مقوله باید به آن توجه کرد، این است که وقتی درباره مسایل
ارزشی خانواده صحبت می کنیم، خودمان نیز در باورها راسخ و در رفتارها صادق باشیم
این گونه در انتقال ارزشها موفق تر خواهیم بود، چنانچه خدا نیز با این شرایط، اثر
بخشی تلاشها را تضمین می کند
تعجب نکنید اما فرزند شما
به یک مادر کامل و عالی و یا برتر نیاز ندارد. به عقیده من مادر کامل، نه تنها
مادر مفیدی نیست بلکه شاید مضر هم باشد و آنچه فرزندتان، به ویژه در سالهای
ابتدایی زندگی به آن احتیاج دارند، مادر کافی است. در حقیقت پنج سال اول زندگی که
دوران کلیدی و طلایی تربیت است، بیشتر به نظارت و همراهی بدون اضطراب مادر نیاز
است تا آموزشهای مستقیم وی. رویدادهای طبیعی که در جریان رشد و تکامل کودک رخ میدهد
مانند شیر خوردن، آشنا شدن با غذای سفره، راه افتادن، کنترل ادرار و مدفوع، خوابیدن،
لباس پوشیدن و حتی رفتن به مهد کودک میتوانند بدون دردسر سپری شوند و شما از آنها
لذت ببرید اما در عین حال هر کدام از این مراحلی که گفتم، در صورت برخورد نادرست
به نگرانی والدین تبدیل میشوند و هیچ لذتی را برایتان به ارمغان نیاورده و بحرانآفرین
هستند.
: شما بسیار راحت از کنار مراحل رشد که هر کدام معضلی بزرگ است، میگذرید اما میخواهم
بگویم امروزه بیشتر زوجها ترسی ناخودآگاه از بچهدار شدن دارند و بزرگ کردن بچه
را طاقتفرسا میدانند؟
این امر به علت تغییراتی است که در دهههای اخیر در خانوادهها اتفاق افتاده است.
یعنی زندگی خانوادگی گسترده با پدربزرگ و مادربزرگ و نوهها به خانوادههای کوچک
تبدیل شده است. در ضمن تعداد بچهها و در نتیجه کودکان همبازی بیشتر از امروز بود
و در گرمای عاطفی خانواده بچهها میآموختند که هر چه دارند باید با یکدیگر تقسیم
کنند. در یک کلام کودکان، کمتر محور خانواده میشدند. کودکان امروز تنهاتر از
گذشتهاند و در فضای کوچک خانه بدون همبازی به سر میبرند. بنابراین تمرکز و
توجه بیش از حد والدین آنها را به کودکانی لوس و پرتوقع مبدل کرده است. با گسترش
سریع فناوری روز مانند تلویزیون و کامپیوتر، چالش جدی و جدیدی در پیش روی والدین
امروز است اما میخواهم یادآور شوم که اگر راه صحیح را پیش نگیرید و در پنج سال
اول زندگی که بنیادیترین سالهای شکلگیری شخصیت آینده فرزندتان است نکوشید، در
سالهای بعد به دلیل این عملکرد ضعیف به دردسرهایی دچار خواهید شد که اغلب والدین
امروز به آن مبتلا هستند.
▪ حال که متوجه علل ناموفق بودن آن افراد شدیم، از شما میخواهیم مهارت مادر کافی
بودن را به ما بیاموزید، از کجا شروع کنیم؟
از دوره تولد خوب است. همان نخستین ماههای پس از تولد.
▪ چرا از آن دوران؟
چون مادر در این زمان، به ویژه اگر فرزند اول باشد، از نظر عاطفی تعادل ندارد
مانند اینکه سوار الاکلنگ است. لحظهای در اوج لذت و زمانی دیگر در قعر درماندگی.
اغلب حس میکند خسته شده و نمیتواند ادامه بدهد. آنچه در این زمان نیاز است
بدانید، برآورده کردن نیازهای نوزاد و البته خودتان است. نوزاد شما هیچ شناختی از
خودش، والدینش و حتی کسی که او را در آغوش میگیرد، ندارد اما به دنبال یک صداست؛
صدای آشنای قلب مادر، با اینکه از محیط رحم جدا شده اما انگار با سیم نامریی به
شما وصل است. با در آغوش کشیدن و بوسیدن طی ماههای اول نه تنها او را لوس نمیکنید
بلکه اطمینان میدهید که هر وقت به شما نیاز دارد، در کنارش حاضرید.
او به جز گریه کاری از دستش برنمیآید و یادتان باشد که سال اول، سال حکومت اوست.
شاید گاهی خسته شوید از اینکه مدام به شما وصل است و از گردنتان آویزان اما
کودکانی که در شش ماه اول تولد، آغوش مادر، تماس فیزیکی مانند ماساژ و نوازش و
آهنگ صدای او را ندارند، به مشکلات شخصیتی جدی دچار خواهند شد. خودتان را هم
فراموش نکنید: از هر فرصتی برای استراحت استفاده کنید و وقتی او خوابیده، شما هم
بخوابید. از همسر و دوستان بخواهید در امور خرید، آشپزی و غیره یاریتان کنند.
یادتان باشد رسیدگی به ظاهر و موهای آراسته و لباس مرتب و توجه به همسر یا فرزند
دیگرتان را فراموش نکنید.
: پس در شش ماه اول یا حتی سال اول، حکومت اوست اما اگر کار بدی کرد، به طور مثال
سیلی زدن یا مو کشیدن اشکالی ندارد؟
چرا، حتما باید به او بیاعتنا شوید تا متوجه شود کارش بد بوده است. همین جا
یادآور شوم که کودک، توجه شما یعنی چهره، چشمها و صدایتان را میطلبد و هرگز از
آن سیر نمیشود. از طرفی میان تحسین و داد و فریاد و جنجال تفاوتی قایل نیست. شاید
اگر ببیند با کار بدی که میکند، مادر را از آشپزخانه نزد خود میآورد تا به دلیل
کشیدن موهای خواهرش داد و فریادی بکند، تردیدی در این عمل نکند.
بنابراین او با هر رفتاری چه مثبت و چه منفی جلب توجه والدین را میطلبد و به هیچوجه
با شما همعقیده نیست که کارش بد است و هنوز نمیفهمد. پس به او اخم کنید،
چشمانتان را کمی درشت کرده و بدون اینکه کوچکترین لحن خشن و یا اضطراب در صدایتان
باشد، بگویید «تو کار بدی کردی»! انگشت اشاره را جلوی بینیتان نگه دارید.
هیچ گاه وقتی ایستادهاید این کار را نکنید. بنشینید تا هم قد او شوید و ارتباط
چشمی با او برقرار کنید. اگر گریه کرد، انگشت اشاره را و یا کل دستتان را به او
بدهید تا آرام بگیرد.
▪ از کجا بفهمیم گریههای کودک به علت درد یا درخواست است یا علامت جلب توجه و در
هر کدام چه کنیم؟
به یاد داشته باشید که حتی نوزاد شما نیز گریهاش یا به دلیل خوردن و خوابیدن است
یا دفع کردن و مادران با تجربه گریه درد را از نقنق جلب توجه تشخیص میدهند. اگر
گریه نوزاد علامت اعتراض و لجبازی بود، با بیاعتنایی و یا کمتوجهی و گاهی توجه
بدون اضطراب با او روبهرو شوید. من مادرانی را که بدون اضطراب با رفتار ناخواسته
بچهها روبهرو میشوند و نقش مادری، همسری و اجتماعی خود را به درستی ایفا میکنند
مادر کافی میدانم.
▪ اگر بخواهیم از کنار کودک برویم (خرید، سرکار و یا حمام) چگونه او را سرگرم کنیم
که متوجه نشود و گریه نکند؟
به مطلب خوبی اشاره کردید. اغلب مادرها این کار را میکنند و کودک که ترس عجیبی
دارد مبادا مادرش را از دست بدهد، ناگهان متوجه میشود که او را ندارد و اضطراب
ناشی از آن آزارش میدهد. اگر شما با بیاعتنایی به موقع و ابراز علاقه به موقع با
او برخورد کرده باشید و بازیهایی چون قایمموشک را انجام دهید، او میفهمد مادر
باز خواهد گشت. هیچوقت یواشکی او را ترک نکنید. ببوسیدش و بگویید من تا تو بازی
کنی، میروم حمام و زود میآیم. امروز باید فرق رابطه عاطفی با وابستگی بیمارگونه
معلوم شود وگرنه کودک هفتسالهای را در آینده تصور کنید که چنان به شما وابسته
است که با شما میخوابد، افکار مادرش را میداند و از او ایراد میگیرد. به خودتان
اعتماد کنید و من به شما مادران ایرانی توصیه میکنم که پرعاطفه بودن خوب است اما
برای توانمند شدن در تربیت فرزندان باید گاهی محبت کنید، به موقع بیاعتنایی و
توبیخ (نه توهین) نمایید و به خود و همسرتان احترام بگذارید. شما پیش از پیدایش
متخصصان فن، از عهده تربیت کودکتان برمیآمدید، بدون تردید در آینده نیز موفق
خواهید بود
مدام بحث میکند و پرخاشگر
شده است. امکان ندارد کاری را که از او میخواهیم بلافاصله انجام دهد. آیا این
عبارت برای شما نیز آشناست؟ نوجوان داشتن اینگونه است. او دیگر همان کودکی که با
لبخند هر چه میخواستید انجام میداد، نیست. نوجوانی سن مرموز شدن، تغییرکردن و
تردید است. از طرف دیگر، شما نیز نگران هستید که نکند او مشغول کاری شده باشد که
عاقبت خوبی ندارد. پس فشار خود را بر او افزایش میدهید. او نیز که خواهان استقلال
بیشتری است، واکنش نشان داده و قصد ندارد در محدودیتی که شما ایجاد کردهاید
زندانی شود. بدین ترتیب کار به بحث و مشاجره و گاه به دعوا میکشد. مساله اینجاست
که در این میان کسی مقصر نیست بلکه باید مهارتهای ارتباطی را آموخت. سمیناری
درباره همین موضوع اردیبهشت ماه در شیراز برگزار میشود که به همین مناسبت درباره
رفتار با نوجوانان برای شما مینویسیم.
والدین بیشتر در دهه چهارم یا پنجم زندگی بوده و بسیار محافظهکارانه عمل میکنند
و حال آنکه نوجوان بی پروا قصد دارد حرکتی سریع به سوی اهدافش داشته باشد و دسترسی
به آرزوهای خود را ممکن و شدنی میبیند. پس اگر دو طرف وضعیت و شرایط را به خوبی
درک نکنند، نخواهند توانست ارتباط خوبی با یکدیگر برقرار کنند. این شرایط برای
نوجوان نیز سخت است.
● عبور از بحران
باید توجه داشت که مرحله عبور از کودکی به بزرگسالی برای خود نوجوان نیز سخت است،
چرا که بسیاری از تغییرات در همین سنین رخ میدهد و نوجوان نیز در مواقعی دچار
حالت گیجی، تردید، نگرانی و فقدان اعتماد به نفس میشود. او از لحاظ روحی نیز دچار
بیشترین تغییرات در حالات عاطفی شده و خشم شدید و عشق فراوان را تجربه میکند. از
نظر جسمی نوجوان به تکامل رسیده و نیروی جنسی شدیدی دارد، به همین دلیل است که
اگر در این سنین کسی را برای صحبت و گفتگو درباره مسایل خود نداشته باشد ممکن است
دچار مشکلاتی شود. او از نظر هوش در فعالترین وضعیت ممکن قرار دارد و به خوبی
قادر به تجزیه و تحلیل انواع مسایل و دیدگاههاست.
● والدین، زیر ذرهبین نوجوان
در این زمان نوجوان شروع به بررسی رفتارها و نقطهنظرات والدین کرده و با درک
تغییرات میان تفکر خود و والدین مناقشات آغاز میشود. از طرفی، نوجوان تحت فشار
بیشتری نسبت به گذشته از طرف محیط پیرامونش قرار میگیرد و نیاز به حمایت والدین
در این دوران بیشتر از هر وقت دیگر احساس میشود. والدین وقتی با بحران نوجوانی رو
به رو میشوند، در بسیاری از موارد سعی میکنند کنترل امور را به دست بگیرند. در
این راه ممکن است دیکتاتور و جدی شوند و با نوجوان درگیر شوند تا ثابت کنند قدرت
در دست آنان است. برخی دیگر نیز سعی میکنند به هیچوجه به کارهای نوجوان کاری
نداشته باشند تا از هرگونه مجادله پرهیز شود و نوجوان خودش راهش را پیدا کند. جالب
اینکه هر دو روش بینتیجه است: نوجوانی که والدین قدرتطلب دارد، بیشتر به طغیان و
سرکشی میپردازد تا ثابت کند که مستقل و دارای قدرت تصمیمگیری است. ممکن است حتی
برخی از مسایل را مخفی کند و از والدین فاصله بگیرد. نوجوانی هم که والدین بسیار
انعطافپذیر دارد ممکن است احساس کند بیارزش است و نادیده گرفته شده و والدین
اهمیتی به مسایل و مشکلات او نمیدهند.
در هر دو حال، نوجوان حمایت کافی را از والدین نمیگیرد. شما در این زمان وقت
دارید تا رابطهای متفاوت از دوران کودکی فرزندتان با وی برقرار کنید. سرکشی او را
یک حمله به قدرت خود تلقی نکنید بلکه مرحله مهمی در استقلال او بدانید. چنانچه
کنجکاو هستید که از امور او اطلاع داشته باشید میتوانید این را با وی در میان
بگذارید و از طرف دیگر، به او کمک کنید که درباره ارزشها و باورهای گوناگون فکر
کند. شما میتوانید دستاوردهای مثبتی از این دوران فرزندتان داشته باشید که یکی از
آنها مشورت است. میتوانید به او نزدیکتر شده و صمیمیت خود را افزایش دهید. البته
زمانی را برای تنها بودن یا گذراندن با وی را نیز به او بدهید و در هنگام لزوم در
کنارش باشید. بهترین کار در لحظات بحرانی چیست؟ بهترین کار چند لحظه مکث و کشیدن
چند نفس عمیق است، با این کار به خود فرصت آرامش و واکنش صحیح میدهید. بهتر است
در لحظات بحرانی با نوجوان بحث نکنید و فکر کنید که بهترین و مناسبترین واکنش شما
چه میتواند باشد البته با آرامش.
● چگونگی برقراری ارتباط با نوجوان
نوجوان تمایل دارد بیشتر با دوستان و همسن و سالان خود باشد اما در عین حال
نیازمند والدین نیز است. این رابطه ظریفی است، که در عین ارتباط با او و نشان دادن
علاقه به امور وی کمیاو را راحت و به حال خود بگذارید. تحقیقات نشان دادهاند
نوجوانانی که با والدین خود درباره مسایلی مانند مواد مخدر و دیگر بزهکاریها
گفتگو میکنند، ۳۶ درصد کمتر دچار انواع کجرویها میشوند. پس فکر نکنید که اگر
راجع به این موارد صحبت نکنید، احتمال ابتلای او را کاهش دادهاید اما باز هم
خاطرنشان میکنیم که به استقلال او احترام بگذارید و اگر نخواست راجع به مورد خاصی
صحبت کند، او را تحت فشار قرار ندهید و به عبارت دیگر، سعی در کنترل اجباری وی
نکنید که نتیجه عکس خواهید گرفت. از طرف دیگر، یکی از مهمترین عوامل در برقراری
ارتباط با نوجوان این است که برایش وقت بگذارید. گاهی اوقات ترتیبدادن یک فعالیت
خاص یا حتی سفر نیز مفید است.
البته مشارکت در کارهای عادی مانند تماشای تلویزیون، قدم زدن، چیدن میز یا حتی
شستن ظرفها با یکدیگر نیز بسیار سودمند است. مراقب باشید که صحبتهایتان جنبه
دستوری و قضاوتی نداشته باشد. تشویق کننده باشید. دقت کنید تا به موقع او را تشویق
و از او تعریف کنید، به ویژه در جمع، تحسین کردن اثر بهتری خواهد داشت به شرطی که
مصنوعی نباشد. برای مثال، اگر او بیش از پیش در درس خواندن تلاش میکند یا اگر در
کاری به شما کمک میکند یا اینکه لباسهای مرتب و مناسبی را میپوشد، از او تقدیر
کنید. برای مثال میتوان گفت: «من از شیوه صبحت کردن تو با دوستم خیلی لذت بردم.»
یا گاهی اوقات از موارد بد جزیی صرفنظر کنیم. یکی از عوامل مهم در صحبت با نوجوان
انتخاب وقت مناسب است. در شرایط مناسب این کار راحتتر انجام میشود. در گفتگوها
نیز یک طرفه فقط به انتقاد و موضعگیری نپردازید.
● والدین چند دسته هستند؟
سه گروه از والدین فرزندانی بیمسوولیت برای آینده تربیت میکنند:
گروه اول) والدینی که بیش از حد از فرزندان حمایت میکنند و همه کارها را به جای
آنها انجام میدهند. گروه دوم) والدینی که به شدت سختگیر بوده و دایم در حال
ایراد گرفتن، انتقادکردن و دستوردادن هستند.
دسته سوم ) والدینی هستند که بیش از حد نوجوان را آزاد میگذارند تا هرچه میخواهد
اعم از درست یا غلط انجام دهد. نکته قابل توجه این است که شما برای انجام رفتار
مناسب و برخورداری از روحیهای شاد در برخورد با نوجوان نیازمند آرامش هستید، پس
برای رسیدن به این آرامش زمانی را نیز برای پرداختن به خود و علایقتان اختصاص
دهید.
یک نوجوان ممکن است انتظار داشته باشد که مانند فرد بالغ با او برخورد کنند اما
رفتار خودش مانند کودکان باشد. از سوی دیگر، والدین نیز ممکن است به فرزند خود
نصیحت کنند که مانند افراد بالغ رفتار کند ولی برخورد آنها با او مانند برخورد با
کودکان باشد.
● اصول ۶ گانه رفتار با نوجوانان
۱ ) اجتناب از به کار بردن زور و فشار: هرگاه وارد مشاجره و اعمال فشار به
نوجوانان شدید، بدانید که بازنده خواهید شد. اگر در مواردی با نوجوانان اختلاف
پیدا کردید، به جای وارد آوردن فشار بکوشید قوانینی وضع کنید که از طریق آن اختلافهایتان
را برطرف سازید. برخی والدین با فرزندان خود مشاجره میکنند و انتظاردارند همیشه
پیروز شوند و فرزند خود را وادار سازند تا به آن چیزی که آنها صحیح میدانند، عمل
کند. این والدین همواره در حال نبرد با فرزندانشان هستند ولی هیچگاه پیروز نمیشوند.
گاهی اوقات بهتر است شیوههای کنترل را تغییر دهیم. اگر نوجوان به نصیحتی گوش
فرانمیدهد به جای مجبور ساختن وی به اطاعت و تقلید، بهتر است در بعضی خواستهها
که خطری ندارد بگذاریم راهی را که ما نادرست میدانیم، بپیماید و پیامدهای آن را
پذیرا شود. از این طریق میتوانیم همکاری وی راجلب کنیم.
۲ ) بهبود گسترش روابط: با توجه به اینکه نوجوانان تمایل زیادی به صحبت کردن با
والدین خود ندارند، برقراری ارتباط با آنها دشوار است. متاسفانه بخش عمدهای از
گفتگوهای والدین با فرزند نوجوان خود نیز در نصیحت کردن، اصلاح اشتباهات و آموزش
به آنها خلاصه میشود. از این رو آنان سخنان شما را بیشتر به عنوان یک سخنرانی
تلقی میکنند تا یک ارتباط دوستانه. برای بهبود این روابط باید مکالمات خود را بر
دلبستگیهای آنها متمرکز کنیم مانند: ورزش، موسیقی، لباس و... برای برقراری چنین
ارتباطی با فرزندان خود وقت آزاد و کافی به این امر اختصاص دهید.
۳ ) مدارا کردن با نوجوانان: اگر بتوانیم کاری کنیم که فرزندمان احساسات، دلبستگیها
و ناراحتیهای خود را آشکار سازد، فرصت مناسبی برای مدارا با او و پرهیز از به
کاربردن زور و فشار خواهیم داشت. برای مثال اگر درخواست ما از او این باشد که در
تمیزکردن پنجرهها به ما کمک کند و درخواست او از ما این باشد که آخر هفته او را
به تماشای فیلمی ببریم، بهتر است هر دو از توسل به زور برای رسیدن به خواسته خویش
خودداری کرده و برای رسیدن به هدف معامله کنیم. در مدارا و معامله طرف بازنده و
برنده مطرح نیست بلکه هر دو طرف برنده هستند. نیازهای فرزند خود را بشناسید و سعی
کنید در ازای هر درخواستی که از او دارید، شما نیز پاسخگوی یکی از نیازهای او
باشید. با استفاده از این روش میتوانید به فرزند خود بگویید که من از نیازهای تو
اطلاع دارم و تو نیز از نیازهای من. اگر تو با من همکاری کنی من هم با تو همکاری
می کنم ولی اگر همکاری نکنی نمیتوانی از من انتظار همکاری داشته باشی.
۴ ) پرهیز از ایجاد عصبانیت: همه نوجوانان گاهی عصبانی و سرکش میشوند و این
احساسات را به شکلهای گوناگون نشان میدهند. والدین باید به فرزندان خود کمک کنند
تا احساسات و خشم آنها به صورتی مناسب ظاهر شود و از انباشتهشدن عصبانیت در آنها
جلوگیری به عمل آید.
۵ ) لاف نزدن: والدین به شکلهای گوناگون تناقضات و بیثباتی گفتارهای خود را نشان
داده و موجب گیجشدن فرزندان خود میشوند و رفتارهای خاصی چون گوش ندادن به گفتههای
والدین را در فرزندانشان سبب میشوند:
- اگر سر موقع به خانه برنگردی، پاهایت را قلم میکنم.
- اگر در درسهایت پیشرفت نکنی، سال آینده تو را به مدرسه نمیفرستم.
- اگر اذیتم کنی، دیگه دوستت ندارم.
شماحتما مثالهای فراوان دیگری سراغ دارید که والدین در سخنی که میگویند، جدی
نیستند و قصد ندارند آن را اجرا کنند. نکته مهم این است که کودکان نیز متوجه این
مساله میشوند. بنابراین تهدیدهایی از این قبیل نه تنها موجب ترک رفتار نخواهد شد
بلکه کودک شما به رفتار خود ادامه داده، در نهایت این شما هستید که عقبنشینی
خواهید کرد.
۶ ) اغراق نکردن: اغراق در گفتار والدین یکی از عوامل پیدایش بیثباتی در خانوادههاست:
- تو هیچ وقت موفق نمیشوی گواهینامه رانندگی بگیری...
- تا وقتی دیپلم بگیری، نمیدانی چطور از تلفن استفاده کنی...
والدین عصبانی شده و قولهایی میدهند یا تهدیدهایی میکنند که قادر به انجام آنها
نیستند. سخنی میگویند یا کاری میکنند اما بیدرنگ از کرده خود پشیمان میشوند.
با این رفتارها به فرزند خود آموزش میدهند که به حرفهایی که میزنم، توجه نکن و
آنها را جدی نگیر چون به آن عمل نخواهم کرد
چگونه میتوانیم والدین
خوبی برای نوجوانان و جوانانمان باشیم؟
اکثر قریب به اتفاق زوجهایی که با پیوند زناشویی، زندگی مشترک خود را آغاز میکنند،
در رویاهای خود تصاویر زیبا و لذت بخشی از فرزند یا فرزندانی دارند که قرار است در
آینده داشته باشند و در انتظار شکفته شدن ثمره زندگی زناشویی خود، روزهای پرامیدی
را پشت سر میگذارند.
بدون شک برای تعداد زیادی از والدین داشتن و پرورش فرزند، تجربهای بالقوه لذت بخش
و جذاب است اما بسیارند مادران و پدرانی که با رسیدن فرزندانشان به دوران نوجوانی
و جوانی، کاخ آرزوها و امیدهای خود را سرنگون و تخریب شده میبینند. آنان اغلب
رفتارهای ناسازگارانه فرزند خود را با صفاتی مثل لجباز، پرخاشگر، گستاخ، قانونشکن،
بهانهگیر، دروغگو، شلخته، بیاعتنا، عصبی و ... بیان میکنند.
علت این است که اغلب والدین برای برقراری ارتباط با فرزند نوجوانشان آموزش ندیدهاند
و برای برخورد درست و سازنده با رفتارهای ناسازگارانه آنها آمادگی ندارند. در این
مرحله عدهای از آنان به زور و تهدید متوسل میشوند و عدهای دیگر پرچم تسلیم به
فرزندان خود نشان میدهند. عدهای نیز با آزمایش و خطا تلاش میکنند و روشهای
بهتری برای کنترل فرزندان خود پیدا کنند. آنچه مسلم است، این است که نمیتوان ادعا
کرد، یک روش صحیح یا فرمولی ثابت برای برخورد با فرزندان وجود دارد. تفاوتهای
فردی و ویژگیهای منحصر به فرد هر کدام از فرزندان، لزوم اتخاذ روشهای اختصاصی را
نشان میدهد. با این همه، به علت وجود نقاط مشترک بین تمام نوجوانان و جوانان، میتوان
از راهکارهای ارائه شده از سوی متخصصان بهره گرفت تا شرایط پرورش آرام و لذتبخش
فرزندان مهیا شود.
● منظور از رفتارهای ناسازگار چیست؟
قبل از هر چیز، بهتر است به درک مشترکی از رفتارهای ناسازگار برسیم. نوجوانانی که
رفتارهای ناسازگار از خود نشان میدهند، اغلب چالشهای فراوانی برای والدین خود بهوجود
میآورند و رفتارهایی از خود نشان میدهند که تاثیر منفی بر اطرافیانشان میگذارد
و واکنشهای ناخوشایند این افراد نیز به خودشان باز میگردد. در واقع، آنها با
رفتار خود احساس بسیار بدی در طرف مقابل ایجاد میکنند؛ احساساتی مثل خشم، اضطراب،
ترس، شرم و حتی حقارت و ضعف. سرپیچی از قوانین روزمره، قهر کردن و قشقرق راه
انداختن، بحث و جدل با بزرگترها، آزار دادن و مقصر دانستن دیگران و ناسزاگویی، از
کوره در رفتن، زودرنجی، خشونت، کینهتوزی و انتقام گرفتن، از علائمی است که ممکن
است این دسته افراد از خود نشان دهند.
● با رفتارهای ناسازگار چگونه برخورد کنیم؟
برای بهبود رفتارهای ناسازگار فرزندان، روشهای مفید و متنوعی از سوی متخصصان
ارائه شده است که تلاش میکنیم به تعدادی از بهترینهای آنها اشاره کنیم:
تحقیقات نشان داده است، اگر والدین برخی رفتارهای خود را تغییر دهند روابطشان با
فرزندانشان بسیار بهتر میشود.
اگر والدین خود تحت فشارهای روانی ناشی از زندگی و کار هستند و نمیتوانند رفتار
و گفتار خود را کنترل کنند، بهتر است قبل از انجام هر گونه کاری درباره فرزند
نوجوان خود، به فکر روشی برای کنترل فشارهای خود باشند و اگر به تنهایی از عهده
آن برنمیآیند، به یک روانشناس یا مشاور مراجعه کنند.
البته گاهی نیز والدین افکار غلط و افراطی درباره فرزند خود دارند. مثلاً: <او
این کارها را میکند تا حرص مرا در بیاورد.> یا: <او باعث ایجاد تمام مشکلات
ما در خانه است.> چنین افکاری زمینه را برای بهوجود آمدن احساسات بسیار بد
نسبت به او مهیا میکند و بالطبع بر رفتارش تاثیر میگذارد.
در این موارد باید بهجای سخنرانی و بحث و جدل، کوتاه و موِثر و با لحنی محکم ولی
در کمال آرامش به او گوشزد کنیم که رفتارش در ما چه تاثیری گذاشته و چه مشکلاتی
ایجاد کرده است و بگوییم که اگر دست از این رفتار خود برندارد، چه عاقبتی در
انتظار اوست. نکته مهم درباره این عاقبت این است که باید شدنی و محدود باشد. مثلاً
نگوییم: <برای همیشه از این خانه خواهم رفت>! چون نمیتوانید برای همیشه از
خانه بروید.
والدین بهتر است به یاد داشته باشند که از مهارتهای ارتباطی مثل گوش دادن، ابراز
وجود و قاطعیت، حل مساله و تصمیمگیری استفاده کنند، چرا که بسیاری از ناسازگاریهای
نوجوانان به دلیل ناتوانی والدین در اینگونه مهارتهاست.
آنچه مسلم است، هیچ نوجوانی واقعا برای آزار دادن والدین خود دست به این اعمال نمیزند.
آنها در حقیقت، یاد نگرفتهاند چگونه خود را به شما و دیگران نشان دهند و هیجانات
خود را مدیریت کنند و در این راه احتیاج به کمک دارند.
● آیا توانستهایم محیط شادی برای نوجوانانمان مهیا کنیم؟
به نظر میرسد، نوجوانان امروزی بیش از گذشته نیاز به تفریح و نشاط و شادی دارند.
خانوادههایی که قادر به درک نیازها و تمایلات جوانان نیستند و به دور از هر گونه
صمیمت با آنان برخورد میکنند، منتظر باشند که اگر زمینه لازم را برای شاد زیستن
جوانان خود فراهم نکنند، آینده تلخی در انتظار جوانان آنان خواهد بود.
امروزه فشار کار والدین و بیحوصلگی آنان پس از فراغت از فعالیتهای روزانه و نبود
سرگرمیهای مفرح سبب شده است که اعضای خانواده و به خصوص نوجوانان کمتر شادی کنند.
این در حالی است که توجه به ایجاد شادی در بین اعضای خانواده میتواند مانع گرایش
آنان به ناهنجارهای اجتماعی باشد. اغلب برنامه خاصی برای برگزاری جشنها و مراسم
شاد وجود ندارد و جشنها مورد پسند و سلیقه اکثریت نو جوانان ایرانی نیست.
شاد بودن نیاز به فراهم کردن زمینههای خاصی همچون وسایل تفریحی و سرگرمی مناسب
دارد، در حالی که مسوولان اقدامی در این خصوص انجام نمیدهند و همین عامل به
افسردگی جوانان دامن میزند. نزدیک ۶۰ درصد جوانان ایران با مشکل برخوردار نبودن
از طبیعت شادمانه زندگی در دوران نوجوانی مواجهند.
● ناگفتنیهای نوجوانان
در سنین نوجوانی، فرزندتان با مسائلی روبه رو خواهد شد که تا آن زمان اصلا برایش
مطرح نبوده و تجربه و اطلاعات کافی درباره آن ندارد. متاسفانه ماهیت این مسائل
اغلب به گونهای است که در خانوادههای ایرانی درباره آنها کمتر صحبت میشود یا
اصلا صحبت نمیشود. همراه با تغییرات جسمی دوره بلوغ نوجوانان در جستوجوی هویت
خویش هستند و اگر نهادهای جامعهپذیری آنان مانند خانواده و آموزش و پرورش کارکرد
خود را به درستی ایفا و بستر مناسب برای هویت بخشی به نوجوان مهیا کنند، فرد دچار
بحران هویت نخواهد شد ولی هم اکنون به دلیل تفاوتهای جدی بین دو نسل، تمام پلهای
موجود بین نوجوانان و والدین از بین رفته و گفتوگو و تفاهم بین آنان تضعیف شده
است.
در مدارس ایران هم مبحث آموزش ضعیف است و به پرورش نوجوانان پرداخته نمیشود. با
شرایط ذکر شده، نوجوان به گروه همسالان روی میآورد که معایب این رویکرد قبلا ذکر
شد اما اکنون مشکل از این هم فراتر رفته و این گروه که قبلا قابل مشاهده بودند،
بدلیل استفاده نوجوانان از اینترنت و گپهای اینترنتی، به گروه همسالان مجازی
تبدیل شده است و نمیتوان در این رابطهها به صداقت و درستی طرفین اعتماد کرد.
گرایش روزافزون به ارتباطات مجازی، نوجوانان را از دنیای واقعی به دنیای مجازی و
هیجانی میکشاند، در حالی که در دنیای واقعی جامعه ایرانی جایی برای تخلیه این
هیجانات اندیشیده نشده است.
متاسفانه به همان میزان که افراد وقت خود را برای روابط مجازی صرف میکنند، از
تعامل آنان با دیگران در محیط کار و خانواده کاسته میشود و روابط مجازی و فاصلهدار،
آنها را آسیبپذیرتر میکند. نیمنگاهی به تحولات آرام جامعه ارتباطی که با ظهور
مراکزی از جمله گیم نتها، کافی نتها، موبایل فروشیها، فروشگاههای کامپیوتری
و... اتفاق افتاده است، به اولیا و مربیان هشدار میدهد که خودتان را با شرایط
جدید وفق دهید، سریع یاد بگیرید، زبان نوجوانتان را بفهمید، مطابق زمان فرزند
تربیت کنید، درباره هدفهای تربیتی و جهتهای آن به تفاهم برسید و ناخواسته میدان
را به نفع سلطه فرهنگی تربیتی غولهای رسانهای خالی نکنید
باید این را قبول داشته
باشیم که پدران هم پرورش دهندگان حساس و عاطفی هستند، حتی قبل از تولد. وظیفه پدری
و پدر بودن از قبل از تولد شروع می شود. همان طور که مادر مواظب کودکی است که در
شکم خود دارد پدر کودک با مواظبت از مادر کودک به طور غیرمستقیم مواظب کودکش است.
بررسی ها و تحقیقات بر روی حالت عاطفی مادر و تاثیرش بر جنین نشان داده اگر مادر
آرام باشد، کودک نیز آرامش خواهد داشت. به نظر می رسد نگرانی مداوم مادر در دوران
بارداری، موجب ترشح هورمونهایی می شود که عامل فشار روحی هستند و بر اثر نفوذ این
هورمونها به درون جفت، حالت مادر به کودک منتقل می شود. پدران آینده به یاد داشته
باشید کودک افسرده و نگران، از مادران افسرده و نگران زاده می شود. مادری که دوران
بارداری خود را تا حد زیادی، دور از هرگونه دغدغه و اضطراب حل نشدنی سپری می کند،
کودکی را درون خود می پروراند که او نیز فارغ از این گونه فشارهای روحی است. هر
شوهر ایده آلی باید با کمک به همسر باردارش، نگرانیهای دوران بارداری او را کاهش
دهد. یکی از بهترین راههای ایجاد آرامش در همسرتان این است که وی احساس کند به او
به عنوان یک شوهر و به کودکتان به منزله یک پدر دلبسته اید.
این احساس دلبستگی دوگانه، بیشترین حالت رضایت را طی دوران بارداری در او به وجود
می آورد. بنابراین سعی کنید هر روز نشانه ای از این دلبستگی خود را به همسرتان
نشان دهید. با یک شاخه گل، یک لبخند، یک نگاه محبت آمیز، انجام کاری که او را
خشنود می کند، به عهده گرفتن بخشی از کارخانه، بردن او به بیرون و انجام کاری که
صرفاً به خاطر او باشد و یا هر کاری که به او این پیام را ابلاغ کند که «من می
خواهم تو دوران حاملگی راحت تری را بگذرانی» می توانید، همچنین به شما توصیه می
کنیم که همبستگی خود را با کودکتان، پیش از تولد ایجاد کنید. هر چند که این کار
برای مادر بسیار آسانتر است؛ زیرا کودک بخشی رشد یابنده از وجود اوست.
با گذشت هرماه، مادر حضور کودک را بیشتر و بیشتر در درون خود احساس می کند در حالی
که شما می توانید براحتی از این ماجرا کنار بمانید؛ زیرا بدن شما دچار هیچ تغییری
نمی شود. یکی از راههایی که شما را واقعاً با کودکتان پیش از تولد پیوند می دهد
این است: با کودک خود پیش از اینکه متولد شود صحبت کنید.
محققان به این نتیجه رسیده اند که، کودکان پیش از تولد (در حدود ۶ ماهگی یا حتی
زودتر) صداهای بیرون از رحم مادر را می شنود. برخی از محققین بر این باورند که
ممکن است کودک پیش از تولد، عملاً صدای پدر را بهتر از صدای مادر بشنود، زیرا مایع
آمنیوتیک، صدای مردانه را، که دارای فرکانس پایین است، بهتر از صدای زنانه تشدید
می نماید. صحبت کردن با کودک متولد نشده تان راه را برایتان هموار کرده و کار گفت
وگوی شما را با او پس از تولد راحت تر خواهد نمود. مطالعات نشان داده است کودکانی
که پدرانشان پیش از تولد با آنها صحبت کرده اند، بعد از تولد نیز نسبت به صدای
پدرشان واکنش بیشتری نشان داده اند، و این امر شاید به دلیل آن بوده که صدای پدر
در ذهن کودک پیش از تولد نقش بسته است.
یکی دیگر از راههای ارتباط برقرار کردن با کودک متولد نشده اتان لمس کردن اوست می
پرسید چگونه می توان او را لمس کرد؟ شما می توانید با دست خود این موجود رشد
یابنده را لمس کنید.
هر شب با کودک خود صحبتها داشته باشید. مثلاً به او بگوئید «سلام عزیزم، من پدر تو
هستم. منتظرم تا تو را ببینم. دوستت دارم» خود را در این مورد محدود نکنید و اجازه
دهید هر چه در فکرتان می گذرد بر زبانتان جاری شود. در ابتدای ممکن است حرف زدن
شما، به عنوان مردی کامل، با کودکی که هنوز به دنیا نیامده احساسی ناخوشایند در
وجودتان برانگیزد. لیکن چیزی نخواهد گذشت که با این آداب شبانه خو می گیرید.
همراه شدن دستان گرم شما روی شکم همسرتان و گفت وگوی گرم و صمیمی شما با کودکتان
دال بر دلبستگی شما با این دو موجود خاص است که پس از تولد به شما تکیه خواهند نمود.
این کار شما دو پیام مهم از سوی شما به این دو موجود ابلاغ می کند: شما نسبت به
همسرتان احساس همبستگی می کنید. شما نسبت به کودکتان احساس دلبستگی می کنید.
هر وقت شما نسبت به کودکتان ابراز محبت می کنید این احساس به همسرتان دست می دهد
که شما به او محبت می کنید و همسرتان احساس شادی و شعف و دوست داشتن می کند جالب
است بدانید که یکی از بهترین راههای مساعدت به سلامت عاطفی زن باردار ایجاد این
احساس در اوست و شما در ایجاد احساس برای همسرتان به عنوان شوهر خوب و یک پدر
مهربان متعهد هستید. در نتیجه بین شما و همسرتان رابطه عاطفی عمیق ایجاد می شود و
اختلافها و کشمکش ها به خودی خود از بین می رود.
این ایجاد همبستگی پیش از تولد برای خود شما هم سودمند است. چون این کار باعث می
شود احساس صمیمیت بیشتری با فرزندتان داشته باشید در نتیجه دلبستگی شما به ایفای
نقش پدری بعد از تولد فرزندتان راحت تر می شود. زیرا این نقش را قبل از تولد آغاز
کرده اید.
این را همیشه به خاطر داشته باشید که هیچ چیز مانند مبدل شدن به یک پدر دلسوز مرد
را کامل نمی کند این احساس مسئولیت در برابر فرزند و همسر باعث به تکامل رسیدن مرد
می شود. بنابراین برای تکامل خود تلاش کنید