همه ما آزادی را دوست داریم و دوست نداریم از کسی اطاعت کنیم .اما «احترامگذاشتن، مداراکردن و توجهکردن» به خواستههای پدر و مادر همسرمان، «اطاعتکردن» و «بردگی» نیست.
روانشناسان معتقدند اگر مادرزن و داماد و مادر شوهر و عروس به رفتارهایی که
حساسیت طرف مقابل را بر میانگیزد آگاه باشند و برای لحظاتی که در کنار هم هستند
این رفتارها را انجام ندهند، بسیاری از مشکلات برطرف میشود.
«برای مهمانی شام شب جمعه، از یک هفته قبل برنامهریزی کردم و تمام کارهایم را یک
روز جلوتر تمام کردم. خوشحال بودم که خانواده خودم و همسرم مهمان ما هستند. نهایت
تلاشم را کردم تا پدر و مادرم به داشتن فرزندی مثل من افتخار کنند و پدر و مادر
همسرم هم در خانه فرزندشان احساس آرامش و شادی بکنند اما همه چیز به خاطر یک حرف و
حرکت ناخواسته به هم ریخت. نمیدانم تقصیر من بود یا خانواده همسرم. هنوز هم
نفهمیدهام توقع آنها از من بالاست یا رفتار من با آنها صحیح نیست...»
در اغلب موارد همینطور بیدلیل و اتفاقی، لحظههای خاص، موقعیتهای ویژه زندگی،
رابطههای ما و... به خاطر یک حرف یا حرکت نادرست و ناخواسته خراب میشود. رابطه
عروس و مادر شوهر یا مادر زن و داماد هم از این قاعده مستثنا نیست. شاید اگر در
همه سالهای پیش از ازدواج، از روابط تیره و تار عروس و مادرشوهر یا مادر زن و
داماد برای ما نقل نمیکردند یا نقل میکردند و راهکارهای رفع این مشکل را هم میگفتند،
بعد از ازدواج اینقدر راهمان را گم نمیکردیم. در این شماره درباره رفتارهای درست
با والدین همسرمان صحبت میکنیم.
● بفهم و بپذیر
«یادم نمیرود روزی را که برای بله برون آمدید خانه ما. از خجالت آب شدم. آرزو میکردم
کاش هیچوقت کادوی توی بیسلیقه را باز نمیکردم. آبرویم پیش همه رفت...». این حرفها،
یادآوریهای ناراحتکنندهای است که نه تنها تغییری در هیچ چیز ایجاد نمیکند بلکه
کدورت، دلخوری و آزردگی خاطر زن و شوهر را نیز به دنبال دارد.
به عقیده روانشناسان، نخستین گام برای داشتن زندگی موفق «انتخاب همسر از طبقه و
جایگاه اجتماعی – فرهنگی شبیه به هم» است. هر چه شباهت خانوادهها از نظر فرهنگی،
اجتماعی، اقتصادی و... نزدیکتر باشد، ازدواج موفقتر خواهد بود. دلیل این موفقیت
هم این است که رفتارها و شیوه زندگی زن و مرد به هم نزدیکتر است چون تربیت تقریبا
مشابهی داشتهاند.
اما گاهی به دلایل مختلف انتخاب همسر طوری است که خانوادهها شباهت کمتری به هم
دارند و در نتیجه نقاط مشترک کمتری هم بین زن و مرد دیده میشود. این «تفاوت
دیدگاهها» سرآغاز جنگ و جدل میان زن و شوهر با همدیگر و با والدین طرف مقابل است.
بنابراین اگر میخواهیم زندگی زناشویی موفقی داشته باشیم، بعد از ازدواج باید
تفاوتهای بین والدین خودمان و همسرمان را بفهمیم و بپذیریم تا بتوانیم زندگی خوب
و موفقی داشته باشیم.
● باهوش باشیم
«تا حالا شده پدرت به خاطر اینکه به او احترام میگذارم، غذای موردعلاقهاش را میپزم
و چای پررنگش را فراموش نمیکنم از من تعریف و تشکر کند؟ فقط ایرادهای من را میبیند.
اگر اینجا بیاید و از من ایراد نگیرد، شبش صبح نمیشود. مثلا اینکه چرا یادم رفته
چای پررنگ برایش ببرم!». همه ما آزادی را دوست داریم و دوست نداریم از کسی اطاعت
کنیم اما «احترامگذاشتن، مداراکردن و توجهکردن» با «اطاعتکردن» متفاوت است.
روانشناسان معتقدند اگر افراد از رفتارهایی که حساسیت طرف دیگر را بر میانگیزد،
آگاه باشند و برای لحظاتی که در کنار هم هستند این رفتارها را انجام ندهند، خیلی
از مشکلات برطرف میشود. این رعایت کردن، دقت و تیزهوشی ما را نشان میدهد. چای
پررنگ پدرشوهر را فراموش نکنیم تا همگی آرام و شاد زندگی کنیم!
● قضاوت نکنیم
«امکان ندارد من حرفی بزنم و مادرت برخلاف من حرف نزند. فقط دوست دارد ایراد
بگیرد. مینشیند و رفتار من را زیر ذره بین میبرد». اغلب ما با اظهار نظر بجا و
نابجای مادرزن یا مادرشوهرمان مشکل داریم. به همین دلیل همیشه در حال پیشداوری
هستیم. این رفتار، هم ما و هم همسرمان را آزار میدهد. برای اینکه درست قضاوت
کنیم، هر دفعه که قرار است مادر و پدر همسرمان را ببینیم، ذهنمان را از رفتارها
و حرفهای آنها پاک کنیم. فکر کنیم هر بار اولین باری است که آنها را میبینیم.
گذشته با همه خوبیها و بدیهایش تمام شده است.
● سیاستمدار باشیم
«امروز پنجمین روزی است که با علی قهر هستم. رفتار مادرش خیلی بد بود. پدرش هم
انگار نه انگار ... دوست ندارم با علی قهر کنم ولی رفتار بد پدر و مادرش را چطوری
تلافی کنم؟»
قهر، بیتوجهی، بیتفاوتی، جر و بحث و.. با همسر به دلیل رفتار نادرست والدیناش
رفتار بسیار اشتباهی است. روانشناسان معتقدند رفتار اشتباه والدین همسرمان را
نباید به حساب همسرمان بگذاریم.
از طرفی نباید دلخوریمان را همانجا - پیش پدر و مادر همسرمان - نشان بدهیم. هر
حرکت نابجای ما، گلهکردن، کم محلی و... به همسر یا والدین او نتیجهای عکس دارد،
علاوه بر اینکه میتواند جرقه یک آشوب بزرگ باشد که بازنده اصلی این آشوب هم ما
هستیم. بنابراین با سیاست و بررسی دقیق مسائل و شرایط، حل هر مشکل و مسئلهای را
به زمانی که با همسرمان تنها هستیم، موکول کنیم. حضور نفر سوم در مسائل زناشویی یا
قهر به جای صحبتکردن درباره مشکلات، بدترین راهحل است. فراموش نکنیم که هیچ وقت
نباید همسرمان را به خاطر رفتار نامناسب پدر و مادرش تنبیه کنیم.
● با والدین برنامهریزی نکنیم
«برنامه پیک نیک امروز را برای این به هم زدی که من با مامان و بابام و خواهرم
قرار گذاشتم؟ آمدن آنها اینقدر آزارت میدهد که به خاطر نیامدن آنها الم شنگه به
پا کنی و داد بکشی؟».
تا حالا حتما اتفاق افتاده که برنامهای را - که از هفته قبل تنظیم کردهایم - به
خاطر جنجال و قهر همسرمان که راضی نشده با پدر و مادرمان بیاید - بههم زده
باشیم. حساسیت بیمنطق همسر ما نباید باعث قطع رابطه با والدینمان بشود بلکه فقط
نباید در تصمیمگیریها و برنامهریزیها، حضور و تصمیم پدر و مادرمان را حتمی و
تعیینکننده نشان بدهیم. در واقع، نباید حرفی بزنیم یا حرکتی انجام بدهیم که شریک
زندگیمان حضور حتمی یا سایه دائمی والدین ما را در زندگی مشترک احساس کند. هر
برنامه دسته جمعی فقط باید به صورت یک «پیشنهاد» مطرح بشود؛ نه یک «ضرورت».
● آنها را حذف نکنیم
«آنقدر توی گوش بچهها خواندی مادربزرگتان زن بدی است که به مادر من بیاحترامی
میکنند. سلام زیرزبانی میکنند و توی اتاقشان میروند. بعد هم از اتاق بیرون نمیآیند
تا مادر من برود. من هم بلدم چه کار کنم...».
بیاهمیتی به پدر و مادر همسرمان، حذف تدریجی آنها از زندگیمان، کمشدن رفت و
آمدها و ارتباطهای تلفنی و کمکردن علاقه فرزندانمان به خانواده همسرمان و در
مقابل توجه بیش از حد به والدین خودمان، رفتاری نیست که از چشم همسرمان دور
بماند. تلاش نکنیم پدر و مادر و خانواده همسرمان را از او دور کنیم. این حرکت،
ضربه روحی – روانی شدیدی به او و در نتیجه به زندگی مشترک ما میزند.
● سد راه نشویم
«قبل از اینکه به خریدهای مادرت برسی، اول باید خریدهای خانه خودت را انجام
بدهی. فقط تو به پدر و مادرت سرویس میدهی؟ بقیه کجا هستند؟»
روانشناسان معتقدند زن و شوهر نباید جلوی آزادی عمل همدیگر را بگیرند. اجازه
بدهیم همسر ما آزادانه آنچه را دوست دارد، برای والدیناش انجام بدهد. در واقع هر
چقدر به همسرمان آزادی عمل بیشتری بدهیم، خودمان هم آزادی عمل بیشتری خواهیم
داشت.
و در نهایت اینکه، فراموش نکنیم مادر و پدر همسر ما «منحصربهفردترین» افراد زندگی
او هستند زیرا هیچکس نمیتواند بیشتر از یک پدر و مادر داشته باشد و توهین و بیاحترامی
به پدر و مادر او، توهین به اوست؛ علاوه بر اینکه با این توهینها به صورت
غیرمستقیم بیعلاقگیمان را به همسرمان نشان میدهیم
بهخود اطمینان کنید.
شما هم مثل اکثر والدین، گاهی اوقات احساس میکنید که یک تازهکار هستید. اکثر
اوقات، شاید توصیههای مادران باتجربه کافی باشد و توصیههای علمی و گیجکننده
بعضی از متخصصان کودک، تنها به گیجتر شدن والدین بینجامد.
به یاد داشته باشید که در تربیت کودک اعتماد بهنفس والدین نقش مهمی را ایفاء میکند.
شما باید به احساسات خود اعتماد کنید و به خاطر داشته باشید تنها چیزیکه کودک از
شما میخواهد، شیر و محبت غنی شماست و تنها چیزیکه شما احتیاج دارید، صبر، حمایت
و کمی اطلاعات است.
● انتظارات خود را پائین بیاورید.
مادر شدن برای مادران جوان، مملو از تصورات غلط و غافلگیریهای فراوان است و شاید
بزرگترین تصور غلط این باشد که شما بهطور ناخودآگاه میدانید در لحظه تولد
کودکان، چه کاری انجام دهید؛ در حالیکه تربیت و نگهداری کودک به تجربه عملی نیاز
دارد.
شما در وهله اول باید بدانید که پس از بارداری و بهدنیا آمدن کودک، دیگر زندگی
شما شباهتی به قبل از آن دوران نخواهد داشت. با تولد کودک تمام ابعاد زندگی شما،
با حضور او تحتتأثیر و تغییر قرار میگیرد.
بسیاری از زنان تصور میکنند مراقبت از نوزادشان کاری بسیار ساده و طبیعی است. اما
در دنیای امروز این تصور تنها نیمی از واقعیت به حساب میآید. تنها بعد از بهدنیا
آمدن کودک است که والدین نیازهای واقعی خود و کودکشان را به دقت مشاهده میکنند.
حالا دیگر بهنظر میآید، سادهترین کار مادر قبل از تولد کودک، مثل یک حمام گرم،
دیگر مانند گذشته آسان نیست. یکی دیگر از انتظارات شما که ممکن است بلافاصله به آن
دست نیابید، دوست داشتن کودک به محض دیدن اوست.
حقیقت این است که بسیاری از پدران و مادران جوان برای علاقهمند شدن به فرزندشان
نیاز به زمان دارند. یکی دیگر از تغییراتی که پس از تولد کودک، در بدن مادر بهوجود
میآید، ترشح هورمونهای مختلف است. یکی از این هورمونها، پرولاکتین نام دارد که
سبب فراموشی مقطعی و بیخوابی در مادر میگردد.
باید مراقب باشید، چون فراموشکاری شما با خستگی ناشی از بیخوابی چندین برابر میشود،
باید صبور باشید. در عرض چند ماه بعد از تولد کودک، شما دوباره به حالت عادی باز
میگردید و جالب است بدانید تمام این سختیها سبب شناخت بهتر شما از کودکتان میگردد.
● از دیگران کمک بگیرید.
از دیگران کمک بگیرید و از اینکه برای مراقبت کودکان از دیگران کمک بگیرید، احساس
گناه نکنید. همیشه وقتی را برای استراحت در نظر بگیرید و از دیگران بخواهید تا
برای دقایقی، مراقب کودکتان باشند. شما به زمانی برای استراحت و کسانیکه از شما
مراقبت میکنند، نیاز دارید. مانند همسر و اقوام نزدیک.
● کارهای خود را اولویتبندی کنید.
از دیگران کمک بگیرید اما اگر به کسیکه یاریتان کند دسترسی ندارید، نگران
نباشید، وظایف شما با کمی برنامهریزی قابل انجام است. مطمئن باشید زمانی میرسد
که شما به هر چه میخواهید، میرسید. اما این زمان درست بعد از بچهدار شدن نیست!
پس از بهدنیا آمدن کودک، یکی از اولویتهای شما این است: سعی نکنید زیاد کار
کنید. برای مثال در در هفته اول پس از تولد کودک، وقت شما نباید به پذیرائی از
مهمانان اختصاص یابد. مهمانانی که با اطلاع از تمام مشکلات بهدنیا آمدن کودک،
تصمیم میگیرند چند روز در خانه شما بمانند، طبیعتاً نمیتوانند خیرخواه باشند مگر
اینکه خودشان بتوانند امور مربوط بهخودشان را انجام دهند.
شما نیاز به محافظت از خود و کودکتان دارید و طبیعتاً دوری کردن از دیگران، عادی
خواهد بود. وقتتان را صرف تماس با دیگران و کارهای غیرضروری دیگر نکنید، چون ممکن
است همین کارها، شما را از رسیدگی بهخود و کودکتان بازدارد. شما میتوانید چنین
زمانهائی را صرف استراحت یا استحمام کنید.
● انعطافپذیر باشید.
در زندگی اوقاتی هست که عدم تمایل به سازش، قابل تحسین بهنظر میرسد. اما بعد از
بچهدار شدن، دیگر اینطور نیست. والدین جوان باید انعطافپذیر باشند، در غیر اینصورت
خواهند مرد! اگر میخواهید نظم و ترتیب، وقتشناسی و یک خانه تمیز داشته باشید،
انعطافپذیری شما، نیاز به تمرین و صبر دارد؛ چون ممکن است بعد از تولد کودک شما
تا مدتی، دیگر شرایط خوشایند قبل را نداشته باشید. شما باید تمام روشهای تربیتی و
مسائل مربوط به کودکتان را با شوخطبعی همراه کنید، در غیر اینصورت دچار وضعیت
وحشتناکی خواهید شد.
زیرا دیگر هیچکاری را نمیتوانید مطابق میلتان انجام دهید. درست همینجاست که
باید بتوانید با انعطافپذیری همه چیز را از نو برنامهریزی و اجراء کنید. فراموش
نکنید، بهتر است چشمان خود را بهروی شگفتی، حیرت و شادی یکی از بزرگترین
ماجراهای زندگی خود، باز کنید.
● خود را بشناسید.
گریههای کودک شما، باعث ایجاد چه حسی در شما میشود؟ جیغهای کودک شما ممکن است
باعث یادآوری ناراحتیهای گذشتهتان شود. با صدای جیغ کودک، ممکن است شما
انتقادها، عصبانیتها و مسخره کردن دیگران در گذشته را به یاد آورید و همین باعث
ایجاد حالت تدافعی در شما میشود. البته خوب میدانید که گریههای کودک هیچ ربطی
به ضربههای عاطفی شما در گذشته ندارد. اما خستگی و اضطراب ممکن است، ذهن شما را
فریب دهد و کاری کند که این گریهها و جیغها را مثل حملات سخت از جانب دیگران
تلقی کنید.
شما باید بدانید که این هم بخشی از طبیعت مادر بودن است. اگر بدانید در زمان وقوع
این احساسات چگونه باید برخورد کنید، مشکلات کمتری را محتمل خواهید شد. در اینگونه
مواقع شجاع باشید و از این فرصت برای در میان گذاشتن احساسات خود با همسرتان یا
کسی که نگران شماست، استفاده کنید. هر چه بیشتر راجع به این احساسات و ترسهای
قدیمی خود بدانید، بیشتر به این نتیجه میرسید که این احساسات هیچ ربطی به گذشته
شما ندارند!
● با کودک بدفتاری نکنید.
گاهی اوقات، جیغ و فریاد کودک سبب درماندگی پدر و مادر میشود. مخصوصاً زمانیکه
پدر و مادر احساس میکنند نمیتوانند کاری در برابر این شرایط انجام دهند. اما
وقتی میتوانید بهراحتی کودک خود را آرام کنید، احساس خوبی خواهید داشت به یاد
داشته باشید که آرام کردن کودک کار آسانی نیست و در چنین شرایطی ممکن است کوچکترین
مسئله باعث بدتر شدن شرایط شود. والدین وقتی احساس درماندگی میکنند، حتی بهترین
شیوههای آرام کردن کودک، بیتأثیر میشود.به خاطر داشته باشید، تفاوت زیادی بین
احساسات و اعمالتان وجود دارد. وقتی احساس میکنید که دیگر نمیتوانید کاری انجام
دهید، چه راه حلهائی وجود دارد؟
▪ حجم کارهای خود را کم کنید و برای مراقبت از فرزند و رسیدگی به امور منزل از
دیگران کمک بگیرید.
▪ برای تخلیه انرژی خود، فعالیت بدنی انجام دهید، مانند پیادهروی و دویدن.
▪ با یک نفر صحبت کنید، مثلاً با یک خویشاوند یا دوست صمیمی.
● از شوخطبعی خود بهصورت آنی استفاده کنید.
به نقل از یک نویسنده مشهور (ماری پیتون پول): ”کسی که میخندد، زنده میماند.“
تربیت کودک، همیشه زنجیرهای از کار و مشکلات فراوان را به همراه دارد. زمانی هست
که شما، با تمام دقت خود کاری را انجام میدهید اما باز هم اشتباه میکنید. به یاد
داشته باشید که واژه ”کمال“، تنها در فرهنگ لغات یافت میشود و هیچکس کامل نیست.
بنابراین سعی کنید وقار، نظم و وسواس خاص خود را فراموش کنید. با خود مهربان
باشید. بخندید! بخندید! بخندید!
● از همسر خود مراقبت کنید.
مراقبت از کودک، کاری طاقتفرسا و وقتگیر است. کاری که مادران را معمولاً صددرصد
درگیر میکند. اما پدران معمولاً کمتر در امور کودک به همسر خود کمک میکنند.
حقیقت این است که پدر و مادر بودن، یک تلاش مشترک است و تلاش والدین بهصورت
گروهی، تنها راه انجام آن است. دنیای کودک، با حضور مساوی والدین متعادل میشود.
پس سعی نکنید با تمرکز بر روی کودک و به بهانه حضور او روابط و وظایف همسر بودن
خود شانه خالی کنید. مراقبت از فرزند، تنها نیمی از وظایف شماست. نیم دیگر توجه
کردن به یکدیگر است.
پدران باید از همسران خود حمایت کنند و مادران باید از شوهران خود حمایت کنند. هر
دوی آنها باید به یکدیگر توجه بیشتری نشان دهند و از انتقادات گزنده و تند نسبت
به هم خودداری کنند. به شما توصیه میشود، زمانهائی را برای با هم بودن اختصاص
دهید. سعی کنید هیچگاه قدردانی از همسر خود را فراموش نکنید. چند ماه اول زندگی
کودک، سختترین بخش نگهداری و تربیت اوست. اما نکته مهم این است که اگر با هم
باشید و با هم کار کنید، پیوند شما، محکمتر از همیشه خواهد شد.
● افسردگی را نادیده نگیرید.
آماری تکاندهند از وضعیت زنان نشان میدهد: تقریباً ۵۰ درصد تازه مادران دچار
افسردگی و احساسات ناخوشایند بعد از زایمان میشوند. بهطوریکه در روابطشان با
همسر و کودکشان هم تأثیر میگذارد. زنان بعد از زایمان، ممکن است دچار هر یک از سه
سطح مختلف افسردگی شوند.
▪ غمگینی کودکانه: که شامل گریههای آرام، نگرانی و بیخوابی است. این حالت
معمولاً چند روز بعد از تولد نوزاد شروع میشود و چندین روز ادامه مییابد. تنها
علتی که دانشمندان تاکنون برای آن یافتهاند، تغییرات چشمگیری است که در سطح
هورمونهای زنان بعد از زایمان بهوجود میآید.
▪ افسردگی حقیقی: که شامل تمام علائم یک نوع غصه آزاردهنده و فرساینده است.
افسردگی یک بیماری است، اگر چه اغلب مادران خود را مسئول این بیماری میدانند، اما
خود هیچ نقشی در بهوجود آوردن آن ندارند. افسردگی بعد از زایمان یک اختلال
هورمونی موقت است. این حالت بهوسیله فشارهای ناشی از خستگی، فشارهای مالی، مشکلات
خانوادگی و مشکلات کودک تشدید میشود.
▪ روان پریشی بعد از زایمان: این بیماری شدید و نادری است که شامل توهم، سخنان بیربط
و رفتار عجیب و غریب است. برای مادرانی که به این حالت دچار میشوند، شرایط بسیار
سخت و عجیبی بهوجود میآید. واکنش این مادران به تغییرات جسمی، عاطفی و هورمونی
بسیار نادر است، بهطوریکه از هر هزار زن، یکنفر تحتتأثیر قرار میگیرد.
روانپریشی بعد از زایمان قابل درمان است. اما در بیشتر موارد، وضعیت بیمار از نظر
پزشکی بسیار اضطراری است. این افسردگیها آنقدر شایعند که پزشکان، آن را بخشی از
زایمان میدانند
همه دلشان میخواهد موفق باشند؛ پدر و مادرها بیشتر. ولی بیشتر پدرومادرها حتی موفقیتشان را هم نه برای خودشان، که برای تربیت موفق فرزندانشان میخواهند. آنهایی که بچهدار شدهاند، میدانند که این ماجرا چهقدر فراز و نشیب و پیچیدگی دارد. هیچ روزی مثل روز قبل نیست و اتفاقا هر چه بچهها بزرگتر میشوند ماجراها پیچیدهتر میشود. ضمن اینکه خصوصیات فردی و خانوادگی و حتی اجتماعی هر پدر و مادری را نیز باید درنظر گرفت...
حالا سوال این است که واقعا والدین موفق چه ویژگیهایی دارند؟ آیا برای این موضوع
هم استانداردهایی وجود دارد تا بر مبنای آن بتوانیم موفقیت والدین را محک بزنیم؟
آیا موفقیت به معنای کامل و بیعیب و نقص بودن است؟
بگذارید از همین ابتدای بحث یک موضوع را روشن کنیم: والدین موفق الزاما کاملترین،
بهترین و بینقصترین والدین نیستند. اگر این اصل را قبول کنیم با استرس کمتری بچهداری
میکنیم، فرزندانمان را بزرگ و راه را برای موفقیت آنها هموار مینماییم.
با توجه به اینکه بیشتر جوامع امروزی فرزندمحور شدهاند، والدین در تربیت به بچهها
دچار استرس فراوانی میشوند و فشار زیادی به خود وارد میکنند تا همه چیز خوب پیش
برود؛ از انضباط و مقررات، تغذیه، مطالعه، تسهیلات آموزشی و امکان استفاده از
کامپیوتر گرفته و تا همهچیز. امروزه حتی برای شرایط روحی و تغذیهای مادر باردار
هم تعریفهای خاصی وجود دارد تا پایههای موفقیت کودک قبل از تولدش بنا شود.
به همین دلیل، والدین گاهی به دلیل نداشتن وقت یا امکانات برای تامین همهجانبه
بچهها، دچار عذاب وجدان شده و خودشان را گناهکار میدانند و این موضوع، فشار
روانی وارد بر آنها را بیشتر میکند و صد البته، بچهداری و فرزندپروری را مشکلتر.
شاید اگر اصولی را بهطور کلی در نظر بگیریم معنای موفقیت در بچهداری و فرزندپروری
را بهتر درک کنیم.
البته شرایط والدین کاملا متفاوت است و موفقیت نیز به همین اندازه میتواند معانی
متفاوتی داشته باشد اما لااقل ۵ اصل کلی وجود دارد. یک اصل مربوط به قبل از ازدواج
و ۴اصل دیگر مربوط به قبل از فرزنددار شدن است.
۱) ازدواج، موفق شرط اول:
موفقیت والدین در زمینه بچهداری به قبل از بچهدار شدن و حتی به قبل از ازدواج
برمیگردد. والدین موفق، ازدواجی مناسب دارند و بسیار دشوار است که همسرانی بدون
انطباق در فکر و سبک زندگی بتوانند تربیتی صحیح ارایه بدهند. مرحله بعدی، زمانی
است که آنها قصد دارند صاحب اولاد شوند؛ کاری که نباید تصادفی و بیبرنامه باشد و
حتیالمقدور باید ۴ اصل زیر برایش در نظر گرفته شود:
۲) انتظارتان را از بچهدارشدن روشن کنید:
این، موضوع مهمی است که اگر بعضی والدین قادر نباشند با گروه سنی خاصی (مثلا
کودکان) راحت ارتباط برقرار کنند، ریشه مساله را باید در همان سنین (یعنی دوران
کودکی والدین) جستجو و حل و فصل کرد. والدین موفق از همان دوران باید یاد گرفته
باشند که مسوولیتهایشان را بشناسند، چهطور با استرس برخورد داشته و یا در شرایط
ناراحتکننده (که در دوران بچهداری بیشمار است) خود را با شرایط وفق دهند. بررسیها
نشان میدهد سطح استرس والدین روی کودکان و توانایی بزرگ کردن آنها تاثیر به سزایی
دارد؛ ضمن اینکه بچهداری کاری مادامالعمر است و هیچوقت تمام نمیشود. والدین
موفق از قبل ترسهایشان را میشناسند و تمام جوانب زندگی با بچه را ضمن بررسی، حل
و فصل میکنند (کار، تحصیل، وضعیت تفریحی، مالی، ازدواج و غیره...)
۳) زمینه خانوادگی را مهیا کنید:
والدین موفق از قبل، شرایط خانوادگی خود را بررسی میکنند که با والدین خود یا
همسرشان درباره این موضوع، مشکلی نداشته باشند تا شرایط فکری، روانی و تربیتی
مناسبی برای بچهدارشدن موجود باشد. در غیر این صورت، ناخواسته و غیرمستقیم بسیاری
از مسایل و مشکلات را وارد زندگیتان میکنید.
۴) پیشاپیش معلوم کنید که قرار است فرزندتان از شما چه بیاموزد:
والدین موفق اولویتهای زندگی فرزندانشان را براساس ارزشهای درست پایهریزی میکنند؛
ارزشهای دینی و اجتماعی خود را با همسرشان همسو و همگن کرده و میدانند که قرار
است چه تفکرات و باورهایی را به فرزندانشان منتقل کنند.
۵) از جمعآوری اطلاعات غافل نشوید:
والدین موفق قبل از بچهدارشدن شروع به جمعآوری اطلاعات در این زمینه میکنند و
از منابع معتبر (نه حرفهای بیپایه و اساس این و آن) کمک میگیرند تا بدانند در
هر دوره سنی خاص باید با فرزندشان چه برخوردی داشته باشند. این کار تا پایان عمر
نیز باید تداوم داشته باشد؛ یعنی والدین باید به طور مستمر با روشها و اصول صحیح
رفتاری و سلامت جسمی و روانی فرزندانشان آشنایی داشته باشند. چنین والدینی هرگز
از یادگیری ترسی ندارند و از اینکه نکتهای را در این زمینه ندانند احساس حقارت یا
ناراحتی نمیکنند و اتفاقا با ولع زیادی به دنبال یادگیری خواهند بود.
● والدین موفق ۹ ویژگی دارند
اگرچه نمیتوان نسخه واحدی برای همه والدین پیچید اما والدین موفق این خصوصیات را
حتما دارند:
۱) ارتباطشان عمیق است
ارتباط آنها با فرزندانشان بسیار عمیق و از همان سنین شیرخوارگی برقرار میشود.
وقتی بچهدار میشوند قبول میکنند که اول پدر یا مادر هستند و بعد معلم، مهندس،
کارمند فلان شرکت و ... و برعکس تصور خیلیها که فکر میکنند شیرخوار چیزی درک نمیکند،
میدانند که اتفاقا همهچیز توسط کودکان ثبت و ضبط میشود و بعدها همان مسایل توسط
آنها بروز داده میشود. آنها تمام نیازهای شیرخوار را فراهم کرده و از همان ابتدا
به او میفهمانند که تنها منبع اعتماد و تکیهگاه او هستند. این ارتباط عاطفی عمیق
به این صورت پایهریزی شده و برای همیشه باقی میماند.
۲) نیازهای فرزندشان را میشناسند
آنها خوب درک میکنند که هیچگاه مسایل مالی و امکانات، جایگزین وقت و زمانی که
باید برای فرزند صرف کنند، نمیشود چون پول، پیشرفت شغلی و تحصیلی قابل جبران است
اما هر دوره عمر فرزندان با خصوصیات و نیازهای ویژه، اگر نادیده گرفته شود اصلا
قابل جبران نیست و صدمات وارده به دلیل کمبود وقت و یا بیتوجهی والدین، میتواند
عواقب ناگوار، پیچیده و غیرقابل جبرانی به بار بیاورد.
۳) حمایت میکنند، ادعا نمیکنند
بهترین و موثرترین کارها را بهعنوان یک حامی و پشتیبان خوب برای فرزندشان انجام
میدهند اما قبول میکنند که خودشان هم نقایصی دارند. به این ترتیب، راه را برای
رفع نقایص خود بازمیگذارند و با این روحیه، فرزندشان هم در این موارد، آنها را میبخشد.
۴) آنها میدانند که «دوصد گفته چون نیم کردار نیست»
میدانند برای بچهها، رفتار و عملکرد بهتر از گفتار و نصیحت است. سخنرانی و سرزنش
به ندرت در بچهها (در سنین مختلف)، تاثیر میگذارد. در عوض رفتار والدین پیامی
واضح و رسا به همراه دارد. در گفتار و رفتار این والدین صداقت و مهربانی وجود دارد
و فرزندانشان نیز همینگونه بارمیآیند.
۵) اول گوش میکنند، بعد حرف میزنند
قبل از آنکه حرف بزنند به صحبتهای فرزندشان گوش میکنند. هر چه بیشتر گوش میکنند
فرزندشان بیشتر برایشان تعریف میکند و این یک مکالمه موثر محسوب میشود. آنها میدانند
که اعتماد به نفس، سنگ بنای سلامت عاطفی و روانی است و فرزندشان در صورتی اعتماد
به نفسی محکم و پایدار پیدا میکند که خودش انتخابگر باشد و تحت نظارت والدین،
خودش تصمیم بگیرد. وقتی میخواهند رفتار منفی او را تصحیح کنند لااقل دو رفتار را
پیشنهاد میکنند تا خودش انتخاب کند.
۶) درست تنبیه میکنند
آنها معتقدند که موثرترین تنبیه، عدم تایید فرزند (البته به صورت موقت) است که
همیشه باید همراه با توضیحات کافی به فرزند باشد که چرا این عدم تایید به وجود
آمده و راه رفع آن چیست.
۷) زیاد حرف نمیزنند
به سوالات فرزندشان با توجه به رده سنی و درک او پاسخی ساده و صحیح میدهند و
معمولا از مباحثه طولانی خودداری میکنند؛ یعنی در هر سن، اطلاعاتی متناسب به
فرزندشان ارایه میدهند و خوب میدانند که ریختن یک بشکه چای در یک فنجان کاری
بیهود است!
۸) حد خودشان را میشناسند
به این موضوع توجه دارند که فرزندشان در طول زندگی خود روابط بسیاری برقرار میکند؛
با دوستان، معلمان، فامیل و ... حتی اگر در دورهای خاص این روابط ویژهتر شود باز
هم درنهایت، این پدر و مادر هستند که جایگاه خاصی در ذهن او دارند که دایمی است.
به همین دلیل روی نقش خود دقت بیشتری کرده و آن را محکم حفظ میکنند.
۹) دنبال تشکر نیستند
آنها میدانند که فرزندشان مسوول جبران زحمات والدین نیست. اگر چه بچهداری بسیار
سخت و گاهی طاقتفرساست و ترکیبی از لذتها و ناراحتیهاست اما آنها از اینکه به
وظایفشان درست عمل کرده و فرزندانی سالم، عاقل و بادرایت بار بیاورند احساس رضایت
و خشنودی میکنند و از آنها توقع جبران ندارند
●
پدر و دنیای دخترانه
پدران با کوچک ترین محبتی می توانند دخترانشان را راضی کنند. دخترها هم باید
پدرانشان را درک کنند. پدرها احساسات لطیفی دارند که دخترها می توانند با کوچک
ترین محبتی نظر آن ها را جلب کنند و یک ارتباط صمیمی به وجود بیاورند. حضور
صمیمانه پدر همه شادی های دنیا را به قلب فرزند جاری می سازد و مانع از این می شود
که برای دریافت محبت به محیطی غیر از خانه پناه ببرد. صمیمیت، اعجاز می آفریند. به
گونه ای که شکاف بین نسل ها پر خواهد شد و در سایه چنین ارتباطی، اعتماد و سلامت
روح حاصل خواهد شد. نبود پدر لطمه روحی بزرگی به دختر می زند و نباید پدرها فکر
کنند که تکیه گاهی هستند صرفا اقتصادی چرا که پدر مشاوری دل سوز است برای تمامی
ابعاد زندگی یک دختر. دکتر مهدوی، روان شناس خانواده در گفت وگو با ما در ارتباط
با نقش پدر می گوید: پدر می تواند آن قدر عواطف پدری خود را گسترش دهد که اعضای
خانواده تحت الشعاع قرار بگیرند و همین امر باعث می شود که الگوهای دینی در فضایی
پر از مهر و محبت به فرزندان انتقال داده شود. در میان شیوه های یاددهی محبت، مهر
و ملایمت بهترین شیوه ها هستند. دکتر مهدوی در ادامه می افزاید: شکاف بین نسل ها
همیشه بوده است. هم در گذشته، هم در حال و هم در آینده و این ما هستیم که باید
خودمان را از فرزندمان بالاتر نگیریم و با آن ها هم خوانی و هماهنگی داشته باشیم.
حتی اگر فرزند ما کاری خلاف عدالت را هم انجام می دهد، باید با آرامش و محبت به او
توضیح دهیم که کجای کارش ایراد دارد و چرا مخالفت می کنیم. پدران جز خیر و صلاح
فرزندانشان را نمی خواهند ولی درک زبان برای یک نوجوان دختر بسیار مشکل است. تنها
چیزی که یک پدر را خوشحال می کند، موفقیت دخترش است و از طرف دیگر دختر در پرتوی
محبت های پدر رشد می کند و به خود می بالد. اگر ما بتوانیم این رابطه سالم را در
خانواده هایمان داشته باشیم فرزندانمان در صحت و سلامت تربیت خواهند شد و جامعه
سالمی خواهیم داشت. سرمایه گذاری روی چنین برنامه هایی در طولانی مدت اثرات مثبت
شگرفی خواهد داشت.
● پدر و فرداهای دخترانه
همان طور که گفتیم پدرها الگوی شخصیتی بسیار قوی برای بچه ها محسوب می شوند. دکتر
مهدوی در ارتباط با این الگوهای شخصیتی می گوید: طرز برخورد دختران با مردان و
پسران با زنان بیشتر از طریق مشاهده طرز برخورد پدر یا مادر شکل می گیرد. توقعات
یک دختر مبنی بر چگونگی رفتار مردان با او بیشتر بستگی به این دارد که او در خانه
چه چیز را شاهد بوده است. تحقیقات نشان می دهد رضایت کلی نوجوانان از زندگی به
کیفیت روابط آن ها با پدرشان و موقعیت اقتصادی خانوادگی بستگی دارد. نوجوانی که
روابط گرم و صمیمانه ای با پدر خود دارد مثبت گرا و با اعتمادبه نفس بیشتری در
جامعه حضور می یابد و رشد می کند.
پدرها باید بدانند دغدغه دختران نوجوان این است که علاوه بر جسمشان، افکار و
احساسات آن ها باید مورد تحسین و توجه قرار گیرد. در این مرحله پدر نقش مهم و
منحصربه فردی را بازی می کند. تحسین پدر در دید مناسب دختر به خود نقش مهمی را
ایفا می کند. پدران باید دختران خود را به روشی متعادل مورد مهر و محبت قرار دهند.
این مهر و محبت باعث اعتمادبه نفس دختران در رابطه با پسران خواهد شد. اگر دختران
از سوی پدر که مهم ترین مرد در زندگی آن هاست، مورد تایید قرار نگرفته و پذیرفته
نشوند، به خود شک کرده، به سرزنش خود می پردازند و حتی افسرده می شوند. از سوی دیگر
ممکن است از روابط اجتماعی سرزده، گوشه گیر شوند و بی بندوبار رفتار کنند یا این
که در غذاخوردن آن ها اختلال ایجاد شود. تا زمانی که دختر کوچک است یا دختربچه
است، ارتباط میان پدر و دختر ارتباط های کاملی می تواند باشد و نشستن روی زانوی
پدر، دست کشیدن به صورت او و بوسیدن پدر که از جمله کارهای دختربچه هاست به راحتی،
بدون نگاه های عرفی بزرگ شدن برقرار باشد. اما با رسیدن به مرز نوجوانی و به وجود
آمدن یک سری تغییرات ممکن است این ارتباط روزبه روز کمتر شود. کم شدن این رابطه به
هر دو طرف این ارتباط یعنی هم دختر و هم پدر می تواند آسیب های روحی و روانی وارد
کند. لذا پیشنهاد می شود که پدران به ارتباط های دوستانه با دخترانشان ادامه دهند
و متناسب با تغییرات روحی و فیزیکی که روی داده است، نوع رفتارهایشان را تنظیم
کنند. گذاشتن برنامه تفریح بین دختر و پدر، صحبت کردن آن دو باهم و خریدهای پدر
برای دختر می تواند در ادامه این ارتباط نقش مهمی داشته باشد. پدران لازم است
بدانند که در سنین نوجوانی، در رابطه با دخترهایشان باید گام های موثر را بردارند
تا مثل گذشته دختر، چشم و چراغ بابا باقی بماند
بیشتر ما در رابطه مان با همسر از کشمکش و بگومگو گریزان هستیم. معمولاً آن را چراغ قرمزی در روابط مان می دانیم و البته بیشتر آن را مشکل طرف مقابل مان می دانیم در نتیجه برای حل مشکل به دنبال سرزنش خود یا دیگری هستیم. اما نگران نباشید. اختلاف در رابطه زناشویی مساله ای طبیعی و حتی خوب است که مشکلات روبه افزایش را در رابطه سالم و رو به تکامل نشان می دهد و امکان حل آنها را فراهم می کند. جر و بحث های تند اعتماد، درک متقابل و صمیمیت بیشتری ایجاد می کند.
اختلاف در زندگی زناشویی ممکن است ناخوشایند به نظر برسد اما در حقیقت اگر با آن
درست برخورد کنیم روابط را به سطح بالاتری از همکاری و سرزندگی سوق می دهد. به جای
اینکه اختلاف علامت پایان رابطه باشد می توان آن را کاتالیزوری برای تغییرات مثبت
و کشف چیزهای جدید در رابطه دانست. به روش های ملموس زیر توجه کنید. در این موارد
اختلاف می تواند سبب تغییرات مثبت در رابطه شود. مهم ترین نکته در دستیابی به
نتیجه مثبت از یک جر و بحث تند تغییر زاویه دید است. در طول گفت وگو با همسرتان
همیشه به خاطر داشته باشید هر دو با هم اختلاف دارید، طرف مقابل هم جنبه های مثبتی
دارد، همه مشکلات را به گردن او نیندازید.
● اختلاف نشانه مشکل دیگری است
پرهیز از اختلاف در زندگی زناشویی این واقعیت را تغییر نمی دهد که مساله ای در
زندگی زناشویی تان هست که باید به آن رسیدگی شود. اختلافات که بالا می گیرد دلیل
بر این است که زن و شوهر باید وقت بیشتری با هم بگذرانند. در غیر این صورت فاصله
بیشتری بین آنها ایجاد می شود و بیشتر از هم دور می شوند. اختلاف باعث از نو پیدا
شدن ارزش های مهم می شود و کمک می کند زن و شوهر برای یک هدف مشترک دوباره با هم
متحد بشوند. هنگامی که در زندگی زناشویی اختلافی پیش می آید طرفین ممکن است
دریابند وقت آن رسیده که نقش های کنونی خود را کنار بگذارند و نیز انتظارهایی را
که از طرف مقابل دارند تغییر بدهند.
اختلاف معمولاً نشان دهنده این است که زن و شوهر روش های قدیمی با هم بودن را پشت
سر گذاشته اند و باید پیوسته برای رابطه خود دوباره برنامه ریزی و آن را احیا
کنند.
● مشاجره به سبک جدید
تصور کنید هنگامی که بین زن و شوهر مشاجره ای درمی گیرد، اگر زیادی پیگیر یا حتی
هیجان زده باشید ممکن است چه اتفاقی بیفتد؟ پاداشی که می گیرید صمیمیت بیشتر،
دوستی عمیق تر و رابطه متقابل رشدیافته تر است. پنج نکته کمکی زیر را برای استخراج
طلای موجود در اختلافات زناشویی به یاد داشته باشید؛
۱) از وسوسه سرزنش دیگری بگریزید، دنبال نتیجه گیری هایی باشید که فرصت های خوب
نهفته در اختلافات را نمایان کند. فکر کنید اگر این موقعیت می بایست توجه شما را
به چیزی کاملاً به دور از مشکل تان جلب می کرد، آن چه می تواند باشد.
۲) از رویاها، خواست ها و ارزش هایی که ممکن است ورای این اختلاف نهفته باشد از
همسرتان سوال کنید. «این مساله چه اهمیتی برای تو دارد؟»
۳) درباره انتظارات تان که برآورده نشده یا رویاهایی که از آنها ناامید شده اید و
شما را بسیار غمگین کرده خیلی راحت و صادقانه صحبت کنید. «چیزی که واقعاً مرا
ناراحت کرده این است که...»
۴) به جای شکایت کردن و غر زدن درخواست خود را مطرح کنید. واضح و مستقیم درباره
چیزی که می خواهید صحبت کنید و بی خود درباره چیزهایی که دوست ندارید داد سخن سر
ندهید.
۵) منصف باشید و حتی اگر دو درصد از حرف های طرف مقابل درست است آن را پیدا کنید.
هیچ کس صددرصد درست نمی گوید و هیچ کس هم صددرصد اشتباه نمی کند. فصل مشترک بین
درست ها را پیدا و بر آنها تاکید کنید.
و بالاخره به خودتان اعتماد داشته باشید، به همسرتان اعتماد کنید و آگاه باشید چه
اتفاقی دارد در رابطه تان می افتد چون شاید هنوز ندانید این اختلافات دارد شما را
به کجا می رساند. هنگامی که موفق به درک فرصتی که پیش آمده شدید و کاملاً صادقانه
خودتان را محک زدید و مشتاقانه در پی کشف چیزهایی باشید که برای همسرتان اهمیت
دارد در همه جنبه های رابطه زناشویی تان رضایتمندی بیشتری احساس خواهید کرد.
● برای بگومگو آمادگی داشته باشید
وقتی دو نفر در کنار هم قرار می گیرند مسلم بدانید که اختلاف سلیقه و درگیری به
وجود می آید. این کاملاً طبیعی است و نیاز به تغییر و تکامل را نشان می دهد. اگر
به این امر آگاه باشید می توانید از قبل برای اختلافات برنامه ریزی کنید و برای آن
آماده باشید. بعد از آن برای رسیدن به توافقاتی که می خواهید استفاده کنید. به یاد
داشته باشید خیلی آسان تر است که برای اختلاف آمادگی داشته باشید تا اینکه کاملاً
در آن غرق شده باشید و بعد بخواهید از آن استفاده کنید. اختلاف قسمتی طبیعی از هر
رابطه ای است و بیشتر اوقات نشانه تمام شدن عمر رابطه نیست. باید به اختلافات
زناشویی خوشامد گفت چون نشانه ای برای تلاش برای رابطه ای بهتر و تکامل یافته تر و
راهی برای فهم متقابل عمیق تر است.
● از رودررویی با همسرتان نهراسید
«من از جر و بحث متنفرم»، «ما نمی توانیم مشکلات مان را خوب حل کنیم، پس اصلاً
وارد مشاجره نمی شویم»، «من می گذارم او خودش هر کاری دلش می خواهد انجام بدهد».
گوش کردن، صحبت کردن، برقراری ارتباط، حل مساله، تصمیم گیری مشترک... اینها لازمه
ارتباط بین زن و شوهر هستند. رابطه بدون مهارت های ارتباطی و اختصاص زمان مفید
برای صحبت درباره مسائل مشترک خیلی زود به دردسر می افتد و منجر به شکست می شود.
به خصوص زوج هایی که شغل های پراضطراب دارند بیشتر باید به این مساله توجه کنند.
خیلی زن و شوهرها با هم حرف نمی زنند چون می خواهند از اختلاف و مشاجره بپرهیزند.
عقیده نادرستی رایج است که اختلاف و درگیری بد است. یکی از دلایل اصلی اختلافات
خانوادگی این است که زن و شوهرها نمی توانند با مسائلی که برایشان پیش می آید،
روبه رو بشوند. ممکن است داد و بیداد راه بیندازند اما نمی توانند با صداقت و
احترام متقابل با مشکل اصلی مواجه بشوند. انگار اختلاف و برخورد با یکدیگر بی ادبی
است. در حالی که اختلاف و برخورد طبیعی و نشانه سلامت رابطه است. زن یا شوهری که
باعث ایجاد اختلاف می شود، آدم بدی نیست و کار غلطی انجام نداده است. اختلاف فتح
بابی برای مکالمه و حل مشکلات است. از اختلاف و درگیری نترسید. هدف تان نباید
پرهیز از درگیری باشد بلکه باید ابزار تکیه کردن بر اختلافات و حل آنها را یاد
بگیرید تا بتوانید زندگی خود را دوباره بر اساس آموخته های جدید سازمان دهی کنید.
بعضی زن و شوهرها فکر می کنند اگر اختلاف عقیده خود را بروز بدهند رابطه شان در
معرض نابودی قرار می گیرند. بنابراین از درگیری فرار می کنند یا ابزارهای
ناکارآمدی را به کار می گیرند که مشکل را سریع اما سطحی حل می کند. مصالحه یا به
اجبار قبول کردن خواسته همسر دو تا از این ابزارهای ناکارآمد هستند. معمولاً اگر
به زن و شوهری که اختلاف دارند توصیه شود به خاطر دیگری کوتاه نیایند، تعجب می
کنند. مگر مصالحه لازمه زندگی مشترک نیست؟ واقعیت این است که تصمیم هایی که بر
اساس مصالحه گرفته می شوند فاقد خلاقیت لازم هستند و معمولاً پایدار نمی مانند.
مطمئناً هرچند وقت یک بار لازم است یکی از زوجین مصلحت اندیشی کند و بر سر مساله
ای با دیگری کنار بیاید اما درباره تصمیمات مهم مصالحه ممکن است عصبانیت و مقاومت
به بار بیاورد. مصالحه معمولاً نتیجه این است که هر دو نفر درباره مساله ای واداده
اند تا با هم به توافق برسند و تصمیم نهایی هم نسخه تعدیل شده دو نظر و عقیده قوی
و محکم است.
اگر بخواهید از زیر بار اختلاف و درگیری فرار کنید، مصالحه روش بسیار خوبی است. به
نظر می رسد با مصالحه می توان اغتشاش ها را فرو نشاند و هر دو طرف را راضی و
خوشحال کرد، اما آنچه واقعاً اتفاق می افتد این است که هر دو طرف احساسات خود را
زیر پا می گذارند. ممکن است یکی از زن و شوهر از مصالحه رنجیده باشد و منتظر
دستاویزی باشد تا ثابت کند تصمیم گیری غلط بوده و باید بر اساس نظر او تصمیم می
گرفتند. دیگری ممکن است فکر کند کار کاملاً درستی انجام داده که نظرش را به همسرش
تحمیل نکرده اما هنگامی که مصالحه نتیجه رضایتبخشی دربر نداشته باشد او هم احساس
ناخشنودی می کند. کمی روی این موضوع فکر کنید تا خودتان دریابید تصمیمات مشترکی که
بر اساس مصالحه گرفته اید چقدر دوام داشته اند.
قبول اجباری یا مجبور کردن دیگری به پذیرش عقیده یکی دیگر از راه های پرهیز از
اختلاف در روابط بین زن و شوهرها است. ممکن است زن یا شوهر، هر کدام که توانایی
قانع کردن دیگری را دارد، دیگری را وادار به پذیرش نظر خاصی بکند. در حالی که معنی
پذیرش این نیست که او هم آن نظر را قبول دارد. در حقیقت نفر دوم فقط برای پرهیز از
جنگ و دعوا وانمود به پذیرش کرده و تسلیم شده است.
پس اشتباه نکنید. نه همسرتان را وادار به پذیرش نظر خودتان بکنید و نه به زور نظر
او را بپذیرید. به این ترتیب اختلاف تان حل نمی شود و بدتر از آن اینکه مشکل پنهان
می شود و روزی عمیق تر سر باز می کند. اگر وقتی را برای صحبت کردن با همسرتان
اختصاص ندهید، اگر به پرورش رابطه تان اهمیت ندهید و اگر از اختلافات سازنده و
برخوردهای سالم طفره بروید رابطه تان دیر یا زود فرو می پاشد. پس از همین الان دست
به کار بشوید و مهارت های ارتباطی خود را تقویت کنید. از وقت خود خوب استفاده کنید
و رابطه ای معنی دار و دوستانه با همسرتان ایجاد کنید.
● اگر اختلاف خوب است چرا حال مان را بد می کند
اختلافات زناشویی طبیعت دوگانه و متضادی دارد. بسته به اینکه چطور با آن کنار
بیایید، ممکن است سازنده یا مخرب باشد. ممکن است فکرهای جدید و خارق العاده و
زاویه دیدی تازه درباره چیزی که تاکنون به آن توجه نکرده اید برایتان به ارمغان
بیاورد. اما اگر درست با آن برخورد نکنید ممکن است باعث دل شکستگی و خرد شدن عزت
نفس و غرور آدم بشود.
مشکلی که زن و شوهرها در اختلافات زناشویی دارند خود اختلاف نیست بلکه بیشتر روش
برخورد افراد با احساسات شان است که متاسفانه جزء جدانشدنی اختلافات است.
اشتباه بیشتر مردم این است که بدون اینکه بفهمند کدام احساس شان درگیر ماجرا است
سعی می کنند مشکل را به طور مجرد حل کنند. آنها مشکلات را له می کنند و حین این
کار احساسات خودشان را هم که به آن مشکلات آویخته له می کنند. درست است که این کار
مشکلات را از سر راه کنار می زند اما به احساساتی که در آن دخیل هستند آسیب می
رساند. به همین علت است که بگومگوهای زناشویی حال شما را بد می کند. این مشکل از
تمرکز بیش از حد بر مشکل به جای احساسات درگیر در آن ناشی می شود
با توجه به ویژگیهای خاص نوجوانی ، این دوران با مشکلات خاص خود نیز مواجه است. برخی از این مشکلات شیوع بیشتری داشته و گاه نیازمند مداخله کمتری هستند، اما برخی دیگر در حد یک ناسازگاری ، یک بیماری و یا اختلال روانی اجتماعی قابل توجه بوده و نیازمند اقدامات مداخلهگرانه هستند. فراهم نبودن شرائط تربیتی مناسب ، عدم آشنائی اولیا و مربیان با نیازها و ویژگیهای نوجوان و کودکی مشکلدار علل اساسی بوجود آمدن مشکلات دوران نوجوانی هستند.
با توجه به اینکه این دوره نیز اهمیت شایان توجهی در زندگی آینده و بزرگسالی فرد
دارد و بسیاری از انتخابها و تصمیمها در این دوران انجام میشوند، پیشگیری از بروز
مشکلات و درمان آنها به توجه و تاکید فراوانی نیاز دارد. شناخت این مشکلات شاید
بعد از شناخت ویژگیها و نیازهای مرحله نوجوانی اولین گام موثر در کمک به نوجوان
برای داشتن یک مرحله رشدی سالم میباشد.
● مهمترین مشکلات نوجوانی
▪ افت تحصیلی
شاید بیش از همه مراحل دیگر در این مرحله افت تحصیلی مشاهده گردد. مسئولین مدارس
راهنمایی تحصیلی و والدینی که فرزندانی در مقاطع راهنمایی دارند که با آغاز بلوغ و
نوجوانی و تغییرات آن همراه است، معمولا چنین افتی را گزارش میکنند. هرچند شدت و
ضعف افت تحصیلی در دانش آموزان مختلف متفاوت است، اما به هر حال و با توجه به
فراوانی آن در این دوران نیاز به توجه ویژه دارد.
▪ انحرافت جنسی
با توجه به ویژگیهای بلوغ جنسی در این دوران مشکلاتی از این قبیل میتواند اتفاق
بیافتد. در بین انواع انحرافات جنسی ، خودارضایی شیوع بیشتری به ویژه در بین پسران
داد که با کاربرد روشهای مناسب پیشگیرانه و رعایت آنها و استفاده از راهبردهای
لازم (بعد از ابتلا به انحراف) قابل حل خواهد بود.
▪ دوستی با جنس مخالف
به دنبال غلیان هیجانات و عواطف در این دوران از یک طرف و تحولات جنسی از سوی دیگر
گرایش به برقراری روابط دوستی با جنس مخالف شیوع فراوانی مییابد. ارائه شناخت و
آگاهیهای لازم به نوجوان در خصوص کنترل عواطف و هیجانات خود و جهتدهی سالم مفید
خواهد بود.
● انحرافات اجتماعی
با اینکه در بروز انحرافات اجتماعی عوامل مختلفی دخالت دارند، اما شرائط ویژه
دوران نوجوانی مثل تمایل به توجه طلبی و
استقلال شخصی ، تمایل به عضویت در گروهها و ... باعث میشود که دوره مستعدی برای
راه اندازی این انحرافات باشد. این انحرافات به صورت فرار از خانه ، انواع بزهکاری
مثل دزدی ، اعتیاد و ... دییده میشود که اکثر این انحرافات در گروه اتفاق میافتد.
● اختلالات روانی در نوجوانی
در نوجوانی مساله بیماری روانی در آسیب شناسی نوجوانی حائز اهمیت زیادی است.
مهمترین اختلالات روانی رایج عبارتند از:
۱) واکنشهای سازگاری
۲) روان رنجوری ، شامل انواع اختلالات خلقی ، مثل افسردگی ، اضطراب
۳) اختلالات روان _ فیزیولوژیک ، مثل بیاشتهایی روانی
۴) اختلالات شخصیت ، مثل اختلال شخصیت هیستریک
۵) اختلالات سایکوتیک که اسکیزوفرنی عمومیترین آنهاست.
از میان اختلالات روانی انواع افسردگی و اضطراب فراوانی بیشتری دارد. در صورتی که
اطرافیان شناخت کافی از نوجوان داشته باشند و به موقع علائم او را تشخیص دهند، با
انواع روان درمانی قابل درمان خواهند بود.
● خودکشی
معمولا پدیده خودکشی با سایر مشکلات دیگر مثل افسردگی ، اعتیاد و ... همراه است.
در هر حال تمایل به خودکشی در این دوران باید مورد توجه قرار گیرد.
● بلوغ زودرس و دیررس
عوامل مختلفی چون عوامل ارثی ، طرح و ساختمان بدنی ، نوع تغذیه و سلامت جهانی ،
مسائل فرهنگی از عواملی هستند که در بروز بلوغ زودرس و دیررس دخیل هستند. بلوغ چه به
صورت زودرس اتفاق بیافتد و چه با تاخیر همراه باشد، نگرانیها و مشکلاتی را برای
نوجوان به همراه خواهد داشت. هرچند عواقب آن هم برای دختر و هم برای پسر وجود
دارد، اما بلوغ زودرس اغلب برای دختران و بلوغ دیررس برای پسران مشکل آفرینتر است
(تاثیر بلوغ در رفتار نوجوانان).
● شیوههای برخورد با مشکلات دوران نوجوانی
آنچه بیش از همه حائز اهمیت است، توجه والدین و مربیان به شناخت ویژگیها و نیازهای
مرحله نوجوانی است. این آشنائی و آگاهی از شیوههای برخورد با ویژگیهای این دوره ،
در گام از بروز مشکلات خاص این دوره جلوگیری خواهد کرد، یا حداقل شدت آن را تخفیف
خواهد داد. در بروز مشکلات و مسائل آنچه مورد بررسی و درمان قرار میگیرد، تنها
نوجوان و مسائل او نخواهد بود.
هرچند اساس درمان را رفتارها و شرائط نوجوان تشکیل میدهد، اما شیوههای درمانی
عمدتا به صورت گستردهتری معطوف به اطرافیان نوجوان ، خانواده و دوستان و در سطح
وسیعتر و به صورت برنامهریزیهای کلان جامعه خواهد بود.
آشناسازی خانواده و دیگر دوستان و آشنایان در طرح ریزی برنامهای برای برخورد با
نوجوان برای حل مسائل خفیفتری چون ناسازگاریهای سطحی در بافت خانواده ، پرخاشگری
، استقلال طلبی شدید ، نوجوئی شدید ، با توجه به شیوههای مناسب تربیتی کافی خواهد
بود. در حالی که در مورد مشکلات خاصتری چون اختلالات روانی این دوران مثل بیاشتهایی
روانی که با تمایل شدید به کاهش وزن همراه است، از شیوههای اختصاصیتری چون روان
درمانی و ... استفاده میشود. در رابطه با مسائل اجتماعی چون بزهکاری ، نهادهای
اجتماعی دیگری چون کانونهای اصلاح و تربیت ، مدرسه و ... درگیر هستند
یکی از وظایف والدین حمایت از کودکان در مقابل هیجانات و احساسات دردناک است. مخصوصا که می دانیم همیشه یک راه حل ساده برای بیشتر مشکلات پیش آمده، وجود دارد.
کمک به کودکان برای کنترل احساسات سنگین و مشکل مانند ناراحتی، عدم پذیرش، ترس یا
ناامیدی کار ساده ای نیست، زیرا طبیعتا خواهان این هستیم که کودکان از احساسات
عذاب آور دور باشند. همچنین احساسات منفی ای وجود دارد که نمی خواهیم در موردش
چیزی بشنویم زیرا ناراحت کننده هستند. به خصوص می توان به خشونت، خصومت، و عداوت
اشاره کرد. غالبا تلاش می کنیم این احساسات را سرکوب کنیم زیرا احساس می کنیم از
نظر اجتماعی نامناسبند یا از این می ترسیم که کودکانی که چنین احساساتی را بروز می
دهند، رفتارهای نامناسب بیشتری از خود نشان دهند.
ما نسبت به کودکان تجربیات بیشتری داریم، بنابراین طبیعتا حس می کنیم که بنشینیم و
کاری بکنیم. زمانی که به ناراحتی، ترس، نگرانی کودکان با تحسین، قوت قلب دادن،
توجه کردن یا پند دادن، عکس العمل نشان می دهیم، معمولا به این علت است که شریک احساسات
آنهاییم و می خواهیم که بفهمند مشکلات قابل حل هستند یا به این علت می خواهیم در
مقابل احساسات ناراحت کننده از آنها حمایت کنیم. زمانی که با اوامر، هشدارها، درس
اخلاقی دادن یا سرزنش کردن با کودکان برخورد می کنیم، معمولا به علت ترس از رخ
دادن مجدد این اتفاقات در آینده است.
● شنیدن انفعالی
این مورد به عمل شنیدن بدون گفتن چیزی بازمی گردد، و معمولا بعد از توجه به علائمی
است، لفظی یا غیرلفظی، که کودک احساس هیجانات سنگین می کند. شنیدن انفعالی موجب
ترغیب کودکان برای ادامه صحبت می شود و غالبا موفقیت آمیز است. توجه شما در طی
شنیدن انفعالی باید تلاش برای فهم پیام کودکان باشد. (گاهی اوقات کودکان بیمناک می
شوند و دیگر صحبت نمی کنند. به توانایی شماره ۳ مراجعه کنید.)
● واکنش های تصدیقی
پاسخ هایی مانند «آ-ها» و «اوه- فهمیدم» و اشاره ها و حرکت هایی که ارتباط برقرار
می کنند نشان می دهند که شما دقت می کنید و مایلید که صحبت های او را بشنوید.
● گشاینده در
(دعوت به صحبت بیشتر)
جملاتی مانند «می خواهی در موردش صحبت کنی؟» یا «بیشتر بگو» یا «به نظر می رسد که
چیزی در ذهنت است»، موجب تشویق کودک به ادامه صحبت می شود. این پاسخ ها و واکنش ها
بسیار سخت و قاطع هستند زیرا توجه شما را در مورد احساسات کودکان بدون داوری و حس
شما، نشان می دهد.
● شنیدن فعال
بسیار شبیه شنیدن موثر است. در شنیدن فعال، شما نباید تلاش کنید تا یک پیام حقیقی
را نشان دهید بلکه باید آینه ای باشید که هر آنچه کودک می گوید را نشان دهید.
شنیدن فعال با شنیدن انفعالی متفاوت است زیرا فردی که می شنود به طور فعال پیام
گوینده را با کلمات خودش دقیقا شرح می دهد. بنابراین، اگر شنونده پیام را متوجه
نشود، گوینده حرف های او را تصحیح می کند.
شنیدن مشکلات فرزندان هر چند پیش پا افتاده موجب روشن شدن بزرگترها می شود. کودکان
نیاز به این دارند که کسی احساسات آنها را بفهمد. با گوش کردن به کودکان، به آنها
اجازه می دهیم تا در مورد احساسات و هیجاناتی صحبت کنند که موجب ناراحتی شان شده و
این باعث می شود تا والدین دریابند که چطور اینگونه احساسات را کنترل کنند.
والدین همدرد، همدل، زمانی که کودکانشان را در حال گریه می بینند، می توانند
خودشان را در موقعیت آنها ببینند و درد آنها را حس کنند. زمانی که کودکانمان را در
حالت عصبانیت، می بینیم، می توانیم ناامیدی و خشم شان را حس کنیم.»
اگر بتوانیم چنین احساسات نزدیکی را حس کنیم، کودکانمان را درک کرده ایم،
تجربیاتشان را باور کرده و کمکشان می کنیم تا یاد بگیرند که خودشان را تسکین دهند.
این توانایی ما را مانند الواری در رودخانه نشان می دهد که ممکن است در شیب تند
رودخانه قرار گیرد. مهم نیست که چه موانعی و مشکلاتی در مسیر ارتباطمان با کودکان
قرار دارد، می توانیم در مسیر رودخانه بایستیم و آنها رابه سوی هدف هدایت کنیم.
حتی اگر مسیر بسیار گول زننده باشد (همانطوری که غالبا در دوره نوجوانی است)، می
توانیم به کودکان در گذشتن از موانع کمک کنیم و در یافتن مسیرشان ریسک کنند
چگونه یاد بگیریم با خود صادق باشیم و از خطاهای مان دست برداریم. من مادری هستم که در مورد مراقبت از کودک کتاب های زیادی خوانده ام تا پاسخ همه سؤالاتم درباره سلامت و رشد پسر خردسالم را پیدا کنم. وقتی که قفسه های کتابم را مرتب می کردم و کتاب ها و مجلات را دسته بندی می کردم، از خواندن این همه خبر و پند و توصیه های متناقض خسته می شدم. چطور می توانستم بفهمم که رفتارم با فرزندم درست است یا خیر؟
سال ها بعد، برحسب وظیفه برای آزمون رشته پرستاری همه کتاب های رفتار با کودک را
مطالعه کردم. اما وقتی که پسرم را به مدرسه بردم او گریه می کرد و دست مرا محکم
گرفته بود، متحیر ماندم و از خود پرسیدم کجای راه را اشتباه رفته ام، گاهی نیز می
پرسیدم آیا واقعاً مادر خوبی بوده ام؟
اما سیزده سال بعد، من و پسرم چیزهای زیادی یاد گرفتیم. پسرم یک نوجوان مستقل شده
بود و من هم مادر با تجربه ای شده بودم. رفته رفته یاد گرفتم در برخورد با مشکلات
مدرسه یا مسایل دیگر پسر بچه ها، با خودم رو راست باشم. هنوز توصیه های کارشناسان
را می خواندم یا از طریق برنامه های رادیویی - تلویزیونی، پیام های آنها را دنبال
می کردم. خیلی طول کشید که به عنوان مادری آگاه در خود اعتماد به نفس پیدا کنم.
اما حالا می دانم برای تربیت فرزندم چه روشی را انتخاب کنم که برای کودک و خانواده
ام مفید باشد. در پایان، آن چه که به آن معتقدم این است که ما، پدر و مادرها،
کارشناسان واقعی فرزندان مان هستیم، والدین سست اراده (بدون اعتماد به نفس) یا
نگران.
من در موارد دیگر زندگی احساس صلاحیت می کردم، بنابراین عدم اعتماد به نفسم در بچه
داری برایم بسیار تعجب آور بود. در مقایسه با مادرهای دیگر، می دیدیم آنها از من
تبحر بیشتری دارند. آیا فقط من بودم که چنین احساسی داشتم؟
بنا به گفته کارشناسان، در حقیقت این که نگران باشید آیا والدین خوبی هستید یا نه،
مخصوصاً در مورد فرزند اول طبیعی است. چرا که شما مسئول این آدم کوچک هستید، پس
طبیعی است نگران باشید که رفتار شما چه تاثیری در رشد کودکانتان خواهد داشت. اما
در این جا روش هایی وجود دارد که به شما یاد می دهد چگونه در امر تربیت فرزندانتان
مطمئن و استوار گام بردارید.
همیشه پدر و مادرها چنین نگرانی هایی دارند، اما مسایلی آن طرف مشکلات امروزی نیز
وجود دارد. جامعه ما در معرض تحولات بیشماری قرار گرفته است. مثلاً روز به روز به
تعداد مادرانی که بیرون از منزل کار می کنند، اضافه می شود. بنابراین به تدریج بر
تعداد کودکانی که در خانه تنها هستند، اضافه می شود.این گونه تحولات برای ما
نگرانی هایی به همراه دارد که پدر و مادرهای ما هرگز چنین نگرانی هایی نداشتند،
میلیون ها پدر و مادری که مجبورند فرزندان خود را ترک کنند نگران هستند، این مشغله
ها چه تاثیری روی بچه هایشان می گذارد، چگونه یک پدر یا مادرتنها می تواند از عهده
مشکلات فرزندانش برآید؟
پیدا کردن پاسخ این پرسش ها دشوار است چراکه ما اغلب احساس می کنیم، این فقط مشکل
ما است. کسی را نداریم که از او کمک بگیریم. کارشناسان معتقدند، «امروزه حمایت
اجتماعی بسیار کم شده.»رییس گروه تحقیقات خانواده و رشد اجتماعی نوجوانان می گوید:
«وقتی مادرها خانه را به قصد کار ترک می کنند، زمان کمتری برای توجه به فرزندانشان
دارند، بنابراین حمایت و کمک به آنها دشوارتر از قبل می شود.» بیشتر پدر و مادرها
مایلند عضو یکی از انجمن های خانواده باشند اما اغلب دسترسی به آن برایشان مشکل
است.
مادری می گفت: «والدین امروزی، به اهمیت وجود انجمن های خانواده پی برده اند،
چراکه با عضویت در این گروه ها می توانند از حمایت آنها برخوردار شوند.»
چه توصیه هایی مفید است؟
امروزه قابل دسترس بودن اطلاعات از طریق کتاب ها، مجلات و برنامه های رادیویی و
تلویزیونی خانواده، پیشرفتی است که بچه داری را آسان تر کرده است. گرچه والدین در
برخورد با مشکلات و فشارهای عصبی زندگی امروز، به کمک نیاز دارند، اما پژوهش های
وسیع و نظریه های کارشناسان درمورد سلامت و رشد کودکان ممکن است واقعاً به اعتماد
به نفس پدر و مادرها آسیب برساند. مادری که صاحب سه فرزند است، می گوید: در امور
بچه داری هرچه بیشتر مطالعه می کنم، از خودم ناامیدتر می شوم.
افزایش میزان اطلاعات ممکن است والدین را در اختلاف نظرها سردرگم کند. اما راه حل
این مشکل برای من این بود که فهمیدم توصیه های مفید کارشناسان نه تنها اطلاعات
لازم را در اختیارم قرار می دهد، بلکه کمک می کند توانایی آن را داشته باشم که به
تنهایی تصمیم بگیرم. من متوجه شدم که اگر توصیه یک کارشناس اعتقاد اولیه مرا تقویت
نکرد، یعنی آن پیشنهاد برای فرزندم تاثیری ندارد پس نباید به آن توجه کنم در این
صورت سر در گم نمی شوم. اما در مجموع مفیدترین توصیه ها چند نکته را پیشنهاد می
کند.
انتظارات واقعی داشته باشید
تصور درستی از والدین بالنده داشته باشید. روان شناسان معتقدند شما پیوسته روش
تربیتی خود را بررسی می کنید، آنهایی را که بی تاثیراند، دور می ریزید و شیوه های
کاربردی تری را انتخاب می کنید و در این بین ممکن است دچار خطاهایی نیز بشوید. اما
نگران نباشید چراکه این گونه اشتباهات سهوی شما، به فرزندتان آسیب جدی روانی وارد
نمی کند. بهترین روش مشاوره کارشناسان، فقط درمان مشکلات فرزند شما نیست، بلکه
آنها باید راه های برخورد با مشکلات را به شما بیاموزند. نظر کارشناسانی که برای
همه سؤالات یک جواب دارند، را نپذیرید. آنهایی که در بیان نظریاتشان بیشتر از کلمه
«همیشه، هرگز، باید و نباید» استفاده می کنند. زیرا این گونه نظریه ها و توصیه ها
خانواده ها را از فکر کردن به وضعیت خاص خودشان باز می دارد.توصیه های کارشناسان
وقتی مفید است که راه های برخورد با مشکلات فرزندتان را به شما ارایه دهد،
بنابراین شما نیز بر اساس نیازهای فرزندانتان یکی را انتخاب می کنید. برخی از
کارشناسان رفتار با کودک، فقط اولین بخش رفع مشکل را پیشنهاد می کنند، در حالی که
باید در صورت شکست راه اول، روش دیگری را نیز ارایه دهند. اگر راه هایی که مشاوران
پیشنهاد کرده اند بی تاثیر باشد، بعضی از والدین نگران می شوند که شاید خود یا
فرزندشان در عمل به توصیه های روان شناسی اشتباه کرده اند. ولی باید بدانیم هر
تکنیک رفتاری برای همه کودکان موثر نیست. بعضی اوقات مجبور می شوید، فقط به یک
شیوه رفتار کنید، اما بعضی اوقات هم قبل از این که بدانید یک تکنیک چگونه عمل می
کند، شاید آن را تغییر دهید.بیشتر روان شناسان معتقدند: «پیشنهادهای متناوب مفید
هستند.» شاید حتی مهم تر از این که والدین را تشویق کنند تا راه حل هایی را برای
خود ابداع کنند. دکتر کارول شر استاد دانشگاهی در نیویورک، هشدار می دهد که برخی
از کارشناسان، تربیت کودک را بسیار ساده می پندارند. مثلاً در برخورد با مشکلی
مانند خجالت، شاید از طریق کتاب یا مجلات به شما توصیه کنند فرزندتان را تشویق
کنید همراه بچه های دیگر، در فعالیت های گروهی بیشتر شرکت کند. البته این، توصیه
خوبی است، اما چون به قدر کافی دلایل خجالتی بودن بچه ها را توضیح نداده است،
والدین هم انتظار دارند، خجالت فرزندشان به همین سادگی برطرف شود. اما همیشه این
طور نیست، شاید خجالتی بودن یک کودک بسیار پیچیده باشد و شاید غلبه بر آن و پیدا
کردن اعتماد به نفس، برای او یک عمر طول بکشد. پس آگاه باشید که معالجه نیم ساعتی
وجود ندارد.
شرکت در انجمن های خانواده بسیار مفید است
اغلب خانواده هایی را می بینم که نگران مشکلات تربیتی فرزندان خود هستند. پیشتر
گفتم که دیگران هم مانند شما نگرانی هایی دارند. پس تبادل نظر با آنها می تواند
برای شما هم مفید باشد. مثلاً مادری که با فرزند نه ساله اش به مشکل بر می خورد،
بهتر است در کلاس های آموزش خانواده شرکت کند. همان طور که احساس و نگرانی اش را
با اعضای گروه در میان می گذارد، آنها نیز با او همدردی کرده و راه های مفیدی به
او پیشنهاد می کنند. اما او به زودی در می یابد که می تواند از حمایت عاطفی برخوردار
باشد. حتی در این گفت و گوها، او توانایی هایش را که فراموش کرده بود، دوباره به
دست می آورد
1 - خود را دوست داشته باشید تا هرگز گرفتار خشمهای مخرب نخواهید شد.
2 - خود را از شر توقعاتی که از دیگران دارید نجات دهید.
3 - رفتارهای خشم برانگیز را بررسی کنید و راهی صحیح برای ابراز احساسات خود بیابید.
4 - در هنگام عصبانیت سعی کنید پیش کسی بروید که برای او احترام خاصی قایل هستید و او را دوست دارید.
5 - لحظات عصبانیت خود را با قید زمان و مکان و واقعهای که باعث عصبانیت شما شده یادداشت کنید.
6 - از شخصی که دوستش دارید بخواهید تا هنگام عصبانیت، به شما با گفتار یا اشارههای توافق شده، هشدار دهد.
7 - پس از بروز خشم اعلام کنید که خطا کردهاید.
8 - یاد بگیرید که اگر چیزی را دوست ندارید. اما از آن عصبانی هم نشوید.
9 - یاد بگیرید که هر کس حق دارد چیزی باشد که خودش انتخاب کرده.
10 - ادای عصبانیت را در آورید.
11 - عصبانیت خود را به تعویق اندازید.
12 - در لحظه خشم، از افکار خود آگاهی پیدا کنید.
13 - شوخ طبعی را در خود پرورش دهید.
14 - زمان حال خود را با خشم و عصبانیت به هدر ندهید.
15 - زندگی را سخت نگیرید.
16 - خود را ارزشمند بدانید و اجازه ندهید دیگران اختیار شما را در دست بگیرند.
17 - یاد بگیرید تا اعمال و عقاید دیگران شما را پریشان و آشفته نسازد.
18 - به خاطر داشته باشید که دیگران حق دارند با آن چه دلخواه شماست همراه نباشند.
19 - به یاد داشته باشید که دیگران نمیتوانند همیشه به میل شما رفتار کنند.
20 - اگر فکر میکنید که با بلندتر کردن صدایتان طرف مقابل ساکت میشود. بیاموزید تا احساس خود را به او نشان دهید، اما کاری نکنید که عصبانی شود.
21 - یاد بگیرید که در برابر یأس و ناکامی به شکل تازهای از خود واکنش نشان دهید.
22 - خشم خود را به نحوی که آثار مخرب نداشته باشد، ابراز کنید.
23 - بیاموزید که دنیا هرگز آن طور که شما میخواهید، نخواهد بود
1- یک پیشنهاد تکراری!! شنونده خوبی باشید . شاید بگویید گوش کردن که کاری ندارد, بله گوش کردن ساده است اما اگر شنونده فن گوش کردن را نتواند به درستی به کار ببندد , رابطه سالم و موثری پدید نمی آید.
برای آنکه محبوب دیگران شوید باید حس گوش کردن را یاد بگیرید, تمرین کنید و بسیار به کار ببندید. هماهنگی لازم بین اینکه شما ژست بگیرید, توی چشم طرف مقابلتان زل بزنید و مرتبا سرتان را تکان بدهید اما حواستان پیش معامله خانه تان یا هر چیز دیگری باشد, هر کسی را متوجه این موضوع که شما فن گوش کردن را بلد نیستید می کند فن گوش کردن مغایر با خمیازه کشیدن , به ساعت مگاه کردن وتند تند آدامس جویدن است.
2- صادق باشید, بدون ابهام و با صراحت و صداقت صحبت کنید. روابطی که این اصل راندارند بی شک قطع خواهند شد.
3- همدلی کنید نه همدردی! هیچ کس درد هیچ کسی را به طور واقعی نمی
فهمد, پس ما همدردی نمی توانیم کنیم اما همدلی فرایندی است که در طی ان خودمان را
جای طرف مقابل می گذاریم و دنیا را از دریچه چشم او می نگریم.
در همدلی قضاوت ممنوع است و ما حق نداریم درباره دیگران قضاوت کنیم مگر اینکه قاضی
یا حقوقدان باشیم؟!
4- حرف خود را مزه مزه کنید خودتان را جای طرف مقابل بگذارید و اگر گفته هایتان تلخ نبود به زبان بیاورید.
5- نصیحت نکنید هیچ یک از ما از نصیحت خوشمان نمی اید بیهوده خود را خسته نکنید و به جای نصیحت پیشنهاد بدهید.
6- سرزنش نکنید هیچ کس بی عیب نیست و هیچ گلی بی خار نمی باشد. پس دیگر جایی برای سرزنش باقی نمی ماند.سرزنش کردن بهداشت روانی دیگران را به خطر می اندازد.
7- افراد را همان گونه که هستند بپذیرید اگر قصد محبوبیت دارید بهتر است افراد را با تمام بدی ها و خوبی هایشان بپذیرید. پذیرش بی قید و شرط را فراموش نکنید.
8- احترام دیگران را نگه دارید تا وقتی به دیگران احترام نگذارید به شما احترام نمی گذارند و اصولا مردم جواب هدیه را با هدیه و جواب کتک را با لگد!!
9- به شیوه مناسب مخالفت کنید به جای بلند کردن صدا, بحث و جدل مخرب و ...... ازروش خلع سلاح استفاده کنید. در این روش سعی می کنیم در حرفهای طرف مقابل حقیقتی را بیابیم. حتی اگر با کل سخن مخالف هستیم. این روش تسکین دهنده و آرام بخش اعصاب است