هوش هیجانی و تأثیر آن در افزایش قابلیتهای کارکنان و مدیران در زندگی و محل کار
آشنایی با اصطلاح هوش عاطفی یا هیجانی و اثرات آن در زندگی و روابط شخصی و اجتماعی انسانها، رفته رفته به مقولهای کاملاً جدی برای برنامهریزان کشورهای مختلف در سراسر جهان، تبدیل شده است.۵) کارآمدی بین فردی به توانایی ما در مدیریت عواطف دیگران بستگی
دارد. چه بسا طرحهای درخشان و دیدگاههای نوآورانه که اغلب در نبود مهارتهای
شایستگی اجتماعی و رهبری از بین میرود.
۶) احتمالاً کسانی را میشناسیم که ممتازی بیچون و چرایی دارند، اما به علت عدم
فعالیت اجتماعی یا نبود انگیزه، موفق نبودهاند. احتمالاً دوستانی نیز داریم که از
رهگذر توجه و ظرافتی که در برخورد با موقعیتهای اجتماعی و کاری نشان دادهاند،
موفقیت بسیاری کسب کردهاند. استدلالهایی که در مورد هوش عاطفی ارائه شده است،
افراد را به این نکته آگاه کرده است که باید هوش عاطفی را عنصری جدا از بهره هوشی
انگاشت.
برخلاف آزمونهای شناخته شده تیزهوشی، هنوز هیچ آزمون نوشتاری معتبری که مشخص
کننده رتبه هوش هیجانی باشد، وجود ندارد. اگرچه تحقیقهای بسیار زیادی در زمینه هر
یک از مولفههای آن صورت گرفته است، اما در بهترین حالت میتوان با نمونهگیری از
توانایی عملی فرد در دریافتن احساس افراد از راه نمایش یک نوار ویدیویی و از حالت
چهره آنان مطالعه کرد. جکبلاک، روانشناس دانشگاه کالیفرنیا در برکلی به لحاظ نظری
مقایسهای انجام داده است: افراد دارای ضریب هوشی بالا در مقابل افراد دارای
تمایلات عاطفی بالا. تفاوتهای قابل توجه دارند. گونه خالص دارای بهره هوشی بالا
(یعنی کاملاً فاقد هوش هیجانی) تقریباً تصویر اغراقآمیزی از روشنفکرانی است که در
قلمرو ذهن استادند، اما در دنیای فردی ناکارامدند. نیمرخ آماری مردان و زنان در
این خصوص، تا حدی متفاوت است. مرد دارای بهره هوشی بالا با طیف گستردهای از علاقهها
و تواناییهای ذهنی مشخص میشود که البته تعجبی ندارد. این مرد بلندپرواز، قابل
پیشبینی و سرسخت است و دربند علاقههای فردی نیست. او همچنین عیبجو و فخرفروش،
مشکلپسند، در تجربههای احساسی ناراحت، غیربیانگر و مستقل و از نظر عاطفی سرد و
بیروح است.
برعکس مردانی که از نظر هوش هیجانی بالا هستند، از نظر اجتماعی متوازن، خوش برخورد
و بشاش هستند و در مقابل افکار نگرانکننده یا ترسآور مقاومند. آنان در زمینه
خدمت به مردم یا حل مشکلات، قبول مسئولیت و برخورداری از دیدگاهی اخلاقی، ظرفیتی
قابل توجه دارند و در ارتباط خود با دیگران هم حسی و توجه نشان میدهند.
زنان دارای ضریب هوشی بالا از اتکای به نفس هوشمندانهای که از آنان انتظار میرود،
برخوردارند. تفکرات خود را براحتی بیان میکنند و برای موضوعات ذهنی ارزش قائلند و
طیف گستردهای از علاقههای ذهنی و زیبایی شناختی دارند. آنان همچنین دروننگر،
مستعد ابتلا به اضطراب، فرورفتن در خیالها و دارای احساس گناه هستند و در ابراز
آشکار خشم خود، درنگ میکنند. هرچند آن را بهطور غیرمستقیم ابراز میکنند. برعکس،
زنان دارای هوش هیجانی سرشار، با جرات هستند و احساسهای خود را مستقیم بروز میدهند.
همچنین درباره خودشان احساس مثبتی دارند، زندگی برای آنان سرشار از معناست.
● کاربرد هوش هیجانی
برای حل مهارتهایی که هوش هیجانی نماینده آنهاست، واژهای قدیمی وجود دارد که با
عنوان «منش» شناخته میشود. آمیتای انزیونی، نظریهپرداز اجتماعی دانشگاه جورج
واشنگتن مینویسد: «منش، همان ماهیچه روان شناختی است که کردار اخلاقی به آن نیاز
دارد». جان دیویی فیلسوف دریافت که آموزش درسهای اخلاقی به کودکان، زمانی موثر
واقع میشود که صرفاً به صورت درسهای انتزاعی تدریس نشود، بلکه در قالب جریانهای
واقعی زندگی آنان عرضه شود. یعنی همان شیوه سوادآموزی هیجانی. یکی از اساسیترین
اصلهای مرتبط با منش، توانایی انگیختن و هدایت شخص خود است. حتی اگر در اجرای
تکالیف مدرسه، تمام کردن یک کار و بیدار شدن در هنگام صبح باشد. چنانچه دیدهایم،
توانایی به تاخیرانداختن کامیابی و برقراری توان در اشتیاق به عمل و جهت دادن به
آن مهارتی اساسی است، مهارتی که در روزگاران گذشته، اراده خوانده میشد. توماس
لیکونا در نوشتهای درباره آموزش منش اشاره میکند که : «ما نیاز داریم تا نفس
خود، اشتهای خود و امیال خود را مهار کنیم تا حق دیگران را درست ادا کنیم. برای
این کار، باید به کمک اراده، خود را تحت مراقبت اراده درآوریم.»
توانایی کنارگذاردن خودمرکزبینی، منافع اجتماعی زیادی به همراه دارد. این توانایی
راه همدلی کردن، گوش کردن واقعی و احترام گذاشتن به دیدگاه دیگران را هموار میکند.
چنانکه دیدهایم، همدلی به احساس مسئولیت، رعایت کردن حال دیگران و دلسوزی میانجامد.
دیدن مسائل از دیدگاه دیگران، فکرهای قالبی پرتعصب را درهم میشکند و به این ترتیب
راه را برای شکیبایی و پذیرش تفاوتها باز میکند. در جامعهای که به طرزی فزاینده
کثرتگرا میشود، این تواناییها بیشتر از هر وقت دیگری موردنیازند، زیرا به افراد
امکان میدهند با احترام متقابل با هم برخورد کنند و مبادلههای اجتماعی پرثمر را
امکانپذیر میسازند.
● نتیجهگیری
چه عواملی سبب میشود که افراد بسیار هوشمند از کامیابی چندانی در زندگی برخوردار
نشوند، اما افرادی با بهره هوشی متوسط پیشرفت کنند؟ آخرین پژوهشهای انجام شده در
این زمینه میگویند این تفاوت را باید در تواناییهایی جست که هوش عاطفی نام
دارند. این پژوهشها نشان میدهند که بهره هوشی عاملی ارثی است، اما هوش عاطفی
قابل یادگیری است. هوش عاطفی در شکلگیری شخصیت و رفتار مدیران، بویژه در سبک
رهبری آنان نقشی برجسته ایفا میکند. مدیران موفق باید برای افزایش تواناییهای
خود در این زمینه همواره کوشا باشند.
هوش عاطفی در سازمان شامل توانمندیهای بنیادین زیر است:
۱) خودآگاهی: توانایی فهم احساسات خود و درک اثر آن بر عملکرد، ارزیابی درست از
توانمندیها و کاستیهای خود و اعتماد به نفس
۲) خود مدیریتی: توانایی کنترل احساسات، صداقت و قابلیت اعتماد، وظیفهشناسی،
سازگاری با شرایط، دلبستگی به بالندگی و نوآوری
۳) آگاهی اجتماعی: مهارت درک احساسات دیگران، همدلی، توانایی تشخیص مسائل جاری و
گرایش به ارائه خدمت.
۴) مهارت اجتماعی: توانایی رهبری دوراندیشانه، توانایی برانگیختن دیگران، توانایی
نفوذ در دیگران و پرورش آنان، مهارتهای ارتباطی، توان مدیریت تعارض و کاهش
ناسازگاریها، توان افزایش همکاری و همیاری
پژوهشهای دهههای اخیر نشان میدهند هوش عاطفی با اثربخشی مدیران و سازمانهای
آنان پیوند دارند و مدیرانی که از هوش عاطفی قوی برخوردارند در مقایسه با مدیران
دیگر بسیار موفقترند
نویسنده : مجتبی موسوی منابع ۱. «توجه به هوش عاطفی برای موفقیت در زندگی ضروری است». روزنامه همشهری، ۳/۷/۷۹ ۲. «هوش هیجانی» مجله اصلاح و تربیت، آرشیو، شماره ۲۴ مقاله ششم. ۳. «بررسی رابطه بین هوش هیجانی، فرسودگی شغلی و سلامت روان کارکنان...» آقای جوانشیر اسدی، پایاننامه کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی، ۱۳۸۲. ۴. «رفتارهای اثربخش رهبری، پیوند سبکهای رهبری با جوسازی و هوش عاطفی» نشریه اطلاعرسانی مدیران برق، شماره دوم، بهار ۱۳