آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

آموزش مهارت های زندگی

درس های زندگی - موفقیت - اجتماعی

۲۰ راه برای تقویت توان مغزی در کودکان

مغز هر نوزاد در بدو تولد دارای ۱۰۰ میلیارد سلول عصبی (نورون) است، یعنی به تعداد ستارگان موجود در کهکشان راه شیری. در خلال سال های اولیه رشد، هزاران میلیارد پیوند به نام سیناپس های عصبی بین این سلول ها برقرار می شود. قاعده ایجاد شبکه بین سلولی در مغز، این است که اگر از آن استفاده نشود، از بین می رود. سیناپس هایی که از طریق شبیه سازی متصل نشود، در طول سال های دبستان از بین می رود. با وجودی که مغز نوزاد دارای قدری شبکه عصبی (مانند توانایی یادگیری زبان) است، از مغز شخص بزرگسال انعطاف پذیرتر است و شگفت انگیز این است که مغز کودک دو برابر مغز هر شخص بزرگسال پیوند های عصبی دارد.

اگر نوزاد خود را در موقعیت های محبت آمیز مملو از جلوه های زبانی قرار دهید، می توانید امکان ایجاد پیوندهای عصبی بیشتری را در مغز وی فراهم و امکان ایجاد شبکه را بین سلول های مغزی بیشتر کنید. در نتیجه مهارت های زبانی، استدلالی و برنامه ریزی کودک تقویت خواهد شد.
● بیست راه مؤثر برای تقویت قوای مغزی نوزاد از این قرار است:
۱) پیش از تولد نوزاد، تندرستی جسمانی او را در نظر بگیرید.
به هنگام بارداری، سلامت خود را حفظ کنید و متوجه باشید که برخی داروها تأثیر مخربی بر مغز جنین در رحم دارد. بسیاری از کودکانی که مادرشان به هنگام بارداری داروی نادرست مصرف کرده است، دچار مشکلات یادگیری شدید می شوند و گاه به یکباره رفتارهای تهاجمی از خود نشان می دهند.
۲) مکالمات معنادار داشته باشید.
به سروصدای اولیه کودک با اشتیاق و با الفاظ بچگانه جواب دهید. قدری سیلاب ها را بکشید و با هیجان صحبت کنید، لحنی که در اصطلاح «زبان بچگانه» است. قسمت هایی در مغز که کلام را می فهمد و زبان تولید می کند، نیازمند دریافت محرک غنی است.
۳) به بازی هایی بپردازید که دست را به کار می گیرد.
نوزادان نسبت به یادگیری بازی های ساده، خوب واکنش نشان می دهند.
۴) مراقب کودک باشید.
وقتی کودک اشاره می کند، با نگاه مسیر را دنبال کنید و در مورد چیزها یا مسائل مورد علاقه حرف بزنید. این «توجه مشترک» به کودک می گوید که علایق و مشاهدات او برای شما اهمیت دارد.
۵) از همان اوایل، علاقه به کتاب را در او ایجاد کنید.
کتاب های دارای تصاویر رنگی و بزرگ را انتخاب کنید و پا به پای اشتیاق بچه مثلاً سروصدای حیوانات مزرعه را در آورید. لحن صدایتان را بالا و پایین کنید. بعضی بخش های داستان را ساده کنید یا در مورد آن توضیح دهید. کودک را تشویق کنید درباره کتاب ها صحبت کند. فراموش نکنید ایجاد مهارت دریافت زبانی (فهم گفتار) مهمتر از ایجاد توان و بیان زبانی (صحبت کردن) در کودکی است.
۶) از زمان تعویض پوشک، برای تقویت احساس عاطفی نوزاد استفاده کنید.
به آرامی شکم و موی سر او را نوازش کنید. مطالعات نشان می دهد مغز بچه هایی که به اندازه کافی نوازش نمی شوند، کوچکتر از حد عادی برای سن مربوط است. به علاوه به هنگام تعویض پوشک، فاصله بسیار خوبی با چشمان او دارید تا توجهش را به کلام خود جلب کنید.
۷) اسباب بازی هایی را انتخاب کنید که برای رشد او سودمند است.
این بازی ها باعث می شود تا کودک روحیه کاوش و تعامل را پیدا کند. بازی هایی مانند خانه سازی (مکعب هایی که روی هم سوار می شوند) روابط علت و معلولی و استدلال «اگر- پس» را به کودک می آموزد. اگر کودک مکعب بزرگ را روی مکعب کوچک قرار دهد، مکعب بالایی می افتد. اگر با موفقیت مکعب کوچک را روی مکعب بزرگ قرار دهد، این اطلاعات را در مغز ذخیره می کند.
۸) وقتی کودک جیغ می زند، درست پاسخ دهید.
به کودک اطمینان دهید، او را بغل کنید و نوازش دهید تا در مغزش مدارهای مثبت شکل بگیرد که با عواطف مرتبط است. بغل کردن آرام و تماس صمیمانه روزانه با بچه، امنیت عاطفی را به مغز او می فرستد.
۹) با توجه و تمرکز، اعتماد ایجاد کنید.
کودکانی که از لحاظ عاطفی پیوند مطمئنی با والدین ایجاد کرده اند، می تواند نیروی بیشتری را صرف لذت های جستجو، یادگیری و اکتشاف کنند.
۱۰) از اشاره استفاده کنید.
این کار برای کاهش فشار روحی کودک و تقویت احساسات مطبوع و امنیت عاطفی لازم است. تحقیقات نشان می دهد بچه های زودرسی که روزانه سه بار ماساژ داده می شوند، می توانند زودتر از همتایان خود که ماساژ داده نمی شوند، از بیمارستان مرخص شوند.
۱۱) به هنگام تمیز و مرتب کردن اشیا، از کودک کمک بگیرید.
این کار برای تمرین دسته بندی خوب است. بچه یاد می گیرد مثلاً جانوران عروسکی شب ها در یک جا قرار داده می شوند و ماشین و دیگر اسباب بازی ها در جایی دیگر. بچه ها باید دسته بندی و مرتب سازی (گذاشتن اجسام به ترتیب مثلاً از کوچک به بزرگ) را در چارچوب پیشرفت شناختی در دوران پیش دبستانی بیاموزند.
۱۲) محیطی ایمن ایجاد کنید.
برای کودک خود که در سنین سینه خیز رفتن یا تاتی تاتی کردن است، محیط امنی فراهم کنید. یادگیری فضایی مهم است و بچه تدریجاً درباره چیزهایی مانند زیر، بالا، نزدیک، و دور می آموزد. او خواهد توانست در ذهن خود نقشه محیط پیرامون را ترسیم کند و رابطه راحتی با جهانی که در آن زندگی می کند، برقرار کند.
۱۳) سرود بخوانید.
حرکات بدن و بازی انگشت به کودک کمک می کند تا بچه اصوات را با حرکات کوچک و بزرگ جسمی ارتباط دهد. به علاوه سرود یادگیری ضرباهنگ(ریتم)، وزن و الگوهای زبانی را تقویت می کند.
۱۴) شتاب خود را با خلق و خوی بچه هماهنگ کنید.
برخی بچه ها به راحتی با موقعیت های ناآشنا سازگار می شوند، برخی جسور و خودانگیخته و برخی دیگر بسیار خجول هستند. اگر می کوشید میزان جرئت و راحتی بچه ها را افزایش دهید، با شتاب فکری وی همراه شوید. به کودکی که به شدت فعال است، کمک کنید از انرژی فوق العاده اش به خوبی استفاده کند و مهار حرکات آنی را فرا بگیرد. پذیرش شما باعث می شود از آرامش مورد نیاز جهت تجربه کردن و آزادانه آموختن برخوردار شود.
۱۵) از وقت غذا و استراحت استفاده مثبت کنید.
وقتی بچه غذا می خورد، اسامی غذاها را بلند بگویید. وقتی یاد گرفت خودش غذا بخورد، اظهار شادی کنید، هر چند که تلاش های اول او با ریخت و پاش همراه باشد. این کار باعث می شود تداعی معانی خوبی با زمان صرف غذا و خوردن پدید آید. دعوا و غـُر زدن در مورد غذا می تواند باعث شکل گیری الگوهای عاطفی منفی در مغز شود.
۱۶) در برابر کارهای بچه واکنش های آشکار نشان دهید.
اگر به روش مناسب، اطمینان بخش و قابل پیش بینی به رفتار کودک پاسخ دهید، مغز در حال رشد نوزاد می آموزد از اطراف معنا بیاموزد. منسجم باشید.
۱۷) از انضباط مثبت بهره بگیرید.
بدون ترساندن یا خجالت زده کردن بچه، پیامدهای مثبت ایجاد کنید. اگر از کودک شما کار ناشایسته ای سر زد، مثلاً بچه دیگری را زد، طوری در برابرش بایستید که چشمان شما در سطح چشمان وی باشد. با لحن ملایم و جدی، قانون لازم را تکرار کنید. قانون باید ساده و برای سن بچه قابل درک باشد. معقول نیست از کودک نوپا انتظار داشته باشیم به گلدان شیشه ای روی میز دست نزند.
۱۸) احساسات همدردی با دیگران را برای وی تقلید کنید.
وقتی کسی که غمگین یا ناراحت به نظر می رسد، احساسات، توجه نشان دادن، غمخواری و مهربانی را به کودک بیاموزید. هر قدر پیوندهای مغزی بیشتری برای پاسخ های همدردی و مؤدب بودن ایجاد کنید، این مدارهای مغزی بیشتر تثبیت می شود. این امر نه تنها به یادگیری شناختی و زبان، بلکه به افزایش مهارت های عاطفی مثبت کمک می کند.
۱۹) امکان بازی با برخی اجسام را با نظارت خود فراهم کنید.
چیزهایی از قبیل آب، شن و حتی خاک و گل از این دست است. این کار بچه را با خصوصیات فیزیکی و خواص ترکیبات، مایعات و جامدات آشنا می کند. به هنگام حمام، "مغز" اطلاعات مربوط به آب، صابون لغزنده و پرز حوله جذب را می کند. تجارب حسی مبنای یادگیری مغز است.
۲۰) به کودک ابراز علاقه و شادی کنید.
بگذارید اشاره ها، چشمان درخشان، توجه شما به فعالیت های کودک، نوازش های نرم و لبخند، طبیعت دوست داشتنی او را تقویت کند

هوش درون فردی به توانایی تشخیص و درک احساسات شخصی، بیان احساسات، عقاید و افکار و دفاع از حقوق فردی به شیوه‌ای غیرمخرب و رها بودن از وابستگی هیجانی اطلاق می‌شود. هوش بین فردی به معنی توانایی همدلی یعنی آگاهی، درک و ارزیابی احساسات دیگران و همچنین ارتباط بین فردی به معنی ایجاد و حفظ روابط رضایت‌بخش دوطرفه (که شامل ابراز و دریافت محبت هستند) می‌باشد. همچنین هوش بین فردی بالا به معنای مسئولیت‌پذیری اجتماعی بالا می‌باشد. سازگاری شامل توانمندی‌های حل مساله، ارزیابی واقعیت و انعطاف‌پذیری است. کنترل استرس توان تحمل وقایع ناخوشایند و شرایط استرس‌زا و همچنین مقاومت یا به تاخیر انداختن یک تکانه، سائق یا وسوسه برای عمل کردن می‌باشد. خلق عمومی به معنای احساس رضایت از زندگی شخصی، لذت بردن از خود و دیگران و نگاه کردن به نیمه پرلیوان و همچنین حفظ نگرش مثبت در مقابله با دشواری‌های زندگی می‌باشد. 
به طور کلی افرادی که 
EQ یا هوش هیجانی بالایی دارند، سطح بالایی از عاطفه مثبت و سطح پایینی از عاطفه منفی نشان می‌دهند. این افراد با وجدان و پذیرنده هستند، مشکلات احساسی کمتری دارند و در روابط بین فردی عملکرد بهتری دارند.
● وراثت یا محیط کدامیک موثرند؟ 
بر خلاف 
IQ یا هوش‌بهر که بیشتر تحت تاثیر عوامل وراثتی است و در طول زندگی فرد ثابت می‌ماند، هوش هیجانی احتمالاً بیشتر تحت تاثیر شرایط محیطی است. دانیال گلمن می‌گوید: قابلیت‌های تشکیل دهنده هوش هیجانی در مجموع توانایی‌های اکتسابی هستند اما از طرفی سنجش هوش هیجانی عملاً برخی از جنبه‌های شخصیت را مانند خوش‌بینی و استقامت در بر می‌گیرد، با توجه به اینکه در شکل‌گیری شخصیت هر دو عامل وراثت و محیط نقش دارند نمی‌توان نظر گلمن را درباره اکتسابی بودن هوش هیجانی تائید کرد. به طور کلی در حال حاضر در مورد اینکه هوش هیجانی یک استعداد ارثی است و یا مجموعه‌ای از توانایی‌ها، قابلیت‌ها و مهارت‌های اکتسابی اتفاق نظر وجود ندارد. 
به نظر می‌رسد این امکان وجود دارد که شخص با هوش هیجانی زیاد متولد شود اما در آغاز کودکی این توانمندی به گونه‌ای آسیب ببیند و منجر به کاهش هوش هیجانی شود. همچنین ممکن است کودکی با هوش هیجانی کم متولد شود اما با الگوی پرورش صحیح هوش هیجانی وی افزایش یابد. آسیب‌پذیری هوش هیجانی بالا، بسیار بیشتر از امکان پرورش و رشد هوش هیجانی کم است، به عبارتی دیگر هوش هیجانی تابع این اصل کلی است که نابود کردن همیشه آسان‌تر از پرورش دادن است.
● تقسیم‌بندی افراد بر اساس 
IQ و EQ 
جک بلوک روان‌شناس دانشگاه کالیفرنیا افراد را بر حسب جنسیت، 
IQ و EQ به چهار دسته تقسیم می‌کند: 
▪ مردانی با 
IQ بالا: این مردان از روی توانایی‌های گسترده عقلانی‌شان مورد شناسایی قرار می‌گیرند چنین افرادی جاه‌طلب، منتقد، لجوج و دارای توانایی بالا در حل مسائل عقلانی می‌باشند. اما به دلیل هوش هیجانی پایین کمرو، فروتن و نازک نارنجی‌اند از روابط جنسی خود رضایت ندارند و از نظر احساسی سرد و بی‌عاطفه‌اند. 
▪ مردانی با 
EQ (هوش هیجانی) بالا: چنین مردانی در روابط اجتماعی، متعادل، شاد و سرزنده‌اند. ظرفیت بالایی برای تعهد و سرسپردگی برای مردم یا اهداف خود دارند، مسئولیت‌پذیر، دلسوز و با ملاحظه‌اند. چنین افرادی با خود، دیگران و اجتماع احساس راحتی می‌کنند. 
▪ زنانی با 
IQ بالا: از اعتماد به نفس خوبی برخوردارند و در بیان موضوعات عقلانی و اندیشه‌های خود فصاحت کافی دارند و دارای علایق روشنفکرانه زیادی هستند. آنها درون‌گرا، مستعدنگرانی، فکر و خیال و احساس گناه هستند، در ابراز خشم خود تامل می‌کنند و معمولاً آن را غیرمستقیم ابراز می‌کنند. 
▪ زنانی با 
EQ بالا: این زنان دوست دارند احساساتشان را مستقیماً بیان کنند، راجع به خود مثبت فکر می‌کنند و مانند مردان هم گروه خود اجتماعی و گروه‌گرا هستند، شاد و آسوده خیال‌اند و به ندرت احساس نگرانی و گناه می‌کنند. 
شکی نیست که برخورداری از هوش‌بهر بالا به تنهایی برای حل مسائل پیچیده زندگی اجتماعی کافی نیست. به عقیده جک بلوک فردی که از نظر هوش‌بهر بالا است اما فاقد هوش هیجانی کافی است، تقریباً کاریکاتوری از یک آدم خردمند است، او در قلمرو ذهن چیره دست بوده، اما در دنیای شخصی خویش ناتوان است. نکته قابل ذکر آن است که 
IQ و EQ را نمی‌توان به عنوان دو عامل ضدیکدیگر در نظر گرفت بلکه این دو عامل صرفاً با هم متفاوتند، اگر چه بسیاری ازما نیز هوش هیجانی را با تیزهوشی علمی اشتباه می‌گیریم، علی رغم عقیده رایج، افرادی که دارای هوش‌بهر بالا و هوش هیجانی بسیار ضعیف و یا برعکس باشند نادرند یعنی بسیاری از افراد از IQو EQ بالا تواماً برخوردارند. 
● ریشه‌های همدلی 
همدلی به معنای توانایی شناختن احساسات دیگران است که یکی از ارکان اصلی هوش هیجانی است. همدلی در عرصه‌های مختلف زندگی از خرید و فروش و مدیریت گرفته تا دل باختن و پدر و مادر بودن، دلسوزی برای دیگران و فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی نقش عمده‌ای ایفا می‌کند. همدلی بر پایه خودآگاهی بنا می‌شود. هر قدر نسبت به احساسات خودمان گشاده‌تر باشیم، در دریافت احساسات دیگران ماهرتر خواهیم بود. توانایی دریافت پیام‌های غیرکلامی کلید درک احساسات دیگران است. در این میان لحن و کلام، حالت‌های بدنی و حالت‌های چهره از اهمیت زیادی برخوردارند. در آزمایش‌هایی که بر روی بیش از هفت هزار نفر در آمریکا و هجده کشور دیگر به عمل آمد روشن شد افرادی که در دریافت احساسات دیگران براساس نشانه‌های غیرکلامی توانا بودند، انطباق عاطفی بهتری داشتند، محبوب‌تر و معاشرتی‌تر بودند. همچنین مشاهده شد که زنان در ابراز این نوع همدلی بهتر از مردان هستند و افرادی که استعدادتوسعه مهارت‌های مربوط به درک عاطفی را دارند از ارتباط بهتری با جنس مخالف بر خوردارند. واضح است که همدلی در ارتباط زناشویی نقش مهمی دارد. در آزمونی که بر روی هزار و یازده کودک به عمل آمد مشاهده گردید کودکانی که در زمینه یافتن احساسات غیرکلامی دیگران استعداد داشتند، جزء محبوب‌ترین شاگردان در مدرسه بودند و از نظر ثبات عاطفی از بقیه شاگردان با ثبات‌تر بودند و کارکرد آنان در مدرسه بهتر از دیگران بود. با وجود آن که متوسط هوش‌بهر آنان با کودکانی که از نظر دریافتن پیام‌های غیرکلامی مهارت کمتری داشتند، تفاوت چندانی نداشت. 
● نحوه تجلی همدلی 
تحقیقات نشان می‌دهد که همدلی از دوران نوزادی آغاز می‌شود. در واقع نوزادان از روز تولد از شنیدن صدای گریه کودک دیگر، ناراحت می‌شوند، پاسخی که به عقیده عده‌ای اولین نشانه همدلی است. 
در حدود ۵/۲ سالگی کودکان در می‌‌‌یابند که درد دیگری با درد خود آنها متفاوت است. در این مقطع از رشد، کودکان به دو دسته متمایز حساس به ناراحتی دیگران و غیرحساس به ناراحتی دیگران تقسیم می‌شوند. تحقیقات انجام شده در موسسه ملی سلامت روان نشان می‌دهد که تفاوت موجود در میل به همدلی در افراد مختلف به نحوه تربیت کودکان از جانب والدین بستگی دارد. اگر شیوه تربیتی به گونه‌ای باشد که توجه کودک را به سوی مشکلی که در اثر سوء رفتار او برای کودک دیگری پیش آمده جلب کند، کودک همدلی بیشتری پیدا خواهد کرد. 
در شکل‌گیری رفتارهای حاکی از همدلی تقلید از بزرگسالان نقش عمده‌ای دارد. در کودکان یک ساله در واکنش به ناراحتی کودکان دیگر، نوعی تقلید حرکتی مشاهده می‌شود. به عبارت دیگر تجلی همدردی در این کودکان به وسیله تقلید حرکات کودک ناراحت صورت می‌گیرد. برای مثال وقتی انگشتان کودک دیگری درد می‌گیرد ممکن است کودک یکساله انگشتان خودش را به دندان بگیرد تا ببیند آنها هم درد می‌گیرند یا نه. در سن ۵/۲ سالگی کودک به جای تقلید حرکتی از رفتار کودک ناراحت تلاش می‌کند او را از طریق نوازش و یا دادن اسباب‌بازی، شیرینی و غیره آرام کند، یعنی در این سن تجلی همدلی نه از راه تقلید حرکتی، بلکه از راه یک اقدام تسلی‌بخش صورت می‌گیرد. 
● الگوی رفتاری والدین و رشد هوش هیجانی 
نحوه رفتار والدین با فرزندان خود پیامدهای عمیق و دراز مدتی بر زندگی عاطفی و هیجانی آنها می‌گذارد. رفتار مستقیم آنان با کودک و همچنین شیوه برخورد والدین با یکدیگر درس‌های نیرومندی به فرزندان می‌آموزد. سه نمونه از رایج‌ترین الگوهای رفتاری نامناسب عبارتند از: 
▪ نادیده گرفتن هرگونه احساس کودک
این گونه والدین با آشفتگی هیجانی کودک به عنوان دردسر و یا مساله‌ای بی‌اهمیت برخورد می‌کنند. 
بی‌قیدی بیش از حد. این گونه والدین حتی اگر پاسخ عاطفی کودک آشکارا نادرست باشد هیچ گونه تلاشی برای جایگزینی آن به وسیله یک پاسخ عاطفی مناسب نمی‌کنند. والدین بی‌قید برای کاستن از اندوه یا خشم کودک، به او رشوه می‌دهند. 
▪ تحقیر احساسات کودک
این گونه والدین هم در انتقاد کردن و هم در تنبیه کردن سختگیرند، مثلاً ممکن است هرگونه تظاهری از خشم را در کودک به طور کلی نهی کنند و آن را به وسیله تنبیه سرکوب نمایند. 
شکل‌گیری اجزای هوش هیجانی در سال‌های اولیه زندگی کودک انجام می‌گیرد و در خلال سال‌های مدرسه نیز ادامه می‌یابد. تقریباً تمام دانش‌آموزانی که در مدرسه عملکرد ضعیفی دارند، فاقد یک یا چند مورد از عوامل هوش هیجانی هستند، اگر چه ممکن است مشکلات شناختی و اختلال یادگیری هم داشته باشند. آمادگی کودک برای تحصیل به هفت توانایی اساسی بستگی دارد که همگی به گونه‌ای به هوش هیجانی مربوط هستند. 
▪ اطمینان
داشتن احساس کنترل و تسلط بربدن، این احساس که در اموری که به او محول می‌شود موفق خواهد شد. 
▪ کنجکاوی
احساس لذت از کشف قوانین حاکم بر امور. 
▪ هدفمندی
تمایل و قابلیت اثرگذاری و احساس توانایی و عملکرد توام با پشتکار. 
▪ خویشتنداری
توانایی تعدیل و کنترل اعمال خود به گونه‌ای متناسب با سن و موقعیت. 
▪ مرتبط بودن
توانایی آمیزش با دیگران بر اساس این حس که شخص وضعیت دیگران را درک می‌کند و دیگران نیز او را درک می‌کنند. 
▪ توانایی برقراری ارتباط
میل و توانایی تبادل افکار، احساسات و مفاهیم که با احساس لذت از آمیزش با دیگران و به ویژه بزرگسالان همراه است. 
▪ تشریک مساعی
ایجاد تعادل بین نیازهای خود و دیگران. 
● نقش هوش هیجانی در ارتباط زناشویی 
خطوط فکری و حالات هیجان‌های نادرستی که می‌تواند به روابط زناشویی لطمه بزند در سال‌های اخیر به دقت مورد بررسی قرار گرفته‌اند. با استفاده از مقیاس‌های فیزیولوژیک پیچیده می‌توان لحظه به لحظه نوسانات عاطفی یک زوج را در برخوردهای میان آنها بررسی کرد. این مقیاس‌های فیزیولوژیک جنبه‌های زیستی و پنهان مشکلات زوجین راآشکار می‌کند. 
گاتمن طی دو دهه گذشته بیش از دویست زوج را با استفاده از بررسی تغییرات فیزیولوژیک به هنگام صحبت مورد مطالعه قرار داده است. او دریافت که انتقاد شدید می‌تواند ارتباط زوجین را دچار مخاطره کند. زوجین در جریان عصبانیت، انتقادات خود را در قالبی مخرب عنوان می‌کنند و به جای انتقاد از اعمال یکدیگر، شخصیت یکدیگر را به زیر سوال می‌برند. این نوع انتقاد، در شخص مقابل احساس شرم‌ساری، مورد علاقه نبودن و عدم شایستگی می‌کند که به نوبه خود باعث می‌شوند که فرد پاسخی دفاعی بدهد. 
تحقیر طرف مقابل باعث می‌شود که ضربان قلب مخاطب ۲ یا ۳ ضربه در دقیقه افزایش پیدا کند و مردی که به طور مرتب از تحقیر استفاده می‌کند احتمال اینکه همسرش به بیماری‌های سرماخوردگی و آنفلوانزا، التهاب مثانه و عفونت قارچی و عوارض معدی، روده‌ای مبتلا شود بیشتر است. به اعتقاد هایم گینوت بهترین شیوه برای ابراز شکایت استفاده از فرمول 
x-y-z است. xمعرف عمل انجام شده است، y احساس ناشی از عمل است و z عملی است که ترجیح می‌دهیم به جای عمل قبلی انجام شود. به عنوان مثال در نظر بگیرید که شوهری به همسر خود اطلاع نداده که دیروقت به خانه می‌آید. به جای گفتن این که «تو آدم بی‌فکر و خودخواهی هستی» که نوعی حمله به شخصیت طرف مقابل است، می‌تواند بگوید وقتی به من اطلاع ندادی که دیر می‌آیی (x)، احساس عصبانیت کردم (y)، ای کاش به من زنگ می‌زدی تا بدانم که دیر می‌آیی (z). همانگونه که گفته شد بین شیوه انتقاد کردن و احتمال بیماری ارتباط وجود دارد، همچنین شیوه ارتباط زوجین بر شاخص‌های فیزیولوژیک هر یک از آنها تاثیر می‌گذارد. گاتمن توانست با بررسی دقیق تغییرات فیزیولوژیک بدن و روابط عاطفی (شامل لحن بیان، استفاده از کلمات محبت‌آمیز یا خشن، شیوه انتقاد نامناسب و ...) با دقت بالا، دوام ازدواج رادر نمونه‌های مورد مشاهده پیش‌بینی کند

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد