«آدم بیاحساسی است. هیچ موضوعی تکانش نمیدهد. باور کن حتی اگر بیفتم و بمیرم هم یک قطره اشک نمیریزد؛ ککش هم نمیگزد!» شما که این حرفها را میشنوید لابد با خودتان فکر میکنید چه آدم وحشتناکی! خب، بله. در نگاه اول این آدم وحشتناک است و در نگاه دوم، زندگی با این آدم، وحشتناکتر. اما در نگاه سوم (البته اگر یاد گرفته باشیم به هر چیزی از جهات مختلف نگاه کنیم) خود این فرد نیازمند دلسوزی است...
میدانید چرا چنین فردی نیازمند دلسوزی است؟ چون تمام اطرافیانش چنین تصوری از او
دارند که یک هیولای بیاحساس است؛ در صورتی که بعضی از این افراد نه تنها بیاحساس
نیستند؛ که اتفاقا بسیار هم احساساتیاند اما نمیتوانند احساساتشان را بروز دهند.
فکر میکنید با این افراد چگونه باید برخورد کرد؟ اصلا شاید شما خودتان چنین فردی
باشید و نتوانید احساساتتان را بروز بدهید. خب، چه باید بکنید؟!
«این مساله از مشکلات شایع در جامعه ما است.» دکتر بهروز بیرشک، روانپزشک، با ذکر
این مطلب میگوید: «بسیاری یا خودشان این مشکل را دارند که نمیتوانند احساساتشان
را بروز دهند یا با افرادی زندگی میکنند که احساس خود را بیان نمیکنند. یکی از
ریشههای این رفتار میتواند مسایل فرهنگی و تربیتی باشد که در یک خانواده وجود
دارد. وقتی در خانوادهای زندگی میکنیم که افراد احساساتشان را نسبت به هم بیان
نمیکنند یا احساسی از طرف مقابل دریافت نمیکنند تبدیل به افرادی میشوند که
اصولا با ابراز احساسات بیگانهاند و یا توانایی بروز احساسات را ندارند اما این
افراد میتوانند مهارتهای ارتباطی را یاد بگیرند و رفتار خود را اصلاح کنند.»
● کمی احساس هم بد نیست گاهی!
اما چگونه میتوان بعد از گذشت سالهای سال خو را تغییر داد و از احساسات گفت؟
احساساتی که تا به حال با هیچکس در میان نگذاشتهایم؛ از دوست داشتن دیگران گرفته
تا دلخوریهای کوچکی که در ته دلمان ماندهاند و بزرگ شدهاند. دکتر بیرشک میگوید:
«اگر جزو این گروه هستید، یعنی یاد نگرفتهاید احساساتتان را بروز دهید اما مشتاق
به این کار هستید، پیش از هر چیز باید با خودتان آشتی کنید، یعنی خودتان و
احساساتی را که وجود دارند، بپذیرید و آنها را بروز دهید.» بروز دادن احساسات گاهی
به اندازه داشتن احساسات مهم و ضروری است چون به گفته دکتر بیرشک، گاهی با برداشتی
نادرست، از شما بهعنوان فردی یاد میشود که اصلا احساس ندارید، در صورتی که این
گونه نیست. اما بعضیهایی که احساساتشان را بروز نمیدهند از اول اینگونه نبودهاند
و طی زمان این شیوه را انتخاب کردهاند. چرا؟چون از بیان احساسات خود بازخوردی
نگرفتهاند. آنها احساساتشان را با دیگران در میان گذاشتهاند اما عدم نشان دادن
عکسالعمل، خنثی بودن و بیتفاوت نشان دادن موضوع و حتی انتقادهای تند و تیز باعث
شده به قول معروف زبان در کام کشند و از احساساتشان صحبت به میان نیاورند.
● دیالوگهای آشنا
- خانم: مگر برای تو فرقی هم میکند؟
- آقا: منظورت چیه؟ یعنی برای من مهم نیست تو چه ظاهری داشته باشی؟
- خانم: اگر مهم بود حداقل توی این دهدوازده سال یک بار به دهنت میآمد که چه
لباس خوشگلی!
- آقا: یعنی من نسبت به تو احساسی ندارم؟!
- خانم: خودت از این رفتار چی به ذهنت میرسه؟
- آقا: چه جوری بهت بفهمونم تو اشتباه میکنی...
شاید شما هم چنین گفتگوییهایی را تجربه کرده باشید اما اگر نتیجهگیری شما هم مثل
نتیجهگیریهای مذکور است، سخت در اشتباهید چون موضوع، بیاحساسی و بیتوجهی نیست
بلکه موضوع این است که طرف مقابل همیشه خوب و مرتب و در بهترین شکل و حالت بوده
اما عدم یک تمجید ساده و اظهار نظر باعث چنین سوءتفاهمی شده؛ آن هم بعد از گذشت دهدوازده
سال! دکتر بیرشک میگوید: «گاهی هم اشکال از ماست که برای هر چیزی دنبال یک بازتاب
کلامی هستیم، در صورتی که رفتار یک شخص بیشتر از یک جمله ساده میتواند تاییدی به
رفتار ما باشد یا حتی آن را رد کند. باید انصاف بدهیم و بیشتر از اینکه ظاهر و
گفتار را در نظر بگیریم به رفتار طرف مقابل فکر کنیم!» و اما شمایی که فکر میکنید
گفتن یک بهبه ساده یا یک تشکر خشک و خالی چه فایدهای دارد، باید بدانید که نشان
ندادن
● بله، من با خودم قهرم!
بعضی از افرادی که ابراز احساسات نمیکنند، نه جزو گروه اول هستند که یاد نگرفتهاند
احساسشان را بروز بدهند، نه جزو گروه بعدی که ذاتا چنین شخصیتی دارند؛ بلکه این
افراد احساس خوشایندی نسبت به خودشان ندارند و همین باعث میشود درباره دیگران
نتوانند اظهارنظر کنند. این افراد در زندگی شخصی و اجتماعی مشکلات بسیاری پیدا میکنند.
اگر جزو این گروهید، بهتر است پیش از هر چیز با خودتان آشتی کنید و همان چیزی که
امروز هستید را بپذیرید تا برای تغییر کردن و تبدیل شدن به آدمی دیگر آماده شوید