1) شما نمیتوانید فردی را مجبور کنید تا شما را دوست داشته باشد و هیچ کس توانایی خوشبخت ساختن صد در صد شما را ندارد.
۲) هر چه میخواهید تلاش کنید، شما هیچگاه قادر نخواهید بود شریک خود را تغییر
دهید، هر چند اگر شما خود را تغییر دهید، ممکن است شریک شما نیز تغییر کند.
۳) اشخاص با اشخاص ازدواج نمیکنند، بلکه آنها با توهمات و خیالپردازیهای خودشان
ازدواج میکنند.
۴) یک ازدواج حقیقی درست از نقطه ای آغاز میگردد که توهمات پایان می یابند. چالش
یک ازدواج آن است که کشف کنیم با چه کسی ازدواج کرده ایم.
۵) عشق تنها یکی از عللی است که ما شریک خود را بر میگزینیم. (برخی اوقات مهمترین
فاکتور نمیباشد)
۶) به احتمال زیاد، خصلتها و صفات موجود در شریکتان که دیوانه وار خشم شما را برمی
انگیزند، همان صفاتی هستند که در ابتدا شما را مجذوب شریکتان کرده بوده اند.
۷) این غیر ممکن است که شما بدون تجربه کردن دوران درد و تنهایی یک رابطه را پشت
سر بگذارید.
۸) بزرگترین هدیه ای که میتوانید به فرزندانتان اعطا کنید یک ازدواج محبت آمیز
میباشد.
۹) موفقیت زمانی در یک ازدواج حاصل میگردد که هر کدام از ما به این واقعیت پی
ببریم که نیازهای شریکمان حداقل به اهمیت نیازهای خودمان میباشد.
۱۰) ازدواج بهترین فرصت برای رشد و بالندگی، غلبه بر حس خودخواهی و آموزش عشق ورزی
میباشد
این شعر رو ما کلاس اول ابتدایی بودیم دادن ما حفظ کردیم و از اون موقع تا حالا یادم مونده :
یک عمر خوانده بودیم دارا انار دارد در دست کوچک خود سارا انار دارد ما مشق می نوشتیم با شور و شادمانی غافل از اینکه دارا حتی نداشت نانی سارا گلوله ای خورد وقتی شعار می داد هنگام مرگ خونش بوی بهار می داد در دستهایش امروز دارا تفنگ دارد با دشمنان سارا او قصد جنگ دارد دارا که مشق ما بود در جبهه هاست امروز درس شجاعت او سر مشق ماست امروز
سعی کنید بیشتر از آن که در انتظار دریاٿت چیزی از همسرتان باشید، چیزی به او ببخشید. اگر هدٿ شما ایجاد حس رضایت و خوشبختی در همسرتان باشد، مطمئن باشید ٿرصت های بی شماری برای رسیدن به این هدٿ پیدا خواهید کرد. در این صورت شما نیز از لطٿ و محبت همسرتان برخوردار خواهید شد. زیرا انسان ها همواره سعی می کنند خوبی های دیگران را جبران کنند.
۲) از همسرتان انتظارات غیرواقعی نداشته باشید. اجتناب از انتظارات غیرواقعی می
تواند از بروز بسیاری درگیری ها، عصبانیت ها و سرخوردگی ها جلوگیری کند. انتظار
نداشته باشید همسرتان کامل و بی نقص باشد. در ضمن هیچگاه او را با دیگران مقایسه
نکنید.
۳) سعی کنید نسبت به همه چیز دیدی مثبت داشته باشید.
۴) به راه هایی ٿکر کنید که می توانید همسرتان را نسبت به انجام کارهایی که دوست
دارید ترغیب کنید. اگر این روش مؤثر نبود روش های دیگر را امتحان کنید و به یاد
داشته باشید که تحسین و تعریٿ به موقع می تواند یک انگیزه قوی باشد.
۵) اهداٿ خود را طبقه بندی کنید و اٿکار خود را بر مهمترین هدٿتان یعنی داشتن یک
محیط خانوادگی آرام و شاد متمرکز کنید.
۶) هیچ گاه با همسرتان وارد جنگ قدرت نشوید؛ به جای این کار با او به تواٿق برسید.
۷) همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش نکنید. در عوض سعی کنید روشی در پیش بگیرید
که از تکرار این اشتباهات جلوگیری کند. وقتی شما همسرتان را به خاطر اشتباهاتش
سرزنش می کنید، احساسات او را جریحه دار می کنید و باعث آزار او می شوید.
۸) اگر خدای ناکرده همسرتان به شما توهین کرد، سکوت کنید و با او مقابله به مثل
نکنید. با این کار از بروز بسیاری از بحث های غیر ضروری جلوگیری می کنید. این
لحظات به سرعت سپری خواهند شد و شما می توانید در زمان بهتری با همسرتان درباره
رٿتارش صحبت کنید (البته این بدان معنا نیست که تصور کنید الزاماً باید با یک همسر
بدزبان و بدخو کنار بیایید و همیشه تمام کج رٿتاری های او را تحمل کنید؛ این مشکل
دیگری است و راه حل های دیگری دارد).
۹) در زمان حال زندگی کنید. اشتباهات و وقایع تلخ گذشته را ٿراموش کنید و سعی کنید
شرایط زندگی امروزتان را تغییر دهید.
۱۰) همواره از همسرتان بپرسید: برای این که زندگی ما شاد و دلپذیر باشد، من چه
کاری می توانم انجام بده
ازدواج به عنوان سنتی پسندیده در تمامی جوامع در طول تاریخ از جایگاه خاصی برخورداربوده است . شروع زندگی مشترک روزنه ای بر ارضای نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی می باشد ، با این حال بنا به دلایل متعدد امروزه بسیاری از ازدواجها به طلاق منجر می شود .
انگیزه های افراد برای تشکیل زندگی مشترک، متعدد است ، بعضی از این انگیزه ها به دلیل ناهمخوانی با واقعیتهای زندگی زناشویی محکوم به شکست می شود . در این مطلب سعی ما بر این است تا به به انگیزه هایی که احتمالا به شکست در زندگی مشترک(طلاق) منجر می شود ، نظری افکنده بیفکنیم .مقولهی ازدواج تاریخی دیرینه دارد به گونهای که به تاریخ حضرت آدم و هوا و داستان شکلگیری این دو مرتبط میگردد و بعد از آن نیز انسان جهت تشکیل زندگی و پرداختن به معیارهای اساسی آن از فاکتور مهم و مثبتی به نام ازدواج استفاده نموده و در این رهگذر گامهای موثر و مفیدی را برداشته است. ولی مهمترین شکل را باید در زهدان مکتب گرانسنگ پیامبر گرامی اسلام کنکاش کرد. اما آنچه که ما را به این مبحث
وامیدارد شاید گفت ابتدا تعریفی جامع از مقولهی ازدواج باشد. ازدواج در یک تعریف کلی عبارتست از تقبل و پذیرفتن زوج و زوجه در جهت آغاز زندگیای مشترک با اهدافی معین و متعالی که به دنباله¬ی این اهداف معین و متعالی آرزوهای اجتماعی و معنوی نیز مدنظر باشند و یا میتوان گفت ازدواج یعنی پیوند خوردن دل و روان و عقل دو فرد غیر همجنس در جهت رسیدن به اهداف و آرزوهای هم جنس. به عنوان مثال : وقتی زن و مردی بیگانه با هم آشنا میشوند این آشنایی بر اساس یکسری منویات و ویژگیهای اجتماعی رخ داده که طبعاً منشأ اثری مفید در وصل این مهم بوده اند. بنابراین با مفاهیمی که از ازدواج برشمردیم میتوان اذعان داشت که ازدواج مقولهای بس بسیط و حیاتی است. لذا ابتدا وارد مقولهی ازدواج میشویم و بعد در ادامهی بحث به ازدواج مدرن و احیاناً ویژگیها و روحیات آن نیز خواهیم پرداخت. همانطوری که میدانیم بشر موجودی اجتماعی است. موجودی که بدون زندگی اجتماعی قادر به کسب خواستههای اجتماعی خود نیست. لذا بر دو دلیل عمده باید اجتماعی بودن انسان را تایید کرد.فرزندم خیلی تغییر کرده، دیگه مثل گذشته نیست، به حرف هایم گوش نمی دهد، نصایحم بی اثر شده، با دوستان نا صالح رفت و آمد می کند، نمی دانم چه به گوش جوانم خوانده اند که این جوری از خانه و کاشانه بیزار شده، مثل سابق معلم ها و درس و مشقش را دوست ندارد، تازگی ها رفتارش تغییر کرده، با جنس مخالف ارتباط پیدا کرده، کسی را دوست دارد که اصلا باشان خانوادگی ما نمی سازد، پرخاشگر شده خصوصا در محیط خانه، هر چه می خواهم با او حرف بزنم نمی توانم، اما وقتی با دوست اش گرم می گیره حرف هاش تمام شدنی نیست و...
همسرم مثل سابق مرا دوست ندارد، وقتی در دوران نامزدی بودیم بی من زندگی نداشت و مرا مکمل وجود خودش می دانست، هر وقتی از او دور می شدم همیشه بیادم بود، برایم نامه می نوشت، تلفن می زد، وقتی بر می گشتم انگار سال هاست مرا ندیده است، مرا در آغوش می کشید، گوئی من جان و روح او بودم. در یک کلا م او من بود و من او بودم. اما حالا هیچ فروغی ندارد، نه تلفنی، نه نامه ای، نه نوازشی، نه محبتی و نه صمیمیتی. کمتر با من حرف می زند. موقع صحبت کردن مثل سابق به من نگاه نمی کند. رویش را بر می گرداند. موقعی که می خواهم او را نوازش کنم نمی گذارد و خود را کنار می کشد. بیشتر وقتش را پای تلویزیون یا صحبت با دیگر دوستانش می گذراند، گویی من برای او غریبه ام. هر چه فکر می کنم کوتاهی ای از من سر نزده، حتی بیشتر از سابق کار می کنم تا بتوانم آسایش خانواده را فراهم آورم. بر اثر این کار سخت از بچه ها دور شده ام، مریض و کسل شده ام، کمتراستراحت می کنم، اما دریغ از پاسخ این همه محبت، بارها به طرق مختلف به او محبت کرده ام اما او به جای پاسخ به عمل من و ابراز احساسات، انگار پیام را نشنیده و خود را به بی خیالی می ز ند، راستی منهم خسته شدم، گوئی دو غریبه و بیگانه ایم زیر یک سقف...مهارت توضیح دادن، یکی از مهمترین و رایجترین مهارتهای اجتماعی است و با این وصف، قاعدهمند کردن آن، دشوار است؛ زیرا کافی بودن توضیح، با سن، اطلاعات قبلی و توانایی ذهنی طرف مقابل، رابطه مستقیمی دارد. موقعیت زیر را که در کلاسهای درس، بسیار اتفاق میافتد، مجسم کنید: معلم علوم اجتماعی میخواهد مفهوم «پایگاه» را درس بدهد. او باید این اصطلاح را با توجه به درک دانشآموزان و میزان علاقهمندی آنان، درس بدهد. او برای معرفی این مفهوم، باید از چه کلماتی استفاده کند؟ دانشآموزان باید چه واکنشی از خود نشان دهند؛ این مفهوم را تا کجا باید بکاوند و این بحث را چطور باید به درسهای قبلی ربط دهند؟ معلمان، هر لحظه با مسئله نحوه تدریس درسها مواجهند؛ اما اگر تصور کنیم که فقط معلمان با این مشکل سروکار دارند، سخت در اشتباهیم؛ چون در سایر ارتباطات نیز با این مسئله روبهرو هستیم.
یک روانشناس، نتایج پژوهشهای خود را چگونه باید مطرح کند؟ نمایندگان سیاسی، آرای سیاسی خود را چگونه باید برای رأیدهندگان بیان کنند؟ سربازرس پلیس، ماجرای انفجار را چطور باید برای خبرنگاران خلاصه کند؟ بنابراین، میبینیم که مهارت توضیح دادن، مخصوص معلمان نیست.